به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 59
  1. #21
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 27 دی 94 [ 10:58]
    تاریخ عضویت
    1392-7-02
    نوشته ها
    186
    امتیاز
    3,023
    سطح
    33
    Points: 3,023, Level: 33
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    499

    تشکرشده 142 در 78 پست

    Rep Power
    29
    Array
    س
    امیدوارم که حال همه گی خوب باشه.
    حال من که خیلی بهتره.

    منتهی امشب یه خورده دلم گرفت.
    میدونین.رابطه مو با خونواده شوهرم خیلی خوب کردم.هرچی دیده بودمو گذاشتم کنار.هرجا میرم با همه میگم میخندم.به همه احترام میذارم.بهشون سر میزنم...
    هرچی بگین.کم نمیذارم خلاصه.
    اما امشب شوهرم میدونین چی میگه؟
    میگه "خدایی به این نتیجه نرسیدی تو خونه ما همه چقد دوست دارن؟ یا هنوز افکار قبلیت استوارن؟؟ راستشو بگو.ناراحت نمیشم"
    منم گفتم "نه"
    یعنی من و رفتارام چغندر بودیم این مدت.این خونوادشن که منو دوس دارن.اگه نه من همون ادم بده ی سابقم...
    دیگه م حرفی نشد راجع بهش.
    خیلی خورد تو ذوقم.همه کارای منو گذاشت پای خونوادش.همونطور که فک میکردم.
    نمیدونم.نتیجه ای داره این محبتهای بی وقفه م به خودش و خونوادش یا نه.تا همیشه بی نیجه و بی منت میمیونه


  2. کاربر روبرو از پست مفید الهام20 تشکرکرده است .

    khaleghezey (شنبه 12 بهمن 92)

  3. #22
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 10 آبان 00 [ 00:10]
    تاریخ عضویت
    1388-2-15
    نوشته ها
    532
    امتیاز
    15,820
    سطح
    80
    Points: 15,820, Level: 80
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience PointsSocial
    تشکرها
    2,510

    تشکرشده 2,960 در 521 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    78
    Array
    سلام الهام،



    من سعی‌ می‌کنم از دیدگاه یک مرد به تو کمک کنم. مطمئن باش شوهرت خوب می‌داند که تو تغییر رفتار داده ای، اما اتفاقا در جواب شوهرت به جای یک اره یا نه کوتاه باید میگفتی‌: بله، حق با تو هست عزیزم، واقعا خانواده خیلی‌ گرم و پر محبتی داری، من هم واقعا دوستشون دارم!

    مطمئن باش، خود شوهرت متوجه تغییر موضع تو هست، اما مردها مغرور هستند! و تو با جواب بالا در واقع جایگاه خودت را در قلب مردت بالا تر میبردی!

    منتظر نباش کسی‌ محبت‌هایت را جبران کند، قلبت را بزرگ کن و به دیگران از ته قلبت عشق و محبت بده! در عشق و محبت واقعی‌ نه منت گذاشتنی هست و نه انتظار جبران وجود دارد! و مردها هم مثل هر انسان دیگری تفاوت محبت واقعی‌ و مصنوعی را حس میکنند (دقت کن نگفتم متوجه میشوند! بلکه گفتم حس میکنند!)

    اما این محبت بی‌ چشمداشت یک فایده مهم دارد! شنیده‌ای که از محبت خارها گًل میشود!؟ این محبت واقعی‌ و بی‌ چشمداشت، نه تنها مردت را بیش از پیش عاشق تو می‌کند، بلکه مطمئن باش، خانواده او هم هرچقدر که الان با تو به ظاهر مخالف باشند و سر جنگ داشته باشند، بر عکس روزی می‌رسد که واقعا عاشقت میشوند، از ته قلبشان دوستت خواهند داشت و به تو محبت میکنند! این خاصیت محبت بی‌ چشمداشت هست و کسی‌ نمیتواند از آن‌ فرار کند!

    خلاصه اینکه، در رابطه با خانواده شوهرت، انتظار محبت یا جبران نداشته باش، چون هرچه محبت کنی‌ شاید در ظاهر آثارش را از آنها نبینی، اما بدون شک آثار مثبتش را در زندگی‌ مشترک و رابطه با شوهرت خواهی‌ دید.



    خوشبخت باشی‌،

    کامران
    عاشق همه سال مست و رسوا بادا

    ديوانه و شوريده و شيدا بادا

    با هوشياري غصه هر چيز خوريم

    چون مست شديم هرچه بادا باد


  4. 7 کاربر از پست مفید kamran2007 تشکرکرده اند .

    del (پنجشنبه 24 بهمن 92), khaleghezey (شنبه 12 بهمن 92), shadi93 (یکشنبه 13 بهمن 92), فرشته مهربان (پنجشنبه 10 بهمن 92), واحد (شنبه 26 بهمن 92), الهام20 (پنجشنبه 10 بهمن 92), شیدا. (پنجشنبه 10 بهمن 92)

  5. #23
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 27 دی 94 [ 10:58]
    تاریخ عضویت
    1392-7-02
    نوشته ها
    186
    امتیاز
    3,023
    سطح
    33
    Points: 3,023, Level: 33
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    499

    تشکرشده 142 در 78 پست

    Rep Power
    29
    Array
    ممنونم اقای کامران.راستش اونام رفتار خوبی دارن باهام.یعنی در ظاهر که خوبه..
    اما میدونم که ته دلشون دوسم ندارن.نمیدونم.دیگه واسم مهم نیس.همین که در ظاهر احترام بهم میذارن کافیه واسم.
    ناهار دعوتم میکنن.هرجا میرن واسم سوغاتی میارن...
    کلن نسبت به قبل خیلی بهتر شدن!

    - - - Updated - - -

    دوستان یه مشکل دیگه که هس اینه که مامان بابام دارن میرن دبی فردا.
    من میخواستم روزی که بر میگردن برم سر خود یه چیزی از همینجا بگیرم بدم شوهرم بگم اینارو واست سوغاتی اوردن.(اخه دیروز مامانمو دیده بود و پشتشو کرده بود.مامانم خیلی ناراحت بود و فک میکردم دیگه عمرن سوغاتی نمیاره براش)
    الان باز طفلی مامانم وسایلشو که جمع میکرد گفت:
    "هرچی میخوای بگو واسه "..." بیاریم.خودت بهتر میشناسیش.هرطور صلاحه.اگه فک میکنی باید چیزی بیاریم بگو بیارم.اگه فک میکنی نیاریم بهتره بگو نیاریم.یه طور نشه اخرش باعث ناراحتیت شیم."

    چیکار کنم؟
    بگم بیارن یا نه؟روم نمیشه بگم بیارن با اون رفتارایی که داره
    اصن همون مورد اول که خودم برم یه چیزی بگیرم بهتر نیس؟اخه دلمم نمیخواد دست خالی باشم.میخوام فک کنه یه چیزایی داره عوض میشه و مامان بابام دارن بازم گذشت میکنن.
    لااقل اگه باز بی احترامی کرد من خجالت نمیکشم از رفتارش جلو خونوادم.(اخه پیش خودشون فک میکنن مام قدمی ورنداشتیم برا بهتر شدن رابطه)


    تو مشاوره تخصصی فرمودن ذهنمو درگیر نکنم.
    اما من نمیخوام باز یه قدم یه اشتباه دیگه وردارم.میترسم همه زحمتام به باد بره

    - - - Updated - - -

    کلن خصلتش همینه.بکنن وظیفه بوده.نکنن کوتاهی بوده.
    کاشکی یکم احترامارو نگه میداشت

    الان چجوری هم جرات مند باشم هم یه کاتالیزگر تو بهبود این رابطه؟؟
    ویرایش توسط الهام20 : شنبه 12 بهمن 92 در ساعت 19:41

  6. کاربر روبرو از پست مفید الهام20 تشکرکرده است .

    khaleghezey (شنبه 12 بهمن 92)

  7. #24
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو الهام

    ایشالله که حتی اگه ظاهری هم باشه خوشحال باش چون ظاهر در باطن هم تاثیر میزاره ایشالله ولی مثبت اندیش باش ایشالله هرچی خدا بخواد و اینکه مهرت به دلشون نشسته منم با کامران موافقم که گفتن مردا مغرور هستن و کمتر پیش میادش اعتراف کنن.

    وقتی نوشتی ازت پرسیده هی توی دلم میگفتم خدا کنه گفته باشه نه دیدم خداروشکری خیلی زرنگ شدی و مهارتت رو زیاد کردی خداروشکر ایشالله همینجوری پیش بره و رابطتت با خانواده شووووهرت بهتر بشه

  8. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    الهام20 (یکشنبه 13 بهمن 92)

  9. #25
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 27 دی 94 [ 10:58]
    تاریخ عضویت
    1392-7-02
    نوشته ها
    186
    امتیاز
    3,023
    سطح
    33
    Points: 3,023, Level: 33
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    499

    تشکرشده 142 در 78 پست

    Rep Power
    29
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط khaleghezey نمایش پست ها
    درود بانو الهام
    وقتی نوشتی ازت پرسیده هی توی دلم میگفتم خدا کنه گفته باشه نه دیدم خداروشکری خیلی زرنگ شدی و مهارتت رو زیاد کردی خداروشکر ایشالله همینجوری پیش بره و رابطتت با خانواده شووووهرت بهتر بشه
    سلام.ممنون که وقت میذارید.
    اگه نمیخوره تو ذوقتون باید بگم منظورم ازون "نه" این بود که "فک میکنم دوسم ندارن"

    امیدوارم دلیل این موضوع همین غروری باشه که میگین.اخه دلایل دیگه ش خیلی زور داره واسم...

    - - - Updated - - -

    دوستان میشه یکم لطفن لطفن لطفن واسه این سوغاتیه راهنماییم کنین.
    حسسسسابی گیج شدم...
    پررو نشه یوقت ...
    اصن تاثیری م داره روش یعنی؟؟!!


  10. کاربر روبرو از پست مفید الهام20 تشکرکرده است .

    khaleghezey (یکشنبه 13 بهمن 92)

  11. #26
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو الهام گرامی

    ما مردا کلا توی مورد رو داشتن پررو هستیم خودمم یکم پررو هستم خونه پدرخانومم مثلا هرچی میارن آخرشم دوقورتو نیمم باقیه هی میگم زنگ بزنین چلوکبابی دوساله آرزو به دل موندیم زنگ بزنن چلوکبابی سرکوچشون ولی من یکی که از رووو نمیرم هی میگم اینقدی میگم تا زنگ بزنن

    چرا خودتو میندازی وسط؟ بگو مادرت بگیره واسه دومادش بخشش از بزرگتراست جوونا تجربشون کمه بجز اون دومادشه میگیره واسش شما الکی بهش فکر نکن خود مادرتون بلده.

    یک چیز رو هم کلی بگم در مورد مردا: مردا کلا توقعشون یکم زیاده و بقول شما روشون زیاده اینی که نوشتم چون ما خودمون 4تا دوماد داریم خیلی خوبن ولی در کل ذات مردا همینه خود منم همینم توی فامیلاتون هم دقت کنین مرداشون ازدواج میکنن تقریاب اکثرا همینجوریه فقط یکی کمتر یکی بیشتر.

    این جمله یعنی چی؟

    اگه نمیخوره تو ذوقتون باید بگم منظورم ازون "نه" این بود که "فک میکنم دوسم ندارن"

    اگه در مورد شوهرته که گفتم مردا آدم های مغروری هستن خیلی دیر اشتباهشون رو قبول میکنن یه مثل توی ما مردا هست میگه :( البته از نظر من اشتباهه ) به زن جماعت رو بدی پررروی میشه. همون فکر میکنن عذرخواهی کنن چیزی ازشون کم میشه مردا رو بکشی عذرخواهی نمیکنن.

    اگه خانواده همسرته باید ببینی منظورت از دوست داشتن چیه؟توقعت تا چه سطحه؟ شما هرکاری کنی عروسی هستی هیچوقت جای بچه رو نمیتونی بگیری عروس همیشه این حکم رو داره که پسر بزرگ کردیم با چه زحمتی اومده حاضر و آماده ازمون دزدیدتش شما فکر کنم بهتره توقعت رو یکم بیاری پایینتر ببینی آیا بعنوان عروس بهتون احترام میزارن یا نه؟
    ویرایش توسط khaleghezey : یکشنبه 13 بهمن 92 در ساعت 09:37

  12. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    sanjab (یکشنبه 13 بهمن 92)

  13. #27
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 27 دی 94 [ 10:58]
    تاریخ عضویت
    1392-7-02
    نوشته ها
    186
    امتیاز
    3,023
    سطح
    33
    Points: 3,023, Level: 33
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    499

    تشکرشده 142 در 78 پست

    Rep Power
    29
    Array
    از دو روز پیش که مامانمینا رفتن سفر یه چم خونه یه چشم اشک/
    نه چیزی خوردم نه حوصله کسی دارم...
    شوهرم روزی صدبار اشکمو در میاره..
    حالم خیلی بده.بی خود و بی جهت همه چیزایی که داشتم درستشون میکردم رو سرم خراب شد.
    دیگه ازش بدم میاد.
    دیگه نمیتونم سر خودمو کلاه بذارم که دوسم داره.نمیدونم چرا اینجوری د.
    دیگه دلم شکسته.دیگه هرکاری واسم کنه نمیتونم بهش تکیه کنم /


    شب اول که تنها شدم مامان بزرگم اومد پیشم بخوابه.میگه چرا اومده>بگو بره تو بیا اینجا بخواب.
    میگم خونمون خالیه.کسی نیس.خب تو باید بیای پیشم.شب اول که دیگه ج مو ندادو باهام قهر کرد.
    گفتم از فردا شب میگم کسی نیاد تو بیای پیشم.ج مو نداد.


    دیروز هرچقد گفتم "منو ببر باغ بخاری هارو روشن کنم .بابام گفته برین یه سر اگه نه همه جا یخ میزنه.
    جلو دوستم گفت نمیام.مگه من ازانستم؟؟" تا باغمون همه ش ده دقیقه راهه!!!
    گفتم با ازانس بریم؟ گفت برین .من که باغ شما نمیام شرمنده.
    ادم بی غیرت راضیه زنش با یه غریبه بره تو بیبون اما اون از سر لجش نیاد پایین.
    مام ترسیدیم نرفتیم.اومدیم خونه تا شب نشستم گریه کردم.باز دوستم دد حالم خوش نیس اومد دنبالم منو برد خونشون.
    ز زده کجایی؟گفتم خونه دوستم: داد و بیداد که خوش میگذرونی.انگار نه انگار منم هستم و...
    حالا خوبه همون روز اول سه بار رفتم خونشون سر زدم.

    شب گفت بریم شام بیرون.گفتم بریم.اشتها نداشتم.سرو صدا تو رستوران که :قیافه نگیر و افتادی دنبال خونوادت یه چیزم بهت بدهکارم و... لیاقت نداری بهت زنگ بزنمو خبرتو بگیرم.حقشه تا خونوادت بیان باهات حرفم نزنم که دیوونه شی !!!
    خییلیی اروم گفتم: چرا گذاشتی با ازانس برم؟خواهرتم بود میذاشتی؟مادرتم بود میذاشتی؟
    گفت نوکرت نشدم.
    منم ساکت شدم.

    شب گفت کجا میخوابی ببرمت؟
    منم گفتم بریم خونه ما.گفت پامو نمیذارم خونتون.
    منم راستش همون شب که مامان بزرگم اومد گفتم شوهرم ناراحته دیگه نیاین اون میاد میخوابه.اونم گفتن باشه.
    حالا نصف شب میگه نمیام پیشت هرجا میگی ببرمت.
    منم راستش هرچقد خودمو کنترل کردم نشد.زدم زیر گریه.دلم گرفته بود.
    از وقتی تنها شدم نمیدونم دق و دلی چی رو داره در میاره سرم.باهام مثه یه حیوون حرف میزنه.انگار نوکرم.
    التماس کردم منو ببر خونه.میخوام تنها باشم اصن.سرم داد کشید .منو برد در خونه خالم گفت میرم بهش بگم لج میکنی میخوای تنها بخوابی مثه بچه ها گریه میکنی...
    منم انصافا سر جریان باغ حالم خیلی بد بود.حوصله هیچکسیو نداشتم.
    گفتم باشه میام خونه شما.رفتیم طبقه پایینشون نشستم .نیم ساعت گریه کردم گفت پاشو بریم خونتون.
    اومدیم اینجا.هرچقد نازشو کشیدم.حرف زدم.خودشو گرفت و بعدم فوتبال دید و خوابید.

    امرئز فک کردم همه چی تموم شده.خیلی ناراحت بودم.دلم پر بود.دیشب تا صب گریه کردم.
    باز دلمو زدم دریا گفتم برم بگم امشبم بیاد اینجا.
    رفتم مغازه /گفت بر بالا ناهار درس کن بخوریم.گفتم نه مرسی میرم خونه خالم.
    گفت اره برو.عاشق چشم و ابروت که نشدیم هرروز بهت ناهار بدیم.خندید.
    هیچی نگفتم.
    گفتم امشب میگی یکی از دوستات بیان ابگرمکنو روشن کنن؟؟

    خیلی زشت بهم گفت"ببین همون یه بار به خاطر گل روت پامو گذاشتم اونجا.دیگه م نمیام.ناراحت نشو ولی به گوش کسی م نرسه اومدم"

    - - - Updated - - -

    تنهام.هررورز که کسی دعوتم میکنه نمیرم.یا میرم و زود برمیگردم.اخه حوصله شونو ندارم.
    حوصله حرفای شوهرمم ندارم.
    حوصله جراتمن بودن و ... این حرفارم ندارم.
    گریهم بند نمیاد.یه دقیقه خونه خالم نشستم هی اشکام میومد زود پا شدم اومدم خونه.

    برای اولین با با همه وجود حس میکنم تو دنیا کسی رو ندارم.حس میکنم اشتباه انتخاب کردم.
    عاشق مردی شدم که از اذیت کردنم لذت میبره.
    یادمه یه شب که خواهرش تنها بود مثه پروانه دورش میچرخید که تنهاس یوقت دلش تنگ نشه.اما واسه من...

    دلم تنگ شده.
    ازش متنفرم.حوصله بحثم ندارم باهاش.دلم نمیخواد برم خونشون اما هی گیر میده بیا خونمون.
    مجبورم برم.اگه نه روزم کوفتم میکنه.


    خیلی وقت بود این وجهه شو ندیده بودم.

    - - - Updated - - -

    دوست دارم برم سر خیابون واستم .دست یه مرد یه ادم رو بگیرم بیارم خونمون بشینم باهاش دردودل کنم.واسش گریه کنم.
    اونم بغلم کنه .بگه غصه نخور.بگه هوای منو داره....

    - - - Updated - - -

    دیوونه شدم

    چشام از حدقه دراومد بس گریه کردم.
    سرم داره منفجر میشه

    - - - Updated - - -

    یکی بیاد کمکم.
    فرشته مهربون؟ مدیر همدردی؟ بالهای صداقت؟ ... بچه ها کجایین؟؟
    از خونه اولمم برگشتم عقب تر

    - - - Updated - - -

    میدونین همه اینا چیش زور داره؟
    اینکه این اتفقا و برخودا بی دلیله.بدن اینکه ازم چیزی داشته باشه.
    شایدم چون مامان بزرگم اومد خونمون و روم نشد بندازمش بیرون.

    ازش میترسم.
    پشتم خالیه خالیه.فهمیدم این ادم هیچوقت نمیتونه مرد من باشه.
    و من تا همیشه تنهام.
    مثه ادمی میمونم که تازه دست شوهرش واش رو شده و داره ازش طلاق میگیره.وقتایی که هنوز منگی و باورت نمیشه
    ویرایش توسط الهام20 : سه شنبه 15 بهمن 92 در ساعت 16:12

  14. کاربر روبرو از پست مفید الهام20 تشکرکرده است .

    khaleghezey (سه شنبه 15 بهمن 92)

  15. #28
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو الهام

    لجبازی یکچیزیه و تنها گذاشتن همسر یکچیز دیگه

    اینی که نوشتی با لجبازی یکم فرق داره بیشتر کینه داشتن و اینه که پشتتون خالیه و کسی رو ندارین نمیدونم چی بگم

    فقط اگه توی دوران عقدی یکم بیشتر در مورد ادامش فکر کن فکر کنم هنوز این آقا نمیدونه معنای تعهد چیه

    شرمنده اینو میگم ولی هرچیزی دیگه حدود حدودی داره

  16. 3 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    paiize (سه شنبه 15 بهمن 92), shabnam z (چهارشنبه 16 بهمن 92), الهام20 (چهارشنبه 16 بهمن 92)

  17. #29
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    امروز [ 00:12]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,569
    امتیاز
    44,921
    سطح
    100
    Points: 44,921, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,987

    تشکرشده 6,467 در 1,463 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    359
    Array
    سلام الهام عزیز.خیلی ناراحت شدم وقتی خوندم حالت اینقدربده.حق داری.لجبازی خیلی آدم رواذیت میکنه.اونم اینجوری وازطرف شوهرت!من خودم تادلت بخواداین اتفاقهاروتجربه کردم.توی دوران نامزدی وعقد.چراقبل ازاینکه مامان بزرگت بیادپیشت باسیاست وزبون خوب ازش نپرسیدی که میادپیشت یانه؟تاتوهم قبل ازاینکه مامان بزرگت بیاد پیشت ازش بخوای که نیادوتوتنهانیستی..بعدشم توچرااینقدرگریه میکنی؟باید یه کم احساساتت روکنترل کنی.باید قوی باشی ومحکم.اگه درست یادم باشه فک کنم شوهرت سن کمی داره.پس نباید بیشترازظرفیتش ازش انتظار داشته باشی.ببین شوهرت فقط یه چشم گفتن ازت میخواد.دقت کردی وقتی راضی شدی باهاش بری خونشون خودش نظرش عوض شدوگفت که بریم خونتون.دخترجون باید تاحالا قلق شوهرت دستت اومده باشه.بهش بگوعزیزم خیلی دوست دارم دونفری زندگی کردن باهم روتوی یه خونه که فقط خودمونیم تجربه کنم.بگو دلم میخواد واست خانمی کنم.غذادرست کنم.چای واست بریزم توهم کنارم باشی.بگوتا بابااینا نیستن بیا این چیزهاروامتحان کنیم فرصت خوبیه....بعدش بهش بگو اه هم دوست نداری یا راضی نیستی باشه اشکالی نداره فقط یه پیشنهاد بود...اونوقت میبینی حتی اگه اولش قبول نکنه ویامسخره ات کنه اما بعدش راضی میشه.یه کم صبروتحمل کن توتازه چندوقته شروع کردی به قول خودت هرچی تلاش کردی داری به باد میدی!
    درضمن وقتی تواینقدرپیشش گریه میکنی اون فکرمیکنه که به دردهیچی نمیخوره.انتظارکه نداری بیاد بغلت کنه واشکات روپاک کنه وبگه من اشتباه کردم وببخشید...الهام جان توباگریه هات داری این حس روبهش میدی که عامل بدبختی وتماتم مشکلات اونه!!!
    چرااینقدرقهرمیکنی بازدوباره میری التماسش میکنی ونازش رومیکشی.عزیزم فکرنمیکنی دارین مثه دوتابچه رفتارمیکنید.توفکرمیکنی اون الان ناراحت نیست.اتفاقا خیلی ناراحته وواسه همین مثه بچه هاداره باهات لج میکنه.ومیخوادطوری بهت ثابت کنه که حق باخودشه و....توهم میخوای ثابت کنی که حق باتویه.این که نشدزندگی!متاسفانه هردوی شما سن کمی داریدوفقط داریدخودتون رواذیت میکنید!عزیزم بایدیکی آب باشه یکی آتیش!وگرنه یه روزه میتونییدتموم دنیارومنفجرکنید
    دخترخوبیه کم ازاون چیزهایی که یادگرفتی ازاینجاروتوی زندگیت پیاده کن وواسه این چندروز که پدرومادرت نیستن برنامه ریزی کن واینقدر خودت رواذیت نکن.
    یه تذکرمهم تامشکلاتتون حل نشده زیر یه سقف نرید.
    ببین اون مردو مغروره.فکرمیکنه اگه بزنه زیرحرفش وبیاد خونتون خیلی به شخصیتش برمیخوره.باورکن اگه یه کم سیاست زنونه به خرج بدی میتونی اونو کم کم ببری خونتون طوری که اونم فکر نکنه اگه بیاد به مردونگیش لطمه میخوره.اصلا مستقیم بهش نگو بیاخونمون یابگی چرانمیای؟پاپیچش نشو.طوری رفتارکن تا خودش بیاد...

  18. 3 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    khaleghezey (سه شنبه 15 بهمن 92), sanjab (سه شنبه 15 بهمن 92), الهام20 (چهارشنبه 16 بهمن 92)

  19. #30
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 اردیبهشت 93 [ 08:56]
    تاریخ عضویت
    1392-8-18
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    218
    سطح
    4
    Points: 218, Level: 4
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    100 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 17 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من يه بار ديگه هم نظرمو راجع به زندگيت و رابطت و شوهرت گفتم، البته الهام جون شما خيلي اهميتي به حرف بقيه نميدي و راهي كه خودت انتخاب كردي رو ميري.
    طلاق بده ولي نه هميشه.
    شما هنوز عقدين يعني با هم زندگي نميكنين، عملا مشكلات واقعي زندگي مشترك و زندگي زير يك سقف با يك آدم ديگه، به سراغتون نيومده. ولي يه نگاه به خودت و زندگيت بنداز، اين زندگيي كه تو براي خودت آرزوشو داشتي؟
    اينكه براي گفتن هر جمله اي به شوهرت كه قراره نزديكترين آدم زندگيت باشه هزار جور ترس و لرز داشته باشي؟
    اينكه هر واكنش بدي كه بهت نشون داد بگردي ببيني كجاي حرف و كارت ايراد داشته و هميشه فكر كني نكنه تو كار بدي كردي؟
    اينكه براي جلب احترام شوهرت به خانوادت هزار جور باج بهش بدي و آخرشم هر جور بي احترامي كه ميتونه به مادر و پدرت و بقيه اقوامت بكنه؟
    اين روزا بايد بهترين روزاي زندگيت ميبود، با هم مهموني برين، با فاميلاي هم آشنا بشين، دنبال گردش و تفريح و خوشگذروني باشين، نه اينكه روزي چند ساعتش به گريه و منت كشي و التماس بگذره.
    اين آدم به درد زندگي مشترك نميخوره، اصلا نميفهمه متاهل بودن يعني چي، به شدت به خانوادش وابسته‌س،احترام به بزرگتر سرش نميشه، رفتاراش مثل يك آدم بالغ نيست، ...
    البته همه‌ي اين چيزا رو من از حرفاي خودت برداشت كردم.
    خودت خسته نشدي از اين كه هي كوتاه بياي و نقش قرباني رو بازي كني؟؟

    براي خودت احترام قائل باش، تا خودت به خودت احترام نذاري احدي برات ارزش قائل نميشه.زندگيتو جمع و جور كن، هنوز خيلي جووني، هزار تا موقعيت خوب براي زندگي و رشد و پيشرفت داري، از درجا زدن و فرو رفتن تو مشكلات بيشتر خودتو نجات بده.

    اگه يه بار تو انتخابت اشتباه كردي دليل نميشه اين مسير اشتباه رو براي يه عمر ادامه بدي.

  20. 3 کاربر از پست مفید مانلي تشکرکرده اند .

    khaleghezey (چهارشنبه 16 بهمن 92), shabnam z (چهارشنبه 16 بهمن 92), الهام20 (چهارشنبه 16 بهمن 92)


 
صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ریزش مو و اعتیاد پدرم و بیزاری از هویتم - چه کنم؟
    توسط Yellow.king در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 66
    آخرين نوشته: چهارشنبه 23 تیر 95, 21:31
  2. ما مشکلی نداریم اما سر کوچکترین چیزا بطور افتضاحی باهم قهر میکنیم
    توسط Agreen در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 22
    آخرين نوشته: سه شنبه 05 شهریور 92, 21:05
  3. کم کردن میزان خواب
    توسط داملا در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: شنبه 05 شهریور 90, 07:46
  4. همه چیزدرموردچاقی
    توسط tina_asheghetanha در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: پنجشنبه 09 خرداد 87, 07:10

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:21 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.