سلام به همگی و ممنون بابت جواب ها.
من لازم میدونم بعضی چیزها رو بیشتر تبیین کنم. اول اینکه چرا اون موقع قبول کردم چند دلیل داشت:
من یک قول دادم و دو قول گرفتم. قولی که دادم رو گفتم اما یکی از قول هایی که گرفتم این بود که ایشون در طی مدتی که من بخوام تغییر کنم اصلا در این قضیه با من کاری نداشته باشند اما ایشون اینجور نبودند و حتی وقتی که فقط فکر میکردند من نگاه کردم تلخی میکردند و دعوا راه می انداختند. هیچ وقت من دوست نداشتم همچین چیزی باشه و من نمیدونستم که ایشون اینطور رفتار میکنند. دوم اینکه من هم مهمترین شرطم برای ازدواج با ایشون پایبندی به تمام مسائل شرعی بود. حالا ایشون با اینکه طبق نظر مرجعشون با تمامی این مسائل باید تمکین کنند از اینکار سر باز میزنند (البته نه تمکین خاص، گرچه طبق فتوا کلا ملزم به تمکین هستند بدون توجه به قولی که من دادم یا ندادم)، خوب، اگر من میدونستم که ایشون همچین رفتاری خواهند داشت و واجب مسلم رو زیر پا قرار میدن من هیچ وقت قبول نمیکردم ازدواج کنم.
الان هم نمیگم که به زور بیا زندگی کن، برای من رفتار ایشون مهم بود و اینکه با علم به حرمت کاری هرچند به ضرر خواسته هاشون باشه از حرام اجتناب کنند که اینطور نیستند. یا اینکه اگر میدونستم که ایشون مثل یک پلیس همواره در حال مچگیری خواهند بود اینکار رو نمیکردم. البته نهایاتا من قبول دارم که اشتباه کردم، واقعا قبول دارم اما حالا چیکار کنم؟ اگر بخوام قبول کنم و ادامه بدم بچه ای که در آینده متولد بشه با همچین پدر و مادری به سرش چی میاد؟ اینکه خودم مسلما افسرده میشم چی؟ حتی میگه دوست ندارم با افرادی که اینطور نیستم رفت و آمد داشته باشیم! اجازه نمیده با خواهر خودش و شوهر خواهرش رفت و آمد داشته باشیم. من که به این مسائل واقف نبودم. این توضیح رو هم اضافه کنم که نه شرعا و نه قانونا این قولی که من به ایشون دادم حجیت نداره. بعد هم قول من مدت دار بوده اما ایشون همین حالا میخواد من اینطوری باشم.
- - - Updated - - -
میگه اگر اتفاقی دیدی اشکالی نداره سرت رو برگردون. اما ... میگه موقع رانندگی باید به جایی از ماشین نگاه کنی که چشمت نیفته به سرنشین ها. چرا این شرط رو قبول کردم هم توضیح دادم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)