به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 25 , از مجموع 25
  1. #21
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 مهر 93 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1391-8-22
    نوشته ها
    603
    امتیاز
    2,846
    سطح
    32
    Points: 2,846, Level: 32
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    884

    تشکرشده 793 در 374 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    72
    Array
    طناز جون به خدا من یکی از این همه بی سیاستیت کلافه شدم. اصلا بذار اشتباهات کاراتو بهت بنویسم

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط tannaz joon نمایش پست ها
    kmr
    منم تقریبا با سیاست برخورد کردم و اصلا به روی خودم نیاوردم (اخه سکوت کجاش سیاسته اونم جلوی این همه حرف . عزیزم تو به جای سکوت به همسرت میگفتی من که همیشه بهت میگم منم ببر اونجا.همینو میخواستی که ازم شاکی شن؟ تازه باید ازش طلبکار هم میشدی. مگه نه اینکه همیشه تو پست هات میگفتی میخوام برم نمیبره؟ بعد هم فردا هم که رفتی اونجا بهشون غیر مستقیم میگفتی که خیلی دوست داری زود به زود بیای ببینینشون ولی همسرت نمیاره.

    اگه اینو میگفتی 2 حالت داشت: 1- یا دفعه بعد که گفتی منم میرم همسرت هم میبردت و مجبور نبودی همیشه خونه مامانت باشی 2- یا اینکه اونا به خاطر خراب کردن تو گفته بودن نه اینکه واقعا دوست داشته باشن تو بری اونجا که در این صورت هم دیگه دفعه بعد دهنشو میبندن و دیگه از این چرب زبونیا به همسرت نمیکنن که پرش کنن.

    در ضمن دیر هم نشده. دفعه بعد که اومدین به همسرت بگو ددیدی اون دفعا بابات ناراحت شد. خب اونم بزرگه انتظار داره بیا بریم بهش یه سر بزنم. وقتی رفتین همه اینا رو بهش (به پدر شوهرت) بگو (
    بعد هم فردا هم که رفتی اونجا بهشون غیر مستقیم میگفتی که خیلی دوست داری زود به زود بیای ببینینشون ولی همسرت نمیاره). البته با خنده و زیرکی.

    یه دفعه بی مقدمه گفت اصلا برای چی بیام خونه مامانت کی بهم زنگ زده بیا؟؟ عزیزم به جای حرص خوردن باید بهش میگفتی اونجا خونه خودته و تو هم مثل بچه خودشونی و نیازی به اینکار نیست. مگه من از خانواده ات انتظار همچین کاری رو دارم که تو داری؟ در ضمن مامانم همیشه حالتو میپرسه و دوست داره بیای. ولی تو خودت نمیای.


    مادر شوهرم صداش کرد پدر شوهرم گفت هاااان کیه چکار داره؟؟؟واسه چی زنگ زده ؟؟{ساعت ٩ شب بود و اون شبا تا ٢/٣ بیداره..توی یه ذره خونه زندگی میکنن و امکان نداره از صحبتای مادر شوهرم نفهمیده باشه من پشته خطم }
    اومد گوشیو گرفت هان؟چیه ؟چکار داری؟گفتم خوبی بابا؟گفت اره چیه ؟گفتم خوب بودی ؟اره گفتم باشه برو استراحت کن گوشیو گذاشت..وقتی قطع کردم آتیش گرفته بودم.شوهرمم پیشم بود اما حرفای باباشو نشنید گفت خواب بود بابام گفتم اره گفت الااااان؟؟اونم تعجب کرد..
    مجبور نبودی باهاش حرف بزنی و فقط میگفتی مامان جای به بابا سلام برسون. همین. چرا بدو بدو سراغ چیزی میری که ازت انتظار نیست. مگه هر وقت اونا به همسرت زنگ میزنن میگن گوشیو بده با خانمت هم حرف بزنیم. فقط برای خوب جلوه دادن خودشون میگن به طناز جان هم سلام برسون.

    حالا هم که حرف زده بودی و اون رفتارو کرده بوده خودتو میزدی به اون راه میگفتی ای وای بابا جون واقعا شرمنده ام که از خواب بیدارتون کرده.
    حالا چرا عصبانی میشین؟ فقط میخواستم حالتونو بپرسم. نمیخواستم ناراحتتون کنم. و یکم مظلوم نمایی. از من خداحافظ. گوشیو میدم به فلانی(همسرتون) اونم اینجا کنار منه.

    با این کار هم دیگه اون کارشو تکرار نمیکرد و به خودش میومد و هم همسرت میفهمید که باهات بد حرف زده.

    من اصلا درباره این به شوهرم هیچی نگفتم.. لازم هم نیست چیزی بگی . خودت خواستی حرف بزنی و هر عکس العملی دیدی مقصر خودت بودی.


    میخام ببینم به نظرتون چکار کنم؟؟بهش بگم؟؟ یا نه مثه خودشون موزیانه حالشونو بگیرم.؟؟؟؟ چیزی نگو. چون کار بدی از طرف اونا ندیده که طرف تو رو بگیره. مگه نه؟ فقط خودت بد میشی.

    البته به مادر شوهرم گفتم و اون مثل همیشه روفع کرد .. باز یه اشتباه دیگه که نقطه ضعفتو بهشون نشون دادی. فکر میکنی همسرشو میذاره و طرف تو رو میگیره؟ اصلا نباید به روی خودت میاوردی که ناراحت شدی که تو شوک بمونن که تو اصلا برات مهم نیست این کارا.
    ..
    ویرایش توسط kamr : شنبه 07 دی 92 در ساعت 13:00

  2. 2 کاربر از پست مفید kamr تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 07 دی 92), tannaz joon (شنبه 14 دی 92)

  3. #22
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود

    من یکی که میخوتم انصافا به این نتیجه رسیدم درسته پدرشوهرتون انسان صادقی نیست ولی شما هم کم شیشه خورده ندارین اصلا حس خوبی نسبت به رفتارا و کاراتون ندارم شدین دقیقا مثل پدرشوهرتون

    این وسط این شوهر بیچاره چه گناهی داره.طرز صحیح صحبت کردن با ایشون رو بلد نیستین اصلا.
    بار هزارم بابا توی ماشین جای حرف زدن نیست
    چرا توی خونه با هم صحبت نکردین؟!!! چی میشد خوب میگفتی ااا آقا ببخشین حالا که تدارک دیدین اگه ایراد نداره چون مادرم زودتر گفته و دلش برای دومادش خیلی تنگ شده همش سراغشو ازم میگیره الان یه زنگ بزنیم به بابا اینا ازشون سپاسگزاری کنیم بخاطر ما تدارک دیدن و زحمت کشیدن اینهمه جلوی آقاتون زنگ میزدی میرفتی خونه بابات یا چی میشد مثلا 2ساعت خونه مامان اینا بودی به آقاتون قبلش هماهنگ میکردین دوساعت موندیم بریم خونه بابا اینا ناراحت نشن.

    خواهشا تورو جون هرکی دوس داری این اخلاقای زشت رو بزارین کنار بابا شما تحصیلکرده هستینا من اگه انجام بدم میگم دیپلمه هستم و بازاری ولی شما چی؟!!! بخدا دقیقا داری میشی مثا پدر شوهرت

    ببخشید اگه تند نوشتم دست خودم نیست از بی اخلاقی بینهایت متنفرم.ایشالله اگه خدا بخواد چندسال دیگه مامان میشی و بچتون باید شمارو الگوی خودش قرار بده یکم بیشتر دقت کنین

    توی ماشین موقع رانندگی خواهشا دیگه در مورد مسائل مهم گفتگو نکنین که بی نتیجست و به بحث مخرب میرسه خواهش میکنم تکرار نشه

  4. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    mercedes62 (شنبه 07 دی 92)

  5. #23
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 دی 93 [ 11:07]
    تاریخ عضویت
    1392-6-21
    نوشته ها
    187
    دستاوردها:
    100 Experience PointsOverdrive1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    143

    تشکرشده 73 در 46 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط kamr نمایش پست ها
    طناز جون به خدا من یکی از این همه بی سیاستیت کلافه شدم. اصلا بذار اشتباهات کاراتو بهت بنویسم

    - - - Updated - - -



    ..
    عزيزم من بارها بارها به خانواده شوهرم گفتم من ميخوام بيام خونتون پسرتون منو نمياره..اما اون لحظه به اصطلاح خودشون ناراحت شدن و گفتن حتما بهش ميگيم اما بعدش دوباره همون اش و همون كاسه..
    درباره بهانه اوردن واسه اومدنشم واقعا اونا پرش كرده بودن اصلا منو نميديد فقط ميخواست با من دعوا كنه تا تخليه بشه..
    اگه به مادرشوهرم گفتم گوشيو بده به بابا دليل اولش شوهرمه كه ناراحت ميشه اگه جدا با باباش حرف نزنم دليل دومشم پدرشوهرمه كه پيش شوهرم گله ميكنه چرا زنت به من زنگ نميزنه و دوباره شوهرم پر ميشه و روز از نو روزي از نو
    به مادرشوهرم گفتم چون واقعا خسته شدم از اينكه در برابر كاراشون سكوت كردم و اصلا نشون ندادم ناراحت شدم مخصوصا اينكه ايندفعه به شوهرمم نگفتم.نميخوام فكر كنن هركار كنن من پخمه ام..

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط khaleghezey نمایش پست ها
    درود

    من یکی که میخوتم انصافا به این نتیجه رسیدم درسته پدرشوهرتون انسان صادقی نیست ولی شما هم کم شیشه خورده ندارین اصلا حس خوبی نسبت به رفتارا و کاراتون ندارم شدین دقیقا مثل پدرشوهرتون

    این وسط این شوهر بیچاره چه گناهی داره.طرز صحیح صحبت کردن با ایشون رو بلد نیستین اصلا.
    بار هزارم بابا توی ماشین جای حرف زدن نیست
    چرا توی خونه با هم صحبت نکردین؟!!! چی میشد خوب میگفتی ااا آقا ببخشین حالا که تدارک دیدین اگه ایراد نداره چون مادرم زودتر گفته و دلش برای دومادش خیلی تنگ شده همش سراغشو ازم میگیره الان یه زنگ بزنیم به بابا اینا ازشون سپاسگزاری کنیم بخاطر ما تدارک دیدن و زحمت کشیدن اینهمه جلوی آقاتون زنگ میزدی میرفتی خونه بابات یا چی میشد مثلا 2ساعت خونه مامان اینا بودی به آقاتون قبلش هماهنگ میکردین دوساعت موندیم بریم خونه بابا اینا ناراحت نشن.

    خواهشا تورو جون هرکی دوس داری این اخلاقای زشت رو بزارین کنار بابا شما تحصیلکرده هستینا من اگه انجام بدم میگم دیپلمه هستم و بازاری ولی شما چی؟!!! بخدا دقیقا داری میشی مثا پدر شوهرت

    ببخشید اگه تند نوشتم دست خودم نیست از بی اخلاقی بینهایت متنفرم.ایشالله اگه خدا بخواد چندسال دیگه مامان میشی و بچتون باید شمارو الگوی خودش قرار بده یکم بیشتر دقت کنین

    توی ماشین موقع رانندگی خواهشا دیگه در مورد مسائل مهم گفتگو نکنین که بی نتیجست و به بحث مخرب میرسه خواهش میکنم تکرار نشه
    ميشه بگي من چكار كردم كه شما به اين نتيجه رسيدي؟؟؟وقتي من از خونمون بهش گفتم شب يلدا نصف خونه شما باشيم نصف خونه ما اونم قبول كرد.بعدش كه رسيديم اونجا فرداش كلا نظرش عوض شد.تا ساعت 12 خونه ما نشست هرچي گفتم بريم اونجا گفت نه نميخواد.گفتم پس بذار واسه خوابيدن منم بيام اونجا كه با هم باشيم بازم گفت نه بده..بايد چكار ميكردم؟؟؟
    چه صحبتي كردم كه طرزش اشتباه بوده؟؟وقتي اون با من دعوا داشت؟؟
    نميدونم شما منظور منو متوجه نميشين يا من منظور شمارو..

    - - - Updated - - -

    بچه ها با مشكل جنسيش چكار كنم؟؟؟مطمئنم يه مشكلي داره..اما قبول نميكنه بياد دكتر رابطه مون شده ماهي يه بار 2ماه يك بار..

    - - - Updated - - -

    مشكل ديگ من قضيه وامه..كه اصلا معلوم نيست ميخواد چكار كنه و ثبات نداره..
    ویرایش توسط tannaz joon : سه شنبه 24 دی 92 در ساعت 15:49 دلیل: اشتباه لغت

  6. #24
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 دی 93 [ 11:07]
    تاریخ عضویت
    1392-6-21
    نوشته ها
    187
    دستاوردها:
    100 Experience PointsOverdrive1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    143

    تشکرشده 73 در 46 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام..
    بازم من اومدم با یه دنیا مشکل که فکر میکنم حل شدنی نیست و من خودمو الاف کرم..
    بعد از این همه مدت هنوز شوهرم مثل سابق رفتار میکنه..اون خونه باباش میمونه و من هم خونه بابام و برای یکی 2 وعده خیییییییییییییللللللللللی ییییییی بهم لطف میکنه منو میبره خونه باباش.اونم به زور و اصرار من..پریشب بهم گفت برو خونه بابات دیگه من اینجا راحت نیستم تو هستی.گفتم من که به کارت کار ندارم.گفت میخوام با داداشم فیلم ببینم شب تو هستی نمیشه.گفتم برو ببین من کاری ندارم بهت.بماند که بعد از اون 20 بار با لحنای مختلف گفت برو.شب رفت فیلم نگاه کردو منم رفتم خوابیدم.اونم ساعت 3 نصفه شب اومد خوابید.منم هیچی بهش نگفتم..
    دیروز نهار خونه مامانم اینا بودیم.از خونه مادرشوهرم اینا که داشتیم میرفتیم مادرشوهرم به شوهرم گفت بعد از ظهر منو بابات میریم ختم پدرزن پسر عمه ات..ما خونه مامانم بودیم که زنگ زد به مادرش چی شد میرین؟مادرش گفت بابات نمیاد از طرفیم بده اگه نریم.شوهرم گفت من میام راضیش میکنم میبرمش.من بهش گفت من با زن پسر عمه ات صمیمی هستم بذار منم بیام.گفت نه نمیخواد.گفتم پس اگه مامانت خواست بیاد منو هم بگو بیام دوست دارم بیام باهاتون باشه چشم حتما میام.
    1ساعت گذشت من به شوهرم زنگ زدم ببینم رسیدن یا نه که 2بار زنگ زدم جواب نداد به گوشی مادرشوهرم زنگ زدم دیدم بعععععععععله تو ماشینه و دارن میرن.اونجایی که میخواستن برن یه شهر دیگه بود و 1 ساعت و نیم با شهر خودمون فاصله داشت.بهش گفتم گوشیو میدی به ..گفت شوهرت داره رانندگی میکنه میگه بهدا زنگ میزنه.
    منو میگی اتییییییییششش گرفتم.1ساعت بعد زنگ زد جواب ندادم.خییییلی عصبانی بودم از دستش.دفعه اولش نبود که منو میپیچوند با خانوادش میرفت.اینا همه زیر سر اون بابای کثافتشه..وقتی من هستم انقدر باهام بدرفتاری میکنه و معذب رفتار میکنه که شوهرم به خاطر اون منو پس میزنه.اخر شب بهش اس دادم کجایی عزیزم؟همین کلمه عزیزمو که گفتم و بهش اس دادم پررو و حق به جانب شد.گفت قبرستون کدوم طبسی زنگ میزنم جواب نمیدی؟منم گفتم خیلی پررویی..دیگه یادم نیست چی گفتمو اون چی گفت فقط یادمه اون خییییللللللییییی حق به جانب رفتار کرد..منم بهش گفتم زودتر کارتو بکن بریم خونه خسته شدم اینجا اونم گفت باشه.
    دیشب تا صبح گریه کردم حالم اصلا خوب نبود.بهش اس دادم تو باعث حال بد منی.اونم واسه اینکه دست پیشو بگیره گفت فکر کردی حال من خوبه؟
    منم گفتم چرا حالت بد باشه؟من اضافی هستم.تو که هرکار بخوای راحت میکنی دیگه
    اونم گفت همه کارات افراطیه خسته شدم..حالم از خودمم بهم میخوره
    اصلا طبق معمول نمیخواد قبول کنه کارش اشتباه بوده..باز میخواد همه چیو بندازه گردن من.منم بهش گفتم:
    ازت توقع دارم منو به عنوان شریک زندگیت قبول کنی کارم افراطه؟بهت میگم تو به عنوان یه مرد متاهل هر مجلس و مهمونی میشه تنها نری افراطه؟چرا چرت و پرت میگی این حرفا چیه اخه میزنی؟اینام چیزیه که من بخوام سرش باهات بحث کنم؟منم حالم از کارای تو بهم میخوره که باید باهات سر ابتدایی ترین مسائل بحث کنم..یعنی واقعا این چیزارو خودت نمیفهمی؟تو هر جا دلت خواست منو پس بزنی با خانوادن بری اونوقت من اعتراض کنم افراطه؟کجای دنیا این حرفو تایید میکنن؟اخه بیشعور مگه من دوست دخترتم؟؟

    خسته شدم از کاراش..از حرفاش..از رفتاراش
    اخه چرا باید حتی سر اینجور چیزا هم بحث داشته باشم باهاش؟؟این اس ام اسو صبح بهش دادم.هنوز جواب نداده احتمالا خوابه..
    مطمئنم همه این حرفا زیر سر باباشه..باباش همش میخواد بین ما جدایی بندازه و از دست منم هیچ کاری بر نمیاد..هیچ کاری..چون شوهرم با باباشه..همش دوست داره با خاونوادش تنها باشه و من نباشم..
    چکار کنم؟؟
    چرا بعد این همه مدت کسی نمیتونه واسه این مشکل من یه راه حل بده؟؟

  7. کاربر روبرو از پست مفید tannaz joon تشکرکرده است .

    الهام20 (دوشنبه 04 فروردین 93)

  8. #25
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    62
    Array
    سلام طناز عزیز سال نو مبارک انشااله که سال خوبی رو داشته باشی

    همین حساسیتی که تو به پدرشوهرت داری من نسبت به مادر شوهرم داشتم و زندگیم به اینجا رسیده یا حساسیتت و کم کن و نسبت به رفتارای پدرشوهرت بی تفاوت باش یا منتظر روزی باش که مثل من روزشماری به پایان رسیدن زندگیتو بکنی
    من به عقد مادرشوهرم دراومدم الانم مادرشوهرم داره منو طلاق میده

    - - - Updated - - -

    راه حل مشکلت فقط خودتی و خودت

  9. کاربر روبرو از پست مفید بهار_68 تشکرکرده است .

    الهام20 (دوشنبه 04 فروردین 93)


 
صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:10 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.