سلام
اول ببخشید کمی طولانیه چون راه حل خواستی و اینکه دیگه نمی خواهم درباره این موضوع صحبت کنم مجبور شدم در حد امکان کامل بنویسم . خوب بریم سر اصل مطلب :س
با اینکه من اعتقاد دارم که شما عشق را با چیز دیگه اشتباهی گرفتی اما چون خودت میگی که واقعا عاشقی من هم به نظرت احترام میزارم . دوست من برای این بخوای یک تصمیم درست درباره یک موضوع بگیری باید همه جوانب را در نظر داشته باشی من سعی می کنم توی این مسئله کمکت کنم :
شرایط خودت :
بعد از اینکه به قول خودت از یک نفر بازی خوردی برای فرار از آن شکست و پر کردن خلا های آن با یک دختر دیگر تلفنی دوست شدی و جالب اینه که میگی همه جوره هم کاملت کرده !!؟؟ برای من سواله چطور کسی تلفنی میتونه آدم رو کامل کنه حتی از بعد احساسی ! چون احساس تنها از طریق صدا نیست که منتقل میشه و عوامل دیگه ای هم در این بین دخیل هستند که گاهی بسیار مهمتر می باشند . چند نکته در این توضیحاتی که دادی هست :
1 – اینکه شما سابقه انجام عمل احساسی رو داری (سوال : در رابطه قبلیت چه جور فکر میکردی؟) .
2 – انسان برای تصمیم گیری بر چند عامل تکیه می کند : اول تجربیاتش که اگر به تنهایی استفاده شوند انسان رو به بیراهه می برند ، زیرا بعد کوچکی از زندگی رو در بر می گیرند و به همین دلیل هم موارد دیگر اضافه می شود که شامل ، دوم تجربیات دیگران و مشورت هایی که با آنها میکنی یعنی بخشی از همون مخالفت های خانواده (البته مقداری از مخالفت های آنها ناشی از احساس والد بودنشان است) و مثلا همین نظرات دوستان در اینجا . سوم هم مطالعات انسان هستش که دوباره آن ها هم شامل تجربیات نویسنده یا تحقیقات او است .و چهارم که خیلی مهم هست اگر انسان مذهبی باشی از تعلیمات دینی استفاده میکنی .
خوب حالا شما با داشتن یک تجربه ، سعی می کنی یک نگاه جهان شمول داشته باشی و به همین دلیل بدبینی درون وجودت ایجاد شده (مواظب باش حتی اگر به این دختر خانوم هم برسی این می تونه برات مشکل ساز بشه).
3 – رابطه فعلیت که درون آن افتادی در واقع برات به مانند یک مسکن یا مخدر عمل کرده که درد رابطه قبلیت رو هم تسکین داده و به همین دلیل احساس خیلی بهتری پیدا کردی اما توجه کن یک مسکن یا مخدر تا مدت محدودی کار سازه و کم کم بهش عادت می کنی !
شرایط دختر خانوم :
درباره شرایط ایشون و اینکه چرا ایشون به سمت دوستی با شما سوق داده شده اطلاعات خیلی کمتری از شرایط خودت وجود داره اما با همین اطلاعات هم میشه نکات زیر رو برداشت کرد :
1 – اینکه یک دختر از طریق تلفن بدون شناخت درست با یک پسر از یک فرهنگ و موقعیت دیگر دوست می شود نشان دهنده ناپختگی آن خانم دارد .
2- گفتید ایشان به خاطر شما می خواسته خودکشی کنه یا کرده ! به نظر میاد ایشون یا دچار بیماری روانی هستند یا بسیار ضعیف که دست به این کار زده (گل پسر این عمل ایشون برای شما هشداره و نه یک نشانه خوب) .
3 – شاید رابطه این خانم با شما برای فرار از محدودیت های خانوادگی بوده و نه چیز دیگه که وقتی این محدودیت ها از بین بره احتمال داره رفتارشون هم تغییر کنه .
شرایط خانواده شما :
اول توجه کنید و بشینید فکر کنید که پدر و مادر شما با چه مشکلات و سختیهایی شما را از نوزادی به این مرحله رسوندند(همچنین پدر و مادر دختر خانوم) و به همین دلیل و هم بر اساس تجربیات حق اظهار نظر درباره زندگی شما را دارند و شما به هیچ عنوان نباید به خودتون اجازه بدید موضع گیری های سخت (مانند همان رفتار دختر خانوم در مقابل پدر مادرشان) را بگیرید و چند نکته :
1- پدر و مادر شما بنا به گفته خودتان از شما یک اشتباه در این زمینه ها دیدند و باید هم به شما بدبین باشند . مگر چه چیزی در شما عوض شده که آنها را خوشبین کرده باشد .
2 – فکر کنید به این احساس مادرانه که اگر این ازدواج شکل بگیرد پسر من باید مسیر تهران کرمانشاه را در این جاده های پر خطر دائما طی کند و آن وقت اضطراب ایشان را احساس کنید (لااقل کمی از آن را ) و همچنین در خانواده مقابل هم این امر صادق است.
3 – به این دقدقه خانوادهتان توجه کنید که اگر این ازدواج بخواهد شکل بگیرد برای انجام مراسمات ان چه مشکلات و سختی هایی برای ایشان به وجود خواهد آمد . پسر خوب خیلی سخته انجام مقدمات و دعوت مهمان ها ، رفت و آمد ها و ... .
4 – خانواده تان با توجه به گفته های شما ، مطمئنا درونتان شرایط تشکیل خانواده را نمی بینند و این امر هم عامل مخالفت است (در پایان می خوام بهت راه حل بدم پس صبور باش).
5 – تفاوت فرهنگی دو خانواده هم تاثیرگذاره.
شرایط خانواده خانوم :
در بسیاری از موارد مشابه خانواده شما هست به اضافه :
1 – رفتار های نابهنجار دخترشان .
2- دور شدن احتمالی دخترشان از آنها (خیلی مهم توجه کن حتی اگر این ازدواج شکل بگیره با دور شدن دختر از خانواده مشکلات زیادی براتون ایجاد میشه که توضیحش جاش اینجا نیست).
3 – شاید ششناخت از دخترشان و دانستن اینکه او توانایی ازدواج و اداره زندگی را ندارد و معلوم نیست چه زمانی ان را پیدا می کند (مانند خود شما).
و حالا راه حل :
اگه فکر کردی خیلی راحت می تونی یک قرص بخوری و همه چیز درست بشه سخت در اشتباهی که گفته اند هر که طاووس خواهد جور ... .
دوست من برای رسیدن به نتیجه ابتدا باید با توجه به مواردی که بیان کردم (که مطمئنا با نظر به اطلاعات کم ، کامل نیستند) تکلیف خودت را روشن کنی (در ارتباط با تمام گروه ها و شخصیت های ذکر شده) و سپس یکی یکی مشکلات و نگرانی ها را تا حد تواناییت از بین ببری . مثلا به خانواده ات نشان دهی که توانایی اداره زندگی را داری ، دنبال کار مناسب باشی ، از رفتار های جوانی بپرهیزی و ... و در یک کلام از همه نظر خودت را به حداقل پختگی ها برسانی (اخلاقی ، اقتصادی ، روانی و ... ) و در کنارش در درس و تحصیل هم کوشا باشی . بعد سعی کنی رابطه تان با دختر خانوم بیشتر از این عمق نگیره و حتی کمتر هم شود تا بتوانی بعد احساسی ماجرا را نیز کنترل کنی .
بعدا زمان ازدواج هم باید دقیقا مشخص گردد (و نه دو سال نامزد ، چند سال عقد و اگه شد ازدواج ) و زیاد طولانی نگردد تا بخشی از حساسیت ها کمتر گردد . همچنین باید درباره زندگی مشترک و مشکلات و شرایط مترتب بر آن آگاهی خودت را بالا ببری تا بتوانی دیدی درست از ازدواج پیدا کنی .
در آخر هم بدان دختر خوب زیاده اگه ، مرد خوبی باشی (شاید بیشتر از مردها باشند اما مطمئنا کمتر نیستند) و جدا شدن در اینگونه موارد چون برای جلوگیری از مشکلات بعدی هستش می تواند و حتما راه درستی است .
موفق و سربلند باشی
هر که بیمشورت کند تدبیر * * غالبش بر غرض نیاید تیر
بیخ بیمشورت که بنشانی * * بر نیارد بجز پشیمانی
علاقه مندی ها (Bookmarks)