به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 25
  1. #11
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 آبان 95 [ 01:43]
    تاریخ عضویت
    1392-1-31
    نوشته ها
    326
    امتیاز
    4,077
    سطح
    40
    Points: 4,077, Level: 40
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 73
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,507

    تشکرشده 858 در 268 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    45
    Array
    سلام
    من تایپیک های قبلیتون رو نخوندم
    ولی مادرتون رسما داره زندگیه شما رو نابود میکنه،آقای محترم رابطه ت به هیچ کسی ارتباط نداره،امتحان هم نکن،شک و تردید رو هم از خودت دور کن،اگه خانومتون این حرفهارو میخوند هرگز با شما زیر یه سقف نمیومد چون شما متاسفانه دهن بین هستی در حدی که به وفاداری همسرت هم شک داری"جریان خواب و تعبیرهای عجیب غریب مادر محترمتون که ابن سیرین با هفت نسل قبل و بعدش هم الان در هنگ به سر میبرن با این تعابیر" منظورم بود که واقعا برای من جای سواله نیت مادر شما خیره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ از تهمت ناروا نمیترسه که با این اطمینان در مورد عروسش حرف میزنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ شما عوض اینکه شک نداشته باشی به همسرت،انتخاب خودت رو زیر سوال میبری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
    ببخشید ولی اینقدر بشین به حرفهای بقیه گوش کن تا زندگیت رو از دست بدی و بقیه خیالشون دیگه راحت بشه

  2. کاربر روبرو از پست مفید asemaneabi222 تشکرکرده است .

    بی نهایت (شنبه 19 بهمن 92)

  3. #12
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 98 [ 09:29]
    تاریخ عضویت
    1392-6-02
    نوشته ها
    222
    امتیاز
    7,688
    سطح
    58
    Points: 7,688, Level: 58
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 338 در 125 پست

    Rep Power
    38
    Array
    سلام دوست عزیز
    موضوع خواب رو اصلا جدی نگیرید مادرتون چون می دونه به خواب هاش اعتقاد دارید از این فرصت استفاده کرده درسته مادتونه ولی گاهی هر کسی می خواد به قول معروف نتیجه گیری که خودش کرده رو برای شما ثابت کنه چه مادرتون و چه همسرتون
    خواهر من از شوهر من خوشش نمی یومد نشسته بود طرح ریخته بود و به من گفت خواب دیدم حلقه عقدت نگینش شکست و به جاش یه حلقه که چند تا نگین الماس داشت خریدی
    من ساده هم فکر می کردم راست می گه رفتم دنباله تعبیرش نوشته بود که اگه ازدواج کردی به طلاق منتهی می شه بعد که گندش در اومد قبل از این رفته بوده برنامه چیدده بوده و به مامانم گفته بود به ساناز به دروغ اینطوری می گم
    من حق رو کاملا به شما می دم و درکتون می کنم که کسی انتخاب شما رو تائید نکنه چون خود منم با چنین مشکلی درگیرم اینکه ندونی چه اتفاقی در آینده می افته همه این ها رو درک می کنم .
    در کل اینو بگم به هیچ هیچ هیچ کدوم این خواب ها و استخاره ها و نظرات شخصی اطرافیان اهمیت ندین مهم شما هستین و خانمتون خودتون توی روابطتون دقت کنین ببینین چقدر دوست داره باهاتون نزدیک تر بشه ایا از با شما بودن لذت می بره (شاید خانمتون هنوز با شما راحت نباشه ولی اگه می بینین بهتون پیشنهاد رابطه می ده تو عشقش شک نکن)
    ولی اینو بگم من خودم خیلی شوهرم رو دوست دارم ولی به خاطر بچه خواهرش که مدام دهنش بازه و یا گریه می کنه و یا جیغ می زنه اصلا دلم نمی خواد پامو خونه مادر شوهرم بذارم و این هیچ ربطی به این ندار ه که شوهرمو دوست ندارم و یا بهشون بی احترامی می کنم

  4. 2 کاربر از پست مفید دختر 7 تشکرکرده اند .

    e-lampard (دوشنبه 18 فروردین 93), shabnam z (پنجشنبه 17 بهمن 92)

  5. #13
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 29 اردیبهشت 97 [ 00:12]
    تاریخ عضویت
    1391-8-12
    نوشته ها
    629
    امتیاز
    8,334
    سطح
    61
    Points: 8,334, Level: 61
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 116
    Overall activity: 22.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    662

    تشکرشده 792 در 312 پست

    Rep Power
    74
    Array
    ممنون . ولی مادر من میدونم خوابش رو دروغ نگفته میدونم خواب مهم نیست ولی مطمینم دروغی بهم نگفته ولی خیلی مشکل دارم کلا چون خیلی سعی میکنم احترامو حفظ کنم ولی بحثایی رو بوجود میاره که باعث میشه خیلی عصبانی بشم. مثلا مامانم میگه هر وقت زنت دستور بده میری بیرون باهاش هر وقت نخواد نمیری! بهش میگم خوب من ازش میخوام که امروز بریم بیرون اگه بگه اره میریم اگه نه که نمیریم خیلی طبیعیه. ولی مامانم میگه نه وقتی اون با تو نمیاد تو هم باید یه بار بهش نه بگی یا وقتی اون نمیاد اینجا تو هم یه بار نرو. یه جورایی دوست داره تلافی کنم یا شاید اسمش تنبیه باشه ولی خوب من اصلا دوست ندارم دخالت بشه تو زندگیم از طرفی نمیخوام اصلا ناراحتش کنم نمیدونم چه کار باید بکنم دقیقا. مامانم با ادبیات تند باهام حرف میزنه و زود عصبانی میشه و گریه میکنه و وقتیم عصبانی میشه کلا زنم رو آدم حساب نمیکنه و کلی ازش بد میگه و منو واقعا عصبانی میکنه جوری که سردرد میشم و واقعا دست و پام میلرزه اگه یه ذره خرج کنم میگه فکر زندگی نیستی در صورتی که من خیلی ملاحظه میکنم تو خرج کردن ولی الان یه جوری شده که اگه یه خرید ساده رو با زنم برم مامانم میگه مگه تو نوکرشی که باهاش میری خرید. یا اگه مادرخانمم رو تا جایی برسونم میگه مگه نوکرشونی یا مستخدمشونی میگه ازت دارن سو استفاده میکنن.. همه اینا یه حس بد بهم میده یه حس خیلی بد شما نمیدونین چقد بهم فشار میاد با شنیدن این حرفا.. همشم به خاطر اینه که مادرم از مادرخانمم بدش میاد البته شایدم حق داره اختلافای زیادی داشتیم ولی خوب من کینه به دل نگرفتم ازشون ولی خانوادم کینه گرفتن از زنم و مادر زنم به شدت... برا همین راضی نیستن یه لباس برای زنم بخرم و بهش هدیه بدم.
    خلاصه که دلم خیلی پره!!
    :(

    [size=medium]تنها دو روز در سال هست که نمیتونی هیچ کاری بکنی‌!
    یکی‌ دیروز و یکی‌ فردا .
    [/size]

  6. #14
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 07 شهریور 99 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1389-5-21
    نوشته ها
    679
    امتیاز
    18,628
    سطح
    86
    Points: 18,628, Level: 86
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 222
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial10000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    3,951

    تشکرشده 4,314 در 675 پست

    Rep Power
    115
    Array
    محمد عزیز
    در اینکه مادر شما خیرخواه شما هستند شکی نیست. اما فرض کنید به توصیه های ایشان گوش کردید و در نهایت از همسرتان جدا شدید و بعد دوباره ازدواج کردید و ... آنوقت چه؟! آیا باز هم در هر بار خرید شما برای خانومتان، اعتراضی از سمت مادر بلند نمی شود؟! ... آیا برای هر بار برای بیرون رفتن، نیاز دارید که از او اجازه بگیرید؟!... کی، غیر از شما شایسته است برای همسرتان خرید کند؟! ...

    سوال اساسی من از شما این است:
    نقطه تمام شدن این سرزنش ها و دخالت ها کجاست؟

    غیر از اینکه شما خودتان، تاکید می کنم خود خودتان، هستید که باید تصمیم بگیرید اینها را نشنوید؟
    چرا اینقدر در برابر مادرتان ضعیف هستید؟ چرا اینقدر تاثیر پذیرید؟ مگر غیر از اینه که شما لذت می برید از رابطه با همسرتان؟ از خرید برای همسر و مونس زندگیتان؟ از قدم زدن با او سرشار از عشق می شوید؟ پس چرا اینقدر در برابر عکس العمل های مادرتان آسیب پذیر هستید؟ جمع کن خودت را برادر من! یک دفعه می بینی زندگیت از دستت رفت ها!


    چند نکته:
    1- احترام مادر را در همه حال حفظ کنید، اما حرفهایش را نشنیده بگیرید. اصلا نیازی به پاسخ به حرفهایشان نیست. استدلال نکنید. اصلا بحث را شما ادامه ندهید. به هیچ وجه! یادتان باشد خانم ها قدرت کلامی زیادی دارند.
    2- هر وقت دیدید موضوع بحث به رابطه خصوصی شما و همسرتان کشید، موضوع صحبت را خیلی نرم عوض کنید.
    3- از کارهایی که برای همسرتان انجام می دهید، با مادر صحبت نکنید. چه لزومی دارد مادرتان بداند فلان چیز را خریده اید یا فلان جا رفته اید؟!
    4- هر از گاهی برای مادرتان هدیه ای بخرید تا بداند هنوز پسر او هستید، هر چند ازدواج کرده اید!
    5- یاد بگیرید که کلام دیگران فشار روحی به شما وارد نکند. این موضوع کاملا آموختنی است. فقط باید قوی و نفوذ نا پذیر باشید.
    5- هوای همسرتان را بسیار بسیار بسیار داشته باشید. اوست که همدم و مونس همیشه شماست.


    خیلی خلاصه، مادرتان را از مهر فرزندی خود مطمئن کنید. اما اجازه دخالت ندهید.
    هر چیز که در جُستن آنی، آنی

    مولانا
    ویرایش توسط آویژه : شنبه 19 بهمن 92 در ساعت 00:44

  7. 5 کاربر از پست مفید آویژه تشکرکرده اند .

    asemaneabi222 (شنبه 19 بهمن 92), e-lampard (دوشنبه 18 فروردین 93), mohammad2012 (یکشنبه 20 بهمن 92), واحد (چهارشنبه 13 فروردین 93), بی نهایت (شنبه 19 بهمن 92)

  8. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 15 اسفند 92 [ 12:04]
    تاریخ عضویت
    1392-10-07
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    254
    سطح
    5
    Points: 254, Level: 5
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger Second Class250 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 29 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزيز
    من سر همين مسئله از نامزدم جدا شدم
    چون خانواده اش يعنى مادرش حاضر نبود بفهمه كه پسرش بزرگ شده و زن داره و خودش بايد واسع زندگيش تصميم بگيره و هر ساعت هر لحظه در تماس بود و پسرشم وابسته خودش كرده بود
    از من به شما نصيحت اگه خانمتون دوستش دارين به مادرتون بگين من دوستش دارم و حرفى نزن كه من ازش جدا شم كه اين جدايي واسه من ممكن نيست پس بزار راحت زندگيمونو بكنيم و با اين بحثا روز منو خراب نكن
    و به همسرتونم بگين كه تا وقتى پيش مادرمي باهاش كل كل نكن بزار كم كم خوب ميشه تو خانوميتو حفظ كن يا اگه حرفى ميزنن شما مداخله نكن
    ولى اگه همسرتو دوست دارى پس ديگه به ترديد فكر نكن شك بدترين مسئله تو زندگى
    بعضى وقتها مادرها كارهايي و از سر دلسوزى و غرور ميكنن كه جبرانش يا سخت يا غير ممكن

  9. 4 کاربر از پست مفید khaste1 تشکرکرده اند .

    e-lampard (دوشنبه 18 فروردین 93), mohammad2012 (یکشنبه 20 بهمن 92), shabnam z (شنبه 19 بهمن 92), واحد (چهارشنبه 13 فروردین 93)

  10. #16
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    آقا محمد در سراسر تاپیکتون دایم دارید می گید مامانم اینو میگه مامانم اونو می گه.

    اگه من جای همسر شما بودم نه تنها مادرتون را دوست نداشتم بلکه همسرم را هم دوست نداشتم .

    ایشون حتی اگر هم دروغ بگه که دوسستتون داره می خواد زندگیش را سرو سامون بده و زندگیش را دوست داره .

    از ایت فرصت باید استفاده ببرید و بذر ی که به تازگی درون همسرتان کاشته شده رو با رفتار درستتون به یک درخت تنومند ریشه دار تبدیل کنید نه اینکه با حر ف های دیگران در نطفه خفه اش کنید.

    به مادرتون احترام بذارید اما اجازه دخالت و اظهار نظر ندهید .
    مادرتون حتی اگه این خواب را هم دیده بودند نباید به شما می گفتند وبا صدقه دفع بلا می کردند.
    راهکارهای زیادی دوستان دادند به اونها عمل کنید.

  11. 3 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    e-lampard (دوشنبه 18 فروردین 93), mohammad2012 (یکشنبه 20 بهمن 92), میشل (دوشنبه 21 بهمن 92)

  12. #17
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 29 اردیبهشت 97 [ 00:12]
    تاریخ عضویت
    1391-8-12
    نوشته ها
    629
    امتیاز
    8,334
    سطح
    61
    Points: 8,334, Level: 61
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 116
    Overall activity: 22.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    662

    تشکرشده 792 در 312 پست

    Rep Power
    74
    Array
    ممنون از همه. میدونم خانمم بهم دروغ نمیگه چون با اطمینان خاطر حرف میزنه اینم میدونم که مادرم خیرم رو میخواد. یه مشکلی هست که فک کنم نگفتم اونم اینه که برادر من از همسرش جدا شده و الان درگیر مهریه و این حرفاست برا همین مامانم خیلی میترسه که منم مث اون بشم همش استرس داره به شدت این استرس رو به من منتقل میکنه و منم میمونم چی بگم بهش که ناراحت نشه. من که گوش نمیدم حتی گاهی سر اینکه برم خونشون با مادرم بحث کردم چون اون میگفت نرو تا بابت اون کارش تنبیه بشه و ازین حرفا ولی من گوش نمیدادم و میرفتم از یه طرف عذاب وجدان داشتم چون میترسم با بی احترامی به مادرم زندگیم بدتر بشه. نمیخوام جلوش وایستم ولی خوب نمیتونم بیرون نرم یا خونشون نرم چون اون زیاد نمیاد یا زنگ نمیزنه خونمون.
    بازم ممنون که بهم قوت قلب دادین سعی میکنم بحث نکنم و البته تا حدی هم موفق شدم دفعه آخر هیچی نگفتم و فقط خوابیدم ولی سردرد میشم ...
    یاد گرفتم که غر نزنم به زنم و حتی وقتی ناراحتم سر اون خالی نکنم ما هفته ای یک بار با خانمم دعوامون میشد ولی الان کمتر شده و دعواها هم در حد کمتر از یک ساعت تموم میشه. اون خیلی مهربونه و اگرم من ازش ناراحت بشم خودشو میکشه که از دلم در بیاره و حاضر نیست یه لحظه منو ناراحت ببینه ولی وقتی بحثمون میشه یه جوری حرف میزنه که غرور ادم خورد میشه یه حس حقارت به ادم دست میده. زندگی الانمون مث آدمای تازه ازدواج کرده شده تازه انگار عشق وارد زندگیمون شده یه حس خوبه ولی ترس توشه چون چند بار خوب شده و خراب شده البته این بار خیلی فرق داره این بار خیلی مطمین داره حرف میزنه خیلی وقته مشکلی نداریم باهم و این خیلی خوبه. درکم میکنه چیز زیادی ازم نمیخواد ..
    برام دعا کنین دوستان تو این مدت عصبی بودم بعضی وقتا با مادرم بد برخورد کردم ولی سعی میکنم تکرار نکنم

    [size=medium]تنها دو روز در سال هست که نمیتونی هیچ کاری بکنی‌!
    یکی‌ دیروز و یکی‌ فردا .
    [/size]

  13. 6 کاربر از پست مفید mohammad2012 تشکرکرده اند .

    e-lampard (دوشنبه 18 فروردین 93), shabnam z (یکشنبه 20 بهمن 92), واحد (چهارشنبه 13 فروردین 93), میشل (دوشنبه 21 بهمن 92), آویژه (چهارشنبه 23 بهمن 92), بی نهایت (یکشنبه 20 بهمن 92)

  14. #18
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 07 شهریور 99 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1389-5-21
    نوشته ها
    679
    امتیاز
    18,628
    سطح
    86
    Points: 18,628, Level: 86
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 222
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial10000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    3,951

    تشکرشده 4,314 در 675 پست

    Rep Power
    115
    Array
    محمد عزیز:
    از خواندن پست آخر شما بسیار زیاد خوشحال شدم و بی نهایت دلگرم. راه درست را آغاز کرده اید و در همین مدت کوتاه نتایج لذت بخش آن را چشیده اید. گوارای وجود. لطفا همین فرمان را بگیرید و بروید ;-)

    در ضمن نگران حرف ها و کم لطفی های توی دعوای با همسرتان نباشید. همه آدم ها ( از جمله شاید خود شما هم) موقع دعوا کردن، حرف هایی می زنند که فقط و فقط از سر عصبانیت است. جدی نگیرید اینها را


    امیدوارم هر روز شاد تر از قبل باشید و عاشق تر.

    برای شما و همسر گرامیتان لحظاتی خوش و سرشار از مهر آرزو می کنم.
    موفق باشید.
    هر چیز که در جُستن آنی، آنی

    مولانا

  15. 3 کاربر از پست مفید آویژه تشکرکرده اند .

    e-lampard (دوشنبه 18 فروردین 93), واحد (چهارشنبه 13 فروردین 93), میشل (یکشنبه 27 بهمن 92)

  16. #19
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 29 اردیبهشت 97 [ 00:12]
    تاریخ عضویت
    1391-8-12
    نوشته ها
    629
    امتیاز
    8,334
    سطح
    61
    Points: 8,334, Level: 61
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 116
    Overall activity: 22.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    662

    تشکرشده 792 در 312 پست

    Rep Power
    74
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط آویژه نمایش پست ها
    محمد عزیز:
    از خواندن پست آخر شما بسیار زیاد خوشحال شدم و بی نهایت دلگرم. راه درست را آغاز کرده اید و در همین مدت کوتاه نتایج لذت بخش آن را چشیده اید. گوارای وجود. لطفا همین فرمان را بگیرید و بروید ;-)

    در ضمن نگران حرف ها و کم لطفی های توی دعوای با همسرتان نباشید. همه آدم ها ( از جمله شاید خود شما هم) موقع دعوا کردن، حرف هایی می زنند که فقط و فقط از سر عصبانیت است. جدی نگیرید اینها را


    امیدوارم هر روز شاد تر از قبل باشید و عاشق تر.

    برای شما و همسر گرامیتان لحظاتی خوش و سرشار از مهر آرزو می کنم.
    موفق باشید.
    ممنون از دعا های قشنگ شما. شما هم موفق باشین.

    دوستان خیلی لطف کردین که بهم آرامش و امید دادین

    [size=medium]تنها دو روز در سال هست که نمیتونی هیچ کاری بکنی‌!
    یکی‌ دیروز و یکی‌ فردا .
    [/size]

  17. 2 کاربر از پست مفید mohammad2012 تشکرکرده اند .

    واحد (چهارشنبه 13 فروردین 93), میشل (یکشنبه 27 بهمن 92)

  18. #20
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 28 خرداد 99 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1392-2-20
    نوشته ها
    227
    امتیاز
    7,750
    سطح
    58
    Points: 7,750, Level: 58
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 200
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Recommendation Second ClassVeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    887

    تشکرشده 279 در 146 پست

    Rep Power
    40
    Array
    آقا محمد برادر من اختیار زندگیتو دست مادرت قرار نده ، انقدر دهن بین و خرافاتی هم نباش مردی داداش.
    دختر مردم بهر امیدی اومدی خونه شما ، دور از مردونگی و انصافه که تحت تاثیر خوابو و حرف مادرت قرار بگیری و حتی بخای خانومتو تست کنی یا هر کار دیگه ای و ...
    مشکل اصلی خوده شمایی که مهارت و تجربه کافیرو رو نداری و نمیتونی رابطه خانوادتو و خانومتو مدیریت کنی ، البته کاره راهی هم نیست ولی با مهارت شدنیه. شما تعریف خانواده و زندگیرو هنوز متاسفانه نمیدونی و درک درستی از زندگیت نداری.مادرتون هم متاسفانه هی هیزومشو بیشتر میکنه

    اول از همه حریم زندگیتو حفظ کن اگه اجازه بدی مادرت یا x و... حتی از سره دلسوزی در مورد زندگیت دخالت کنن بقول معروف میگن آشپزکه 2 تا شه غذا یا شور میشه یا بی نمک.
    حریم خونت و زندگیت مثله دیواره ، اگه حریم زندگیت رو حفط نکنی مثل خونه ای میمونه که دیوار نداشته باشه هرکی از راه میرسه میاد تو خونه زندگیت سرک میشه و سکانو میگیره دستش.

    امیدوارم از من نارحت نشیدید منم مثل برادرتون ، ولی واقعا بنظرم اینه اشکالای اساسیتونه و ریشه ای هستش باید هرچه سریعتر رفع و رجوع کنید وگرنه عواقبش خیلی سنگینه.
    البته من مجردم و هنوز تجربه زندگی مشرتکو ندارم منتها این چیزاپایست.

    یا حق

  19. 4 کاربر از پست مفید mercedes62 تشکرکرده اند .

    e-lampard (دوشنبه 18 فروردین 93), mohammad2012 (سه شنبه 12 فروردین 93), واحد (چهارشنبه 13 فروردین 93), میشل (یکشنبه 27 بهمن 92)


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. اعتماد به نفسم رو بعد از اشتباهات همسرم از دست دادم
    توسط RIRAYA در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: چهارشنبه 20 بهمن 95, 22:41
  2. به خاطر دوری طولانی از محیط کار اعتماد به نفسم رو به شدت از دست داده ام
    توسط S.H.I.D.E.H در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 06 اردیبهشت 93, 13:39
  3. درخواست مهریه و بی اعتماد شدن به همسرم
    توسط mohammad2012 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: شنبه 10 فروردین 92, 13:30
  4. اعتماد به نفسمو به خاطر ظاهرم از دست دادم ...
    توسط sfm67 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: دوشنبه 04 دی 91, 11:47

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:02 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.