به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 31
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آبان 92 [ 20:58]
    تاریخ عضویت
    1392-8-23
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    37
    سطح
    1
    Points: 37, Level: 1
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 25 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط farshidnaji نمایش پست ها
    پایین بودن سطح خانوادش در برابر عشقی که به شما داره هیچیه شما دارید با خودش زندگی می کنید با خانوادش که یک ساله ارتباط ندارید همین کهه با شما دوست داره تو اجتماع ظاهر بشه یعنی به شما افتخار میکنهزنان ایرانی اکثرا قد کوتاه هستن ولی فکر نمی کنم همشون خونه نشسته باشناگر اینقدر قبولش نداشته باشید رفته رفته اونم شکسته تر میشه و رفته رفته وضعیت بتر میشهمن خواهش می کنم خودتون رو جای اون بزاریدالان این شرایطی که دارید و همسرتون رو هم دوسترید آیا نمی تونید به عنوان یک زن کمی بیشتر تو کانون توجه همسرتون باشیدبه این فکر کنید که تو این سایت مردایی هستن که زن زیبا هم داشتن ولی زنشون هیچ علاقه ای بهشون نداشته فکر میکنم شما از اونا خوشبختر هستیداتفاقا همین که چند سال پیش نتونستید دوستی رو به هم بزنید تا مرحله ازدواج پیش رفتید این رو از بی عرضه گی شما نمیدونم و خیلی شما رو انسان مهربون و با تعهد شناختمهمین که در جواب اینکه چرا جدا نمی شید جواب میدید گناه داره نشون از مردونگی مشا داره چون خیلی از آدما بعد از شکست عشقی ضربه بزرگی میخورن که شما این ضربه رو به همسرتون نزدیداز این به بعد هم میتونید اعتماد به نفسش رو بالا ببریداز شما خواهش میکنم اگر برای شب برنامه کاری ندارید از همین امشب شروع کنیددرخواست کنید با شما بیرون بیاد برای صرف شام نه تو فضای بسته رستوران میتونید یه ساندویچی یا همبرگری تو پارک با هم بخوریددیگه هم فکر مرگ رو نکنید زندگی که شما دارید ارزشش بیشتر از ایناست
    مرسی ، خیلی دوست دارم ازین فکرا و از این وضعیت خارج بشم . ممنونم حرفات آرامش بخش برام مرس. سعیمو میکنم

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط مصباح الهدی نمایش پست ها
    سلام
    مگه قد شما و همسرتون چقدره؟
    شاید با کفش پاشنه بلند حل بشه.یا کفش لژ دار که راحت تر هم هست.
    من پیشنهاد می کنم همسرتون یک دوره کلاس های گریم و خودآرایی بگذرونن!باور کنید خیلی موثره!!!من خودم کسی را میشناختم که اصلا قیافه خوبی نداشت.چند وقت پیش دیدمش.اصلا نشناختمش!!!با آرایش و گریم خودشو بسیار زیبا کرده بود.حتی با گریم معلوم هم نمیشه!
    اگر بازیگران را دیده باشین؛قیافه یک شخص را با گریم کلا عوض می کنن!و شبیه مثلا شخصیت مورد نظر میشه.
    157 قدش با پاشنه بلند شاید 160 بشه اصلا تا حالا ازش سوال نکردم تقریبا دیگه
    خودم 182

  2. کاربر روبرو از پست مفید siavash365 تشکرکرده است .

    farshidnaji (پنجشنبه 23 آبان 92)

  3. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 اسفند 97 [ 18:25]
    تاریخ عضویت
    1392-3-30
    نوشته ها
    167
    امتیاز
    5,346
    سطح
    46
    Points: 5,346, Level: 46
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 4
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 194 در 95 پست

    Rep Power
    27
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط siavash365 نمایش پست ها
    مرسی ، خیلی دوست دارم ازین فکرا و از این وضعیت خارج بشم . ممنونم حرفات آرامش بخش برام مرس. سعیمو میکنم
    حرفای شما که ینقدر انسان هستید و بی قید و بند نبودید که مثل اکثر پسرا با احساسات یه دختر بازی کنید بیشتر به من آرامش میده

    که کسایی هستن که به حاضر هستن رو خودشون پا بزارن تا شکست عشقی رو به کسی تحمیل نکنند

    قطعا شما این توانایی رو دارید برای بهتر کردن زندگیتون

    حالا فکر کردن به زمان برگشت به شهر خودتون به تصمیم شما بستگی داره

    ولی من امیدوارم امشب خیابونای شهری که توش زندگی میکنید پذیرای شما 2 نفر باشن

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط جاثیه نمایش پست ها
    برادر گرامی سلام

    من از روانشناسی چیزی نمی دانم اما به نظرم می آید این صحبت های شما خیلی غیر طبیعی هستند:
    1- اصلا از قیافه و هیکلش خوشم نمیومد...
    در این صورت اصلا رابطه دوستانه را چه طور با او شروع کردید؟ چه طور ممکن است آدم اصلا از قیافه و هیکل کسی خوشش نیاید - آن هم آدمی مثل شما که به گویا قیافه برایتان در اولویت قرار دارد- و با این وجود بخواهد با او رابطه داشته باشد؟
    مجبور بودید او را به عنوان دوست انتخاب کنید؟

    2- از منم یه ماه بزرگتره . من همیشه معیارام برای ازدواج کم سن تر از خودم باشه.. از نظر خانواده هم خانواده خوبی از نظر من نداره...
    مگر از شما پنهان کردند که یه ماه بزرگتر هستند؟ مگر خانواده اش را وقتی به خواستگاری رفتید نشناختید؟
    مجبور بودید با کسی که معیار های شما را ندارد ازدواج کنید؟

    3- برای این که از عذاب وجدان خودم کم کنم سعی کردم بهش کمک کنم که رابطه برقرار شد...
    از چه بابت عذاب وجدان داشتید؟ مگر به ایشان قول ازدواج داده بودید؟ مگر از روز اول رابطه تان هر دو نمی دانستید قصد ازدواج ندارید؟ مگر رابطه جنسی داشتید ؟ -ببخشید ها- مگر مثلا ایشان از رابطه ای که با شما داشتند حامله شده بودند و به ماه های آخر بارداری هم رسیده بودند و برای جمع کردن مشکل به بار آمده احساس مسئولیت کردید؟ ( البته مطمئنم این طور نبوده منظورم این است که آخر برای چه عذاب وجدان داشتید؟)
    برادر گرامی رابطه برقرار نمی شود .رابطه را برقرار می کنند. وقتی سعی کمک کردن داشتید و دیدید این سعی شما به جهت بدی افتاده است و دارد به برقرار شدن دوباره رابطه منجر می شود ، چرا جهت سعی تان را عوض نکردید که به برقراری رابطه منجر نشود؟

    4-بهش گفتم من نمی تونم باهات ازدواج کنم قیافشو که دیدم دلم خیلی براش سوخت...
    می توانستید از او معذرت بخواهید و خواهش کنید شما را ببخشد و پی کارتان بروید. شما که فهمیده بودید به درد هم نمی خورید فکر نکردید بهترین لطفی که می توانید به او بکنید این است که رهایش کنید تا کسی را که مناسبش باشد پیدا کند؟
    آیا امکان داشت از دوری شما بمیرد؟ آیا تا آخر عمرش غصه می خورد؟ آیا تا آخر عمرش بی شوهر می ماند؟

    5- همش خدا خدا می کنم خدا یکی از ما رو بکشه...
    یا باید رابطه تان را درست کنید یا باید با احترام از هم طلاق بگیرید. به درست کردن رابطه میلی ندارید و شجاعت طلاق گرفتن را هم ندارید. لابد مردن ساده ترین راه است. عجیب نیست که همسرتان خیال می کند افسرده اید.
    فکر مردن را از سرتان بیرون کنید . شما و همسرتان جوانید و سال ها می توانید با هم یا بدون هم زندگی کنید . یک نگاه به مشکلاتی که دیگران در همین سایت بیان کرده اند بیندازید. مردم مشکلات بدتر از شما دارند و هوس مردن نمی کنند. به خدا توکل کنید و شجاع باشید و زندگی تان را درست کنید.

    6-کلا نمی شه بهش گفت...
    برادر گرامی مردم با همسرشان حرف می زنند. نمی توانید با همسرتان طوری مذاکره کنید که هم خواسته های او برآورده شود هم خواسته های شما ؟ پس در محیط های دیگر مثل محیط کار و... چه طور خواسته هایتان را پیش می برید؟

    6- اون موقع نمی خواستم باهاش ازدواج کنم همش دنبال بهونه بودم باهاش به هم بزنم...
    به هم زدن که بهانه نمی خواهد. همین که نمی خواستیدش کافی بود...


    برادر گرامی تصور می کنم مشکل اصلی شما همسرتان نیست. اگر خدا معجزه ای کند و همین حالا زمان را به عقب برگرداند و شما دوباره شخص مجردی بشوید که حتی با ایشان آشنا هم نشده است ، بازهم به همان دلیلی که خودتان ذکر کرده اید ( یعنی ضعف شدید اراده ) خودتان را در موقعیت هایی خواهید انداخت که آن ها را نمی خواسته اید.

    بنابراین عجالتا به فکر درمان ضعف اراده باشید. به این لینک توجه کنید و رفتار جراتمندانه را یاد بگیرید:
    http://www.hamdardi.net/thread-18343.html


    انشا الله خدا زندگی شما و همسرتان را درست کند .
    فکر نمیکنم ما اینجا برای متهم کردن افراد اینجا باشیم

    آقا سیاوش هم خودش میدونه که اشتباهاتی تو زندگی داشته

    همونطور که من داشتم و خود شما داشتید

    سرزنش کردن و بازنگری گذشته هیچ کمکی به آینده زندگی این 2 نفر نمی کنه

    فکر کنم به جای پیدا کردن مقصر دنبال گرم کردن زندگی باشیم بهتر میشه

    شما حرف آخرتون چیه میگید بهم میزد ؟ پس احساسات اون دختر بعد 3 سال چی میشه

    این دختری که الان همسرش رو دوست داره وضعیت بهتری داره یا دختری که شکست عشقی خورده بود و شاید تا الانم ازدواج نکرده بود و نابود شده بود ؟

  4. 3 کاربر از پست مفید farshidnaji تشکرکرده اند .

    مصباح الهدی (پنجشنبه 23 آبان 92), بالهای صداقت (دوشنبه 09 دی 92), جاثیه (پنجشنبه 23 آبان 92)

  5. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 16 دی 92 [ 20:44]
    تاریخ عضویت
    1392-8-23
    نوشته ها
    102
    امتیاز
    353
    سطح
    7
    Points: 353, Level: 7
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    814

    تشکرشده 146 در 71 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام آقای farshidnaji
    قصد متهم کردن نداشتم . دنبال مقصر هم نمی گردم . خودم هم از همه بدترم .

    سرزنش کردن فایده ندارد ولی بازنگری گذشته فایده دارد.
    فایده اش این است که آدم اشتباهات گذشته را مرتکب نمی شود.
    دنبال مقصر نمی گشتم دنبال ایراد می گشتم آن هم به قصد این که ایراد اصلاح بشود .

    ایشان می نویسند که نمی خواسته اند رابطه دوستانه ادامه پیدا کند ولی ادامه داده اند ، نمی خواسته اند ازدواج کنند ولی ازدواج کرده اند ، نمی خواهند ادامه بدهند ولی دارند ادامه می دهند...
    و اگر به مطالبی که نوشته اند توجه کنید دلیل هر سه تای این موارد یکی است...

    و نوشته اند نه خودشان نه همسرشان راضی نیستند از وضعیت فعلی و نوشته اند که خودشان هم می دانند اراده شان ضعیف است...
    حرف آخرم این است که ایشان باید سعی کنند شجاع بشوند. به فکر مردن نباشند. یا رابطه شان را درست کنند یا با احترام از همسرشان طلاق بگیرند و آن لینک را هم اگر مطالعه کنند خوب است. خودم که ازهمه بدترم آن لینک را خواندم خیلی استفاده کردم.

  6. 4 کاربر از پست مفید جاثیه تشکرکرده اند .

    farshidnaji (پنجشنبه 23 آبان 92), meinoush (پنجشنبه 23 آبان 92), sanjab (پنجشنبه 23 آبان 92), دختر بیخیال (پنجشنبه 23 آبان 92)

  7. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آبان 92 [ 20:58]
    تاریخ عضویت
    1392-8-23
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    37
    سطح
    1
    Points: 37, Level: 1
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 25 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط جاثیه نمایش پست ها
    برادر گرامی سلام من از روانشناسی چیزی نمی دانم اما به نظرم می آید این صحبت های شما خیلی غیر طبیعی هستند:1- اصلا از قیافه و هیکلش خوشم نمیومد... در این صورت اصلا رابطه دوستانه را چه طور با او شروع کردید؟ چه طور ممکن است آدم اصلا از قیافه و هیکل کسی خوشش نیاید - آن هم آدمی مثل شما که به گویا قیافه برایتان در اولویت قرار دارد- و با این وجود بخواهد با او رابطه داشته باشد؟مجبور بودید او را به عنوان دوست انتخاب کنید؟2- از منم یه ماه بزرگتره . من همیشه معیارام برای ازدواج کم سن تر از خودم باشه.. از نظر خانواده هم خانواده خوبی از نظر من نداره... مگر از شما پنهان کردند که یه ماه بزرگتر هستند؟ مگر خانواده اش را وقتی به خواستگاری رفتید نشناختید؟ مجبور بودید با کسی که معیار های شما را ندارد ازدواج کنید؟3- برای این که از عذاب وجدان خودم کم کنم سعی کردم بهش کمک کنم که رابطه برقرار شد... از چه بابت عذاب وجدان داشتید؟ مگر به ایشان قول ازدواج داده بودید؟ مگر از روز اول رابطه تان هر دو نمی دانستید قصد ازدواج ندارید؟ مگر رابطه جنسی داشتید ؟ -ببخشید ها- مگر مثلا ایشان از رابطه ای که با شما داشتند حامله شده بودند و به ماه های آخر بارداری هم رسیده بودند و برای جمع کردن مشکل به بار آمده احساس مسئولیت کردید؟ ( البته مطمئنم این طور نبوده منظورم این است که آخر برای چه عذاب وجدان داشتید؟)برادر گرامی رابطه برقرار نمی شود .رابطه را برقرار می کنند. وقتی سعی کمک کردن داشتید و دیدید این سعی شما به جهت بدی افتاده است و دارد به برقرار شدن دوباره رابطه منجر می شود ، چرا جهت سعی تان را عوض نکردید که به برقراری رابطه منجر نشود؟4-بهش گفتم من نمی تونم باهات ازدواج کنم قیافشو که دیدم دلم خیلی براش سوخت... می توانستید از او معذرت بخواهید و خواهش کنید شما را ببخشد و پی کارتان بروید. شما که فهمیده بودید به درد هم نمی خورید فکر نکردید بهترین لطفی که می توانید به او بکنید این است که رهایش کنید تا کسی را که مناسبش باشد پیدا کند؟ آیا امکان داشت از دوری شما بمیرد؟ آیا تا آخر عمرش غصه می خورد؟ آیا تا آخر عمرش بی شوهر می ماند؟5- همش خدا خدا می کنم خدا یکی از ما رو بکشه... یا باید رابطه تان را درست کنید یا باید با احترام از هم طلاق بگیرید. به درست کردن رابطه میلی ندارید و شجاعت طلاق گرفتن را هم ندارید. لابد مردن ساده ترین راه است. عجیب نیست که همسرتان خیال می کند افسرده اید.فکر مردن را از سرتان بیرون کنید . شما و همسرتان جوانید و سال ها می توانید با هم یا بدون هم زندگی کنید . یک نگاه به مشکلاتی که دیگران در همین سایت بیان کرده اند بیندازید. مردم مشکلات بدتر از شما دارند و هوس مردن نمی کنند. به خدا توکل کنید و شجاع باشید و زندگی تان را درست کنید. 6-کلا نمی شه بهش گفت...برادر گرامی مردم با همسرشان حرف می زنند. نمی توانید با همسرتان طوری مذاکره کنید که هم خواسته های او برآورده شود هم خواسته های شما ؟ پس در محیط های دیگر مثل محیط کار و... چه طور خواسته هایتان را پیش می برید؟6- اون موقع نمی خواستم باهاش ازدواج کنم همش دنبال بهونه بودم باهاش به هم بزنم...به هم زدن که بهانه نمی خواهد. همین که نمی خواستیدش کافی بود...برادر گرامی تصور می کنم مشکل اصلی شما همسرتان نیست. اگر خدا معجزه ای کند و همین حالا زمان را به عقب برگرداند و شما دوباره شخص مجردی بشوید که حتی با ایشان آشنا هم نشده است ، بازهم به همان دلیلی که خودتان ذکر کرده اید ( یعنی ضعف شدید اراده ) خودتان را در موقعیت هایی خواهید انداخت که آن ها را نمی خواسته اید.بنابراین عجالتا به فکر درمان ضعف اراده باشید. به این لینک توجه کنید و رفتار جراتمندانه را یاد بگیرید:http://www.hamdardi.net/thread-18343.htmlانشا الله خدا زندگی شما و همسرتان را درست کند .
    قیافه برام مهم بود نمی خواستم ازدواج کنم فکر نمی کردم چدی بشه و جدی بگیره بعد. راستش رو بخوای یه جورایی فکر میکنم اون این دوستی رو برا ازدواج میخواست چه جوری بگم من یه جورایی اولش میخواستم برای ادامه پیدا کردن رابطه بهش گفتم ازدواج میکنم تقصیر خودم بود که برا خودم توهم میزدم یه جوزایی الکی الکی بعد یه مدت نتونستم این رابطه رو تموم کنم احساس بدی داشتم . نمیدونم من همه چیز و باهم میخواستم حکایت هم خدا رو میخواست هم خرماهه ولی میشه گفت اجبار نبود من از اول یه دوستی معمولی بدون ازدواج میخواستم ولی اون برعکسش. کلا کرم از خودم بود.سن رو اولش نمی دونستم فکر میکردم به خاطر قیافش از من 1یا 2 سال کوچیکتر باشه . بعدا فهمیدم گفتم برام مهم نیست باهاش کنار میام. راجع به خانوادش تحقیق نکردم و نمی دونستم چه جوری هستند از گفته های خودش فقط. (کلا آدمی هواس پرت در مجموع به حرف کسی گوش نمیدم ) وقتی کسی حرف میزنه بهش فکر نمیکنم . در با خانوادش خیلی خوب نیستم . مجبور نبودم ولی شد دیگه.جهت سعیم رو عوض کرده بودم دیگه باهاش رابطه نداشتم ولی این موضوع تو 2 هفته اتفاق افتاد. بعد از مدتی که دیگه اصلا به رابطه باهاش فکر نمی کردم دیدمش خیلی ناراحت بود تنها برا خودش نشسته بود من نمی دونم چی شد که ایکاش نمی رفتم طرفش.رفتم و فرداش هم گفتم میام خاستگاریت وبفیه ماجرا بخدا وقتی دیدمش فکر می کردم همش تقصیر منه من اونو به این روز انداختم. جاثیه شاید شما برایتان سخت نباشه ولی برای من خیلی سخت بود که بخوام دل کسی رو براحتی بشکنم بعدش اون به من حرفهایی زده بود از طرف خودش و خانواده خودش که من پیش خودم فکر میکردم که شاید قیافه خوبی نداشته باشه ولی با ازدواج با اون به جاهای میخوام میرسم البته قول نداده بود استنباط خودم بود.

  8. 3 کاربر از پست مفید siavash365 تشکرکرده اند .

    farshidnaji (پنجشنبه 23 آبان 92), noamooz (چهارشنبه 13 فروردین 93), جاثیه (پنجشنبه 23 آبان 92)

  9. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 اسفند 97 [ 18:25]
    تاریخ عضویت
    1392-3-30
    نوشته ها
    167
    امتیاز
    5,346
    سطح
    46
    Points: 5,346, Level: 46
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 4
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 194 در 95 پست

    Rep Power
    27
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط جاثیه نمایش پست ها
    سلام آقای farshidnaji
    قصد متهم کردن نداشتم . دنبال مقصر هم نمی گردم . خودم هم از همه بدترم .

    سرزنش کردن فایده ندارد ولی بازنگری گذشته فایده دارد.
    فایده اش این است که آدم اشتباهات گذشته را مرتکب نمی شود.
    دنبال مقصر نمی گشتم دنبال ایراد می گشتم آن هم به قصد این که ایراد اصلاح بشود .

    ایشان می نویسند که نمی خواسته اند رابطه دوستانه ادامه پیدا کند ولی ادامه داده اند ، نمی خواسته اند ازدواج کنند ولی ازدواج کرده اند ، نمی خواهند ادامه بدهند ولی دارند ادامه می دهند...
    و اگر به مطالبی که نوشته اند توجه کنید دلیل هر سه تای این موارد یکی است...

    و نوشته اند نه خودشان نه همسرشان راضی نیستند از وضعیت فعلی و نوشته اند که خودشان هم می دانند اراده شان ضعیف است...
    حرف آخرم این است که ایشان باید سعی کنند شجاع بشوند. به فکر مردن نباشند. یا رابطه شان را درست کنند یا با احترام از همسرشان طلاق بگیرند و آن لینک را هم اگر مطالعه کنند خوب است. خودم که ازهمه بدترم آن لینک را خواندم خیلی استفاده کردم.
    بعضی مواقع تو حرف و عمل تفاوت هایی هست

    درسته تو حرف میگن نمیخوان اینجور زندگی رو

    ولی در عمل میبینید به پای همسرشون موندن

    در صورتیکه اگر خیلی متنفر باشی از یک نفر اماکن نداره یک روز تحملش کنی چه برسه به 3 سال

    من خیلی خوشبینم به درست شدن زندگی سیاوش خان و همسرشون

  10. 2 کاربر از پست مفید farshidnaji تشکرکرده اند .

    meinoush (پنجشنبه 23 آبان 92), جاثیه (پنجشنبه 23 آبان 92)

  11. #16
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    به نظر من که قد همسرتون در بین دختران ایرانی کاملا نرمال هست و فکر می کنم که اینکه می گین از اینکه با بیرون رفتن باهاشون احساس خوبی ندارید و این قضیه شما را اذیت می کند؛دلیلش این باشد که شما روی این نکته تمرکز منفی کرده اید.
    به نظر من نگرشتون را نسبت به این موضوع عوض کنید!روی این موضوع تمرکز مثبت کنید!

    *من یادم نیست ولی یه جایی توی همین تالار خوندم که یه آقایی از خانومای کوتاه خوشش میومد!و می گفت دوست دارم قد خانمم جوری باشه که موقع بغل کردن سرش را روی سینه ام بذاره!!!
    خب فکر می کنم شما هم می تونید از این زاویه به این موضوع نگاه کنید.باور کنید تلقین معجزه می کند!!!

    *حتی یکی هم نوشته بود: همسر من قدش بلنده و من دوست ندارم(با اینکه خودش هم قد بلند بوده)و وقتی تو مهمانی ها دخترانی را می بینم که با کفش های پاشنه بلند هنوز هم قدشون از من کوتاهتره حسرت می خورم!

    به این فکر کنید که وقتی جثه کوچیک خانمتون را بغل می کنید چقدر حس حمایت بیشتر در شما زنده میشه.تا اینکه یه خانم خیلی قد بلند و بزرگ بغلتون باشه!

    قد کوتاه یه مزیتی که داره اینه که همیشه آدم را از سن خودش کمتر نشون می ده!و این موضوع را به عینه دیده ام.
    یکی از همکلاسی هایم قدش کوتاه است و جثه ریزی دارد.سنش 32 سال است.وقتی که به من گفت باورم نمیشد!فکر می کردم نهایتش 25 سالش باشد.

    پیشنهاد می کنم این دفعه خانمتون را با این زاویه دید بغل کنید.مثلا به خودتون این طوری بگید که چقدر راحت تو بغل من جا میشه.
    یا اینکه من چقدر راحت می تونم بلندش کنم.حتی می تونم تو بغلم با خودم این ور و اون ور ببرم!!!

    *تو همین تالار یکی نوشته بود:من خودم هیکلم درشته.اما خانم های کوچولو را دوست دارم.احساس می کنم وقتی خانمم ظریف باشه وقتی عصبانی میشم دلم نمیاد که سرش داد بزنم! و یه جورایی دل رحم میشم!

    خلاصه همه چیز به زاویه دید آدم بر می گرده! نگرشتون را به مرور تغییر دهید!همه چیز حل میشه!

    حتی به نظر من در این مورد به اهل بیت خیلی توسل کنید!محبت واقعی نزد آنان است.

  12. 10 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    del (دوشنبه 27 آبان 92), farshidnaji (پنجشنبه 23 آبان 92), maryam9966 (سه شنبه 28 آبان 92), meinoush (پنجشنبه 23 آبان 92), Pooh (جمعه 24 آبان 92), واحد (دوشنبه 09 دی 92), بالهای صداقت (دوشنبه 09 دی 92), جاثیه (پنجشنبه 23 آبان 92), دختر مهربون (شنبه 25 آبان 92), دختر بیخیال (پنجشنبه 23 آبان 92)

  13. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آبان 92 [ 20:58]
    تاریخ عضویت
    1392-8-23
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    37
    سطح
    1
    Points: 37, Level: 1
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 25 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    از همتون ممنونم دلم میخواد زندگیم خوب بشه خودم از این وضعیت خارج بشم سعیم رو هم میکنم ولی بعضی وفتا این افکار این مقایسه کردنا خیلی منو اذیت میکنه . این دردو دل کردنا خیلی بهم آرامش داد این حرفایی بود تا حالا به کسی نگفتم

    باز همه دوستای عزیز تشکر میکنم
    ویرایش توسط siavash365 : پنجشنبه 23 آبان 92 در ساعت 16:59

  14. 4 کاربر از پست مفید siavash365 تشکرکرده اند .

    farshidnaji (پنجشنبه 23 آبان 92), noamooz (چهارشنبه 13 فروردین 93), Pooh (جمعه 24 آبان 92), جاثیه (پنجشنبه 23 آبان 92)

  15. #18
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    میشه یه لیستی از خوبی های همسرتون هم برای ما بنویسید؟
    آیا ایشان ناز و عشوه بلد هستند؟آیا رفتارهای زنانه دارن؟
    آیا خانه داری ایشان خوب هست؟

    - - - Updated - - -

    راستی روی جملات پست 16 با نگاه مثبت فکر کنید.

  16. 6 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    del (دوشنبه 27 آبان 92), farshidnaji (پنجشنبه 23 آبان 92), meinoush (پنجشنبه 23 آبان 92), Pooh (جمعه 24 آبان 92), واحد (دوشنبه 09 دی 92), جاثیه (پنجشنبه 23 آبان 92)

  17. #19
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آبان 92 [ 20:58]
    تاریخ عضویت
    1392-8-23
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    37
    سطح
    1
    Points: 37, Level: 1
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 25 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مصباح الهدی نمایش پست ها
    میشه یه لیستی از خوبی های همسرتون هم برای ما بنویسید؟
    آیا ایشان ناز و عشوه بلد هستند؟آیا رفتارهای زنانه دارن؟
    آیا خانه داری ایشان خوب هست؟

    راستی روی جملات پست 16 با نگاه مثبت فکر کنید.
    اوکی جواب همش آره هست
    از خوبی هاش اخلاق خوبش . بساز بودنش. اهل قر قر کردن نیست . با هر وضعیت من ممکنه کنار بیاد با نداری همه چیز . ولی از این میترسه که من تو شهر خودم و محله خودم اخلاقم عوض بشه که یه مقدار مقاومت نشان میداد که الان دیگه موافقه که بریم.

  18. 3 کاربر از پست مفید siavash365 تشکرکرده اند .

    farshidnaji (پنجشنبه 23 آبان 92), Pooh (جمعه 24 آبان 92), جاثیه (پنجشنبه 23 آبان 92)

  19. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 اسفند 97 [ 18:25]
    تاریخ عضویت
    1392-3-30
    نوشته ها
    167
    امتیاز
    5,346
    سطح
    46
    Points: 5,346, Level: 46
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 4
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 194 در 95 پست

    Rep Power
    27
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط siavash365 نمایش پست ها
    اوکی جواب همش آره هست
    از خوبی هاش اخلاق خوبش . بساز بودنش. اهل قر قر کردن نیست . با هر وضعیت من ممکنه کنار بیاد با نداری همه چیز . ولی از این میترسه که من تو شهر خودم و محله خودم اخلاقم عوض بشه که یه مقدار مقاومت نشان میداد که الان دیگه موافقه که بریم.
    واقعا عالی و تحسین برانگیزه

    خوش به حال شما

  20. 4 کاربر از پست مفید farshidnaji تشکرکرده اند .

    meinoush (پنجشنبه 23 آبان 92), Pooh (جمعه 24 آبان 92), واحد (دوشنبه 09 دی 92), جاثیه (پنجشنبه 23 آبان 92)


 
صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. علاقه یا دلسوزی
    توسط sama28 در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: دوشنبه 29 خرداد 96, 09:45
  2. دلسوزی و سردر گمی
    توسط یسنا خانوم در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: جمعه 27 اسفند 95, 11:54
  3. ادامه زندگی از سر دلسوزی صلاحه؟
    توسط AQUILA در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: جمعه 09 تیر 91, 20:52
  4. ادامه نامزدی از روی دلسوزی درسته ؟ ( بر سر دو راهی )
    توسط rajan در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: چهارشنبه 26 بهمن 90, 16:38
  5. حس دلسوزی نسبت به همکارم (عنوان قبلی: رامین)
    توسط farshad1358 در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: دوشنبه 17 بهمن 90, 09:33

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:02 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.