سلام دوستای گلم.از همتون ممنونم که وقت گذاشتیدوبهم توجه کردید.اما ببینیدتوجامعه ماهرکس جرمی وگناهی مرتکب میشه میندازنش زندان.یعنی تلافی قتل وفحشا دزدی و...زندان وحبس هست.یعنی تااینحدزندانی بودن برای شخص ملالت اورهست.خب درواقع منم حال یک زندانی رادارم.شایداگه این محدودیتها نبودن اصلا دیربه دیرمیرفتم بیرون ولی حالاکه ازم منع کردن منم بیشتر بهم فشارمیادودلم میخاداین قفس رابشکنم وازادی رامثل قبل تجربه کنم.منظورم اینه که شایدتوبیرون رفتن چیزی نباشه ولی به احساسات وشخصیت من ضربه واردشده ودرکل ازاینده میترسم.همش توتصورم میادکه توخونه ایندمون درروم قفل میکنه وخودش تنهامیره بادوستاش.این فکرها دیونه م کرده وبشدت ازش میترسم.اصلاجرات گفتگوباهاش ندارم.چون اگه دعوابشه مثلامیگه حق نداری خونه مامانمم بری.یا میگه پات میشکونم بفهمم تا سرکوچه هم رفتی.کلااسیر دلهره شدم وامیدی به ادامه دادن باهاش ندارم.ازطرفی هم میدونم حاضربه طلاق نیست.منم دلایل منطقی بزای طلاق غیابی ندارم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)