به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 17 , از مجموع 17
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 مهر 93 [ 11:26]
    تاریخ عضویت
    1392-11-17
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    591
    سطح
    11
    Points: 591, Level: 11
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 28 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مرسی دوستان راهنمایی های خیلی خوبی کردین
    از دیروز هم کلی توی سایت گشتم ودیدم که تنها من نیستم که این حس رو دارم.بقیه هم تا حدودی داشتن که راهنمایی های دوستان توی اون بحث ها هم خیلی کمک کرد.

    toojih:برای مورد اولتون باید بگم که من زندگی با مادر شاغل رو دیدم وبه هیچ وجه نمی تونم قبول کنم مثل مامانم باشم.همیشه زودتر از ما سر کار می رفت ودیرتر از ما می اومد.همیشه با استرس ونگران اماده کردن غذا یا احتیاجات خونه بود.مسئولیتش 2برابر بود.پدرم زن شاغل دوست داشت ولی نمی توست درک کنه زنی که شاغله باید کمتر از زن های خانه دار ازش انتظار داشت.اثرات تموم اون استرس ها ونگرانی ها الان بعد بازنشستگی در مامانم دیده میشه.مادرم تموم سالها ی جونیشو فقط صرف کار کردن گذاشت نه به علاقه هاش تونست برسه نه لذت های شخصی خودش....و پدرم هم با اینه مادرم خودش پول در می اورد زیاد دوست نداشت پول مامانم برای کارای چرت وپرت خرج بشه یعنی حتی پول خودشم راحت خرج نمیکرد.من پول دراوردن رو دوست دارم کیه که دوست نداشته باشه مستقل باشه ودستش توی جیب شوهرش نباشه.اصلا با این دیدگاه بزرگ شدم که پول گرفتن از شوهر مثل خواری میمونه.هم پدرم هم مادرم این تفکر رو در من ایجاد کردن ومن فقط 2ساله که تونستم به خودم بقبولونم که این طوری هام نیست.من روابط اجتماعیم خوبه وبه خاطر داشتن یک ضعف نیست که نمی خوام بیرون کار کنم.فقط شرایط زندگی با مادران شاغل حاضر وگذشته رو دیدم که میگم نمی خوام شرایط خانوادگیم بعد ازدواج اون طوری باشه.من شدیدا به این عقیده رسیدم که شاغل بودن خانم باعث میشه مرد اصلا به فکر خانوادش نباشه.یعنی زیادی راحت طلب باشه.تموم عمر ساکن بمونه ونخواد پیشرفتی کنه.مثل پدرم وعموهام یا کسای دیگه ی اطرافم...حالا شاید این نظرم اشتباهه ولی خیلی می بینم مردهاییی که خانوماشون شاغل نیست خیلی بهتر پیشرفت می کنن .
    2-حرف دومت رو به شدت قبول دارم باید چیزی رو که می دونم اذیتم میکنه رفع کنم.ظاهرم اذیم می کنه ولی این حس فقط در من هست وقتی مثلا دست روی بینیم میزارم ومیگم عمل کنم همه میگن دیوانه کجاش ایراد داره شما بگو یه ایراد کوچولو داشته باشم چاق باشم لاغر باشم رنگ پوستم ظاهرش همهچیزم نرماله...باشگاه که میرم میگم می خوام خوش اندام بشم بهم می خندن میگن کجاتو خوب میکنی خوبی که!!!روزی فقط یه ساعت توی پارک می دوم تا چربی اضافه نداشته باشم.نمی دونم این حس لعنتی از کجا اومده............البته بیشتر که فک می کنم می بینم چون حس مفیدی ندارم...من برای اینکه بتونم این حس های ازاردهنده رو از خودم دور کنم 2تا راه دارم
    1-یا باید دوباره برای ارشدتوی کنکور رشته ی مورد علاقه ام که 4ماه دیگه هست شرکت کنم.که چون میگم 28 سالمه دیگه خیلی دیره همش پشیمون میشم وترس زیادی می گیرم.
    2-یا اینکه فعلا تا وقتی می خوام ازدواج کنم یه شغلی گیر بیارم که لااقل حس پول دراوردن کمی بهم حس خوبی بده.که اونم فقط کارای منشی گری هست که باید اول خانوادمو راضی کنم.اونا بیشتر دوست دارن ادامه تحصیل بدم

    توی 2راهی هستم نمی دونم چه کنم؟


    ---------------------------------------------------
    meinosh:من خودمو هنوز قبول ندارم به قول اون دوستمون شاید نیاز به تعریف وتمجید دیگران دارم چون توی عکس ها وقتی خودمو مقایسه میکنم گاهی فقط گاهی میگم اونقدرها هم زشت نیستم.من بارها این موضوع رو بین دوستام وفامیل مطرح کردم اینکه زشتم یا ایراد دارم ولی هیچکی حتی نزدیکام حرفمو تایید نکردن.حتی وقتی مشابه های قیافه ی منو بهم نشون دارن پیش خودم گفتم اونقدرها هم بد نیستم....
    ولیییییییییییی همیشه توی خلوتم از بودنم ناراحتم.


    --------------
    همیشه خیال میکردم برای اینکه مورد قبول خانوادم باشم باید برتر باشم چون وقتی کوچیک بودم از زبون یه از خدا بیخبر به بدترین حالت ممکن شنیدم که به دنیا اومدنم ناخواسته بوده ومامانم وقتی فهمیده منو بارداره تا چند ماه کارش فقط گریه بوده حتی مامانم هم اینو تایید کرد وحرف زیادی راجبش برام نزد..با همه ی کوچیکیم اونقد از این حرف ناراحت شدم که تا چند سال غصه می خوردم با اینکه برام کم نزاشتن ومحبتشون سر جاش بود ولی من از همون موقع فهمیدم باید برای بودنم برتر باشم نمره کم می گرفتم از کم بودن نمره یا از ترسم گریه نمی کردم دلم به حال مامانم می سوخت گریه میکردم اینکه اینجور دختری داره.کلا عاشق مامانمم بابام برام عضو خنثی هست.بد نیستاااا اصلا اصلا فقط مامانمو بیشتر دوست دارم.اینکه هیچوقت خودمو قبول ندارم شاید از اینجا منشا گرفته...نمی دونم.

    باید روی اون 2راه که دارم خیلی فکر کنم.دوستان میشه کمکم کنید؟

    - - - Updated - - -

    مرسی دوستان راهنمایی های خیلی خوبی کردین
    از دیروز هم کلی توی سایت گشتم ودیدم که تنها من نیستم که این حس رو دارم.بقیه هم تا حدودی داشتن که راهنمایی های دوستان توی اون بحث ها هم خیلی کمک کرد.

    toojih:برای مورد اولتون باید بگم که من زندگی با مادر شاغل رو دیدم وبه هیچ وجه نمی تونم قبول کنم مثل مامانم باشم.همیشه زودتر از ما سر کار می رفت ودیرتر از ما می اومد.همیشه با استرس ونگران اماده کردن غذا یا احتیاجات خونه بود.مسئولیتش 2برابر بود.پدرم زن شاغل دوست داشت ولی نمی توست درک کنه زنی که شاغله باید کمتر از زن های خانه دار ازش انتظار داشت.اثرات تموم اون استرس ها ونگرانی ها الان بعد بازنشستگی در مامانم دیده میشه.مادرم تموم سالها ی جونیشو فقط صرف کار کردن گذاشت نه به علاقه هاش تونست برسه نه لذت های شخصی خودش....و پدرم هم با اینه مادرم خودش پول در می اورد زیاد دوست نداشت پول مامانم برای کارای چرت وپرت خرج بشه یعنی حتی پول خودشم راحت خرج نمیکرد.من پول دراوردن رو دوست دارم کیه که دوست نداشته باشه مستقل باشه ودستش توی جیب شوهرش نباشه.اصلا با این دیدگاه بزرگ شدم که پول گرفتن از شوهر مثل خواری میمونه.هم پدرم هم مادرم این تفکر رو در من ایجاد کردن ومن فقط 2ساله که تونستم به خودم بقبولونم که این طوری هام نیست.من روابط اجتماعیم خوبه وبه خاطر داشتن یک ضعف نیست که نمی خوام بیرون کار کنم.فقط شرایط زندگی با مادران شاغل حاضر وگذشته رو دیدم که میگم نمی خوام شرایط خانوادگیم بعد ازدواج اون طوری باشه.من شدیدا به این عقیده رسیدم که شاغل بودن خانم باعث میشه مرد اصلا به فکر خانوادش نباشه.یعنی زیادی راحت طلب باشه.تموم عمر ساکن بمونه ونخواد پیشرفتی کنه.مثل پدرم وعموهام یا کسای دیگه ی اطرافم...حالا شاید این نظرم اشتباهه ولی خیلی می بینم مردهاییی که خانوماشون شاغل نیست خیلی بهتر پیشرفت می کنن .
    2-حرف دومت رو به شدت قبول دارم باید چیزی رو که می دونم اذیتم میکنه رفع کنم.ظاهرم اذیم می کنه ولی این حس فقط در من هست وقتی مثلا دست روی بینیم میزارم ومیگم عمل کنم همه میگن دیوانه کجاش ایراد داره شما بگو یه ایراد کوچولو داشته باشم چاق باشم لاغر باشم رنگ پوستم ظاهرش همهچیزم نرماله...باشگاه که میرم میگم می خوام خوش اندام بشم بهم می خندن میگن کجاتو خوب میکنی خوبی که!!!روزی فقط یه ساعت توی پارک می دوم تا چربی اضافه نداشته باشم.نمی دونم این حس لعنتی از کجا اومده............البته بیشتر که فک می کنم می بینم چون حس مفیدی ندارم...من برای اینکه بتونم این حس های ازاردهنده رو از خودم دور کنم 2تا راه دارم
    1-یا باید دوباره برای ارشدتوی کنکور رشته ی مورد علاقه ام که 4ماه دیگه هست شرکت کنم.که چون میگم 28 سالمه دیگه خیلی دیره همش پشیمون میشم وترس زیادی می گیرم.
    2-یا اینکه فعلا تا وقتی می خوام ازدواج کنم یه شغلی گیر بیارم که لااقل حس پول دراوردن کمی بهم حس خوبی بده.که اونم فقط کارای منشی گری هست که باید اول خانوادمو راضی کنم.اونا بیشتر دوست دارن ادامه تحصیل بدم

    توی 2راهی هستم نمی دونم چه کنم؟


    ---------------------------------------------------
    meinosh:من خودمو هنوز قبول ندارم به قول اون دوستمون شاید نیاز به تعریف وتمجید دیگران دارم چون توی عکس ها وقتی خودمو مقایسه میکنم گاهی فقط گاهی میگم اونقدرها هم زشت نیستم.من بارها این موضوع رو بین دوستام وفامیل مطرح کردم اینکه زشتم یا ایراد دارم ولی هیچکی حتی نزدیکام حرفمو تایید نکردن.حتی وقتی مشابه های قیافه ی منو بهم نشون دارن پیش خودم گفتم اونقدرها هم بد نیستم....
    ولیییییییییییی همیشه توی خلوتم از بودنم ناراحتم.


    --------------
    همیشه خیال میکردم برای اینکه مورد قبول خانوادم باشم باید برتر باشم چون وقتی کوچیک بودم از زبون یه از خدا بیخبر به بدترین حالت ممکن شنیدم که به دنیا اومدنم ناخواسته بوده ومامانم وقتی فهمیده منو بارداره تا چند ماه کارش فقط گریه بوده حتی مامانم هم اینو تایید کرد وحرف زیادی راجبش برام نزد..با همه ی کوچیکیم اونقد از این حرف ناراحت شدم که تا چند سال غصه می خوردم با اینکه برام کم نزاشتن ومحبتشون سر جاش بود ولی من از همون موقع فهمیدم باید برای بودنم برتر باشم نمره کم می گرفتم از کم بودن نمره یا از ترسم گریه نمی کردم دلم به حال مامانم می سوخت گریه میکردم اینکه اینجور دختری داره.کلا عاشق مامانمم بابام برام عضو خنثی هست.بد نیستاااا اصلا اصلا فقط مامانمو بیشتر دوست دارم.اینکه هیچوقت خودمو قبول ندارم شاید از اینجا منشا گرفته...نمی دونم.

    باید روی اون 2راه که دارم خیلی فکر کنم.دوستان میشه کمکم کنید؟

  2. 2 کاربر از پست مفید کیمیا وارسته تشکرکرده اند .

    meinoush (جمعه 18 بهمن 92), toojih (جمعه 18 بهمن 92)

  3. #12
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 17 خرداد 04 [ 10:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,994
    امتیاز
    35,222
    سطح
    100
    Points: 35,222, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 32.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,429

    تشکرشده 6,478 در 1,819 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام؛فرض کن دوتاپرتغال دستته وباید اونا رو طوری دستت بگیری که کسی نبینه،ودراین حین، ناچاری بادیگران ارتباط برقرارکنی اماهمیشه معذبی،تازمانی که اوناروقایم میکنی همین وضع ادامه داره.اون دوتاپرتغال صفاتی که فکرمیکنی منفی هستن (یاناشایستگی هات).


    من بهت نمیگم اول برو سرکاربعداززندگیت لذت ببرنمیگم اول ازدواج کن بعد لذت ببرو نمیگم اول ارشدودکتری بگیر بگیر بعد لذت ببر.بانیمه تاریک خودت روبرو شو اون صفاتی که ازش گریزانی وگذاشتیشون توی اتاق تاریک ودرروقفل کردی. باخودت میگی اول باید این "شایستگی" رو داشته باشم بعد درجمع ظاهربشم ازکجامعلوم فردایی وجود داشته باشه.(البته منظورم این نیست باشگاه رفتن،ارشدگرفتن،شاغل شدن خوب نیست ونباید تلاش وحرکت کرد)


    "کفایت"ازشایستگی مهمتره.توبه اندازه کافی،تا اینجاکافی هستی.فقط مشکلت اینه که خودت را لایق دوس داشتن نمیدونی .به خودت حس تعلق ودوس داشتن نداری. بزرکترین دشمنت،موانع روانی برای بودن ودیده شدنت هست اوناباید ذوب بشن. این فیلم کوتاه رو لطفاازاینجا دانلودکن تابیشترمتوجه منظورم بشی:


    http://www.hamdardi.net/thread31818-2.html


    [COLOR="silver"]- - - Updated - - -[/COL
    ویرایش توسط ammin : جمعه 18 بهمن 92 در ساعت 12:13

  4. 3 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    meinoush (جمعه 18 بهمن 92), toojih (جمعه 18 بهمن 92), محمد مظلوم (شنبه 17 اسفند 92)

  5. #13
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    353
    Array
    منشی گری پاره وقت برو + اینکه برای ارشد هم بخون.
    منشی بودن چون با ادمای زیادی مجبوری سرو کله بزنی بعد یه مدت می بینی روابط اجتماعیت بهتر میشه و کلا با سیاست می شی. پس بد نیست. اما اصل وقتتو بذار واسه درس خوندنت.
    اول با خودت منصف باش بعد نگاه کن تو آینه به خودت خودتو کم کم و مهربون قبول کن. حتی اون چیزایی که فکر می کنی عیبنو هم بپذیر. بعدش می بینی حست داره بهتر میشه کم کم.

    سرچ کن توی تالار دو تا تاپیک کارگاه جراتمندانه رفتار کردنو و چگونه منفعل نباشیمو بخون. (الان پست بعدیتو دیدم.نوشتی با هیچکسی مخالفت نمی کنی)
    یه مقدار از نوشته امو حذف کردم دیدم خوندیش گفتم دیگه لازم نیست باشه :)
    یادمه میشل یه جایی توی یکی از تاپیکا نوشته بود که ارزش ادم به کارایی که می کنه و به نتایجی که می ذاره نیست. به خود وجود خود ادمه. هر کسی فقط به خاطر اینکه هست و وجود داره کاملا ارزشمنده. اصلا اعتبار ادم به کارایی که می کنه نیست. ما به ذات مهم و ارزشمندیم. این مال یه نویسنده بود و یه کتاب که یادم نیست.
    موفق باشی.
    ویرایش توسط meinoush : جمعه 18 بهمن 92 در ساعت 12:31

  6. 2 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    ammin (شنبه 19 بهمن 92), toojih (جمعه 18 بهمن 92)

  7. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 مهر 93 [ 11:26]
    تاریخ عضویت
    1392-11-17
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    591
    سطح
    11
    Points: 591, Level: 11
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 28 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ammin:
    "کفایت"ازشایستگی مهمتره.توبه اندازه کافی،تا اینجاکافی هستی.فقط مشکلت اینه که خودت را لایق دوس داشتن نمیدونی .به خودت حس تعلق ودوس داشتن نداری. بزرکترین دشمنت،موانع روانی برای بودن ودیده شدنت هست اوناباید ذوب بشن. این فیلم کوتاه رو لطفاازاینجا دانلودکن تابیشترمتوجه منظورم بشی

    من در تمام عمرم ودر تمام لحظه هام خودمو لایق دوست داشتم نمی دونستم.مطمعنم این جوری بوده.می تونم بگم تموم حرفای منو توی این یه جمله خلاصه کردین.اینکه توی جایی یا کسی با من باشه اذیت می شدم چون خودمو لایق دوست داشتن نمی دونستم.
    برای دوست داشته شدن دست به هر کاری می زدم.برای اینکه فامیل از من خوششون بیاد توی مهمونیا کلی کار می کردم با اینکه اصلا وظیفه ام نبود.حرف همه رو قبول می کردم.اصلا با کسی نه دعوا میکردم نه بحث...نه حرفی مخالف اون می زدم فقط برای اینکه اطمینان داشتم دوست داشتنی نیستم یا بهتر لایق دوست داشته شدن نیستم.
    خودم بهتر از هر کسی می دونم پیدا کردن کار یا ادامه تحصیل فقط برای مقطعی می تونه منو راضی کنه...بعد ازدواجم یا بعد مدتی که اینا هم برام عادی شدد دوباره میشم همین ادمی که خودشو لایق دوست داشته شدن نمی دونه.

    این حس حتی توی رواب بعد ازدواجم هم تاثیر خواهد گذاشت چون اعتقاد دارم برای اینکه دوسم داشته باشه باید هر چی اون بگه همون باشه جرات نه گفتن یا مخالفت نخواهم داشت چون اون موقع فک میکنم دوستمم نداره.اصلا همچین زن هایی توی زندگی مشترک موفق نیستن.

    مرسیی خیلی مرسیییییییییی واقعا خوب گفتین.
    باور کنید من نمی دونم چطور خودمو دوست داشته باشم یا لایق دوست داشته شن بدونم.من اگه یکی تحقیرم می کرد بهش چیزی نمی گفتم فقط توی خودم می ریختم ومی گفتم حقته.بی عرضه ای و....واین جویر خودمو راضی میکردم.
    من با این فکر بزرگ شدم.چه طوری می تونم بعد این همه سال کنار بزارمش؟

    - - - Updated - - -

    meinoush:اره ادم باید خودش بخواد تا تغییر کنه.باید کمی با خودم مهربون باشم.یه جورایی مثل همیم.من از این کارا زیاد کردم .
    منشی گری رو به هیچ وجه خانوادم قبول ندارن.همین هفته پیش یه پیشنهاد منشی گری داشتم ولی نزاشتن.
    اونا بیشتر میخوان درس بخونم وممن هم برای رضایت اونا می خوام این کارو بکنم.البته هنوز در فکرشم!
    مرسی بابت راهنماییت و وقتی که برای من گذاشتی.

  8. 3 کاربر از پست مفید کیمیا وارسته تشکرکرده اند .

    ammin (شنبه 19 بهمن 92), meinoush (جمعه 18 بهمن 92), محمد مظلوم (شنبه 17 اسفند 92)

  9. #15
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 17 خرداد 04 [ 10:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,994
    امتیاز
    35,222
    سطح
    100
    Points: 35,222, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 32.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,429

    تشکرشده 6,478 در 1,819 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شرم زمانی معنی داره که ما بخواهیم گناه کنیم یاعرف مسلم جامعه رو زیرپابذاریم اینجا شرم میادسراغمون. فکرکن که درخشیدن وحرف زدن توی جمع باوجودی که دیگه میدونی خوب وبد چیه وچطورباید حرف زده وابرازوجودکرد،چه معنی داره؟


    مث باراول که میخواستیم کنفرانس بدیم یا جلو جمع چیزی بگیم،ترس وموانع میومد سراغمون خب اصل مطلب اینجاست،

    "ترس ازتجربه ی احساس بد درجایی که عقل ومنطق مامیگه کاری که ازش میترسیم کاربدی نیست،ترس ازاینکه الان جلو جمع صورتت قرمزمیشه،لبات خشک میشه،دستات شروع به لرزیدن میکنه،آب دهنتو به سختی قورت بدی بعدش کنترل ازدستت خارج بشه،نتونی کنفرانس بدی یا حرفتو بزنی،


    اگه بخواهی به دام "هوشیاری روانی"بیفتی بهت میگه اوضاع کاملابایدکنترل شده جلو بره به هیچ وجه نباید ریپ بزنی ریپ زدن یعنی خراب شدن اوضاع،

    اگه به این افکاربال وپر بدی یاقبل ازابرازوجود درجمع هنگ میکنی یا حین اولین ریپ تامرزازهوش رفتن میری.


    خب حالاباید چکارکرد؟"فروپاشی روانی" میگه ازتجربه احساس تلخ نترس اجازه بده سرخ بشی وعرق کنی ،اجازه بده صورت قرمز یاسفید بشه دراین حین انرژی منفی ومنقبض کننده توروترک میکنه.

    اشکال نداره ممکنه توخیابون پاشنه کفشت دربره وزمین بخوری،ممکنه یه انسان جاهل جلوت سبزبشه وچیزی بگه،قرارنیست همه رویدادهای آینده،مصنوعی ومطابق میل ذهن ترسوی ما اتفاق بیفته.


    وقتی تونستی ازتجربه احساسات تلخ نترسی احساسات خوب رو هم تجربه میکنی که مهمترین حسش"شکرگزار"بودن هست.

    اونوقت اگه بعدازاین شاغل یادانشجو یامتأهل شدی چون ذهنت روشن وآرام هست ازتجربه اوناهم لذت میبری.

    امیدوارم تونسته باشم منظورمو رسونده باشم.


    - - - Updated - - -
    ویرایش توسط ammin : شنبه 19 بهمن 92 در ساعت 00:43

  10. کاربر روبرو از پست مفید ammin تشکرکرده است .

    meinoush (شنبه 19 بهمن 92)

  11. #16
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 30 فروردین 93 [ 13:27]
    تاریخ عضویت
    1392-12-09
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    140
    سطح
    2
    Points: 140, Level: 2
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 4 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من یه پیشنهاد دیگه برات دارم اون اینکه از عبارات تاکیدی استفاده کن مثلا من توانمند ودوستداشتنی هستم وترسی برای از دست دادن چیزی ندارم یا همه چیز عالی اتفاق می افتد یا می دانم که قادر به کنترل هر اتفاقی در زندگیم هستم یا سر بلن واستوار می ایستم و مسئولیت زندگیم را بر عهده میگیرم وغیره

  12. #17
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 تیر 99 [ 11:20]
    تاریخ عضویت
    1391-8-08
    نوشته ها
    271
    امتیاز
    10,375
    سطح
    67
    Points: 10,375, Level: 67
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience Points
    تشکرها
    852

    تشکرشده 554 در 206 پست

    Rep Power
    48
    Array
    سلام
    مشکل اصلی شما از نظر علمی اینه که عزت نفس (self steem) ندارید. خودتون و بقیه رو وزن و با هم مقایسه می کنید. نگاه می کنید کی از کی بالاتر و بهتره. کی موفق تره، کی خوشگل تره و ...
    این یعنی شما عزت نفس ندارید . مطمئن باشید مشکل تون فقط همینه. طبق آمار 80 درصد مردم عزت نفس ندارند، اما در این بین شما خیلی بیشتر این طور هستید
    توی همین انجمن سرچ کنید مطالب آموزش زیادی درباره عزت نفس وجود دارند، بخونید شون چیزای زیادی دستگیرتون میشه


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:46 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.