سلام. مرسی از همراهی و دلگرمی همگی شما دوستان گرامی. واقعا ممنونم. من کسی رو ندارم که باهاش مشورت کنم واقعا ممنونم از شما
اول از همه بگم. من موقعیت شغلی برام پیش اومده اما نذاشته برم
البته بذارید کامل بگم من تیر 91 عقد کردم. آبان 91 درسم تموم شد و مدرک گرفتم. کاری هم پیدا نکردم ؛ به هر جا بگید سر زدم؛ اون موقع نه توی دانشگاه نه توی مدرسه چون وسط ترم بود و مدرسه ها هم باز اون موقع نمی خواستن. قرار شد من برای ترم بهمن برم پیام نور واحد بردارم همسرم گفت اردیبهشت 92 ما میریم سر خونه زندگیمون. بذار برای ترم بعدش توی شهر محل زندگی کار پیدا کن. اردیبهشت92 شد و ماعروسی نکردیم. یک کار خوب برای من پیدا شد توی شهر محل زندگیم و همسرم گفت ما حتما تیر میریم سر خونه زندگیمون و تو نمی خواد بری اونجا سر کار. و باز من موندم و خودم تیر هم گذشت و همسرم گفت بعد از ماه رمضون، بعد ماه رمضون هم گذشت، گفت آخر شهریور یا مهر، (حتی مهر ماه هم برام یه کار پیدا شد اما گفت آبان عروسی می کنیم)من هم دیگه توی شهر خودم نتونستم برم به دانشگاه یا مدرسه مراجعه کنم. متاسفانه مهر شد و بعد آبان و آذر و دی و بهمن و من هنوز خونه بابام هستم.
اینجا کی مقصره؟؟؟کی بخاطر کی منتظر مونده؟؟؟
شوهرم می گه مقصر نیس چون منتظر بوده برای کار استخدام رسمیش بره سر کار و متاسفانه شروع کارش هی می افتاده عقب اما پس من چی؟؟ احساس می کنم خیلی اشتباه کردم وخودمو بخاطر اون عقب انداختم از هر چیزی
باشه مقصر نیس.اما منم مقصر نیستم. یه رویایی برای خودم داشتم اونم کار بود. در ضمن من علاقه ای به ادامه تحصیل ندارم. یعنی الان دیگه مطمئنم اگه دکترا بگیرم خودم رو از دار حلقه اویز می کنم و می کشم چون برای دکتراها دیگه هیچی پیدا نمیشه. خبر دارم از بچه های دکترا چه وضعی دارن. بعدش من اصلا به تدریس علاقه ندارم چون اعصاب و تحملش رو ندارم اما بخدا حاضرم باز اگ کاری نباشه برم از روی اجبار سراغش.
آره شوهرم آدم خوش اخلاقیه. یعنی بد اخلاقی نداره. اما تقریبا تا به حال به هیچ قولی عمل نکرده. من توی شرایط عقدنامه داشتم حق کار و ادامه تحصیل بدون محدودیت اما همیشه منو محدود کرده. یه سری قولای مسخره دیگ که بهم داده بود. حتی محل زندگی رو هم توی عقدنامه وارد کردم اما هیچی اونجور نشد که توی عقد نامس. از حق طلاق هم گذشتم. به نظرتون من آدم بدی هستم یا باهاش راه نیومدم؟؟ به لحاظ تحصیلات هر دو در یه سطح هستیم اون وقت همسرم میگه من مخالفتی با کار کردنت ندارم. خسته نباشه! من از روز اول بهش گفتم برام مهمه کار داشته باشم. توی اون شهر مسخره حتی کار توی مدرسه یا پیام نور هم گیرم نمیاد. هیچی نیس. به من میگه خودخواه!! اما شما بگید ؛ تو رو خدا قضاوت کنید بهم میگه یا اونجا کار پیدا می کنی یا اگه شهر نزدیکش کار پیدا کردی در حد یه روز باشه. احساس می کنم می خواد آرزوهام رو ازم بگیره. من دلم نمی خواد اینجور زندگی کنم.دلم نمی خواد یه زن خونه دار باشم. متنفرم از اینکه مثل مادر و بزرگم باشم. اصلا واسه همین درس خوندم. بهش گفتم از روز اول.از 4 سال پیش. شایدبه نظر شما تفاوت ها مسخره بیاد اما زنی که وارد یه خانواده با فرهنگ کاملا برعکس میشه براش خیلی سخته. چون قراره من توی اون فرهنگ زندگی کنم نه شوهرم توی فرهنگی که توش بزرگ شدم، اون تفاوتهای فرهنگی هم مثال بود. شوهرم منو از روز اول دیده بود ولی وقتی میرم اونجا باید بر اساس خواسته اونا لباس بپوشم، حرف بزنم، واکنش داشته باشم وبرم و بیام و زندگی کنم.برام عذابه. اما بازم به اندازه بیکار موندن برام مهم نیس.
یعنی ارزوی بزرگیه که منی که 7 سال توی دانشگاه سراسری با سختی درس خوندم یه کار داشته باشم؟؟ چقد صبر کنم؟؟ پیر شدم بخدا!توی آینه خودمو وقتی می بینم که می خوام فقط موهام با سشوار خشک کنم؛ توی این یک سال و نیم هم کم کاری تیروئید گرفتم، هم افسرده شدم هم مشکل معده پیدا کردم
اما ویژگی های خوب همسرم
1- سخت گوش
2- مهربان
3- مودب
4- با ایمان (ایمانی که من قبولش دارم البته)
5- خانواده دوست
6- عصبی نیس و اصلا تا حالا ندیدم عصبانی بشه
7- شنونده تقریبا خوبیه
8- مردم دار و با آبرو
9-خوش رو (تقریبا در هر شرایطی سعی می کنه لبخند بزنه)
اما ویژگی های بدش از نظر من
1- حرفا رو گوش میده اما عمل نمی کنه یا خیلی کم عمل می کنه
2- وقت برای من زیاد نمیذاره همیشه یا برای خانوادش یا برای کار طوری ک اصلا دوس ندارم برم خونشون چون ممکنه برای دکتر بردن مادر یا خواهرش مرخصی بگیره اما برای من میگه شاید بتونم یعنی تا حالا فقط یه بار وقتی رفتم اونجا مرخصی گرفته و بقیه مرخصی ها رو برای خانواده گرفته
3- شرایط سخت زندگیش از جمله نداشتن هیچ پشتوانه مالی یا فکری(یعنی گاهی توی برخورد با مشکلات کم میاره به لحاظ مادی هم هیچ کسو نداره) یا بیمار بودن خواهر و مادرش
4- قولای عمل نکردش
5- تفاوت فرهنگیش با من
6- توجه نکردن به علایق من؛ یعنی چیزی میگیره برام بر اساس علایق من نیس بر اساس علایق و سلایق خانوادشه!هیچ وقت براساس علایق من هیچی نگرفته برام
دیگه چیزی یادم نمیومد و ننوشتم شاید چیزای خوب یا بد دیگه ای هم داشته باشه
- - - Updated - - -
سلام. مرسی از همراهی و دلگرمی همگی شما دوستان گرامی. واقعا ممنونم. من کسی رو ندارم که باهاش مشورت کنم واقعا ممنونم از شما
اول از همه بگم. من موقعیت شغلی برام پیش اومده اما نذاشته برم
البته بذارید کامل بگم من تیر 91 عقد کردم. آبان 91 درسم تموم شد و مدرک گرفتم. کاری هم پیدا نکردم ؛ به هر جا بگید سر زدم؛ اون موقع نه توی دانشگاه نه توی مدرسه چون وسط ترم بود و مدرسه ها هم باز اون موقع نمی خواستن. قرار شد من برای ترم بهمن برم پیام نور واحد بردارم همسرم گفت اردیبهشت 92 ما میریم سر خونه زندگیمون. بذار برای ترم بعدش توی شهر محل زندگی کار پیدا کن. اردیبهشت92 شد و ماعروسی نکردیم. یک کار خوب برای من پیدا شد توی شهر محل زندگیم و همسرم گفت ما حتما تیر میریم سر خونه زندگیمون و تو نمی خواد بری اونجا سر کار. و باز من موندم و خودم تیر هم گذشت و همسرم گفت بعد از ماه رمضون، بعد ماه رمضون هم گذشت، گفت آخر شهریور یا مهر، (حتی مهر ماه هم برام یه کار پیدا شد اما گفت آبان عروسی می کنیم)من هم دیگه توی شهر خودم نتونستم برم به دانشگاه یا مدرسه مراجعه کنم. متاسفانه مهر شد و بعد آبان و آذر و دی و بهمن و من هنوز خونه بابام هستم.
اینجا کی مقصره؟؟؟کی بخاطر کی منتظر مونده؟؟؟
شوهرم می گه مقصر نیس چون منتظر بوده برای کار استخدام رسمیش بره سر کار و متاسفانه شروع کارش هی می افتاده عقب اما پس من چی؟؟ احساس می کنم خیلی اشتباه کردم وخودمو بخاطر اون عقب انداختم از هر چیزی
باشه مقصر نیس.اما منم مقصر نیستم. یه رویایی برای خودم داشتم اونم کار بود. در ضمن من علاقه ای به ادامه تحصیل ندارم. یعنی الان دیگه مطمئنم اگه دکترا بگیرم خودم رو از دار حلقه اویز می کنم و می کشم چون برای دکتراها دیگه هیچی پیدا نمیشه. خبر دارم از بچه های دکترا چه وضعی دارن. بعدش من اصلا به تدریس علاقه ندارم چون اعصاب و تحملش رو ندارم اما بخدا حاضرم باز اگ کاری نباشه برم از روی اجبار سراغش.
آره شوهرم آدم خوش اخلاقیه. یعنی بد اخلاقی نداره. اما تقریبا تا به حال به هیچ قولی عمل نکرده. من توی شرایط عقدنامه داشتم حق کار و ادامه تحصیل بدون محدودیت اما همیشه منو محدود کرده. یه سری قولای مسخره دیگ که بهم داده بود. حتی محل زندگی رو هم توی عقدنامه وارد کردم اما هیچی اونجور نشد که توی عقد نامس. از حق طلاق هم گذشتم. به نظرتون من آدم بدی هستم یا باهاش راه نیومدم؟؟ به لحاظ تحصیلات هر دو در یه سطح هستیم اون وقت همسرم میگه من مخالفتی با کار کردنت ندارم. خسته نباشه! من از روز اول بهش گفتم برام مهمه کار داشته باشم. توی اون شهر مسخره حتی کار توی مدرسه یا پیام نور هم گیرم نمیاد. هیچی نیس. به من میگه خودخواه!! اما شما بگید ؛ تو رو خدا قضاوت کنید بهم میگه یا اونجا کار پیدا می کنی یا اگه شهر نزدیکش کار پیدا کردی در حد یه روز باشه. احساس می کنم می خواد آرزوهام رو ازم بگیره. من دلم نمی خواد اینجور زندگی کنم.دلم نمی خواد یه زن خونه دار باشم. متنفرم از اینکه مثل مادر و بزرگم باشم. اصلا واسه همین درس خوندم. بهش گفتم از روز اول.از 4 سال پیش. شایدبه نظر شما تفاوت ها مسخره بیاد اما زنی که وارد یه خانواده با فرهنگ کاملا برعکس میشه براش خیلی سخته. چون قراره من توی اون فرهنگ زندگی کنم نه شوهرم توی فرهنگی که توش بزرگ شدم، اون تفاوتهای فرهنگی هم مثال بود. شوهرم منو از روز اول دیده بود ولی وقتی میرم اونجا باید بر اساس خواسته اونا لباس بپوشم، حرف بزنم، واکنش داشته باشم وبرم و بیام و زندگی کنم.برام عذابه. اما بازم به اندازه بیکار موندن برام مهم نیس.
یعنی ارزوی بزرگیه که منی که 7 سال توی دانشگاه سراسری با سختی درس خوندم یه کار داشته باشم؟؟ چقد صبر کنم؟؟ پیر شدم بخدا!توی آینه خودمو وقتی می بینم که می خوام فقط موهام با سشوار خشک کنم؛ توی این یک سال و نیم هم کم کاری تیروئید گرفتم، هم افسرده شدم هم مشکل معده پیدا کردم
اما ویژگی های خوب همسرم
1- سخت گوش
2- مهربان
3- مودب
4- با ایمان (ایمانی که من قبولش دارم البته)
5- خانواده دوست
6- عصبی نیس و اصلا تا حالا ندیدم عصبانی بشه
7- شنونده تقریبا خوبیه
8- مردم دار و با آبرو
9-خوش رو (تقریبا در هر شرایطی سعی می کنه لبخند بزنه)
اما ویژگی های بدش از نظر من
1- حرفا رو گوش میده اما عمل نمی کنه یا خیلی کم عمل می کنه
2- وقت برای من زیاد نمیذاره همیشه یا برای خانوادش یا برای کار طوری ک اصلا دوس ندارم برم خونشون چون ممکنه برای دکتر بردن مادر یا خواهرش مرخصی بگیره اما برای من میگه شاید بتونم یعنی تا حالا فقط یه بار وقتی رفتم اونجا مرخصی گرفته و بقیه مرخصی ها رو برای خانواده گرفته
3- شرایط سخت زندگیش از جمله نداشتن هیچ پشتوانه مالی یا فکری(یعنی گاهی توی برخورد با مشکلات کم میاره به لحاظ مادی هم هیچ کسو نداره) یا بیمار بودن خواهر و مادرش
4- قولای عمل نکردش
5- تفاوت فرهنگیش با من
6- توجه نکردن به علایق من؛ یعنی چیزی میگیره برام بر اساس علایق من نیس بر اساس علایق و سلایق خانوادشه!هیچ وقت براساس علایق من هیچی نگرفته برام
دیگه چیزی یادم نمیومد و ننوشتم شاید چیزای خوب یا بد دیگه ای هم داشته باشه
علاقه مندی ها (Bookmarks)