به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 25
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 مهر 93 [ 18:06]
    تاریخ عضویت
    1390-4-21
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    60
    امتیاز
    2,407
    سطح
    29
    Points: 2,407, Level: 29
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    73

    تشکرشده 42 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون مهستي عزيز . مي خوام طوري وانمود كنم كه قصد جدايي دارم و بسيار روي اين قضيه مصر باشم شايد خودش براي حفظ زندگيش پيش دكتر بره ولي خوب اين عمل دو حالت داره يا اون هم روي دنده لج مي افته و مي گه باشه ( بسيار مغروره) يا اينكه به دكتر مراجعه مي كنه . خانوادم مي گن دعوا راه ننداز ولي من قصد دعوا راه انداختن دارم بايد قضيه جدي باشه تا شايد فرجي بشه . مي خوام بهش بگم اگه ديدن بچه حقته برو شكايت كن همان طور كه من براي رسيدن به حقم مي خوام شكايت كنم . خواهش مي كنم به من بگيد اين عمل ها درسته يا نه

    - - - Updated - - -

    ممنون مهستي عزيز . مي خوام طوري وانمود كنم كه قصد جدايي دارم و بسيار روي اين قضيه مصر باشم شايد خودش براي حفظ زندگيش پيش دكتر بره ولي خوب اين عمل دو حالت داره يا اون هم روي دنده لج مي افته و مي گه باشه ( بسيار مغروره) يا اينكه به دكتر مراجعه مي كنه . خانوادم مي گن دعوا راه ننداز ولي من قصد دعوا راه انداختن دارم بايد قضيه جدي باشه تا شايد فرجي بشه . مي خوام بهش بگم اگه ديدن بچه حقته برو شكايت كن همان طور كه من براي رسيدن به حقم مي خوام شكايت كنم . خواهش مي كنم به من بگيد اين عمل ها درسته يا نه

    - - - Updated - - -

    خدايا من بنده ناتوان توام...شما را به اين شب عزيز برام دعا كنيد از خدا بخواين راه درست را از طريق بنده هاش به من نشان بده

    - - - Updated - - -

    خدايا من بنده ناتوان توام...شما را به اين شب عزيز برام دعا كنيد از خدا بخواين راه درست را از طريق بنده هاش به من نشان بده

  2. #12
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 آبان 95 [ 01:43]
    تاریخ عضویت
    1392-1-31
    نوشته ها
    326
    امتیاز
    4,077
    سطح
    40
    Points: 4,077, Level: 40
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 73
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,507

    تشکرشده 858 در 268 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    45
    Array
    سلام عزیزم
    همانطور که دکتر بهتون گفته همسرتون بیماره و تصمیم با شماست که چیکار کنید،پس بهتره عاقلانه رفتار کنید،دعوا و بحث راه به جایی نمیبره،چون من این مورد همسر شما رو نمونه بارزش رو از نزدیک دیدم برای همین بهتون گفتم احتمال داره این اختلال رو داشته باشه،اینجور افراد بیش از حد مغرور هستن و معمولا هرگز نمیپذیرن بیمارن و معمولا از طرف اطرافیان و به اجبار اونها به روانپزشک مراجعه میکنند،اینکه میخواد بچه تون رو ببینه نباید مانع بشید چون درواقع جنگ راه میندازید،بذار بچه شو ببینه مثلا بیاد منزل پدرتون زمانی که شما سر کار هستید ببینه و بره اینجوری خیال شما هم راحته ،اما الان همسرتون فعلا داره به صورت لفظی آبروتون رو میبره چون بیماره،تا اینجاش فقط به شما آسیب روحی میرسه اما اگه بدبینیشون بیشتر بشه چون شما هم کنارش نیستی شاید آسیب جدی تری بهتون بزنه،همسرتون باید حتما درمان بشه ،در برخورد با این جور افراد مهمترین کار بعد از روند درمانشون شفاف سازی و اعتماد سازی هست،که البته اینم بگم نمیخوام نا امید بشید ولی اگه همسرتون نخواد بهبود پیدا کنه شما هرچقدر هم تلاش کنی و همه جوره شفاف سازی کنی باز هم ایشون ذهنش شروع میکنه به منفی بافی و بدبینی و تهمت،من نمیتونم خیلی چیزهارو به شما بگم چون کارشناس نیستم ولی بازم میگم مراقب خودتون باشید .مثال فیلم قرمز رو که زدم از خودم نگفتم دقیقا این مطلب رو از منابع کارشناسی ارشد "بهداشت روان"آقای حمید حجتی خوندم.
    بازم میگم چون این مورد رو از نزدیک دیدم و استرس و بی احترامی ها و ... که برای طرف مقابل بوجود میاد رو هم از نزدیک دیدم فقط میتونم بگم درکتون میکنم و از خدا میخوام به قلبتون آرامش بده و بهترین تصمیم رو بگیرید.

  3. کاربر روبرو از پست مفید asemaneabi222 تشکرکرده است .

    akasha (سه شنبه 13 اسفند 92)

  4. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 مهر 93 [ 18:06]
    تاریخ عضویت
    1390-4-21
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    60
    امتیاز
    2,407
    سطح
    29
    Points: 2,407, Level: 29
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    73

    تشکرشده 42 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ديگه نمي خواستم بيام اينجا و بنويسم چون از بچه ها بيشتر از اين انتظار داشتم كه كمكم كنن ولي ....خيلي اشفته و افسرده ام خيلي هر تاپيكي كه باز مي كنم به نتيجه خاصي نمي رسم توان مراجعه حضوري به روانشناس را هم ندارم نه مالي و نه وقتي ( مگه چقدر در مي ارم كه هم هزينه مخارج دخترم را بدم هم خرج خانه ..) ديگه پولي براي اين چيزا نمي مونه . تو يك تاپيك ديگه گفتم http://www.hamdardi.net/thread-31705.htmlكه پيش دكتر رفت فقط چند جلسه و بعد گفت اون حرفاي من را نمي فهمه و ديگه نرفت . تازگي ها كاري به كار هم نداريم هيچ كاري هيچ هيچ واين بي تفاوتي براي من خيلي سنگينه من اگر مي خواستم اين طوري زندگي كنم كه از همسر اولم جدا نمي شدم . خيلي افسرده شده الان دو ماهه داره ماشينش را درست مي كنه كه بفروشه دو ماه هر روز از صبح تو پاركينگه الكي به چراغ ور مي ره الكي به در و... من خيلي احساس تنهايي مي كنم. اون هم در اين روزاي اخر سال كه همه تو جنب و جوشن . نمي دانم يك دفعه دلم گرفت گفتم بيام اينجا

  5. #14
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 35,996 در 7,404 پست

    Rep Power
    1092
    Array
    سلام اکاش عزیز

    خدا قوت


    راهنمایی زیر از مدیر همدردی را چقدر به کار گرفتی ؟



    نقل قول نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی' pid='256073' dateline='1358498794
    با سلام و احترام
    akasha گرامی
    شما خیلی وقته که عضو همدردی هستید، و احتمالا مطالب زیادی در تالار مطالعه کردید و اینکه می بینیم بعد از ماهها مسئله خود را این جا طرح کردید خرسند هستیم. مخصوصا اگر این تاپیک موجب شود شما بتوانید زندگی خود را بازسازی کنید.
    هم حسی ها و نظرات بسیار خوبی اعضاء همدردی به شما دادند که نشان می دهد که دوستتون دارند و شما را تنها نگذاشته اند. مخصوصا تاکید روی بیماری همسرتان و لزوم دارو درمانی و همچنین تاکید روی اینکه شما باید گام به گام زیر نظر یک مشاور خانواده گامهای خود را بردارید حتی اگر همسرتان مستقیما همراهی نکردند.
    اما با وجود همه اینها در ذیل بنده گامهایی را پیشنهاد می دهم که هدفم توانمند کردن شما، آگاه کردن شما و فعال کردن شما در جهت بازسازی چنین زندگی هست.



    یکم: موتور خود را خاموش کنید.
    شما بسیار تلاشگر هستید، بسیار اهل حساب و کتاب و فکر هستید، بسیار مسئولیت پذیر هستید. به تنهایی می توانید وظیفه چند نفر دیگر را هم انجام دهید. دوست دارید به آنچه که حق خود می دانید برسید و در این راه زیاد از خودتون انرژی می گذارید.
    وقت آن رسیده که این موتور را خاموش کنید. کاری که هیچ وقت نکرده اید!!
    در زندگی قبلی اتان یادتان هست. گفته بودید 11 مرتبه برای ترک او اقدام کرده بودید. و شاید اگر جدا نشده بودید این عدد هنوز هم در حال افزایش بود.
    akasha گرامی
    خدا هم همه اختیار انسان را در دست نمی گیرد تا او را به یک طرف سوق دهد. این انسان ها که با ما زندگی می کنند خودشان هم هستند، اختیار هم دارند، کارهای درست و نادرست انجام می دهند. ما تا مقداری می توانیم آنها را به کاری تشویق کنیم یا مانع شویم. اما آنها موم در دست ما نیستند. لذا پرتلاشی شما کافی نیست که یک انسان دیگر مثل شوهرتان تغییر یابد.
    به نظرم وقتش رسیده که برای ماههای آینده به کلی روشت را تغییر دهی. خودت را رها کن. کاملا مسئولیت های بی موردت را کنار بگذار. نخواه ناجی این زندگی باشی. فرض کن فردی هستی که از این دنیا رفتی و اکنون روحت ناظر به این زندگی هست. حضور داشته باش. اما سعی نکن انرژی بگذاری تا زندگیت تغییر کند.
    نکات کاربردی این محور:
    از مسائل اقتصادی پا پس بکش. از توضیح دادن و توجیه کردن همسرتان در مورد مسائل مختلف عقب بکش، انتظاراتت را از او به صفر نزدیک کن. اگر شرایطت سخت هست و می توانی مرخصی استعلاجی، یا بدون حقوق بگیر. به خودت خوش بگذران تا می توانی.





    دوم: اکثر نگرانی هایت را باید کنار بگذاری
    شما یک جدایی داشتید، خواه ناخواه همیشه یک گزینه ترسناک برای شما اینست که اگر از این زندگی هم بروی بیرون، شاید دیگران شما را مقصر بدانند.
    همچنین همیشه نگران این هستید که آخر این زندگی چه می شود؟ آخر این بچه چه می شود؟
    این نگرانی ها منجر می شود که مرتب فعالیت ذهنی شما زیاد شود، بعد هم فعالیت های کلامی و رفتاری اتان زیاد می شود و این ها از یک زن باردار انرژی زیادی می برد و او را مستاصل می کند.
    نگرانی را کنار بگذار.
    در یکی از پستهای گذشته شما دیده بودم که در توصیه به یکی از کاربران گفته بودید باید از خدا کمک گرفت.
    پس شما خود را مسئول کامل همه چیز ندان. و نگران آینده نباش. در حیطه مسئولیت هایت قرار بگیر و مابقی را فرو گذار. تو مسئول آنچیزی نیستی که مربوط به وظایف همسرت هست. شما در این زندگی به اندازه خودت نقش داری نه بیشتر. شما واقعا فقط وظیفه ات را انجام بده و بقیه را به عهده خدا بگذار. اگر همسرت خواست طلاق بگیرد یا نگیرد؟!
    نکات کاربردی این محور:
    از آینده نترس، نتیجه کار با شما نیست با خداست. شما وظیفه ات صرفا انجام مسئولیت های کنونی ات هست. شما اگر بررسی کردید و دیدی با این معایب در زندگی و اقداماتی که می کنید، این زندگی پتانسیل کافی برای ادامه ندارد یا نقاط ضعف بیشتر از قوت هست و تغییر پذیری آن پس از مشورت با مشاوران صفر هست. می توانی از این زندگی بیرون بیایی. و اگر بعد از اینکه همه کارهایی که صحیح هست انجام دادید و مشورت گرفتید واقدام کردید متوجه شدید تغییرات مثبتی در حال انجام هست ادامه می دهید.
    پس مهم این نیست که طلاق بگیرید یا نگیرید؟ مهم اینست که شما درست اقدام کنید و با توجه به اقدامات صحیح خود ارزیابی کنید چه انتخابی مناسب هست.
    نگرانی ها و ترس ها و ... موجب سراسیمگی ، پریشانی و پرکاری های شما شده و ذهن شما را مشوش می کند.





    سوم: دست به هر اقدامی نزن
    معمولا کسانی که تحت مشکلات شدیدی قرار می گیرند می ترسند و وقتی می ترسند و نگران می شوند مرتب اقدامات مختلف می کنند. در حالیکه در مسائل روانشناختی استمرار و ثبات در بستر زمان بسیار مهم هست.
    شما به جای اینکه اقدامات مختلف بکنید طبق پستی که برایتان زدم روشی مناسب را انتخاب کنید و ماهها ادامه دهید.





    چهارم: منفعل هستید، منفعل نباشید

    علیرغم تلاشگری که داشته اید شما بسیار منفعل از رفتار همسرتان هستید. و هر کاری که می کنید شروع به ارزیابی عکس العمل همسرتان در آن مورد می کنید گفته اید:


    نقل قول نوشته اصلی توسط akasha' pid='254347' dateline='1357721681
    من هر لحظه و هر ثانيه توسط همسرم در حال چك شدن هستم .اگر توي مهماني حرف بزنم به فكر خود نمايي هستم اگر حرف نزنم به فكر مظلوم نمايي هستم .اگر باهاش قهر باشم به فكر خيانت بهش هستم . اگر سر قضيه ايي داد بزنم مي گه معلوم نيست چي كار كردي كه دچار عذاب وجدان شدي اينطوري بهم ريختي .اگر بهش محبت كنم مي گه معلوم نيست چي كار كردي كه حالا با من اينقدر مهربان شدي نمي دانم چرا اين قدر دنبال اثبات علاقه من به خودش است . از زجر كشيدن من خوشش مي ايد مي گويد مي خواهم بدانم بعد از رفتار هاي من باز هم مرا دوست داري يا نه . براي خودش ميل جعلي درست مي كنه ....
    مي دانيد اون خودش داره داغون مي شه و من بيشتر از هر چيز ناراحت همين قضيه هستم
    دقت کردید. یعنی شما به جای اینکه یک روش صحیح ، مستقل و مستمر داشته باشید. مرتب نگران عکس العمل شوهرتان هستید. به گفته مشاور و خودتون او اشتباه می کند و بیمار هست. پس شما نباید بر اساس عکس العمل یک بیمار ، خودتون را تنظیم کنید. مهم اینست که شما درست و ثابت رفتار کنید. حالا بیمار ممکن است تایید یا رد کند.



    پنجم: راه صحیح با فردی که بدبین هست.
    اگر این فرض را بپذیریم که او به روانپزشک مراجعه کرده و حتما فردی پارانویا هست و بدبین، برای کمک به چنین فردی 2 راهکار غیر دارویی به موازات دارو درمانی وجود دارد
    الف) شناسایی محرکات و کاهش آنها.
    شما فهرستی از چیزهایی که او را به هم می ریزد و تحریک می کند و نگران می کند تهیه کنید. بعد این فهرست را مورد ارزیابی قرار دهید. به هر مقدار که توانایی دارید سعی کنید موارد تحریک کننده آن را حذف کنید. توجه کنید با این عمل او درمان نمی شود، اما فشار روی او کم شده و احتمال اصلاح بالا می رود.
    من می دانم توان شما هم محدود هست. شاید یکسری از انتظارات او را در این زمینه نتوانید برآورده کنید. لیکن تا جایی که مقدور هست محرکات ایشون را حذف کنید.
    ب) شفاف سازی
    با شناسایی که از همسرتان دارید بسیار مسائل که ممکن است برای فرد ابهام شود قبل از سئوال ایشون، توضیح دهید. تلفن زنگ می زند مثلا همکارتون هست، یک لحظه در گوشی را بگیر به همسرتون بگو مثلا فلانیه، فکر کنم در مورد فلان مسئله سئوال داره، بعد ادامه بده و تلفنی صحبت کن.
    یا مثلا یک روز خرید کردی دیر اومدی، آمدی در مورد کارهایت که طول کشیده توضیح بده
    دقت کنید ، توجه داشته باشید: این اقدامات فقط روش کمکی درمانی هست. نه اینکه بگوییم وظیفه شماست. اما اگر خواستید برای درمان او شما کمکی کرده باشید این راهش هست. ولی به نتایج زود بازده امیدی نداشته باشید اما مطمئنا میزان آرامشتان از میزان فعلی بیشتر خواهد شد.




    ششم: همسر شما به هیچ دلیل محکمه پسندی نیاز ندارد.
    همسر شما ضعف ها و مشکلات و بدبینی هایی دارد که واقعا هم شدید و آزارنده است اما دوستتون دارد.
    یک مرد وقتی همسرش را نخواهد طلاقش می دهد.
    اما فردی چون همسر شما خودش از خودش بدش می آید. و همه ضعفهایی را که شما گفتید می داند، لیکن پیش شما اعتراف نمی کند. بلکه تصورات خودش را به شما نسبت می دهد(تصور می کند چنین مرد بد و بی مسئولیتی قابل زندگی نیست)، بعد با گفتن چنین حرفهایی می خواهد چک کند، شما هم همینطور فکر می کنید یا خیر؟!
    یک نکته ظریف:
    شما هر انتقادی که به او می کنید، یا توصیه ای می کنید، یا حتی غری که می زنید، بدانید قبل از شما یک نفر دهها این کار را کرده و او را تحت فشار قرار داده است. و آن خود همسرتان هست.
    دیدن فیلمهای زیادی و پناه بردن به اینجور چیزها برای رها شدن از شر خودش هست.
    حالا حسابی تحت عذاب وجدان قرار می گیرد که همسرباردارش کار بیرون و درون و مالی و ... را انجام می دهد و او فقط مشکلات را ایجاد می کند. وقتی که حسابی از خودش کلافه می شود و به خودش فحش می دهد. شما می آیید و دو کلمه حرف حساب می زنید. او برای رهایی از فشار درونی ، شما را از بیرون قرار می دهد و به شما می تازد.

    در این راستا یک کار کاربردی می توانید انجام دهید:
    سعی کنید خیلی مهربان، و ظریف همسرتان را با خودش آشتی دهید.
    شما همیشه طرف دعوا بوده اید و همسرتان آنطرف. لذا نمی توانستید حامی کارهای او باشید و لذا حامی خودتان می شدید.
    اما اگر بدانید دعوای اصلی درون همسرتان هست. و سعی کنید او را با خودش مهربان کنید ، می توانید او را اصلاح کنید.
    به این منظور باید به جای انتقاد و توصیه و غر زدن و ....، مدتی حامی ایشون باشی. با همه این مشکلاتش.
    از لفظ بیمار در مورد او و در حضورش اجتناب کنید.
    (اینکه گفتم موتور خود را خاموش کنید و تلاش زیاد نکنید به همین منظور بود، چون وقتی فعالیت زیاد بکنید انتظارتان هم زیادی می شود و بعد نمی توانید با چنین مرد بدبین و وظیفه نشناسی کنار بیایید. اما اگر خودتان را رها کنید و کاری نکنید. با همسرتان از این نظر مساوی می شوید. حالا می توانی به همسرت بگویی علیرغم مسائلی که داری دوستش داری و همیشه در کنارش هستی و هر طور هم که او بخواهد حمایتش می کنید.)
    در واقع به جای تلاش های زیاد، به جای نگرانی های زیاد. شما صرفا کلامی هم آغوش همسرتان می شوید و لب به اعتراض نمی گشایید.




    خلاصه:
    1 - دست از تلاش هایت بردار
    2 - دست از نگرانی هایت بکش
    3 - دست به هر اقدامی نزن، با ثبات باش
    4 - منفعل نباش. مرتب به عکس العمل های همسرت فکر نکن
    5 - راه صحیح ارتباط غیر دارویی با فرد بدبین: تحریک نشود، کارها و حرفهایت را شفاف سازی کن
    6 - همسرتان دوستتان دارد. اما خودش را دوست ندارد. شما میانجی گری کنید و حمایتش کنید تا خودش را قبول داشته باشد





  6. 5 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    akasha (چهارشنبه 14 اسفند 92), deljoo_deltang (سه شنبه 13 اسفند 92), khaleghezey (سه شنبه 13 اسفند 92), واحد (چهارشنبه 21 اسفند 92), ستیلا (سه شنبه 13 اسفند 92)

  7. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 مهر 93 [ 18:06]
    تاریخ عضویت
    1390-4-21
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    60
    امتیاز
    2,407
    سطح
    29
    Points: 2,407, Level: 29
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    73

    تشکرشده 42 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام فرشته مهربان
    بارها و بارها نوشته مدير همدردي عزيز را خواندم ؛همه سطرهايش را از بر شدم چون تنها چيزي بود كه مي توانست مرا كمي از اشفتگي روحي ام نجات بده . من پا پس كشيدم، فقط از اون دل كندم از زندگي ام نه، نه دخترم نه و اين مرا درگير مسائل مالي مي كنه چون من و دخترم مي خواهيم زندگي كنيم و بايد براي ساختن زندگي اون تلاش كنم . باور كنيد ازش دل كندم و اين خودم را هم ناراحت مي كنه . ديگه بود و نبودش برام مهم نيست مريض شدن يا نشدنش برام مهم نيست . هر كاري براش مي كنم از روي ترحم و دلسوزيه و اين حس مرا ازار مي ده. هيچ انتظاري ازش ندارم جز اينكه رو اعصاب من نره . ديگه جدا شدن ازش برام مهم نيست مي دانيد هميشه مي گن بدتر از سياهي كه رنگي نيست . من اين سياهي را در چند ماه گذشته تجربه كردم قبح قضيه ريخت و براي من عادي شد كه حتي ازش جدا بشم . اين قدر سرم اورده ان قدر مرا ازار داده كه ديگه بود و نبودش برام فرقي نداره . ما نمي تونيم دو كلمه با هم حرف بزنيم چون همش شروع مي كنه به بد گفتن از من ( تو همراه من نيستي ، تو كارت را ول نكردي با من كار كني . بگو اخه خودت نتيجه گرفتي از كارت كه من با طناب تو برم تو چاه . چند نفر به خاطر تو بيچاره شدن ، بچه خواهرش استعفا داد تا با همسرم كار كنه بنده خدا هيچي گيرش نيومد فقط كارش را هم از دست داد ، دوستش ماشينش را فروخت و امد باهاش كار كنه كل پولش تو دو ماه دود شد و رفت هوا . پذيرش در كار همسر من نيست . گاهي مي گم من مقصرم كه اينها را به روش نمي ارم . دلم نمي اد كسي را بكوبم . مي گم بگم كه چي بشه ) همش دنبال مقصر مي گرده محاله بپذيره كه شايد خودش هم نقشي تو زندگي خودش داشته .ديگه حوصله حرفاش را ندارم . من از تنهايي خودم رنج مي كشم از اينكه چقدر حرف دارم براي گفتن كه اون هيچ كدوم را نمي دانه . من روشهاي مدير را تا اونجا كه توانستم انجام دادم ولي خيلي تنها شدم نمي دانم شايد نتيجه اش را زود انتظار دارم ببينم . اين بي تفاوتي نسبت به هم براي من كه به اميد جبران كمبود محبت باهاش ازدواج كردم سنگينه . ( همسر قبلي من هم هيچ وقت نبود همش در حال ترك كردن و تو كمپا بود و من هميشه تنها بودم )شايد توقع من از زندگي خيلي زياده . داشتم كتاب انسان در جستجو معنا را مي خواندم توش به يك نوشته جالب بر خوردم : سرنوشت انسان رنج بردن است و بايد رنجش را به عنوان يك وظيفه بپذيرد . من زن خوبي براش نبودم .

  8. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 مهر 93 [ 18:06]
    تاریخ عضویت
    1390-4-21
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    60
    امتیاز
    2,407
    سطح
    29
    Points: 2,407, Level: 29
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    73

    تشکرشده 42 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام فرشته مهربان
    بارها و بارها نوشته مدير همدردي عزيز را خواندم ؛همه سطرهايش را از بر شدم چون تنها چيزي بود كه مي توانست مرا كمي از اشفتگي روحي ام نجات بده . من پا پس كشيدم، فقط از اون دل كندم از زندگي ام نه، نه دخترم نه و اين مرا درگير مسائل مالي مي كنه چون من و دخترم مي خواهيم زندگي كنيم و بايد براي ساختن زندگي اون تلاش كنم . باور كنيد ازش دل كندم و اين خودم را هم ناراحت مي كنه . ديگه بود و نبودش برام مهم نيست مريض شدن يا نشدنش برام مهم نيست . هر كاري براش مي كنم از روي ترحم و دلسوزيه و اين حس مرا ازار مي ده. هيچ انتظاري ازش ندارم جز اينكه رو اعصاب من نره . ديگه جدا شدن ازش برام مهم نيست مي دانيد هميشه مي گن بدتر از سياهي كه رنگي نيست . من اين سياهي را در چند ماه گذشته تجربه كردم قبح قضيه ريخت و براي من عادي شد كه حتي ازش جدا بشم . اين قدر سرم اورده ان قدر مرا ازار داده كه ديگه بود و نبودش برام فرقي نداره . ما نمي تونيم دو كلمه با هم حرف بزنيم چون همش شروع مي كنه به بد گفتن از من ( تو همراه من نيستي ، تو كارت را ول نكردي با من كار كني . بگو اخه خودت نتيجه گرفتي از كارت كه من با طناب تو برم تو چاه . چند نفر به خاطر تو بيچاره شدن ، بچه خواهرش استعفا داد تا با همسرم كار كنه بنده خدا هيچي گيرش نيومد فقط كارش را هم از دست داد ، دوستش ماشينش را فروخت و امد باهاش كار كنه كل پولش تو دو ماه دود شد و رفت هوا . پذيرش در كار همسر من نيست . گاهي مي گم من مقصرم كه اينها را به روش نمي ارم . دلم نمي اد كسي را بكوبم . مي گم بگم كه چي بشه ) همش دنبال مقصر مي گرده محاله بپذيره كه شايد خودش هم نقشي تو زندگي خودش داشته .ديگه حوصله حرفاش را ندارم . من از تنهايي خودم رنج مي كشم از اينكه چقدر حرف دارم براي گفتن كه اون هيچ كدوم را نمي دانه . من روشهاي مدير را تا اونجا كه توانستم انجام دادم ولي خيلي تنها شدم نمي دانم شايد نتيجه اش را زود انتظار دارم ببينم . اين بي تفاوتي نسبت به هم براي من كه به اميد جبران كمبود محبت باهاش ازدواج كردم سنگينه . ( همسر قبلي من هم هيچ وقت نبود همش در حال ترك كردن و تو كمپا بود و من هميشه تنها بودم )شايد توقع من از زندگي خيلي زياده . داشتم كتاب انسان در جستجو معنا را مي خواندم توش به يك نوشته جالب بر خوردم : سرنوشت انسان رنج بردن است و بايد رنجش را به عنوان يك وظيفه بپذيرد . من زن خوبي براش نبودم .

    - - - Updated - - -

    ازش متنفرم وقتي ياد اين مي افتم كه بهترين شب زندگيم را چطوري ازم گرفت . شب زايمانم ان قدر من را زد كه گوشه اشپزخانه افتادم ، روز زايمان حتي يك شاخه گل برام نخريد گفت تو ارزشش را نداري

  9. کاربر روبرو از پست مفید akasha تشکرکرده است .

    پونه (یکشنبه 18 اسفند 92)

  10. #17
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 24 اسفند 92 [ 01:13]
    تاریخ عضویت
    1392-12-08
    نوشته ها
    64
    دستاوردها:
    100 Experience PointsTagger Second ClassOverdrive7 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 43 در 29 پست

    Rep Power
    0
    Array
    هر دوتون برید پیش روانشناس
    به حرف هیشکی هم تو این سایت گوش ندین
    هرچی باشه من و سایر اعضا روانشناس نیستیم

  11. کاربر روبرو از پست مفید mosbatman تشکرکرده است .

    akasha (چهارشنبه 14 اسفند 92)

  12. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 مهر 93 [ 18:06]
    تاریخ عضویت
    1390-4-21
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    60
    امتیاز
    2,407
    سطح
    29
    Points: 2,407, Level: 29
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    73

    تشکرشده 42 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مدير همدردي عزيز به من بگو چطوري حاميش باشم ، چطوري به اين گفته شما عمل كنم( همیشه در کنارش هستی و هر طور هم که او بخواهد حمایتش می کنید.) حمايت در راهي كه كوچكترين اعتقادي بهش ندارم . اگر كارم را از دست دادم چي ؟ به خدا من درمانده تر از اونم . من مريض تر از اونم . كارم به جايي رسيده كه موقع حرف زدن خودم را مي زنم تا شايد بفهمه حرف من را . من من صبور . كي به داد من بيچاره برسه . فقط لبخند دخترم تنها اميد زندگي من شده.

  13. #19
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 02 آذر 94 [ 10:10]
    تاریخ عضویت
    1392-8-09
    نوشته ها
    227
    امتیاز
    2,683
    سطح
    31
    Points: 2,683, Level: 31
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    1,932

    تشکرشده 348 در 164 پست

    Rep Power
    33
    Array
    ققط به خاطر فرزندت به روانشناس مراجعه کن و برای زندگیت یه تصمیم جدی بگیر.....از نون شب واجب تره نگو پول ندارم
    از هیچی جز آینده فرزندت نترس.....من قربانی یه زندگی داغونم....گاهی به خودم می گفتم کاش پدر مادرم از هم جدا می شدن ما از بچهای طلاق بدتریم....

  14. 2 کاربر از پست مفید کاغذ بی خط تشکرکرده اند .

    akasha (چهارشنبه 14 اسفند 92), پونه (یکشنبه 18 اسفند 92)

  15. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 مهر 93 [ 18:06]
    تاریخ عضویت
    1390-4-21
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    60
    امتیاز
    2,407
    سطح
    29
    Points: 2,407, Level: 29
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    73

    تشکرشده 42 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنونhhanie عزيز . حتما يك وقت از روانشناسي كه خود همسرم رفت مي گيرم شايد اون چيزي در موردش فهميده باشه . بچه ها من تعطيل شدم و دارم مي رم خونه . خونه كامپيوترم خرابه .شنبه مي يام و راهنمايي هاتون را مي بينم . من را زياد دعا كنيد

  16. 2 کاربر از پست مفید akasha تشکرکرده اند .

    کاغذ بی خط (چهارشنبه 14 اسفند 92), پونه (یکشنبه 18 اسفند 92)


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. چه كار كنم كه اينقدر حساس نباشم و مادرم رو اذيت نكنم.
    توسط haleh10 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: چهارشنبه 12 مهر 91, 17:07
  2. پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: چهارشنبه 05 مهر 91, 00:29
  3. اسرار موفقيت در زندگی
    توسط elina در انجمن موفقیت و شادی
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: سه شنبه 24 دی 87, 14:13
  4. براي موفقيت بيشتر در امتحانات چه بخورید؟
    توسط sade begham... در انجمن ارتباط مراجعان - مشاوران
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: چهارشنبه 27 آذر 87, 06:07
  5. رازهاي صميميت بين همسران
    توسط lord.hamed در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد خانواده
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 19 آذر 87, 20:04

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 10:21 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.