طناز جون به خدا من یکی از این همه بی سیاستیت کلافه شدم. اصلا بذار اشتباهات کاراتو بهت بنویسم
- - - Updated - - -
..kmr
منم تقریبا با سیاست برخورد کردم و اصلا به روی خودم نیاوردم (اخه سکوت کجاش سیاسته اونم جلوی این همه حرف . عزیزم تو به جای سکوت به همسرت میگفتی من که همیشه بهت میگم منم ببر اونجا.همینو میخواستی که ازم شاکی شن؟ تازه باید ازش طلبکار هم میشدی. مگه نه اینکه همیشه تو پست هات میگفتی میخوام برم نمیبره؟ بعد هم فردا هم که رفتی اونجا بهشون غیر مستقیم میگفتی که خیلی دوست داری زود به زود بیای ببینینشون ولی همسرت نمیاره.
اگه اینو میگفتی 2 حالت داشت: 1- یا دفعه بعد که گفتی منم میرم همسرت هم میبردت و مجبور نبودی همیشه خونه مامانت باشی 2- یا اینکه اونا به خاطر خراب کردن تو گفته بودن نه اینکه واقعا دوست داشته باشن تو بری اونجا که در این صورت هم دیگه دفعه بعد دهنشو میبندن و دیگه از این چرب زبونیا به همسرت نمیکنن که پرش کنن.
در ضمن دیر هم نشده. دفعه بعد که اومدین به همسرت بگو ددیدی اون دفعا بابات ناراحت شد. خب اونم بزرگه انتظار داره بیا بریم بهش یه سر بزنم. وقتی رفتین همه اینا رو بهش (به پدر شوهرت) بگو (بعد هم فردا هم که رفتی اونجا بهشون غیر مستقیم میگفتی که خیلی دوست داری زود به زود بیای ببینینشون ولی همسرت نمیاره). البته با خنده و زیرکی.
یه دفعه بی مقدمه گفت اصلا برای چی بیام خونه مامانت کی بهم زنگ زده بیا؟؟ عزیزم به جای حرص خوردن باید بهش میگفتی اونجا خونه خودته و تو هم مثل بچه خودشونی و نیازی به اینکار نیست. مگه من از خانواده ات انتظار همچین کاری رو دارم که تو داری؟ در ضمن مامانم همیشه حالتو میپرسه و دوست داره بیای. ولی تو خودت نمیای.
مادر شوهرم صداش کرد پدر شوهرم گفت هاااان کیه چکار داره؟؟؟واسه چی زنگ زده ؟؟{ساعت ٩ شب بود و اون شبا تا ٢/٣ بیداره..توی یه ذره خونه زندگی میکنن و امکان نداره از صحبتای مادر شوهرم نفهمیده باشه من پشته خطم }
اومد گوشیو گرفت هان؟چیه ؟چکار داری؟گفتم خوبی بابا؟گفت اره چیه ؟گفتم خوب بودی ؟اره گفتم باشه برو استراحت کن گوشیو گذاشت..وقتی قطع کردم آتیش گرفته بودم.شوهرمم پیشم بود اما حرفای باباشو نشنید گفت خواب بود بابام گفتم اره گفت الااااان؟؟اونم تعجب کرد.. مجبور نبودی باهاش حرف بزنی و فقط میگفتی مامان جای به بابا سلام برسون. همین. چرا بدو بدو سراغ چیزی میری که ازت انتظار نیست. مگه هر وقت اونا به همسرت زنگ میزنن میگن گوشیو بده با خانمت هم حرف بزنیم. فقط برای خوب جلوه دادن خودشون میگن به طناز جان هم سلام برسون.
حالا هم که حرف زده بودی و اون رفتارو کرده بوده خودتو میزدی به اون راه میگفتی ای وای بابا جون واقعا شرمنده ام که از خواب بیدارتون کرده. حالا چرا عصبانی میشین؟ فقط میخواستم حالتونو بپرسم. نمیخواستم ناراحتتون کنم. و یکم مظلوم نمایی. از من خداحافظ. گوشیو میدم به فلانی(همسرتون) اونم اینجا کنار منه.
با این کار هم دیگه اون کارشو تکرار نمیکرد و به خودش میومد و هم همسرت میفهمید که باهات بد حرف زده.
من اصلا درباره این به شوهرم هیچی نگفتم.. لازم هم نیست چیزی بگی . خودت خواستی حرف بزنی و هر عکس العملی دیدی مقصر خودت بودی.
میخام ببینم به نظرتون چکار کنم؟؟بهش بگم؟؟ یا نه مثه خودشون موزیانه حالشونو بگیرم.؟؟؟؟ چیزی نگو. چون کار بدی از طرف اونا ندیده که طرف تو رو بگیره. مگه نه؟ فقط خودت بد میشی.
البته به مادر شوهرم گفتم و اون مثل همیشه روفع کرد .. باز یه اشتباه دیگه که نقطه ضعفتو بهشون نشون دادی. فکر میکنی همسرشو میذاره و طرف تو رو میگیره؟ اصلا نباید به روی خودت میاوردی که ناراحت شدی که تو شوک بمونن که تو اصلا برات مهم نیست این کارا.
علاقه مندی ها (Bookmarks)