سلام،
هیزم چیه پسر جان! داریم شفاف سازی می کنیم...
این همه شرم و حیا، یعنی احساسات دیگه.
این هم فکر خوبیه. پیشنهاد سارا هم خوب بود.
الان یعنی فکر کردی از میشل تناقض گرفتی؟!
رابطه ارزشمنده، ولی دلیلی برای گم کردن دست و پات وجود نداره...
نایس...
تشکرشده 6,903 در 1,648 پست
سلام،
هیزم چیه پسر جان! داریم شفاف سازی می کنیم...
این همه شرم و حیا، یعنی احساسات دیگه.
این هم فکر خوبیه. پیشنهاد سارا هم خوب بود.
الان یعنی فکر کردی از میشل تناقض گرفتی؟!
رابطه ارزشمنده، ولی دلیلی برای گم کردن دست و پات وجود نداره...
نایس...
هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...
ویرایش توسط میشل : شنبه 26 بهمن 92 در ساعت 22:45
faghat-KHODA (یکشنبه 27 بهمن 92), خوشبختی (شنبه 26 بهمن 92), شیدا. (یکشنبه 27 بهمن 92)
تشکرشده 34 در 21 پست
فقط خدای عزیز،به نظر من بهتره حرفت رو خودت بزنی تا خواهرتون رو بفرستی.وقتی قصدت خیره از عکس العملش نترس.خدا کمکت می کنه.اگه واقعا میدونی که نمیتونی حضوری حرفت رو خوب و روشن بزنی یه نامه براش بنویس. توش حاشیه نرو و احساساتی ننویس.فقط بنویس که ازشون خوشت اومده و مایلید در صورت موافقت با هم اشنا بشید.حتما بگید که دلیل بیان دوباره این موضوع در قالب نامه این بوده که از جوابی که دادن (یه جورایی اره) قانع نشدید.اگه خواستید میتونید یه شماره از خودتون هم ته نامه بنویسید تا در صورت موافقت تماس بگیرن.عدم تماس ایشون یعنی یه نه درست و حسابی.قطعا بعد از اون دیگه به محل کار شما هم نخواهد امد.
1234567(یکشنبه 27 بهمن 92), faghat-KHODA (یکشنبه 27 بهمن 92)
تشکرشده 726 در 247 پست
سلام بر جناب خوشبختی
چند هفته پیش منم در شرایط مشابه بودم و میخواستم نامه بنویسم و از این جور کارا
البته همون موقع با پستی که دوستای عزیز مثل آقای فرهنگ 27 و سایرین گذاشتند فهمیدم نامه نوشتن راه درستی نیست و بازخورد مناسبی در جامعه نداره تقریبا 90 درصد مخالف بودن و من هم در نهایت اینکارو نکردم
درسته که قصد نویسنده بد نیست اما به نظرم عجز نویسنده رو از بیان خواسته ها میرسونه
به نظر من ایشون باید یکم صبر پیشه کنه و در نهایت مهم نیست که کلی آدم اونجا هستن یا نه
ایشون میتونن برن اونجا و به اون خانم بگن که چند لحظه میخوان وقتشونو بگیرن اگه میتونن هر وقت سرشون خلوت شد بیان بیرون از محیط محل کار و حرفشونو شمرده و خلاصه بگن و یه نه یا بله محکم بگیرن
تا دیگه فکرشون بیخودی مشغول اون دختر نباشه
چیزی که من متوجه شدم اینه که هیچ دختری از خواستگاری کردن و درخواست ازدواج بدش نمیاد حتی اگر برای پسر هیچ ارزش و احترامی قائل نباشه اما برای درخواست ازدواج ارزش قائل خواهد بود
ولی اگر بذارن وقتی دختر به محل کار ایشون میاد بهش بگن خیلی بهتره و امیدوارم صبر کنن
این اتفاقات محک خوبیه تا ایشون بتونن میزان علاقه خودشونو به طرف مقابل بسنجن
در مورد فرستادن خواهر هم به نظرم باید اول یه اطمینان نسبی از مثبت بودن نظر دختر بدست بیارن و همینطور که خودشون گفتن اگه دختر تمایل به ازدواج داشته باشه قطعا از طریق خانواده مراحل بعدی رو طی میکنن
faghat-KHODA (یکشنبه 27 بهمن 92), maryam240 (پنجشنبه 14 اسفند 93), خوشبختی (یکشنبه 27 بهمن 92)
تشکرشده 839 در 268 پست
سلام به همه دوستان
سلام خوشبختی جان.الان یه سر به تاپیکتون زدم.بیا مشکلاتت رو واضح تر بگو.اونجا هم دوستان خوبی دارن جواب میدن.از پستی که برام گذاشتید خیلی ممنون.فکر خوبیه اما حس می کنم این کار شان من رو پایین میاره.حتما الان می گید که شتر سواری که دولا دولا نمیشه.یا حرف بزن یا نامه بده یا... .فعلاذ دارم چراغ خاموش و لاک پشتی میرم جلو.
خوشحال میشم دوستان دیگه هم نظرشون رو در مورد پیشنهاد جناب خوشبختی بگن .
مجدد ممنون ازتون.حالا تو تاپیکتون خدمت میرسیم.خیلی هم تدارک نبین.راضی نیستم.
عرض ادب خدمت دوست خوبم جناب 1234567(می گم شما جای اسم کاربری و پسوردت رو اشتباه پر نکردین!!!)
ممنون بابت پیگیریتون.راستش منم دلم میخواد اول قضیه بودن کسی تو زندگیشون مشخص شه بعد خونواده رو پیشقدم کنم. بهترین کارم قطعا پرسیدن از خودشونه.خودم دلم خیلی با نامه نوشتن صاف نیست.یه جورایی حس خوبی بهش ندارم.فعلا که دارم صبر می کنم.شاید اصلا دیگه نیومدن.ببینیم خدا چی میخواد.فقط یه مشکلی هست.میدونید تا حالا با هر ترفندی بوده احساسم رو دور نگه داشتم(لا اقل بهش بال و پر ندادم).اما نمیدونم تا کجا میتونم جلوش واستم.واسه همین دوست دارم زودتر جواب بگیرم.
بازم از تک تک دوستان ممنونم.همچنان مشتاقانه پذیرای پیشنهادات شما هستم.هر چی که باشه.
فقط خدا
- - - Updated - - -
ویرایش توسط faghat-KHODA : یکشنبه 27 بهمن 92 در ساعت 19:46
تشکرشده 569 در 244 پست
سلام فقط خدای محترم
درسته که شما نمیخواید من بنویسم (چون وقتی گفتید من حتما باید واستون بنویسم خیلی زود ویرایش کردید وپشیمون شدید) اما به خاطر کمکهاتون مینویسم.
به نظر من وشرایطی که گفتید بهتره جسور باشید وبه ایشون مستقیم مساله خواستگاری رو بگید.
اما بهتره ساعت تعطیلی ایشون کمی دورتر از محل کار ایشون باشه تا واسه ایشون وشما مساله خاصی پیش نیاد.
بگید اجازه میدید به همراه خانواده واسه امر خیر خدمت برسیم؟
یا اینکه با خواهرتون هماهنگ کنید ایشون این سوالو ازشون بپرسن که البته خیلی بهتره.ومیتونن شماره منزلشونو بگیرن.
انشاا...خیره وخوشبخت میشید.
1234567(دوشنبه 28 بهمن 92), faghat-KHODA (دوشنبه 28 بهمن 92), شیدا. (دوشنبه 28 بهمن 92)
تشکرشده 188 در 57 پست
آقا یه پیشنهاد که انقدر دس دس کردن نداره. چرا انقدر حاشیه می چینی؟ دو بار تا الان فرصت داشتی هر بار مبهم و بریده بریده حرف زدی. نمی خوردت که. بگو "من مدتی هست قصد ازدواج دارم و قصدم خیلی جدیه و برای این کار شما رو در نظر گرفته بودم به دلایل مختلف. از شرایط شما خبر ندارم. مایلم من رو به عنوان یک خواستگار جدی در نظر بگیرید و اگر امکانش هست شماره ی منزلتون رو بدین تا مادرم برای صحبت در این مورد با خونه تون تماس بگیرن. اگر کسی در زندگیتون هست و مادرتون به مادرم همین رو گفتند اونوقت ما دیگه مزاحمتون نمی شیم".( اینجا اگر شماره رو داد یعنی اینکه قضیه ی اون طرف خیلی جدی نیست یا اینکه شما رو هم می خواد به عنوان یه گزینه در نظر بگیره اما با گفتن این حرفها اگر باز شماره نداد یا گفت کسی تو زندگیمه دیگه لازم نیست تلاش مجددی کنی چون دیگه فهمیده چقدر جدی هستی و قصد واقعیت چیه. جملاتی رو هم که اول نوشتم 15 ثانیه وقت می خواد بگی. اگر نتونی بگی از ضعفته)
تشکرشده 839 در 268 پست
سلام
تحلیلتون منصفانه و درست نیست !!! بله ، من نوشتم که "خانم یوسف گمگشته شما هم حتما باید در تاپیک من پست بذارید و همراهم باشید".این چند خط رو نوشتم چون حدس میزدم نخواید پستی بذارید.اما بلافاصله پست شما رو دیدم(ظاهرا همزمان پست میذاشتیم) و بهتر دیدم اون قسمت رو حذف کنم.چون شما پست گذاشته بودید.ترسیدم از برخی حرف و حدیث ها.و گرنه بنده پشیمون نشدم و نظرم همچنان همون چند خطی بود که نوشتم و حذف کردم.درسته که شما نمیخواید من بنویسم (چون وقتی گفتید من حتما باید واستون بنویسم خیلی زود ویرایش کردید وپشیمون شدید) اما به خاطر کمکهاتون مینویسم.
اره باید دل رو به دریا بزنم.متاسفانه این شدنی نیست.چون هم رفت و هم برگشت با سرویس میان و میرن.اما حتما به مواردی که فرمودین بطور جدی فکر می کنم.به نظر من وشرایطی که گفتید بهتره جسور باشید وبه ایشون مستقیم مساله خواستگاری رو بگید.
اما بهتره ساعت تعطیلی ایشون کمی دورتر از محل کار ایشون باشه تا واسه ایشون وشما مساله خاصی پیش نیاد.
راستی میخوام تبریک بگم بهتون بابت تاپیک جدیدتون. این تاپیک جدیدی که زدید بهترین تاپیکی که تا حالا زدین.حتی میتونه یه تاپیک مرجع باشه واسه خیلی از دوستان دیگه که تا همدردی هست ازش استفاده کنن.خواهشا توصیه های فرشته مهربان رو مو به مو انجام بدید.من خیلی به اینده اون تاپیک امیدوارم.همونطوری هم که خودتون فرمودید بهتره افراد متفرقه پستی توش نذارن تا یه تاپیک ناب و تخصصی ازش در بیاد.اهمیت ندید به اینکه چند نفر پیگیر تاپیکتون هستن و تشکر میزنن پای پستها(چون میدونم حواستون به این چیزا هست).این بی اعتنایی هم یه جور گوشمالی احساسات دیگه.اما مهمترین بخش نتیجه ای که شما باید ته تاپیک نصیبتون بشه.
یه روزی فکر میکردم کمک کردن یعنی موندن.اما الان یاد گرفتم که گاهی کمک کردن یعنی رفتن و دور شدن.نمیخوام چیز دیگه ای بگم.میترسم بازم راه دوستی خاله خرسه رو پیش بگیرم و پیش خودم و خدای خودم شرمنده تر شم.بازم تاکید می کنم به جدی گرفتن اون تاپیک.لطفا براش وقت بذارید.سعی کنید مقالاتی رو که فرشته مهربون گذاشتن بارها و بارها بخونید.من خودم یه ادم احساس محورم.اگه بتونیم یه توازنی بین عقل و احساس ایجاد کنیم خیلی موفق تر خواهیم بود.
بازم بابت پست خوبتون ممنون.ان شاءالله هممون خوشبخت و عاقبت بخیر بشیم
سلام جناب تهمتن عزیز.ممنون از پست و وقتی که گذاشتید.اقا یه پیشنهاد که انقدر دس دس کردن نداره. چرا انقدر حاشیه می چینی؟ دو بار تا الان فرصت داشتی هر بار مبهم و بریده بریده حرف زدی. نمی خوردت که. بگو "من مدتی هست قصد ازدواج دارم و قصدم خیلی جدیه و برای این کار شما رو در نظر گرفته بودم به دلایل مختلف. از شرایط شما خبر ندارم. مایلم من رو به عنوان یک خواستگار جدی در نظر بگیرید و اگر امکانش هست شماره ی منزلتون رو بدین تا مادرم برای صحبت در این مورد با خونه تون تماس بگیرن. اگر کسی در زندگیتون هست و مادرتون به مادرم همین رو گفتند اونوقت ما دیگه مزاحمتون نمی شیم".( اینجا اگر شماره رو داد یعنی اینکه قضیه ی اون طرف خیلی جدی نیست یا اینکه شما رو هم می خواد به عنوان یه گزینه در نظر بگیره اما با گفتن این حرفها اگر باز شماره نداد یا گفت کسی تو زندگیمه دیگه لازم نیست تلاش مجددی کنی چون دیگه فهمیده چقدر جدی هستی و قصد واقعیت چیه. جملاتی رو هم که اول نوشتم 15 ثانیه وقت می خواد بگی. اگر نتونی بگی از ضعفته)
اوه اوه یعنی امکان خورده شدن هم هست ؟! اگه این احتمال رو میدادم همون دو کلمه بریده بریده و مبهم رو هم نمی گفتم !!!
چشم.سعی می کنم عین یه جنتلمن واقعی حرفم رو بزنم.شما دعا کنید ایشون دوباره بیان.
میدونید چیه.چون ذهنیتی ازشون دارم در مورد داشتن نامزد(از همکارش پرسیده بودم و اینکه خودشم نصف و نیمه تایید کردن) انگار خجالتم میگیره(شایدم شرمم میشه) با علم به این موضوع این درخواست رو بدم.
بعضی از دوستان تو پستشون ، اومدن مجدد ایشون رو به مثابه چراغ سبز دونستن.اما خودم خیلی موافق نیستم.شاید چون برخورد ما کاملا محترمانه صورت گرفت. ایشون بنده رو بعنوان یه مزاحم نمیدونن و از اینکه دوباره بیان محل کار من احساس نا امنی نمی کنن.نمیدونم شایدم من اشتباه می کنم.
ای بابا اینکه همش شد شاید و اگر و ... .تا خدا چی بخواد.
ممنون از تک تک همراهان.چه پست بذارید چه نذارید دم همتون گرم.
فقط خدا
ویرایش توسط faghat-KHODA : دوشنبه 28 بهمن 92 در ساعت 19:35
تشکرشده 839 در 268 پست
سلام به همه دوستان
حدود ده روز از اخرین باری که ایشون اومد گذشت و دیگه نیومدن.طبق روال عادی ایشون هر دو سه روز یک بار میومدن.اما حالا ... .
فکر کنم یه جورایی(هر چی می کشم از همین یه جوراییه) جواب منم مشخص باشه.فقط نمی فهمم چرا یه بار بعد از در خواست من اومد و ... .نمیدونم چقدر حرفام تو پست 16 همین تاپیک میتونه ربط داشته باشه به این نیومدنشون؟! این حرفا منظورمه :
یه بار تو این فاصله خواهرم اومد مغازه .حدود سه ربع منتظر موند تا شرایط جور بشه.شوهرش هی زنگ میزد که بچه ال شد بل شد.منم دلم نیومد بچه اذیت بشه و ترسیدم بین خواهرم و شوهرش ناخواسته بحثی پیش بیاد،گفتم برو خواهری.امروز روز ما نیست." بابت دفعه قبل شرمنده.قصد مزاحمت نداشتم.چند که روز نیومدید من خیلی ناراحت بودم که برداشتتون از درخواستم اشتباه باشه.در حالیکه قصدم کاملا جدی بود ".
امروز یکی از دوستانی که در جریان موضوع هستن بهم گفتن میخوای با یکی از دوستام که از همکاران صمیمی اون خانم هستن این موضوع رو در میان بذارم.پیغامی هم اگه داری بگی تا عینا برات ببره ؟ من جوابی بهش ندادم.مطمئن نیستم راه درستی باشه.
خب من دوست داشتم خودم ازش بپرسم.اما با این تاخیر ده روزه فکر کنم دیگه قرار نیست ایشون بیاد.پس باید یه کاری کنم.اما چه کار؟
نظرتون چیه همین همکارش رو واسطه کنم واسه پیغامم خوبه ؟ (میخوام از بودن یا نبودن کسی تو زندگیش مطمئن بشم بع خونوادم رو بفرستم جلو)
ممنون میشم جواب بدید.
فقط خدا
ویرایش توسط faghat-KHODA : یکشنبه 04 اسفند 92 در ساعت 23:38
تشکرشده 6,881 در 1,486 پست
سلام اقای فقط خدا
چقدر سخته که در حال انتظار بسر میبری خدا خدا میکنی که که دیگه امروز پیداش بشه نه؟
من گفتم تا حالا حتما باهم اشنا هم شدین
چرا اینقدر قضیه رو طولش میدی؟
اون واسطه که خیلی طولانی میشه دوست دوستتون که میشه همکارش
به نظر من بهتره که بجای اینکه پیغامت رو از طریق چند واسطه بفرستی از همون شخص بخواه تا شمارش رو بگیره برای شما البته عنوان کن که حتما برا کار خیر ازدواج و اشنایی
میخایی تا مثل قبلیا شک و شبهه توش نباشه چرا غیر اخلاقیه؟
اون هم اگه مایل بود شمارشو میده و شما هم راحت حرفتونو بزنین حالا یا خودتون یا خاهرتون اگر هم نداد باز هم میتونی منتظر بمونی تا خودشو ببینی
اومدیم و این چند ماه نیومد میخای منتظر بمونی ؟
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را که سر به کوه و بیابان تو داده ای ما را
ویرایش توسط فرشته اردیبهشت : دوشنبه 05 اسفند 92 در ساعت 00:04
faghat-KHODA (دوشنبه 05 اسفند 92)
تشکرشده 569 در 244 پست
سلام فقط خدا محترم
فکرتون کاملا درسته وباید از طریق یک واسطه مطمئن بشید تا از این سر در گمی در بیاید.
faghat-KHODA (دوشنبه 05 اسفند 92)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)