سنجاب جان،
دوست گلم، میبینم شرایط سختی واست درست شده ناراحت میشم.
دوس دارم بتونیم کمکت کنیم.
من نمیدونم فرهنگ منطقه زندگی شما چه جوریه، یا اینکه به این رابطه توی دانشگاه شما چی میگن یا حتی سطح اعتقاداتت چطوریه و...
تنها چیزی که من اینجا به وضوح میبینم و اتفاقاً مهم هم هست، اینه که شما در وجدان خودت با این نوع رابطه مشکل داری.
اگه اشتباه میگم بگو.
خب دوست عزیزم، چرا خودت رو اذیت میکنی؟
یک مدت باهاش سنگین باشی تموم میشه.
اینجور که تعریف کردی، فکر نمیکنم نظر خاصی داشته باشه طرفت.
بخاطر همین زود تموم میشه.
نمیخوام نصیحت کنم. اما شما که میدونستی با این روابط بی هدف مشکل داری، از اول باید جلوش رو میگرفتی.
مثلا مرز ها و تفاوتهای رابطه درسی و رابطه دوستانه رو حداقل برای خودت، تعریف میکردی. و همه ی تلاشت رو میذاشتی روی اینکه از اون مرزها نه خودت رد بشی نه اجازه بدی ایشون رد بشه. (کلاه خودت قاضی. واقعا اسمس نصفه شبی کجای یک رابطه درسی قرار داره؟!)
اونوقت انقدر اذیت نبودی.
اما الان هم دیر نشده.
خودت رو دور کن.
اگه حتی یه ذره هم حس انتخاب همسر آینده بهت داشته باشه (حتی فکر اولیه ش تو ذهنش باشه)، خودش به صرافت میفته و اگه به ابراز کلامی (علاقه یا خواستگاری) رسید، مدیریت شرایط میفته دست شما و میتونی راحت مسیر رو بندازی در مسیر درست و اخلاقی و تحت نظر خانواده ها و...
و یک راه دیگه هم هست.
اما باید شرایطش وجود داشته باشه. اگه شرایطش نباشه نمیشه.
مثلا باید استادی باشه که با دانشجو ها خیلی رفیقه و اتفاقا شما دو تا هم با این استاد کلاس و پروژه داشته باشید و باهاتون زیاد سر و کار داشته باشه و استادتون هم آدم مطمئنی باشه. و بری با استادت صحبت کنی و بهش بگی که یک همچین موضوعی هست و ازش درخواست کنی که به صورت خصوصی آقا پسر رو ببینه و شما رو بهش پیشنهاد بده.
و بعد بهت اطلاع بده که چه جوریاست.
اینجوری هم به منظور نظرت میرسی و هم اینکه در صورت منفی بودن نظر ایشون، شما کوچیک نمیشی.
میگم. شرایطش باید باشه.
اگه نیست همون راه حل اول موجوده!
باور کن با این وابستگی ای که میگی بوجود اومده یا داره میاد، راه درست دیگه ای وجود نداره.
علاقه مندی ها (Bookmarks)