بحران عزیز
هم اتاقی من توو خوابگاه یه سال عاشق یکی از پسرای دانشکدمون بود. ازون عشقا که از خوابو خوراک افتاده بود! اما پسره با یکی دیگه از دخترای دانشگاه دوست بود که واقعا زیبا بود.. ازون دخترایی که همه ی پسرا آرزو داشتن باهاش باشنو به معنای واقعی کلمه از دوستم سرتر بود. همه هم موضوع این دوستیو میدونستن جز هم اتاقیم! چون دوستم هر شب میومدو از اینکه پسره دنبالش اومده بودو نگاش میکردو ... تعریف میکرد که هیچکس دلش نمیومدحقیقتو بگه!
حتی وقتی توی دانشگاه باهاش بودم هیچ حرکت خاصی از اون پسر که نشاندهنده ی علاقه یا توجه بهش باشه نمیدیدم، اما بطور خیلی جالبی دوستم هر حرکت اونو به نفع خودش تفسیر میکرد!
نمیدونم واقعا ما دخترا چرا انقدر سریع میریم تو توهم! شاید اون آقا واقعا بهت علاقه داشته باشه و اشتباه نکرده باشی اما ماجرای این هم اتاقیم بزرگترین درس بود برای من که تا وقتی یه پسر توی چشمام نگاه نکنه و نگه که بهم علاقه داره چیزیو باور نکنم و بهت پیشنهاد میکنم تو هم همینکارو بکنی و وقت و انرزیتو بیخود برای هر کسی هدر ندی دوست من
علاقه مندی ها (Bookmarks)