به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 49
  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 بهمن 92 [ 18:22]
    تاریخ عضویت
    1392-5-19
    نوشته ها
    93
    امتیاز
    742
    سطح
    14
    Points: 742, Level: 14
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    79

    تشکرشده 116 در 57 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط shadi93 نمایش پست ها
    سلام من یک زن مطلقه ی 26 ساله هستم .آقایی قبل از ازدواجم به شدت عاشق من بود اما من شتابزده با فرددیگری که فکرمیکردم مناسب است ازدواج کردم و خیلی دراین زندگی عذاب کشیده و سپس جداشدم . خواستگارسابقم بسیار وفادارانه به من دراین مدت زندگی کرده وباوجود اینکه طلاق گرفته ام بازهم من رامی خواهد امادرصحبت هایش گاهی رگه هایی ازدلشکستگی عمیقی می بینم که خودم باعثش بودم وحتی گاهی به من می گوید که بهش خیانت کرده ام ورفته ام ازدواج کرده ام .بسیارمرادوست دارد پسر خیلی خوبی ست .ازویژگی های ایشان اهل کاروفعالیت هستند،باعرضه،ساده،خوش بین،بسیاراحساس مسئولیت می کننددرقبال من و خانواده شان،بامحبت هستند،قدرشناس ،شوخ طبع و....
    نگرانی من بابت این است که :

    1.من یکبارازدواج کرده ام واوخیر
    2.گاهی ازاینکه من بامرددیگری همبستربوده ام حرف می زندکه بسیارآزارش می دهد
    3.به مخالفت خانواده اش اهمیت نمی دهد امابرای من نگران کننده است مدیریت این روابط مخصوصا که قبلن به خواستگاری ام آمده اند
    4.بسیار پسر خوب و کاری است اما وضعیت مالی اش درسطحی که من اززندگی انتظارم می باشد نیست اما درحد خوبیست
    5.خواستگاران دیگری باشرایط مناسب هم دارم اما ازلحاظ قلبی به ایشان متعهد می باشم و توان دلشکستن دوباره ی ایشان راندارم فکرمی کنم شکست درازدواج اولم هم مکافات شکستن دل ایشان بوده است .
    6....

    خواهش می کنم درموردتمام این نگرانی ها راهنمایی ام کنید وموارد ومشکلات دیگری که ممکن است باشد ومن فعلا غافل هستم را هم بهم بگویید .
    پیشاپیش متشکرم
    هه...
    با سلام.وقتتون بخیر...
    داشتم به این فکر میکردم که دقیقا عین کاری که با اون اقا انجام دادید رو یک نفر بعد از سه سال و در حالی که اول بار خود ایشون به من ابراز علاقه کرد رو شما انجام دادین...حالا با کمی تفاوت در برخی جزییات...
    من البته به شما به خاطر انتخابی که کردین حق میدم.شما 50 درصد قضیه بودین و به هر دلیل به هر دلیل به اون شخص که میگین عاشقانه دوستتون داشته ج منفی دادین و شخصی دیگری رو انتخاب کردین و حالا در اون زندگی باز به هر دلیلی شکست خوردین و میخواین باز شروع کنید.خب شما حق انتخاب داشتین.حالا چه درست و چه غلط.این حق شما بوده.
    این حرفای پایینی رو نزدم که شمارو تحت تاثیر قرار بدم.امیدوارم از مسایلی که در زندگی گذشته اتفاق افتاده و باعث جدایی شده بعنوان یک درس و تجربه بسیار بسیار گران قیمت و ارزشمند استفاده کنید برای ساختن یه زندگی بهتر و مستحکم.انشالله که هر چی در تقدیر شما هست خوش بختی باشه.میخوام بگم اگر سه تا تصمیم مهم ادم بخواد تو زندگیش بگیره حتما یکیش ازدواج خواهد بود.حتما...
    پس سعی کنید عاقلانه تصمیم بگیرید و همه جوانب رو در نظر بگیرید...
    و اما بعد...
    گاهی ما ادم ها تو زندگیمون با افرادی همراه میشیم.به هر عنوانی.و اثراتی روی هم خواهیم داشت.در هر صورت درسته که در اخر این خود ادم هست که زندگی خودش رو میسازه و مهم ترین اثر رو خود ادم روی زندگی خودش داره.اما گاهی هم میشه ما ادم ها با تاثیر در زندگی یه شخص دیگه ممکنه اون رو نابود کنیم و البته شایدم برعکس...خیلی وقتا میشه ادم یه کاری میکنه.به عمد یا غیر عمد.سهوا یا از روی اگاهی که زندگی یه نفر دیگه زیر و رو میشه.اباد یا خراب میشه...
    خب روزگاره دیگه...
    اما در مورد ایشون...نمیدونم...فقط میخوام بگم این جور زخم ها شاید تا ابد در روح و جان ادم بمونه.این جور زخم ها شبیه یه میخ بزرگه که ادم میزنه تو یه در چوبی...ممکنه خود میخ روزی بپوسه و بیافته.اما سوراخش هیچ وقت پر نمیشه...همونطور باقی میمونه...من خودم حال و روز مناسبی ندارم.این قدر که از ازدواج کاملا زده شدم.انقدر که حتی وقتی پدر و مادرم رو هم بعنوان یه زوج در کنار هم میبینم یا افراد دیگری از بستگانم در خانواده که زن و شوهرند بشدت حتی از حضورشون هم ازار میبینم.حتی سنگینی بودنشون در کنارم هم اذیتم میکنه.فکر نکنید من از این بابت راضیم و این حال رو دوست دارم.نه... باور کنید خیلی شب ها به خاطر این حالت گریه ام میگیره...خیلی وقت ها از اینکه چرا من که روزی دلم پر میکشید و میرفت حالا حس میکنم انگار گلوله یه توپ خورده به سینم و کل قفسه سینم سوراخ شده...اینکه گاهی از حس استیصال و درماندگی نفسم بند میاد و به خس خس میافتم...دوست دارم نباشه...اما هست.گاهی شدیدا به مثلا برخی بستگانم که نامزد کردن یا در دوران عقد هستند و اینکه چقدر کنار هم شاد هستن شدیدا قبطه میخورم.میگم خوش بحالشون.چقدر شاد و خوش هستند.چقدر روحیه دارن.چقدر میرن و میگردن و خوشن...اون وقت منم دوست دارم این طور باشم.اما وقتی نگاه میکنم میبینم نه.دیگه امکانش نیست.حتی توان یک ثانیه برقراری چنین روابطی رو ندارم.نه از نظر روحی و نه از نظر فکر و نه از نظر احساسی و نه از نظر فیزیکی و جنسی.از هرچی ازدواج و تاهل و پیوند و رابطه زناشویی و زن و شوهر هست به شدت متنفرم.حتی از پدر و مادرم هم به خاطر زن و شوهر بودن متنفر میشم.من کینه ای از اون دختر ندارم.نه ازش متنفرم و نه دل گیری دارم.خب لابد نخواسته.حق انتخاب داشته.حق داشته.حق.حق.حق.نخواسته خب.مگه زور بوده.اما وقتی فکر میکنم بعد از سه سال رابطه یهو رفت ازدواج کرد و به من پشت کرده وقتی فکر میکنم که برم ازدواج کنم بشدت از ازدواج کردن متنفر میشم.اینکه قراره با یکی دیگه زندگی کنم...تو این چند ماه هم شده موردی پیش بیاد که خوشم بیاد.بهشون علاقمند باشم.واقعا دوستش داشته باشم...اما وقتی فکر میکنم به زندگی مشترک...به تاهل...به رفتن زیر یک سقف با یه نفر...حالم بد میشه.از زندگی مشترک متنفر میشم.حتی حس بدی پیدا میکنم به شخصی که دوستش دارم.نمیدونم این پارادوکس رو متوجه میشین یا نه.طرف رو دوست دارم.اما از ازدواج و زندگی مشترک متنفرم.از اینکه همسر یکی بشم متنفرم...کاری به شخص نداره...نمیدونم چطور بگم....
    در هر صورت گاهی هزینه ها خیلی سنگینه..گاهی یه زندگی بطور کامل خراب میشه...
    قتل همیشه کشتن ادم ها نیست.گاهی سهوا ممکنه یکی رو بکشیم و هیچ زمانی هم نفهمیم.

    این حرفارو نزدم شمارو تحت تاثیر قرار بدم.اصلا و ابداوبه فکر زندگیتون باشید و فقط عاقلانه تصمیم بگیرید.ممکنه التیامی باشین رو زخم های ایشون و ممکنه هم بهشون بله بگید و بعدها زیر یه سقف که میرید تازه متوجه بشین نه تنها التیام زخمش نیستید که نمک هر روز روی زخمش شدین...و هم اون بدتر میشه و هم شما شکست دوم رو میخوری...
    اینه که هم عاقلانه و به دور از احساساتی شدن تصمیم بگیرید و هم کامل شرایط روحی ایشون رو هم بررسی کنید.ببینید چقدر این زخم عمیقه...تاثیراتش روی اون چقدره و چقدر ممکنه التیام پیدا کنه...شما این وسط چیکاره اید و چقدر موثر هستید...اگر از بعد عقلانی ایشون رو قبول کردید از این نظرات هم ایشون رو بررسی کنید.بعد ج نهایی بدین...
    و بدونید این حق هر کسیه که تو زندگی انتخاب کنه.حق!!!پس شما حق دارید این بار انتخابش کنید و یا باز دوباره ردش کنید.اما خب من میگم کامل و خوب فکر کنید.نه به گذشته.موشکافانه به همین شرایط کنونی...

    - - - Updated - - -

    راستی سطح تحصیلات شما و اون خواستگار سابقتون دقیقا چی هست؟در دانشگاه اشنا شدین؟
    و اینکه جسارتا میشه بفرمایید اصلا چطور شد که بعد از قضیه متارکه شما رابطتون با ایشون باز برقرار شد؟کی این رابطه رو شروع کرد؟
    و اینکه در این دو ماه که میفرمایید کاملا متارکه کردید اتفاق افتاد؟
    ویرایش توسط نگارگر 1986 : جمعه 11 بهمن 92 در ساعت 22:06

  2. 4 کاربر از پست مفید نگارگر 1986 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 12 بهمن 92), sanjab (جمعه 11 بهمن 92), shadi93 (جمعه 11 بهمن 92), سارا 2010 (شنبه 12 بهمن 92)

  3. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 خرداد 94 [ 11:27]
    تاریخ عضویت
    1392-11-11
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    1,122
    سطح
    18
    Points: 1,122, Level: 18
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 78
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    42

    تشکرشده 8 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    مرسی از راهنمای تون . تمام لحظاتی که تعریف کردید برای خودمن تو این مدت طلاق پیش اومد ....روزهای سخت ......به هرحال همه ی ما نتیجه ی اعمال و انتخاب هامونو می بینیم دراین دیگه شکی نیست .

    راستش الآن قضیه جوریه که ایشون فکرشم نمی کنه منو دوباره ازدست بده ، برام تعریف کرده که چقدرناراحتی کشیده ولی الآن بازم ایشون هست که تازه به من دلداری میده ،میگه نتونسته و نمی تونه کسی رو جایگزین من کنه یه رابطه ی خاص و یه حس نزدیکی و راحتی بین ماهست ...منظورم ازراحتی اینه که باهاش رو دبایستی ندارم هرچی که تو دلم باشه راحت می تونم بهش بگه تواین مدت خاطرات قدیم رو مرور می کنه .
    یه بارم بهم خودش گفت ازتنهاچیزی که می ترسم اینه یه روز ناراحتت کنم .خیلی مهربون و خوش نیت هست خودشم به این فکرمی کنه که مباداتوآینده این موضوع بشه سرکوفت من ....ومنم نمی دونم چطور می تونم این احساسات و این شرایط رو کنترل کنم و بفهمم که شرایط مناسب هست یا نه
    راستش من تازه گاهی بهش میگم تاثیربودن و ارتباط بااون بودکه من توازدواجم اشتباه کردم نمی دونم چرااون همه شتابزده تصمیم گرفتم به هرحال ازاین حرف هاگذشته دلم می خوادالان بتونم درست بررسی کنم
    ازهمه خواهش می کنم به سوالاتم درپست های مختلفی که می زارم جواب بدید
    مثلن باخانواده اش من چه عکس العملی داشته باشم باالاخره باید یه آمادگی هایی داشته باشم
    چه چیزهایی مطرح کنم
    به چه چیزهایی بیشتراهمیت بدم
    باخودش رابطه رو چطوری پیش ببرم ؟

  4. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 بهمن 92 [ 18:22]
    تاریخ عضویت
    1392-5-19
    نوشته ها
    93
    امتیاز
    742
    سطح
    14
    Points: 742, Level: 14
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    79

    تشکرشده 116 در 57 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط shadi93 نمایش پست ها
    سلام

    مرسی از راهنمای تون . تمام لحظاتی که تعریف کردید برای خودمن تو این مدت طلاق پیش اومد ....روزهای سخت ......به هرحال همه ی ما نتیجه ی اعمال و انتخاب هامونو می بینیم دراین دیگه شکی نیست .

    راستش الآن قضیه جوریه که ایشون فکرشم نمی کنه منو دوباره ازدست بده ، برام تعریف کرده که چقدرناراحتی کشیده ولی الآن بازم ایشون هست که تازه به من دلداری میده ،میگه نتونسته و نمی تونه کسی رو جایگزین من کنه یه رابطه ی خاص و یه حس نزدیکی و راحتی بین ماهست ...منظورم ازراحتی اینه که باهاش رو دبایستی ندارم هرچی که تو دلم باشه راحت می تونم بهش بگه تواین مدت خاطرات قدیم رو مرور می کنه .
    یه بارم بهم خودش گفت ازتنهاچیزی که می ترسم اینه یه روز ناراحتت کنم .خیلی مهربون و خوش نیت هست خودشم به این فکرمی کنه که مباداتوآینده این موضوع بشه سرکوفت من ....ومنم نمی دونم چطور می تونم این احساسات و این شرایط رو کنترل کنم و بفهمم که شرایط مناسب هست یا نه
    راستش من تازه گاهی بهش میگم تاثیربودن و ارتباط بااون بودکه من توازدواجم اشتباه کردم نمی دونم چرااون همه شتابزده تصمیم گرفتم به هرحال ازاین حرف هاگذشته دلم می خوادالان بتونم درست بررسی کنم
    ازهمه خواهش می کنم به سوالاتم درپست های مختلفی که می زارم جواب بدید
    مثلن باخانواده اش من چه عکس العملی داشته باشم باالاخره باید یه آمادگی هایی داشته باشم
    چه چیزهایی مطرح کنم
    به چه چیزهایی بیشتراهمیت بدم
    باخودش رابطه رو چطوری پیش ببرم ؟
    با سلام.وقت بخیر.
    والا من دوست دارم برا سوالاتون جوابی داشته باشم.اما این رو برادرانه بهتون میگم....من از محتوای نوشته هاتون در همین پستی که نقل قول کردم یکجور احساسی فکر کردن و رفتار کردن میبینم...
    نمیدونم.بنده و تمام مخاطبانتون در همدردی در مورد وضعیت شما و اون شخص در حد همین چند سطر میدونیم.من شاید برداشتم ناقص یا اشتباه باشه اما حس میکنم هم شما و هم ایشون دارید دنبال یک منبع عاطفی میگردید...و علاوه بر این حس در شما یه حس جبران اشتباه گذشته هم میبینم...باز هم میگم ممکنه حس من بخاطر داده های اطلاعاتی کم غلط باشه...شایدم درست باشه...
    اما میتونم تصور کنم همین که ایشون داره میگه میترسه روزی شمارو ناراحت کنه به خاطر یاداوری گذشته.این یعنی درون خودش طوفانی برپاست بین عشق به شما و چیزی که شمارو در دل ایشون پس میزنه...
    و به این خاطر هست که میگم با چشمان بازتری عمل کنید...
    در وهله اول پیشنهادم این هست که با یه مشاور زبده ملاقاتی داشته باشید و در مورد تمامی این سوالاتی که اینجا هم پرسیدین از ایشون هم بپرسید.یک مشاوره خوب میتونه بسیار به شما کمک کنه.بی تعارف میگم من حس میکنم وقتی میگین ایشون از دست دادن دوباره شما رو غیر ممکن و محال میدونند این یعنی اینکه کنترل این رابطه داره از دست شما خارج میشه.
    شما تجربه یک ازدواج رو دارید.پس خیلی بهتر و عاقلانه تر میتونید به پارامتر های موثر در استحکام و پایه ریزی یه زندگی خوب فکر کنید.پس از این تجربتون استفاده کنید.
    در مورد خانواده ایشون هم خب اولا که چیزی جر متانت از شما انتظار نمیره و درست مثل یه دختری که براش میان خواستگاری عمل کنید.چیزی عوض نشده.ایشون خواستگار شما هستند و خب شما هم قصد ازدواج دارید.قرار نیست به خاطر ازدواج قبلی شما شرایطی عوض شده باشه.من که این طور فکر میکنم.
    چه چیزهایی با کی مطرح کنید؟با اون پسر یا با خانوادش؟
    من فکر میکنم همون چیزهایی که یه نفر وقتی میان خواستگاریش مطرح میکنه...به همون مسایل اهمیت بدین...بازم میگم هیچ چیزی زیر و رو نشده و تغییر نکرده...یه نفر خواهان شماست و شما هم باید تصمیم بگیرید.
    با خود ایشون هم یه رابطه معقول و متعارف و عرف.حواستون باشه این بار طوری برخورد نکنید که ایشون مطمعن بشه و بعد یا شما در عمل انجام شده قرار بگیرید و بخواید بله بدین و یا اینکه باز نهایتا نه بگین و یکبار دیگه دچار شکست عشقی بشه.در نهایت ادب و احتران و محجوبیت رفتار کنید.طوری که از یه دختر خانم انتظار میره.

    بازم میگم این که شما ازدواج کردین هیچ چیزی از عرف جامعه و اداب و رسوم رو عوض نمیکنه.نه از شما چیزی کم شده و نه ایشون حقی دارن.شما هم کاملا مقولانه فکر کن و همه جوانب رو بسنج...
    باز هم میگم.برید پیش یه مشاور مجرب و مشاوره هم بگیرید.مطمعنا اون جا خیلی بهتر توضیح خواهید دد و خیلی بهتر هم مشاوره خواهید شد.

    .................................................. ................

    راستی سطح تحصیلات شما و اون خواستگار سابقتون دقیقا چی هست؟در دانشگاه اشنا شدین؟
    و اینکه جسارتا میشه بفرمایید اصلا چطور شد که بعد از قضیه متارکه شما رابطتون با ایشون باز برقرار شد؟کی این رابطه رو شروع کرد؟
    و اینکه در این دو ماه که میفرمایید کاملا متارکه کردید اتفاق افتاد؟

  5. 4 کاربر از پست مفید نگارگر 1986 تشکرکرده اند .

    asemaneabi222 (شنبه 12 بهمن 92), khaleghezey (شنبه 12 بهمن 92), sanjab (شنبه 12 بهمن 92), shadi93 (جمعه 11 بهمن 92)

  6. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 خرداد 94 [ 11:27]
    تاریخ عضویت
    1392-11-11
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    1,122
    سطح
    18
    Points: 1,122, Level: 18
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 78
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    42

    تشکرشده 8 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    من دانشجوی فوق لیسانس وایشون لیسانس.بله دردانشگاه
    دراین مدت من نمی دونستم اماازم غافل نبوده پرس و جو کرده بوده و میگه فکرمیکردم خوشبختی همین برام کافی بود .الان که دارم تعریف می کنم مثل فیلم هندی شده
    ازطریق یکی ازدوستان فهمید اواخرماه های طلاقم بود که متوجه شد خودش شروع کرد تاالان هم جز تلفن باهاش رابطه نداشتم گفتم آمادگی شو ندارم فعلاونمی خوام به ازدواج به این زودی فکر کنم
    ایشونم باید شرایطشون رو جورکنن هنوز صحبت های اساسی نزدیم رابطه مون داره احساسی پیش میره درست میگید

    اینجاخیلی خوبه نظرات متفاوت ومتنوع مخصوصا تجربیات دیگران رو میشنوی و می تونی جمع بندی کنی کارشناسان محترم تالارهم اگر منت بذارن سربنده و بیان کمکم کنن خیلی خیلی سپاسگزارشون میشم
    بی صبرانه منتظرم

  7. #15
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اردیبهشت 97 [ 02:14]
    تاریخ عضویت
    1390-1-11
    نوشته ها
    1,700
    امتیاز
    16,289
    سطح
    81
    Points: 16,289, Level: 81
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,578

    تشکرشده 5,967 در 1,568 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    201
    Array
    به نظر من رابطه شما دو نفر با این شرایط نادرسته. منظورم نداشتن معیارهای دسته بندی شده برای شما و شناخت ناکافی شما از خواسته ها و توقعات و مواضع خودتون و برای ایشون کنار نیامدن با موضوع مطلقه بودن شما (تصوراتی که دارن و با شما مطرح کردن). چون این ارتباط شما به هر صورتی باعث انحراف در شناخت شما از خودتون میشه. همونطور که شما از همین الان دارید فکر می کنید معیارهاتون شاید زیاد مهم نباشد و سعی دارید خودتون رو توجیه کنید و ایشون رو مناسب می دونید قبل از اینکه اصلا بدونید معیارهای شما و اولویت ها در چه وضعیتی است.
    بهترین کار اینه که شما مدتی با هم رابطه نداشته باشید و شما در این مدت به شناخت بیشتر از خودتون بپردازید و با توجه به شناختتون از خودتون معیارهای ازدواجتون رو دسته بندی کنید و ایشون هم در این مدت ببینند چقدر می تونند با این موضوعی که گفتند کنار بیایند. در این سایت مقالاتی در مورد معیارهای ازدواج و چگونگی شناخت اونها هست .

    ضمن اینکه شما در صورت ازدواج هم مسول ارام کردن ایشون نیستید. ایشون اگر بخواهند با شما ازدواج کنند خودشون مسول جواب دادن به تصوراتشون هستند، چون با علم به بودن شما کنار همسر سابقتون دارن جلو میایند. پس لازم نیست هیچ دروغی از روابطتون با همسر سابقتون بیان کنید و البته لازم هم نیست جزئیات رو بگید و واردش بشید و ذهن ایشون رو بیشتر مشوش کنید.
    هر آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
    و هر آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند

  8. 7 کاربر از پست مفید deljoo_deltang تشکرکرده اند .

    asemaneabi222 (شنبه 12 بهمن 92), kamran2007 (شنبه 12 بهمن 92), khaleghezey (شنبه 12 بهمن 92), shadi93 (شنبه 12 بهمن 92), toojih (شنبه 12 بهمن 92), نگارگر 1986 (شنبه 12 بهمن 92), شیدا. (شنبه 12 بهمن 92)

  9. #16
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 بهمن 92 [ 18:22]
    تاریخ عضویت
    1392-5-19
    نوشته ها
    93
    امتیاز
    742
    سطح
    14
    Points: 742, Level: 14
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    79

    تشکرشده 116 در 57 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط deljoo_deltang نمایش پست ها
    به نظر من رابطه شما دو نفر با این شرایط نادرسته. منظورم نداشتن معیارهای دسته بندی شده برای شما و شناخت ناکافی شما از خواسته ها و توقعات و مواضع خودتون و برای ایشون کنار نیامدن با موضوع مطلقه بودن شما (تصوراتی که دارن و با شما مطرح کردن). چون این ارتباط شما به هر صورتی باعث انحراف در شناخت شما از خودتون میشه. همونطور که شما از همین الان دارید فکر می کنید معیارهاتون شاید زیاد مهم نباشد و سعی دارید خودتون رو توجیه کنید و ایشون رو مناسب می دونید قبل از اینکه اصلا بدونید معیارهای شما و اولویت ها در چه وضعیتی است.
    بهترین کار اینه که شما مدتی با هم رابطه نداشته باشید و شما در این مدت به شناخت بیشتر از خودتون بپردازید و با توجه به شناختتون از خودتون معیارهای ازدواجتون رو دسته بندی کنید و ایشون هم در این مدت ببینند چقدر می تونند با این موضوعی که گفتند کنار بیایند. در این سایت مقالاتی در مورد معیارهای ازدواج و چگونگی شناخت اونها هست .

    ضمن اینکه شما در صورت ازدواج هم مسول ارام کردن ایشون نیستید. ایشون اگر بخواهند با شما ازدواج کنند خودشون مسول جواب دادن به تصوراتشون هستند، چون با علم به بودن شما کنار همسر سابقتون دارن جلو میایند. پس لازم نیست هیچ دروغی از روابطتون با همسر سابقتون بیان کنید و البته لازم هم نیست جزئیات رو بگید و واردش بشید و ذهن ایشون رو بیشتر مشوش کنید.

    به نظرم راه کار های ایشون بسیار مفید هست...
    بهتره هر دوی شما یه مدتی فاصله ای داشته باشید و به شناخت و اماده کردن خودتون بپردازید.

  10. 3 کاربر از پست مفید نگارگر 1986 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 12 بهمن 92), shadi93 (شنبه 12 بهمن 92), شیدا. (شنبه 12 بهمن 92)

  11. #17
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط shadi93 نمایش پست ها

    مثلا دروغ گفتن تواین زمینه به صلاحه ؟مثلاهمش بگم رابطه نداشتیم لذت نمی بردم وهمش به تو فکرمیکردم ؟چون واقعااینطورنبودومن همه ذهنم معطوف همون همسرم وهمون زندگیم بود اما برای آرامش ایشون میشه ازاین راه کمک گرفت؟
    نه.
    شاید در لحظه قانع یا خوشحال بشه. اما مطمئن باش بعدش به این فکر می کنه که زن وفاداری نیستی یا ممکنه موقع ارتباط با اون به کس دیگه ای فکر می کنی یا ...
    شخصیت خودت را زیر سوال نبر.
    اگر با همسرت رابطه داشتی و حتی لذت بردی و شاد بودی، کار غیر اخلاقی نکردی. هر چند کنار اومدن باهاش برای این آقا خیلی سخته.
    اما اگر بگی به دیگری فکر می کردی خودت زیر سوال می ری.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  12. 5 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    asemaneabi222 (شنبه 12 بهمن 92), khaleghezey (شنبه 12 بهمن 92), shabnam z (یکشنبه 13 بهمن 92), shadi93 (شنبه 12 بهمن 92), tati (شنبه 12 بهمن 92)

  13. #18
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 26 شهریور 95 [ 14:54]
    تاریخ عضویت
    1391-6-24
    نوشته ها
    215
    امتیاز
    4,122
    سطح
    40
    Points: 4,122, Level: 40
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran
    تشکرها
    566

    تشکرشده 594 در 190 پست

    Rep Power
    33
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط amirmahmood نمایش پست ها
    خواستگار سابق تون باید کلا بی خیال ازدواج با شما بشه.
    من ماندم چطور اون اقا باوجود اینکه شما بهش به راحتی پشت کردین ، هنوز خاطرخواه شما هستش. (البته طبیعتا از روی احساسات هستش.)

    ادم منطقی می دونه که پسری که بار اولش هست می خواد ازدواج کنه و دختری که بار دوم است ، زندگی شور و اشتیاق برای هر دو نداره. از طرفی اون اقا باید همیشه ذهنش درگیر باشه که شما قبلا با کسی دیگری همبستر بودین و از طرفی شما هم چون بار دوم هست ، ازدواج دوباره براتون چیز جدیدی نداره و فقط اسم یک نفر دیگه به شناسنامه اضافه میشه


    .
    احتمالا شما مجرد هستین و سن کم. چون هیچ شناختی از زندگی مشترک ندارین و همه چیو شب اول ازدواج میبینین. زندگی به این چیزی که شما گفتین خلاصه نمیشه. بعد جنسی فقط یه روی این چندوجهیه و مسیله ازدواج قبلی یه بخش از این رو.البته نمیگم ایشون مورد خوبی برای ازدواجه فقط نظر شما رو نقد کردم

  14. کاربر روبرو از پست مفید روژان20 تشکرکرده است .

    shadi93 (یکشنبه 13 بهمن 92)

  15. #19
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو

    تقریبا همه حرفا رو دوستان قبل من زدن بخوصوص دوست عزیزمون deljoo_deltang و بانو شیدای گرامی فقط این به ذهن من میرسه

    اولا این رابطه احساسیه البته نظر منه بشخصه
    دوما شماها شاید بتونین دوستای خوب و همدرد باهم باشین ولی زن و شوهر خوب بودن کنار هم یکم فرق میکنه (شماها بیشتر زخم خورده رابطه هستین )
    سوما مردا کلا حس مالکیت دارن فکر کنم آقا پسر شما هم همینجوریه بهتون حس مالکیت پیدا کرده فقط میخواد از دستتون نده میگه نارحتت نمیکنم چون فکر میکنه دفعه قبلی ناراحتت کرده واسه همین جوبتون منفی بوده
    چهارما حتما حتما حتما دوتایی برین مشاوره حتما برین

    ولی از من میشنوی سری رو که درد نمیکنه دستمال نبند سخته ولی بهش فکر کن

  16. 3 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    asemaneabi222 (شنبه 12 بهمن 92), capitan (شنبه 12 بهمن 92), shadi93 (یکشنبه 13 بهمن 92)

  17. #20
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 13 آبان 97 [ 22:02]
    تاریخ عضویت
    1392-2-03
    نوشته ها
    230
    امتیاز
    5,609
    سطح
    48
    Points: 5,609, Level: 48
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 141
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    291

    تشکرشده 315 در 142 پست

    Rep Power
    36
    Array
    وای چقد اعضا اینجا موج منفی میدن !!!

    حالا ی بار این خانوم ازدواج کرده اشتباه کرده شکست خورده ، گناه که نکرده بخواد تاوان بده ، خانوم مجبورش نکرده اون آقا خودش مشتاقه !

    خب بهتره یکمی صبر کنید زمان بگذره به اون آقا هم بگید ی مدت شما رو نبینه صبر کنید یکمی زمان بگذر و ازش بخواید تو این مدت فقط فکر بکنه بهش زمان بدید با خودش تنها باشه فکراشو بکنه و در مورد دیگر گزینه ها فکر بکنه و اونا رو بسنجه مورد بررسی قرار بده و زود تصمیم نگیره که بعد بخواد بهونه کنه من فریب خوردم و از این حرفا!!!

  18. 2 کاربر از پست مفید Elena1994 تشکرکرده اند .

    shabnam z (یکشنبه 13 بهمن 92), shadi93 (یکشنبه 13 بهمن 92)


 
صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: سه شنبه 27 تیر 96, 17:51
  2. پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: یکشنبه 10 آبان 94, 19:18
  3. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: چهارشنبه 11 تیر 93, 10:16
  4. پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: دوشنبه 14 آذر 90, 03:39
  5. دلبسته یا وابسته ؟ آیا این انتخاب صحیح است یا غلط .... ؟؟!!
    توسط reza_ss در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: جمعه 07 مرداد 90, 16:59

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:22 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.