به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 50
  1. #11
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 خرداد 97 [ 07:57]
    تاریخ عضویت
    1391-2-16
    نوشته ها
    863
    امتیاز
    11,692
    سطح
    71
    Points: 11,692, Level: 71
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 358
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,836

    تشکرشده 2,440 در 754 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    من هم فکر میکنم بیشتر فکر پیشنهاد دوستی تو ذهنش القا کردین نه ازدواج...

    برای اینکه این ذهنیت در ایشون اصلاح بشود و شما هم به قطعیت برسید بهتر است خواهرتون با ایشون مستقیم برن و صحبت کنن. هر راه دیگه ای منجر به رسیدن این تایپیک به صفحات 100 و بالاتر میشود و داستانی که به سادگی قابل مرتفع شدن است تبدیل به یک داستان پیچیده و بغرنج میشود.....
    *به جادوی چشم تو شیدا شدم*
    *ز خود گم شدم در تو پیدا شدم*
    *من آن قطره بودم که با موج عشق*
    *در آغوش مهر تو دریا شدم
    *

  2. 8 کاربر از پست مفید کامران تشکرکرده اند .

    earth (دوشنبه 21 بهمن 92), faghat-KHODA (جمعه 25 بهمن 92), maryam240 (پنجشنبه 14 اسفند 93), rainy eyes (پنجشنبه 08 اسفند 92), sanjab (دوشنبه 21 بهمن 92), میشل (جمعه 25 بهمن 92), خوشبختی (دوشنبه 21 بهمن 92), شیدا. (دوشنبه 21 بهمن 92)

  3. #12
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 مرداد 96 [ 15:00]
    تاریخ عضویت
    1392-8-30
    نوشته ها
    285
    امتیاز
    4,535
    سطح
    42
    Points: 4,535, Level: 42
    Level completed: 93%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    400

    تشکرشده 440 در 186 پست

    Rep Power
    39
    Array
    به نظر من وقتی ایشون گفته یه جورایی اره یعنی اره هست
    یا اینکه هول شده و از دهنش پریده یا عصبانی بوده از چیزی و تمرکز نداشته شایدم حرف شما رو ببخشیدا جدی نگرفته و گذاشته رو حساب حرفای همینطوری!!!!
    یه بار دیگه امتحان کنید

  4. 3 کاربر از پست مفید خانوم مجرد تشکرکرده اند .

    earth (دوشنبه 21 بهمن 92), rainy eyes (پنجشنبه 08 اسفند 92), خوشبختی (دوشنبه 21 بهمن 92)

  5. #13
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 مهر 93 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1391-8-22
    نوشته ها
    603
    امتیاز
    2,846
    سطح
    32
    Points: 2,846, Level: 32
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    884

    تشکرشده 793 در 374 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    72
    Array
    سلام برادر عزیز.

    به نظر منم با گفتن آره فکر کنم واقعا یکی تو زندگیش باشه. چون دخترا مثل پسرا نیستند که زود هل کنند مخصوصا تو این موارد.

    البته بهتر بود قبل اینکه از خواهرت کمک بخوای خودت یه بار دیگه ازش دقیق مورد یجورایی آره رو میپرسیدی ولی خوب

    چون احتمال اینکه دیگه به مغازه اتون نیان (اونم همیشه به منظور جواب نه نیست) از خواهرتون بخواین دعوتش کنند مغازه

    شما که خلوتتره و همونجا باهاشون صحبت کنند.

  6. 4 کاربر از پست مفید kamr تشکرکرده اند .

    earth (دوشنبه 21 بهمن 92), faghat-KHODA (جمعه 25 بهمن 92), فرهنگ 27 (دوشنبه 21 بهمن 92), خوشبختی (دوشنبه 21 بهمن 92)

  7. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 02 مهر 93 [ 00:03]
    تاریخ عضویت
    1392-6-09
    نوشته ها
    53
    امتیاز
    1,000
    سطح
    16
    Points: 1,000, Level: 16
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 100
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    291

    تشکرشده 34 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام فقط خدای عزیز.نمیدونم چرا من یه جورایی فکر می کنم مفهوم حرفتون رو تونستید برسونید.اما به نظرم تو این زمینه نظر خانومها قابل استناد تره.بیاید و بگبد چیکار کردید؟

  8. 3 کاربر از پست مفید خوشبختی تشکرکرده اند .

    earth (چهارشنبه 23 بهمن 92), faghat-KHODA (جمعه 25 بهمن 92), خانوم مجرد (دوشنبه 21 بهمن 92)

  9. #15
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 مرداد 96 [ 15:00]
    تاریخ عضویت
    1392-8-30
    نوشته ها
    285
    امتیاز
    4,535
    سطح
    42
    Points: 4,535, Level: 42
    Level completed: 93%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    400

    تشکرشده 440 در 186 پست

    Rep Power
    39
    Array
    والا من باشم حتما تو ذهنم این فکر میاد که اقای فقط خدا حتما یه منظور خاصی داشته. اینکه گفتم میذاره پای حرفای همین طوری منظورم کلی بود و وگفتم شاید همچین ادمایی که به حرف بعضیا زیاد اهمیت ندن پیدا بشه!
    اینکه خواهرتونو بفرستین یا خودتون پیش قدم بشین بستگی به شخصیت اون خانوم داره که کدومو ترجیح میده
    اما عاقلانه اینه که از یه جای دیگه امارشو دربیارین اگه مطمئن شدین بعد اقدام کنید
    گفتین پرسیدین از همکاراش؟ خوب دوباره از همونا بپرسید البته یه جوری که تابلو نباشه
    میشه مثلا خواهرتون به عنوان یه ناشناس ، نه خواهر شما، بره و بگه مثلا واسه برادرم اومدم اینجوری اگه کسی تو زندگیش باشه و جوابش منفی باشه هیچ وقت نمیفهمه برادر اون خانوم شما بودی

  10. 4 کاربر از پست مفید خانوم مجرد تشکرکرده اند .

    earth (چهارشنبه 23 بهمن 92), faghat-KHODA (جمعه 25 بهمن 92), rainy eyes (پنجشنبه 08 اسفند 92), خوشبختی (شنبه 26 بهمن 92)

  11. #16
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 مرداد 96 [ 23:40]
    تاریخ عضویت
    1392-3-09
    محل سکونت
    گیلان
    نوشته ها
    294
    امتیاز
    4,808
    سطح
    44
    Points: 4,808, Level: 44
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 142
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,335

    تشکرشده 839 در 268 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    40
    Array
    با سلام خدمت همه دوستان.

    از همه دوستای عزیزم تشکر و قدردانی می کنم که وقت گرانقدر خودتون رو برای تاپیک بنده گذاشتید و میذارید.پست تک تک شما دوستان رو با کمال افتخار بارها و بارها خوندم و میخونم تا بتونم بهترین تصمیم رو بگیرم.

    موضوع رو به خواهرم گفتم.خودم واسه اولین بار رفتم داخل محل کارشون تا به خواهرم بگم که کدوم اتاق باید بره.خیلی متفاوت با جایی بود که فکرش رو می کردم.اونجا یه محیط صد در صد مردونست.ایشون با یه خانم دیگه تو انتهای همون سالن بزرگ تو یه اتاق کوچک حسابدار هستن.امکان اینکه خواهرم بره اونجا تقریبا صفره.در همون چند دقیقه ای که من اونجا بودم خیلی ها اومدن.اما خانمی نه اومد نه رفت.اگه خانمی بیاد همه زوم می کنن روش که یه زن اینجا چی میتونه بخواد.حالا نگهبان جای خودش.محیط داخلش جوری نیست که شما به راحتی به این خانم دسترسی داشته باشید.خواهر منم یه بچه یک ساله داره.نمیتونم بگم بیا دو ساعت اینجا بشین تا شاید بیاد محل کار من.ضمن اینکه بنده هم در محیط کار دارای محدودیت های خاص خودم هستم.

    اما خودم چه کار کردم.خب، دو سه روز پیش داشتم فاکتوری رو جمع میزدم.بشدت غرق فاکتور شده بودم.فقط شنیدم یکی سلام کرد و منم بفرما زدم واسه داخل شدن.سرم رو که راست کردم دیدم دقیقا روبرومه.خیلی تمرین کرده بودم اگه دوباره فرصتی پیش اومد در خواستم رو کاملا واضح بیان کنم.اما یه جورایی انگار شوکه شده باشم .هول شدم.اصلا نمیدونم چی گفتم.فقط میدونم که بهشون گفتم " بابت دفعه قبل شرمنده.قصد مزاحمت نداشتم.چند که روز نیومدید من خیلی ناراحت بودم که برداشتتون از درخواستم اشتباه باشه.در حالیکه قصدم کاملا جدی بود ".

    حالا اگه اینجور میگفتم خوب بود که.مردم و بریده بریده حرف زدم.اون بنده خدا هم فقط چند بار گفت خواهش می کنم.حالا بدترین جاش اینجاست که من تو این حدود یک دقیقه به جز نگاه اول دیگه نتونستم حتی بهشون نگاه کنم.تا عکس العملش رو بفهمم لا اقل.راستش علیرغم اینکه تمرین کرده بودم چی بگم انگار باور نداشتم که دوباره میان.

    ممنون میشم به این چند تا سوالم پاسخ بدید :


    1. این دوباره اومدنشون خوبه یا بد ؟؟؟

    2. تحلیل شما از دوباره اومدن ایشون چیه ؟؟؟ (دقیقا یه مغازه دیگه عین ما در چند قدمی ما هست.پس لزوما ما تنها ارائه دهنده اون خدمات خاص تو اون محله نیستیم)

    3. اگه دوباره اومدن باید چی کار کنم ؟؟؟

    4. با اون جملانی که قرمزشون کردم بازم مفهوم دوستی رو القاء کردم ؟؟؟

    نمیدونم باید چیکار کنم.دیگه بهشون چیزی نمی گم.اونجوری بنده خدا فکر می کنه قصد من مزاحمته.راستی یکی هست که میتونه شمارش رو برام بیاره.نمیدونم درسته اگه درخواستم رو در قالب اس ام اس بهشون بگم؟؟؟ مطمئنم اگه دوباره بیاد و موقعیت هم جور بشه همه چیز رو می گم به جز همونی که باید بگم!!!

    مشتاقانه منتظر نظرات تک تک شما دوستان هستم.هر چی که باشه.

    بخاطر متن طولانیم هم پوزش.

    فقط خدا

  12. 5 کاربر از پست مفید faghat-KHODA تشکرکرده اند .

    earth (شنبه 26 بهمن 92), rainy eyes (پنجشنبه 08 اسفند 92), میشل (جمعه 25 بهمن 92), خوشبختی (شنبه 26 بهمن 92), شیدا. (یکشنبه 27 بهمن 92)

  13. #17
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام فقط خدای عزیز،

    قبل از هرچیز لطفا یه نکته ای رو توضیح بدید.

    وقتی ملاقات های شما تا این حد کوتاه و محدود هست، شما چطور از ایشون اونقدر شناخت پیدا کردید که این احساس رو بهش داشته باشید؟

    شناختتون در چه حد هست؟ و احساستون در چه حد؟

    احیانا زیادی در موردش خیال پردازی نکردید؟

    سوال بعدی اینکه:

    گرفتن شماره به چه صورت مقدوره؟ قراره بدون اطلاع ایشون باشه؟ اگه نه، اون فردی که شماره رو میگیره، چه توضیحی قراره به ایشون بده؟

    در مورد رفتن خواهرتون، دلایلی که آوردید موجه نیستند... چه اهمیتی داره که دیگران چه فکری در مورد حضور یه زن در اون محل می کنن؟ فوقش اینه که میفهمن خانومی برای گرفتن اجازه خواستگاری اومده. یا هر فکری برای خودشون بکنن، چه اهمیتی داره؟

    با وجود توضیحاتی که دادید، من هنوزم فکر می کنم بهتره خواهرتون برن، ازشون سوال کنن که مایلن با شما در این مورد آشنا بشن؟ اگه آره، به چه شکل؟

    رابطه ی به این ارزشمندی حیف نیست با پرسش تو اس ام اس شروع بشه؟ چرا به شکل شایسته تری ازشون سوال نکنید؟ اقدام خواهرتون مطمئنا روش شکیل تر و زیباتریه و روی ذهنیت اون خانوم هم اثر بهتری میذاره.

    در ضمن این همه احساسات به خرج ندید... چه خبره مگه؟

    فراموش نکنید که شما اول راه شناخت ایستادید... پس زیاد سختش نکنید (به خواهرتون هم اینو تفهیم کنید و بعد هم به اون خانوم، که فقط قراره ببینید شرایطش فراهم هست که با هم آشنا بشید یا نه)

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  14. 9 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    faghat-KHODA (جمعه 25 بهمن 92), maryam240 (پنجشنبه 14 اسفند 93), rainy eyes (پنجشنبه 08 اسفند 92), sanjab (جمعه 25 بهمن 92), فرهنگ 27 (جمعه 25 بهمن 92), کامران (دوشنبه 28 بهمن 92), خوشبختی (شنبه 26 بهمن 92), ستیلا (جمعه 25 بهمن 92), شیدا. (یکشنبه 27 بهمن 92)

  15. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 27 بهمن 94 [ 00:03]
    تاریخ عضویت
    1392-11-15
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    1,548
    سطح
    22
    Points: 1,548, Level: 22
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 52
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    35

    تشکرشده 45 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام فقط خدا
    به نظر من شما باز هم شفاف صحبت نکردید ،بهتره بار دیگه که اومد مغازه شما شماره منزلشون رو بگیرید اینطوری مطمئن میشه که سرکار نیست و شما واقعا نیتتون خیره .
    اینکه دوباره اومده مغاره شما هم به نظر من دختر اگر جوابش منفی بود با اون صحبت های اولیه دوباره نمیامد مغازه شما .

  16. 4 کاربر از پست مفید sara124 تشکرکرده اند .

    faghat-KHODA (جمعه 25 بهمن 92), میشل (جمعه 25 بهمن 92), خوشبختی (شنبه 26 بهمن 92), ستیلا (جمعه 25 بهمن 92)

  17. #19
    Banned
    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 اردیبهشت 93 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1392-10-22
    نوشته ها
    333
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience PointsOverdriveSocial3 months registered
    تشکرها
    518

    تشکرشده 726 در 247 پست

    Rep Power
    0
    Array
    رفیق میدونی اشکال شما چیه
    دلت میخواد خیلی مقدمه چینی کنی
    خیلی وسواس داری برای یه درخواست ازدواج ساده
    من خودم وقتی تنهام خیلی افکار رمانتیک میومد به سرم که مثلا دختری که دوسش دارمو میبینم و فلان جور حرف میزنم و . ...
    ولی وقتی میخواستم درخواست ازدواج بدم مثل یه تیکه سنگ میشدم و انگار به زبونم یه وزنه 100 کیلویی بستن هر یک کلمه که حرف میزدم انگار یک کیلومتر دویده بودم

    بهت توصیه میکنم
    اولا صحبتتو خیلی خلاصه بگو
    ثانیا موقع حرف زدن به طرف نگاه نکن (خصوصا به چشماش) وفکر کن اصلا هیچ دختری اونجا نیست
    ثالثا سعی کن فی البداعه صحبت کنی و تمرین نکن

    بازم نتونستی منظورتو بگی طرف مقابل هم با اومدن مجدد به اونجا چراغه سبز بهت نشون داده فقط بیخود هول نشو و عجول نباش در موقعیت بعدی همه چیز حل میشه

  18. 3 کاربر از پست مفید 1234567 تشکرکرده اند .

    faghat-KHODA (جمعه 25 بهمن 92), فرهنگ 27 (یکشنبه 27 بهمن 92), خوشبختی (شنبه 26 بهمن 92)

  19. #20
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 مرداد 96 [ 23:40]
    تاریخ عضویت
    1392-3-09
    محل سکونت
    گیلان
    نوشته ها
    294
    امتیاز
    4,808
    سطح
    44
    Points: 4,808, Level: 44
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 142
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,335

    تشکرشده 839 در 268 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    40
    Array
    سلام

    ممنون خانم میشل.ولی یه لحظه فکر کردم بصورت افتخاری دعوت شدم به صندلی داغ !!!! اخه نیست اونجام فقط هیزم میریزن ، ببخشید منظورم سوال میپرسن !!!! در هر صورت اگه مایل باشید حاضرم بصورت مهمان در برنامتون شرکت کنم

    وقتی ملاقات های شما تا این حد کوتاه و محدود هست، شما چطور از ایشون اونقدر شناخت پیدا کردید که این احساس رو بهش داشته باشید؟
    جدا از دفعات زیاد حضور ایشون خیلی اوقات زمان حضور ایشون خیلی بیشتر از اینهاست اما شرایط محل کار بنده مساعد نیست.در ضمن بنده در حال حاضر فقط دنبال یک هدف هستم و اونهم اغاز پروسه شناخت.راستی کدوم احساس رو میفرمایید ؟

    شناختتون در چه حد هست؟ و احساستون در چه حد؟
    هر دو کم.اما معیارهای ظاهری و برخی اخلاقیاتشون با معیار هام همخونی داره.باقیش رو دیگه باید جدی اشنا شد.همونطور که عرض کردم هدفم فقط شروع اشناییه.الان تنها حس ازار دهنده برام احساس بلاتکلیفی که دارم.

    احیانا زیادی در موردش خیال پردازی نکردید؟
    با توجه به یه تجربه تلخی که داشتم خیلی سعی کردم این کار رو نکنم و خدا رو شکر موفق بودم.


    گرفتن شماره به چه صورت مقدوره؟ قراره بدون اطلاع ایشون باشه؟ اگه نه، اون فردی که شماره رو میگیره، چه توضیحی قراره به ایشون بده؟
    یکی از همکاران مردشون هم مدرسه ایم بوده.خیلی صمیمی نیستیم اما در اون حدی هست که شمارشون رو بهم بدن.تو محیط کاری معمولا همکارها شماره هم رو دارن.نیازی نیست حتما بهشون گفته شه.البته اینهم یکی از دغدغه هامه که ناراحت بشن از اینکه شمارشون رو گرفتم.

    در مورد رفتن خواهرتون، دلایلی که آوردید موجه نیستند... چه اهمیتی داره که دیگران چه فکری در مورد حضور یه زن در اون محل می کنن؟ فوقش اینه که میفهمن خانومی برای گرفتن اجازه خواستگاری اومده. یا هر فکری برای خودشون بکنن، چه اهمیتی داره؟
    باور کنید وقتی رفتم محیط کارشون رو دیدم عین اب سردی بود رو تنم.نمیتونم خوب ترسیمش کنم براتون.شاید همین کار رو کردم باز.راستی اگه شمارشون رو بدم تا خواهرم باهاشون صحبت کنن خوبه ؟

    رابطه ی به این ارزشمندی حیف نیست با پرسش تو اس ام اس شروع بشه؟ چرا به شکل شایسته تری ازشون سوال نکنید؟ اقدام خواهرتون مطمئنا روش شکیل تر و زیباتریه و روی ذهنیت اون خانوم هم اثر بهتری میذاره.
    قطعا همینطوره.منم دلم نمیخواد .اما با شناختی که از خودم دارم مطمئنم نمیتونم اون چیزی رو که میخوام بگم.نمونش همین دوباری که عرض کردم.راستش تو محیط کارم همش یه استرسی دارم از اینکه دور و برم کی هست و ... .اینها همه مزید برعلت میشن.

    در ضمن این همه احساسات به خرج ندید... چه خبره مگه؟
    ای بابا خانم میشل.بالاخره اون قسمتی رو که فرمودید "رابطه ای به این ارزشمندی" رو باور کنم یا چه "خبره مگه"

    اتفاقا خیلی هم احساساتی نشدم.فقط موقع هایی که میبینمش اسم خودم یادم میره!!!.ولی جدا از شوخی خیلی به احساساتم اجازه بروز ندادم.الانم اگه مطمئن بشم واقعا کسی هست پروندش رو برای همیشه تو ذهنم میبندم.
    ممنون خانم میشل

    سلام فقط خدا
    به نظر من شما باز هم شفاف صحبت نکردید ،بهتره بار دیگه که اومد مغازه شما شماره منزلشون رو بگیرید اینطوری مطمئن میشه که سرکار نیست و شما واقعا نیتتون خیره .
    اینکه دوباره اومده مغاره شما هم به نظر من دختر اگر جوابش منفی بود با اون صحبت های اولیه دوباره نمیامد مغازه شما .
    ممنون سارا خانم محترم.ای بابا.هنوز نفهمیدن پس.خب اگه می گفت کسی نیست تو زندگیش منم قصدم گرفتن شماره خونشون بود که نرسیدم به اونجا.بازم ممنون


    رفیق میدونی اشکال شما چیه
    دلت میخواد خیلی مقدمه چینی کنی
    خیلی وسواس داری برای یه درخواست ازدواج ساده
    من خودم وقتی تنهام خیلی افکار رمانتیک میومد به سرم که مثلا دختری که دوسش دارمو میبینم و فلان جور حرف میزنم و . ...
    ولی وقتی میخواستم درخواست ازدواج بدم مثل یه تیکه سنگ میشدم و انگار به زبونم یه وزنه 100 کیلویی بستن هر یک کلمه که حرف میزدم انگار یک کیلومتر دویده بودم

    بهت توصیه میکنم
    اولا صحبتتو خیلی خلاصه بگو
    ثانیا موقع حرف زدن به طرف نگاه نکن (خصوصا به چشماش) وفکر کن اصلا هیچ دختری اونجا نیست
    ثالثا سعی کن فی البداعه صحبت کنی و تمرین نکن

    بازم نتونستی منظورتو بگی طرف مقابل هم با اومدن مجدد به اونجا چراغه سبز بهت نشون داده فقط بیخود هول نشو و عجول نباش در موقعیت بعدی همه چیز حل میشه
    ممنون دوست عزیز.این دومین باره که برام پست میذارید.فقط میتونم ازتون تشکر کنم.حتما سعی می کنم کارایی رو که فرمودید انجام بدم.پس شما هم معتقدی نتونستم حرفمو بزنم.میترسم همین دو پاره استخونم اب بشه تا حرفمو بگم.بازم ممنون دوست خوبم
    دم همتون گرم

    فقط خدا


    - - - Updated - -

  20. 4 کاربر از پست مفید faghat-KHODA تشکرکرده اند .

    1234567 (شنبه 26 بهمن 92), میشل (شنبه 26 بهمن 92), خوشبختی (شنبه 26 بهمن 92), شیدا. (یکشنبه 27 بهمن 92)


 
صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. اجازه شماره دادن به خواستگار و بدم یا نه؟؟؟
    توسط setare sorbi در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 21
    آخرين نوشته: شنبه 20 اردیبهشت 93, 10:50
  2. پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: یکشنبه 27 بهمن 92, 14:10
  3. اگه با خواستگارم 6 ماه ارتباط داشته باشم ؟؟؟
    توسط شوکا در انجمن خواستگاری
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: یکشنبه 10 مهر 90, 10:26
  4. آدمها مثل کتابها هستند ؟؟؟!!!!!
    توسط آهو در انجمن ادبیات و عرفان
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: دوشنبه 26 فروردین 87, 17:49

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:06 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.