ممنون . ولی مادر من میدونم خوابش رو دروغ نگفته میدونم خواب مهم نیست ولی مطمینم دروغی بهم نگفته ولی خیلی مشکل دارم کلا چون خیلی سعی میکنم احترامو حفظ کنم ولی بحثایی رو بوجود میاره که باعث میشه خیلی عصبانی بشم. مثلا مامانم میگه هر وقت زنت دستور بده میری بیرون باهاش هر وقت نخواد نمیری! بهش میگم خوب من ازش میخوام که امروز بریم بیرون اگه بگه اره میریم اگه نه که نمیریم خیلی طبیعیه. ولی مامانم میگه نه وقتی اون با تو نمیاد تو هم باید یه بار بهش نه بگی یا وقتی اون نمیاد اینجا تو هم یه بار نرو. یه جورایی دوست داره تلافی کنم یا شاید اسمش تنبیه باشه ولی خوب من اصلا دوست ندارم دخالت بشه تو زندگیم از طرفی نمیخوام اصلا ناراحتش کنم نمیدونم چه کار باید بکنم دقیقا. مامانم با ادبیات تند باهام حرف میزنه و زود عصبانی میشه و گریه میکنه و وقتیم عصبانی میشه کلا زنم رو آدم حساب نمیکنه و کلی ازش بد میگه و منو واقعا عصبانی میکنه جوری که سردرد میشم و واقعا دست و پام میلرزه اگه یه ذره خرج کنم میگه فکر زندگی نیستی در صورتی که من خیلی ملاحظه میکنم تو خرج کردن ولی الان یه جوری شده که اگه یه خرید ساده رو با زنم برم مامانم میگه مگه تو نوکرشی که باهاش میری خرید. یا اگه مادرخانمم رو تا جایی برسونم میگه مگه نوکرشونی یا مستخدمشونی میگه ازت دارن سو استفاده میکنن.. همه اینا یه حس بد بهم میده یه حس خیلی بد شما نمیدونین چقد بهم فشار میاد با شنیدن این حرفا.. همشم به خاطر اینه که مادرم از مادرخانمم بدش میاد البته شایدم حق داره اختلافای زیادی داشتیم ولی خوب من کینه به دل نگرفتم ازشون ولی خانوادم کینه گرفتن از زنم و مادر زنم به شدت... برا همین راضی نیستن یه لباس برای زنم بخرم و بهش هدیه بدم.
خلاصه که دلم خیلی پره!!
:(
[size=medium]تنها دو روز در سال هست که نمیتونی هیچ کاری بکنی!
یکی دیروز و یکی فردا . [/size]
علاقه مندی ها (Bookmarks)