به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 27
  1. #11
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 تیر 97 [ 14:07]
    تاریخ عضویت
    1392-5-19
    نوشته ها
    312
    امتیاز
    8,869
    سطح
    63
    Points: 8,869, Level: 63
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 181
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    480

    تشکرشده 882 در 242 پست

    Rep Power
    60
    Array
    در عین حال که همچنان معتقدم که ایشون نیاز به یک زن سنتی دارن تا یک زن امروزی
    یک سوال هم از شما می پرسم
    آیا بهش علاقه دارید ؟
    یا صرفا به خاطر شرایط خوب یک خواستگار بهش فکر می کنید ؟
    شاید اینجا حرف من با بقیه اعضا کمی تناقض داشته باشه . اما به نظر من اول باید اون شخصیت برات جذاب باشه و خواهان ازدواج باهاش باشی و بعد بیای شرایطش رو بسنجی
    وگرنه میشه همین قضیه به دل ننشستن های این تالار
    که مدام مراجعه کننده میاد که همسرم همه چیزش خوبه . اما علاقه ندارم بهش
    من این برداشت رو کردم که شما بیشتر خواهان پیدا کردن دلیلی برای رد کردنش هستید تا دلیلی برای قبول کردنش
    یعنی دلتون ایشون رو نمی خواد. اما انقدر منطقی هستید که می خواید دلیل منطقی برای رد کردنش پیدا کنید و به اصطلاح به دلتون میدون نمی دید و اجازه اظهار نظر نمی دید . که این هم یه مشکله

    ولی همچنان معتقدم که کسی که از اول سازی رو شروع کنه ، تا آخرم همون ساز رو خواهد زد.
    این آقا خواهان محدودیت شما هستن
    شروع کنید در مورد دوستان و همکاران خود گهگاهی حرف بزنید تا عکس العملش رو ببینید
    مثلا در مورد اینکه با گروهی از دوستانتون به مسافرت برید (منظورم دروغ نیستا ، واقعیت هایی رو که فکر می کنید با این شرایط عکس العمل نشون بدن رو در مورد خودتون مطرح کنید)
    موفق باشی

  2. 3 کاربر از پست مفید veis تشکرکرده اند .

    hanie_66 (جمعه 11 بهمن 92), toojih (پنجشنبه 10 بهمن 92), فرهنگ 27 (پنجشنبه 10 بهمن 92)

  3. #12
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط m.o.d نمایش پست ها
    با سلام.
    شما چن سالتونه؟
    این آقا چند سالشونه؟
    ایشون که تحصیلکرده هستند بر چه معیاری شما رو انتخاب کردن؟
    آیا نمیدونستند شما کار میکنید؟

    از نظر بنده این اختلاف نظر میتونه بخاطر همین اختلاف سن باشه و این شرط و شروط ها بعدا میتونه براتون مشکل ساز بشه . اینجور که معلومه طرز فکر شما با این آقا متفاوته و در آینده هم ممکنه بخاطر خیلی از مسائل ریز و درشت اختلاف نظر پیدا کنید . مسلما یه خانومی که انقدر درس خونده و زحمت کشیده نمیاد تو خونه بشینه.
    به اختلاف سن نیست. منم دقیقا همین مشکل ایشونو داشتم. به اختلاف سن ربطی نداره چون مورد من یسال ازم بزرگتر بود فقط. رشتمونم الکی نبود.خودشونم همرشته بودن و سختیاش و کشیده بودن. پس میدونستن بعد این همه زحمت تازه اونم باز کلی زحمت و بدبختی بکشی که مقاطع بالاتر و قبول شی بعد چطور حاضر بشی بشینی تو خونه. اینارو ببینن و بازم این شر ایط و بذارن، یعنی براشون مهم نیس که همسرشون چقد تحصیلات داشته باشه بیشتر یه زن سنتی میخواین فقط که محیط خونه رو با آرامش برای شوهر فراهم کنه نمیشه هم گفت حق ندارن همچین چیزی بخواین البته نمیشه هم گفت خانومایی مثه من یا صاحب این تاپیک هم حق ندارن کار کنن درس بخونن یا تو محیطای اجتماعی باشن. من تو شرایط مشابهی بودم بهتره قبل از اینکه احساساتتون درگیر شه خیلی منطقی تصمیمتونو بگیرین . به تمام جوانب هم فکر کنین اینکه چی از دست میدین یا چی بدست میارین در صورتی که ایشون و رد کنینن یا بپذیرین. به اختلاف سن هم ربطی نداره ممکنه شما یه همسن و سالتون پیدا بشه و همچین نظرات داشته باشن. پس بهتره واسه همیشه تکلیفتونو با اینجور پیشنهادات روشن کنین که در پیشنهادات دیگه ای که باهاشون مواجه میشین جواب قطعی داشته باشین جوابی که بعدا پشیمون نشین از موردایی که رد کردین. و حسرت گذشته رو نخورین.
    ویرایش توسط دختر بیخیال : پنجشنبه 10 بهمن 92 در ساعت 16:57

  4. 4 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    hanie_66 (جمعه 11 بهمن 92), toojih (پنجشنبه 10 بهمن 92), کاغذ بی خط (پنجشنبه 10 بهمن 92), مصباح الهدی (پنجشنبه 10 بهمن 92)

  5. #13
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط hanie_66 نمایش پست ها
    سلام
    از تموم دوستانی که راهنماییم کردن ممنونم.
    سارا جون منم بیشتر از این بابت ناراحتم.از اینکه کسی الان منوببینه و بخواد همونی بشم که مد نظرشه.این آقا طی صحبت هاشون ملاک انتخاب همسرو مدرک بالا عنوان کردند و خیلی بیشتر از الان مایل به ادامه تحصیلاتم بودن.وقتی که مقاله م اکسپت شد بهم زنگ زدن حتی از من هم بیشتر خوشحال بودن.یه جورایی فک کنم به تناقض رسیدن.سارا جون حق با شماست.من گاهی واقعا واقعا نیاز به عشق و دوست داشتن و پذیرفته شدن دارم.یه تکیه گاه و همراه که کنارم باشه.اما نمیدونم این آدم استحقاقشو داره که موقعیت هامو فدای بودنش کنم؟من وقتی که ترم های اول ارشد بودم و واحد داشتم کنارش هم شاغل بودم صبح ها از خونه میومدم بیرون تقریبا تا شب،شب هم باید میرفتم سر کار.یعنی گاهی 24 ساعت یا بیشتر خونه نمی رفتم.برای تمام موفقیت هام ثانیه به ثانیه زحمت کشیدم.یکی دو ماه توی شهر های دیگه دوره ی کاری داشتم.گاهی از خستگی حتی رمقی برای غذا خوردن نداشتم.حالا که شرایطم عوض شده،به جای نیاز من به کار،اونا به تخصصم نیازمندن.حالا که اوضاعم رو به بهبوده برام سخته رها کردن همه چیز
    deljoo_deltangممنون بابت پاسختون.آره شما درست میگید به سن و سال خیلی ربط نداره.من از این بابت که با این اختلاف سنی چندین مورد خواستگار داشتم ناخودآگاه تعمیم میدم.
    khaleghezey عزیز واقعا ممنونم از جوابتون.جواب مجازی شما مشابه صحبت های این آقا(البته ایشون با شدت بیشتر) بود.من این توضیحاتو به ایشون دادم.خوشحال میشم بهم بگید از نظر آقایون برداشت چطور میتونه باشه.
    بچه که بودم مادرم معلم بود و توی یکی از شهرستان های کوچیک به فاصله ی 2.5-3 ساعت با محل زندگیمون درس میداد.مادر من هر روز میرفت سر کار و گاهی که وضعیت جوی بد بود یا گروه زود تاریک میشد شب میموند همون شهرستان.گاهی حتی 2-3 روز.منم روزا پیش مادربزرگم بودم.شاید خیلی اذیتشون می کردم و غر غر میکردم.اما به یاد ندارم که حتی 1بار هم پدرم ابراز ناراحتی کنه.یواش یواش تغییر کرد و مادر من منتقل شد و بعدش هم مدیر مدرسه شد.اما اگه پدرم همون سال ها مخالفت می کرد توی آینده ی مادرم هیچ کدوم از اینا نبود.
    من عاشق بعد زنانه ی وجودم هستم.عاشق آشپزی کردن،مهمونی دادنا،عاشق کدبانوگری و ..زن یا مرد فرقی نداره.هر کسی نیاز داره که متناسب با تلاشش بهش ارزش و بها بدن.من به این آقا گفتم که ممکنه ابتدای زندگی این وضع کاریم باشه اما قطعا به خاطر الزامات زندگی متاهلی خودم بیشتر خواهان تغییرش میشم.بهشون مستقیما گفتم که این موضوع به درجه ی انعطاف پذیری شما بستگی داره.اما ایشون جوابی ندارن.من فکر میکنم که ایشون علاقمندن که من بعد از ازدواج خیلی چیزا رو stop کنم.بها و ارزش قابل قبولی نمیدن بهش.شکی که من الان دارم تنها از جانب کار نیست.از منم منم کردن این آقاست که الان توی کار نمود پیدا کرده و شاید بعدها توی مسائل دیگه.اما از طرفی هم جایگاه اجتماعی خوب ایشون منو کمی دو دل کرده
    و دو تا موضوع دیگه اینکه بحث مالی کار نه برای من و نه ایشون توی صحبت ها اولویت نبود.موضوع کار برای من حس و حال خوشیه که بهم میده.وگرنه صرفا حقوق فلان مقدارو من میتونم با آینده م معامله کنم و کنار بزارم.و موضوع آخر هم اینکه من محیط کاری کاملا مناسبی دارم.اگر غیر این بود که پدرم ثانیه ای بهم اجازه نمیداد برم و شیفت هم وایسم.این آقا هم به محل کارم اومدن و خودشون تصدیق کردن.از این بابت مشکلی نیست
    درود بانو

    با قسمت آخر نوشته هاتون خیلی کیف کردم واقعا ایول خوشم اومد خیالم راحت شد بنظرم طرز فکر خیلی خیلی خوبی دارین کار جای خودش مهمه خیلی هم مهمه ولی اولویت اول باید باید باید زندگی مشترک باشه با حرفاتون کاملا موافقم اگه اینجوریه پس خیلی خوبه ایشالله هرچی باشه خوشبخت بشین ایشون هم نشد با این طرز فکری که دارین و موقعیت شغلی اطمینان داشتیه باشین شووووهر خوب نصیبتون میشه ایشالله

  6. 3 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    hanie_66 (جمعه 11 بهمن 92), toojih (پنجشنبه 10 بهمن 92), مصباح الهدی (پنجشنبه 10 بهمن 92)

  7. #14
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 02 آذر 94 [ 10:10]
    تاریخ عضویت
    1392-8-09
    نوشته ها
    227
    امتیاز
    2,683
    سطح
    31
    Points: 2,683, Level: 31
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    1,932

    تشکرشده 348 در 164 پست

    Rep Power
    33
    Array
    سلام خانمی من نطری در مورد ایشون ندارم یعنی حرفا رو بقیه زدن من فقط بگم که ایشون دوست دارن زنشون با توجه به هوشی که دارن در خانه باشن و مثل این که شما دوست ندارید...
    من در اقوامم کسی هست که خانم دکتر است و الان پروفسرا داره ودو تا هم بچه دارند ایشون قبل از این که تخصص قبول شوند در دوران پزشکی عمومی با همسرشون ازدواج کردن همسرشون مهندس بود و البته هست در یه جای دولتی کار می کنه.....همسر ایشون دایم بهش شیفت شب می خورد و همسرش براش اهمیتی نداشت یعنی چه شبهایی که زنش خانه نبود بعد از اون هم به علت رده علمی بالا دایم این سمینار اون سمینار تو کشورهای مختلف.....واین مرد در همه ردها به همسرش کمک کرد.......و ما همه به این خانواده به یه خانواده موفق نگاه می کنیم.....
    دوست من از اون چه که علاقه داری و جزیی از وجودت هست به راحتی نگذر دنبال مردی باش که زنش رو همه جوره بخواد...................

  8. 6 کاربر از پست مفید کاغذ بی خط تشکرکرده اند .

    deljoo_deltang (پنجشنبه 10 بهمن 92), hanie_66 (جمعه 11 بهمن 92), khaleghezey (جمعه 11 بهمن 92), sanjab (سه شنبه 15 بهمن 92), مصباح الهدی (پنجشنبه 10 بهمن 92), دختر بیخیال (پنجشنبه 10 بهمن 92)

  9. #15
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    سلام دوست خوبم.

    برام خیلی جالبه که یک آقای دکتر همچین دیدگاهی در مورد ادامه تحصیل و حضور شما در اجتماع داره.

    ببخشید آیا ایشون خیلی مذهبی هستند؟

    من با وجود اینکه خودم آدم مذهبی هستم ولی همیشه تو خواستگاری هام می ترسم که طرفم اگه مذهبی باشه بعدا نخواد منو محدودم کنه.

    البته خواستگاران مذهبی داشتم که می گفتند هیچ اشکالی در ادامه تحصیل و اشتغال نمی بینیم.

    من نمی خوام جای شما تصمیم بگیرم.فقط برخورد خودم را در مقابل این موضوع می گم:

    مادر من همیشه پای تلفن از خواستگار می پرسن که آیا ایشون با ادامه تحصیل و اشتغال خانمشون مخالفت ندارن؟ اگه مخالفت داشته باشند همون اول جوابم منفی است.

    چون من تا اینجا که رسیدم کلی زحمت کشیدم.مگه نمی گن ازدواج برای تکامله؟ پس اگه ازدواج برای من باعث بشه که من مسر قبلیم را ادامه ندم و همسری داشته باشم که حمایتم نکنه(اصلا چنین شوهری را دوست ندارم)و ببخشید مانند ضرب المثل ( گاو نه من شیر) تمام زحماتم را هدر بده این چه ازدواجیه؟

    اگه شوهری داشته باشم که منو دوست داشته باشه؛باید علایق منو هم دوست داشته باشه!

    باید از من به خاطر اهدافم حمایت کنه.تکیه گاه من باشه.نه اینکه مانع و سد پیشرفت من!!!!(می تونی این موضوع را مودبانه تر و رسمی تر بهشون بگی)

    آرامش واقعی کی حاصل میشه؟

    آیا فقط وقتی که غذای مرد آماده باشه؟

    آیا یک مرد نباید یکم عمیق تر باشه و وقتی که خانمش احساس رضایت داشت و حس کرد که می تونه بهش تکیه کنه قلبا احساس آرامش و خوشحالی بکنه؟

    پس آخه چرا ما باید ازدواج کنیم؟ فقط ما خانوما باید آرامش مردا را محیا کنیم؟آرامش و رضایت درون ما چی؟




    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط khaleghezey نمایش پست ها
    درود بانو هانيه گرامي

    با نظر دوستان موافقم و فکر کنم خودتونم ميدونين کار درست کدومه براي انجام دادانش.

    بشخصه آدمي هستم که با هيچي مشکل ندارم توي زندگي مشترک خانومم ادامه تحصيل بده يا نده سرکار بره يا نره حقوقش رو توي خانواده بياره يا واسه خودش خرج کنه خونه بابا و مامانش زياد بره يا نره و لفکار عقايدش احترام ميزارم گرچه مخالف من باشه و ..... آدم سازگاري هستم فوق العاده سازگار خانومم ميره سرکار برميگرده غذاش آماده نباشه يا خونه تميز نباشه حتي يکبارم به روش نميارم.يا بعضي وقتا غذاش از نظر خودش خوب نشده با اينکه دستپختش خيلي خوبه ولي توي اين 2 سال فقط يکبار بهش گفتم اونم غذاش واقعا شور شده بود خودم تشويقش ميکنم واسه رفتن کلاس حق تدريسي و ادامه تحصيلش ولي بنظر من هرچيزي حد و حودود خودش رو داره اصلا جالب نيست اين يه موردي که نوشتين.

    من به محض فارغ التحصيل شدن از دوره ي ليسانس سر کار رفتم.الان تقريبا 3ساله که شاغلم و سمت شغلي مناسب با حقوق و مزاياي کافي.من مهندس برقم و بنا بر ضرورت هاي فني مرتبط به کارم برنامه ي کاريم به صورتيه که توي 1هفته بايد 1شب شيفت باشم.(شايد هم بيشتر) اين آقا با اين نحوه ي کار من مشکل داشتن.

    من يکي که اگه به خانومم ماهي سه ميليونم بدن اجازه نميدم سر اين کار بره بله بعضي ها هستن ميزارن ولي بشخصه به هيچ عنوان اجازه نميدم خانومم شيفت شب باشه اونم شايد هفته اي دوبار باز اگه مردب اشه مشکلي نيست مثل رفيق خودم که شيفت شب هم وايميسته.نميدونم شايد من اشتباه فکر ميکنم ولي من يکي ازدواج ميکنم به آرامش برسم همسرم پيشم باشه وقتي ميام خونه کنارم باشه در آغوش بگيرمش نوازشش کنم باهاش حرف بزنم حداقلش اينه شبايي که نيست خوابم نميره از نگراني خدايي نکرده اتفاقي واسش بيوفته.آدم که ازدواج ميکنه به همسرش بيشتر از پولش نياز داره چه مرد چه زن

    نظر شخصيم ايني بود که نوشتم

    روز خوش بانو
    آقای خاله قزی بسیار خوشحالم که فردی چون شما در جمع ما حضور داره.

    وقتی که بعضی از پست های شما را می خونم؛احساس می کنم که چقدر دوست دارم همسر آینده من هم بعضی از خلقیات شما را داشته باشه.

    شاید باورتون نشه که من تا حالا خواستگار زیر فوق لیسانس راه ندادم.اما توی این تالار تقریبا متوجه شدم که شعور و درک خیلی هم به مدرک ربط خاصی نداره.چند تا تاپیک از آقایون دکتر خوندم که اینو متوجه شدم.

    وقتی که پست های شما و طرز فکرهای شما را خوندم و همینطور بعضی دوستان که دیدم لیسانسه هستند؛پی به اشتباه خودم بردم.

    برای مادرم جالب بود که چند روز پیش که یکی به خونمون زنگ زد و گفت پسرم لیسانس ... داره.من گفتم ازشون بپرس اگه مذهبی هستند و با کار و ادامه تحصیل من تا دکتری مشکلی نداره؛بیان!مامانم جا خورد!

    من همیشه ترسم این بود که نکنه اگه تحصیلات من از همسر آینده ام بیشتر باشه بعدا بخواد از یه جای دیگه غرور مردانه اش را بر سر من بزنه یا اینکه حمایتم نکنه و نامحسوس سنگ جلوی پای من بیاندازه! اما متوجه شدم که شما چقدر مرد خوبی هستید که این قدر هوای خانمتون را دارید و مطمئنم که خانمتون شما را خیلی دوست داره.حتما این حس خوب پشتیبانی بهش منتقل شده.(حتما امشب یک اسفندی دود کنید ها!!! : ))

    البته من چند نمونه دیگر هم شنیدم که مردهایی بودن که بنا به هر دلیلی درس نخوندن و دیپلمه بودن اما مثل شما متکبر و مغرور نبودن و خانمشون را تارسیدن به هدفش و دکتری تشویق کردن.

    برای شما و همسرتون آرزوی خوشبختی روزافزون می کنم
    ویرایش توسط مصباح الهدی : پنجشنبه 10 بهمن 92 در ساعت 18:49

  10. 6 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    hanie_66 (جمعه 11 بهمن 92), khaleghezey (جمعه 11 بهمن 92), sanjab (سه شنبه 15 بهمن 92), toojih (پنجشنبه 10 بهمن 92), فرهنگ 27 (پنجشنبه 10 بهمن 92), ستیلا (پنجشنبه 10 بهمن 92)

  11. #16
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط hanie_66 نمایش پست ها
    دوستان همدردی سلام
    امیدوارکه حال تک تکتون خوب باشه
    من چند وقتیه که با آقایی در خصوص شرایط ازدواج صحبت می کنم.از اونجایی که احساس می کنم ایشون به درد من نمیخورن نیاز به راهنمایی دارم.
    من کارشناس ارشد هستم و عضو یه تیم تحقیقاتی دانشگاه و ایشون دکترا دارن و استادم هستن.
    اولین جرقه ی اختلاف بینمون مسئله ی کار من بود.من به محض فارغ التحصیل شدن از دوره ی لیسانس سر کار رفتم.الان تقریبا 3ساله که شاغلم و سمت شغلی مناسب با حقوق و مزایای کافی.من مهندس برقم و بنا بر ضرورت های فنی مرتبط به کارم برنامه ی کاریم به صورتیه که توی 1هفته باید 1شب شیفت باشم.(شاید هم بیشتر) این آقا با این نحوه ی کار من مشکل داشتن.من نمی دونم که منطقیه به خاطر ازدواج از شرایط مناسب کاریم بگذرم؟من واقعا کارمودوست دارم.بیکار بودنم کاملا مساوی پژمرده شدن تموم روحیه مه.
    موضوع دیگه بنا به فیلد تحقیقاتیم من بدون آزمون میتونم وارد مقطع دکترا بشم.همین هم مسئله ساز شد.هر چند اندک توی صحبتامون.ایشون به حضور محدودتر من توی اجتماع بیشتر علاقمند بودن.به نظرشون دکترا زمانی می تونه مفید باشه که بتونم شیرازه ی امور زندگیمو دست بگیرم.البته بدون کمک شایان از طرف ایشون.
    من میخام اینو بدونم که جایگاه اجتماعیم تا چه حد منطقیه که به خاطر ازدواج کمرنگ بشه؟
    من توی هیچ کدوم از موضوعات بالا هیچ جبهه ی نگرفتم.فقط نظراتشونو جویا شدم.من کار می کنم،دانشگاه می رم،به ورزشم میرسم،به علایقم می رسم.مطمئنم که خیلی بیشتر از اینا انرژی دارم که نتونم با شرایط بالا سکان زندگیو دستم بگیرم.اما تحمیل عقاید و سرکوب کردنشون برای من واقعا حس ناخوشایند بهم میده.شاید به جایی برسم که خودم به این نتیجه برسم باید یکی روکنار بزارم.اما به نظرم صورت خوشی نداره که یه آقای خواستگار حضورشو برام مشروط کنه.
    در ضمن ایشون تقریبا 9 سال از من بزرگترن و کم انرژی تر
    پیشاپیش از تک تکتون ممنون
    ایشون شب کاری و نوع شغل شما را مناسب نمی دونند، با کار کردنتون که مخالفتی نداشتند.

    باز هم ایشون نظرش را گفته. اگر به وظایف خانه داری و مدیریت منزل می رسی، می تونی فعالیتهای دیگه داشته باشی.
    شما هم ببین به نظرت می تونی یا ته. تا قبل از بچه دار شدن، فکر نمی کنم کار سختی باشه.
    اما با بچه کلا برنامه زندگیتون را باید تغییر بدید و بیشتر بار هم به دوش مادر هست.

    شما می خوای دکترا بخوی، اما در درجه اول باید بانوی اون خونه و مدیر خانواده باشی.
    مث این که مردی بگه من می خوام دکترا بخونم و خانمش بگه اگر می تونی مخارج زندگیمون را تامین کنی و به کارت لطمه نمی زنه، بخون.
    خب مسلمه که چون وظیفه اصلی و اولیه مرد تامین اقتصادی خانواده است، اولویت داره به دکترا خوندنش. حالا اگر هر دو را بتونه همزمان انجام بده، چه بهتر !

    این آقا نظرش را گفته، چرا می گید تحمیل عقاید؟
    می تونی قبول کنی و باهاشون ازدواج کنی، می تونی هم قبول نکنی.

    شغل و شرایط خودتون را با مادرتون مقایسه نکنید.
    معلمها روزهای تعطیلشون توی هفته بیشتر از شغلهای دیگه است. تابستون هم بیش از سه ماه تعطیل هستند.
    این شرایط در گرفتن انرژی مجدد و جمع وجور کردن زندگیشون خیلی موثره و کاملا با یک شغل تمام وقت فنی که شیفت شب هم داره متفاوته.

    برعکس نظر veis عزیز، من فکر می کنم دلت می خواد قبولش کنی، اما فکر می کنی در مقابل هانیه درونت که کلی بهش وعده وعید استقلال و اشتغال و ... داده بودی کم می آری.
    حتی فکر می کنی داره عقایدش را به شما تحمیل می کنه و می خوای باهاش مبارزه کنی و حقت را بگیری !!

    اگر هم کسی داره چیزی را به شما تحمیل می کنه، خودت هستی.
    اون بنده خدا که شرایطش را گفته. چیزی نگفته و اصلا قدرتی نداره که بخواد شما را مجبور کنه.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : جمعه 11 بهمن 92 در ساعت 02:18

  12. 6 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    hanie_66 (جمعه 11 بهمن 92), khaleghezey (جمعه 11 بهمن 92), toojih (جمعه 11 بهمن 92), فرهنگ 27 (جمعه 11 بهمن 92), مصباح الهدی (جمعه 11 بهمن 92), تهمتن (سه شنبه 15 بهمن 92)

  13. #17
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود دگربار

    این نوشتم کلیه اولا سپاس از بانو مصباح الهدی گرامی اول صبحی روز جمعه کلی انرژی مثبت گرفتم دوما زندگی مشترک اینقدی دغدغه های خاص خودشو داره که باید داخل زندگی متاهلی بری تازه متوجه میشی چه خبره و با اونچیزی که فکر میکردی خیلی خیلی فرق میکنه بابا اون مرد بنده خدا هم که اومده ازدواج کرده به همسرش نیاز داره به آغوشش به اینکه کنارش باشه حسش کنه پیشرفت که فقط توی ضمینه های کاری نیست چه مرد و چه زن فرقی نمیکنه من خودم مادر خدابیامرزم 9تا بچه بزرگ کرده سوادش تا 5 ابتدایی هم نبودش خدا بسر شاهده توی 4تا آبجیهام یکدونشون یه لاخه موشون بیرون نیست همشون چادر و مانتو هم تک و توک بپوشن حجاب کامل دارن اخلاقاشونم نمیگم عالی ولی خداوکیلی بد نیست بی اخلاق نیست به کسی کاری ندارن 5تا داداش بودیم یکیمون معلم تصادف کرد مرد 4تا دیگه هم نه اهل سیگار قمار نمیدونم اینکارا نه بی اخلاقی بلدیم.این تعداد بچه واسه قدیم بوده ولی یه فرقی هم هست قبلا توی دهه شصت محیط جامعه خیلی سالمتر از الان بوده. الان بچه داری خیلی خیلی سخت شده.شوربختانه بی اخلاقی توی جامعه زیاد شده ماهواره بازی های کاپیوتری اینا رو نمیگم بده نه ولی هرچیزی اندازه داره مخصوصا بچه هم باشه تربیت بچه الان خیلی مشکل شده.
    در مورد شووووهر داری فقط همین رو بگم چیزی که خودم با چشمای خودم دیدم و میدونم 5تا ریفیق دارم قبلا هم گفتم خیلی خوبن فهمیده با ادب با تربیت نماز خونه نه سیگاری نه معتاد و عرق خور و نه بیکار و بیعار و از اینچیزا یعنی کلا بچه های خوبی هستن از این 5تا باورتون میشه 3تاشون هنوزم دختربازی میکنن!!! جدی میگم فکر نکن شوخی میکنم الان مثل قدیما نیست الان همونجوری که بانوان محترمه با مد پیش میرن مانتو لباس و آرایش و مدل مو جدید همینجوری هم باید توی مسئله زندگی مشترک بروز و آپدیت باشن.اینو گفتم نه واسه اینکه باز بگین مردا همشون یه کرباسن و بهشون شکاک باشین نه اینو گفتم حواستون جمع باشه نه اینکه فقط فکر کنین پیشرفت کردن شغلیه.

    این تجربه خودمه البته مجردی ولی در درکل میگم

    خداشاهده واسه ریاکاری نمیگم مجرد بودم دوسال روزه میگرفتم هفته ای 4بار یا 5 بار بدون خوردن سحری گشنگی و تشنگی و اینکه دروغ نگم و مال حروم نخورم و حرف زشت نزنم و بقیه هیچکدومشون اذیتم نمیکرد ولی در کل فقط اینو خوب فهمیدن این زن جماعت رو و وسوسش رو نمیشه کاریش کرد بخدا نمیدونم این زنا چی دارن هرکاری کردم دیدم نشد یاد یه داستانی افتادم یه عالم خیلی بزرگی گفتم اگه توی یه خونه با یه خانوم تنها باشی چیکار میکنی گفتش خدا نکنه بهش گفتن حالا اگه شدی چی گفتش پناه میبرم به خدا.

    بچسبین دو دستی شووهراتونو که الان دیگه مثل قدیماا نیستشاا از ما گفتن بود.
    یه تجربه شخصی خانوادگی یکی از نزدیکامون مجبور شد واسه یه مدت کوتاه بچشون رو بسپره دست یه پرستار اون بنده خدا هم همش شو ایرانی و خارجی میدید(هرچیزی واسه یه سنی ساخته شده) وقتی الان نیگاش میکنی متوجه میشی چه تاثیری داشته همون مدت کوتاه.

    در کل موفقیت فقط توی کار نیست توی زندگی مشترک هم هست.واسه من و همسرم زندگی مشترک اولویت اولمونه واسه بعضیا کار کردن من خودمم دوس دارم درس بخونم ولی میبینم بقول بانو شیدا با این خرج و درآمدا اولویت اول معیشت خانوادست اگه بعدا بهتر شد و قسطامونم کمتر شد منم ادامه تحصیل میدم

  14. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    hanie_66 (جمعه 11 بهمن 92)

  15. #18
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 تیر 00 [ 10:36]
    تاریخ عضویت
    1392-1-18
    نوشته ها
    217
    امتیاز
    10,303
    سطح
    67
    Points: 10,303, Level: 67
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    388

    تشکرشده 576 در 165 پست

    Rep Power
    44
    Array
    با سلام و تشکر مجدد از تک تک شما دوستان
    Veis عزیز:
    رابطه ی منو ایشون مبنای علاقه نداره.من مدت هاست که سنجش خواستگار ها رو بر مبنای روابط احساسی نمی زارم.ببینید من از ایشون بدم نمیاد،تا حدی قبولشون دارم اما این به نحوی نیست که اگه نباشن روزگارم به تلخی بگذره.نه تنها در مورد ایشون بلکه در مورد سایر افرادی که ممکنه بهم معرفی بشن وضعیتم اینجوریه.مدت هاست که به خودم تلقین کردم که ابتدا منطقی بسنج اگه اوکی بود احساستو دخیل کن.من ضربه میخورم اگه اولش با احساس وارد شم.به قول شما به قلبم میدون نمیدم
    در مورد مسافرت دوستانه هم پرسیدم ازشون که تلویحا مخالفت کردند.
    دختر بیخیال عزیز:
    من تاپیک شما رو کم و بیش دنبال کردم.یه سری مشابهت ها داریم و یه سری تفاوت ها.اما به نظرم مشکل هر دو تامون اینه که قضیه بزرگتر از حق کار کردن هست.حداقل برای من که دارم به دیدگاه های متفاوت تری می رسم.منم مدام دارم فکر می کنم که تصمیم آنی نگیرم.امیدوارم شما هم موفق و خوشبخت باشید.
    Hhanie عزیز
    واقعا مثالتون بهم موج مثبت داد.کم کم داشت برام ثابت می شد که من جزء استثنا ها به شمار میام.ممنون
    مصباح الهدی عزیز:
    ممنون که به تاپیکم سر زدی.نه عزیزم ایشون آدم مذهبی نیستن.به نظر من این موضوع بیشتر از اینکه به دینداری طرف مقابل وابسته باشه به فرهنگش مرتبطه. تفاوت ها که زیاده و بیشترش مبنای فرهنگ متفاوتمونو داره.این آقا 2تا خواهر دارن که هر دو دیپلم دارن و شاغل نیستن.مادرشون هم همچنین.درست بر خلاف خواهر و مادر من.اگه دیدگاهشون متفاوته از این بابته که توی محیط متفاوتی بزرگ شدند.
    خانومی،من و شما و بقیه ی خانومای مثل ما برای جایگاهی که توش وایسادیم کلی چیزا رو قربونی کردیم.وقتمونو،تلاشمونو،تف یحاتمو و آسایش فکر و خیال رو.واقعا قابل پذیرش نیست که کسی بیاد و لزوما از سر خودخواهی این حقو ازمون بگیره.قطعا مناسبمون نیستن آدمایی که حوزه ی وظایف زن رو محدود به آشپزخونه و امور خانه داری میدونن.علی رغم اینکه من خودم این کارای زنونه رو دوست دارم اما سال ها تنهایی رو به انتخاب همچین کسی ترجیح میدم.
    یه نکته ی دیگه هم اینکه واقعا سطح سواد آدما سطح فرهنگشونو نمیرسونه.متاسفانه من اینجور چیزا رو به عینه دیدم.من علاوه بر ایشون خواستگار دیگه ای هم داشتم که بازم دکترا داشتن و استاد دانشگاه.شاید از دور وضعیتشون وسوسه انگیز بود اما نزدیک تر که شدم دیدم کاملا پوچ هستن.از روابط بسیار بسیار آزادشون با دانشجوهای دختر گرفته (که واقعا توی بعضی از اساتید جوون دانشگاه و دختر خانومای خاص مد شده) تا فقر شدید فرهنگی دل منو از استاد بودن همسرم سیاه کرد(توهین به آقایان استاد نشه،من پدر خودم هم استاد دانشگاهه.اما واقعا بعضی از این اساتید و در کنارش بعضی از این دانشجوهای مسئله دار شودشو درآوردن).جالب این بود که ایشون پیش دستی کردن و خودشون جواب رد دادن!!! اما در عوضش خواستگار لیسانسی داشتم که به خاطر تفاوت مدرکی ردشون کردم و الان بی نهایت پشیمونم.دوست من واقعا ازت می خوام که صرفا مدرکو به عنوان اصل برای خودت قرار نده.
    آقای خاله قزی:
    منم بابت زندگی آرامتون بهتون تبریک میگم.امیدوارم که کنار همسرتون همیشه شاد باشید
    شیدای عزیز:
    ممنون بابت جوابت.یه سری توضیحات لازمه بدم به همراه یه مقداری درد دل.ببخشید که طولانی صحبت می کنم
    شیدا جون ایشون استاد مشاور بنده بودن.حدود 7-8 ماه باهاشون در ارتباط بودم و از شرایط کاریم کاملا مطلع بودن.می دونستن که شیفت میدم،هم شیفت روز و هم شب.از نظرشون برای رسیدگی به کارام از این بابت که روزهام بیشتر خالی بودن خوب هم بود این برنامه.خودشون از اصلی ترین مشوق های من توی ادامه تحصیل بودن.اون موقع ها اصلا بحث خواستگاری مطرح نبود.تحمیل عقایدو از این بابت گفتم که به نظرم ایشون مایل به عوض شدن من به اونی هستم که توی ذهنیت شونه.براشون مهمه که خانومشون تحصیلاتش خوب باشه و کلاس اجتماعی داشته باشه،اما با کلی قید و بند.
    کار منو مادرم درسته با هم قابل قیاس نیست.از این بابت به عنوان مثال آوردمش که اگر فردی(زن یا مردش فرقی نمی کنه) بتونه حمایت همسرشو داشته باشه بعد از مدتی سختی به آسایش شیرین تری می رسن.
    حرفاتونو قبول دارم.نمی دونم شاید دلم بخواد قبول کنم.هانیه ی درون من بیشتر از اینکه فکر وعده و وعیدای استقلالش باشه از این پروسه های نفس گیر خواستگاری خسته س.دوستم من ارتباطات گسترده ای دارم و قطعا به خاطرشون با آدمای زیادی برخورد می کنم.اما واقعا نمیشه.یادمه من توی 1 روز 3 نفر برای خواستگاری بهم زنگ زدن که بنا شد توی روزهای تعیین شده ی دیگه ای تماس بگیرن که هیچ کدوم تماس نگرفتن.من اسم اینا رو خواستگار نمی زارم اما واقعا توی زندگی من پشت سر هم شرایطی پیش میاد که نمیشه.اوایل به خودم و رفتارم شک می کردم.اعتماد به نفسم نابود شده بود.چرایی نیومدن آدمایی که خودشون خواهان بودن یه لحظه دست از سرم بر نمی داشت.اما یواش یواش متوجه شدم که خیلی از این آدما بدون اینکه منو ببینن یا باهام صحبت کنن غیبشون میزد.آدمایی که مصر هستن شرایطشون به من نمی خوره.این اوضاع داره منو نابود می کنه.بعضی وقتا اونقدر خودمو درگیر فعالیت های روزانه می کنم که فرصت فکر کردنو از خودم بگیرم.اگه برنامه ی زندگیم این باشه که ازدواج نکنم خوب مسیرو میرم.اما من روزانه با کلی آدم سر و کار دارم که مثلا یکی مادربزرگش میمیره،یکی فلان میشه،یکی بهمان میشه و ده ها علتی که هیچ وقت نفهمیدم چی هستن!!نمی تونم که بگم ایهاالناس حق ندارین ازم خواستگاری کنین.هانیه ی درون من دلش ترسیده،بی اعتماد شده،فکر می کنه اومدن این آدما موندن نداره.من نمی خوام مبارزه ای کنم اما خودمو تو فرآیند های خواستگاری محکوم به شکست می دونم.من دارم تموم سعیمو می کنم که اینجوری فکر نکنم اما هر خواستگاری که میاد رو رفتنی می دونم.اینجا خوشحالم که بر اساس منطقم می تونم تموم کنم یا بپذیرم اگه دست تقدیر بزاره
    روحیه م واقعا اذیت شده،گاهی فکر می کنم بنده ی خوبی برای خدا نیستم که تقدیرم اینه که تا این حد توی بی خبری از اوضاع پیش روم بمونم.دوستان دعام کنید
    عذر خواهی می کنم بابت طولانی شدن

  16. 4 کاربر از پست مفید hanie_66 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 12 بهمن 92), sara 65 (جمعه 11 بهمن 92), مصباح الهدی (جمعه 11 بهمن 92), شیدا. (شنبه 12 بهمن 92)

  17. #19
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    اوه مثه خودمی دختر چقدر مینویشی حالا میفهمم kmarعزیز چرا گفت پستام طولانیه حواسم به بی حوصله ها باشه:)) خب این قسمت نمک پستم بود .اما خارج شوخی آره مشکل منم بزرگتر از حق کار کردن بود اینو اخر تاپیکمم بهش اشاره کردم من محدودیتای زیادی بهم تحمیل میشد اگه به ازدواج ختم میشد. تازه مشکلات دیگه ای هم بود که من نادید گرفته بودم اما وقتی بیشتر فکر کردم دیدم من بیشتز دارم از خودم میزنم و اگه بزندگی برسه همش این منم از خودگدشتگی داره ووداره همش از معیاراش یکی یکی میزنه و اون طرف حاضر نیست حتی کوچیکترین از خودگذشتگی هم داشته باشه انواع حقها رو واسه خودش قایل هستش.
    حالا امیدوارم برای شما این نباشه اما منم اوایل برام اینقد عقایدشون روشن نشده بود چون ایشومم نمیامد مستقیم بگه من این حق و حقوق و واسه خودم قایل هستم واسه شما نه چون من مردم شما خانوم البته بطور مستقیم چند باری اینو شنیدم اما نه تون اول الان که فکرشو میکنم مییینم با اینکه تو بحثا و صحبتهایی که میشد من مستقیم میگفتم اما اوشون انکار میکردن بعد ها ایشون واضح گفتن درسته و طرز تفزکشون این هست و من چه بخوام و نخوام باید قبول کنم و ایشونم عوض شدنی نیستن. که اینا خیلی طول کشید که من فهمیدم.متاسفانه ایشونم صداقت کامل در بیان عقایدشون نداشتن.
    پس شما دقت بیشتری بکنین و نذارین برای اخر اشنایی همین اول اشنایی تکلیف این تفاوتا رو مشخص کنین مخصوصا که فقط حق کار کردن نیس این تازه اولشه خیلی حق و حقوقای دیگه ای گرفته میشه که حتی واسه خودشون این حق حقوقا بد نمیدونن و واسه خودشون کمال و تمام حق خودشون میدونن.
    البته همیشه استثنا هم هست . اما من طبق حرفاتون متوجه شدم عقایدمون یجورایی شبیه هم هست .منم کار نکنم و بشینم تو خونه و فرد مفیدی تو جامعه نباشم حس بدی بهم دست میده و مسله پولش واسم نیس همیشه دوست داشتم فرد مفیدی باشم. درثانی هم از استقلال داشتن خوشم میاد و دوست ندارم مثه مامانبزرگ م باشم و همه عمر تو خونه باشم و واسه کوچیکترین نیازمم از شوهرم پول بگیرم. و دوست داشتم همیشه تو مسایل مالی زندگی هم بتونم کمکی کنم و حتی تو این مسایل هم حرفی برای گفتن به همسرم داشته باشم. اما بعد مالی این قضیه اصن برام مهم نیس بیشتر همون جنبه معنویش مهمه و مطمعنم مردایی هنوز وجود دارن که به این حق و حقوق خانومها احترام بذارن . پس نگران نباشین بالاخره کسی و پیدا میشه که اولویتهای شما هم واسشون مهم باشه.:)
    ویرایش توسط دختر بیخیال : جمعه 11 بهمن 92 در ساعت 23:00

  18. 3 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    hanie_66 (سه شنبه 15 بهمن 92), khaleghezey (شنبه 12 بهمن 92), مصباح الهدی (جمعه 11 بهمن 92)

  19. #20
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو

    تقریبا همه چیزایی که باید میدونستین رو دوستان گفتن چیز زیادی نمیمونه فقط چنتا نکتست با اجازتون مینویسم

    اول این نوشتتون خیلی واسم جالب بود

    (( .از روابط بسیار بسیار آزادشون با دانشجوهای دختر گرفته (که واقعا توی بعضی از اساتید جوون دانشگاه و دختر خانومای خاص مد شده) تا فقر شدید فرهنگی دل منو از استاد بودن همسرم سیاه کرد(توهین به آقایان استاد نشه،من پدر خودم هم استاد دانشگاهه.اما واقعا بعضی از این اساتید و در کنارش بعضی از این دانشجوهای مسئله دار شودشو درآوردن) ))

    خانومم خواستگار زیاد داشت تجربه براش شده بود خواستگارایی که شغلشون جوریه که با زن و دختر زیاد سروکار دارن رو ردشون میکرد نمیدونم درست یا غلطه از نظر روانشناسی ولی بنظرم بستگی به طرف داره روش فکر کنین بد نیست منظورم کلیه

    در مورد شما فکر کنم یکجورایی تقریبا خاص حساب میشین کسی که 18سالگی کار کرده شغل داشته و فوق لیسانسه کارش هم که اینجوریه شیفتیه و بخوادم دکترا ادامه تحصیل بده قبول کنین مثل شما درصدتون خیلی زیاد نیست توی دخترا پس خواستگارای خاص خودش رو میطلبه من یکی البته نظر شخصیمه فکر کنم دوراه داره یا همینجوری ادامه بدین ایشالله یه خواستگار خوب براتون پیدا میشه یا بهتره یکم از یکسری خواسته هاتون بزنین البته بهتره قبلش اولویت بندی کنین که کدوم مهمتره و کدوم کمتر اهمیت داره

    بهتره هم توی رابطه قبلش نرین مثل ایندفعه نشه یا بانو دختر بیخیال که خدایی نکرده ضربه نخورین من پیشنهاد میکنم اول معیاراتون رو کامل مشخص کنین بعدش هر خواستگاری تماس گرفت اول بگین بعد قبول کردن اجازه بدین بیان با خانواده و اونایی هم که میدونین بدردتون نمیخورن همون اول بگین تشریف تیارن واسه خواستگاری اینکار رو هم بسپرین دست مادرتون انجامش بدن مگه موردایی باشه که براش جالب باشه بهتون خبر بدن.

    خداروشکر اولویت بندی اولتون زندگی مشترکتونه بالا هم گفتم این خیلی خوبه

    بزرگترین مشکل شما اینه که مشکل نداری فقط یکم سطحت بالاست یکم ترس داره خواستگاری شما اومدن

    راستی لطف کن خواهشا جوری برنامه ریزی و رفتار کن دیگه دفعه بعدی مجبور نباشی این جمله ها رو بنویسی

    اما در عوضش خواستگار لیسانسی داشتم که به خاطر تفاوت مدرکی ردشون کردم و الان بی
    نهایت پشیمونم


    روز خوش بانو

  20. 3 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    hanie_66 (سه شنبه 15 بهمن 92), فرهنگ 27 (شنبه 12 بهمن 92), مصباح الهدی (شنبه 12 بهمن 92)


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:43 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.