به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 57
  1. #21
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 30 آبان 92 [ 20:19]
    تاریخ عضویت
    1389-9-28
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    2,196
    سطح
    28
    Points: 2,196, Level: 28
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 104
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 43 در 16 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با این نکاتی که برات نوشتم ، می تونی قرارتون رو در جگرکی و خرید کفش کودکتون هم حلاجی کنی

    قبول کن که هنگام کفش خریدن خیلی درست عمل نکردی

    باور کنید برای مردها پول درآوردن آسون نیست ، بدتر از اون هم شرمندگی در برآورده نکردن خواسته های خانواده ... نباید بگذارید این احساس در مرد شکل بگیره ... مضاف بر اون منت نگذارید

    مشکلی که یه مرد به سختی باهاش کنار میاد و به نوعی باعث بیزاری و دل کندن از همه چیز در زندگی می شود "منت زن بر سرشوهر " هست
    پس سعی کن ضمن درک کردن شرایط همسرت ، با دادن اعتبار به شوهرت و شخصیت بخشیدن به اون ، نذاری احساس بی ارزش بودن بکنه

    از نوشته هاتون اینجور دستم اومد که خرجتون رو پدرتون میده و پولی که همسرتون واریز میکنه به قول خودتون ، پول پوشک بچه هم نمیشه ، نکنه اینها رو جایی مطرح کنی ها ... حتی اجازه نده که خانواده ات یعنی پدرومادرت جایی این مسائل رو بازگو کنند ، چون واقعا مثل یه سم مهلک برای هر زندگی خواهد بود

    یه جورایی هم طبق روش هایی که بهت گفتم می بایست به همسرت بگویی از اینکه خرج شما رو پدرت میده درحالیکه شوهر داری ، احساس بدی بهت دست میده .... منتها خیلی ظریف باید بگویی ... نری خراب کنی ها؟ بعد بگی رستگار گفت

    چند بار فکر و با خودت دیالوگ بساز ، جوری هم که توش هم اعتبارسازی باشی و هم با دست پس زدن و با پا پیش کشیدن ...

    اینها نکاتی باشه که وقتی با همسرت تنها شدی باید مطرح کنی


    ===========
    در قسمت بعدی

    بهار68 نوشته :

    تو خونه به مامانم که گفتم میگه این رفتارش یعنی غلط کردم فردا بهش اس بذه هر وقت داری میری منم ببر من هی میگم زوده ه ه ه میگه تکلیفتو با خودت روشن کن یه دفعه مییگی تحت هر شرایطی میرم یه دفعه میگی نمیرم مارو مسخره خودت کردی حالا موندم چیکار کنم


    بسیار درست عمل کرده ای ، اینکه گفتی الان زوده ... آفرین بر این ایستادگی شما
    می دونم بسیار تحت فشار هستید ، اما خوب دارید پیشرفت می کنید

    مادر شما در متن این مشاوره ها نیستند ، از شوهر شما هم آشنایی دقیق مثل شما ندارند ، بنابراین از سوی ذهن خودشون ، تلاش می کنند ، برای حل مشکل شما راهکاری ارائه بدهند تا شما دوتا زودتر آشتی کنید

    تحت تاثیر مادرت قرار نگیر ، منتها با ایشون مخالفت مستقیم هم نکن
    با پدر و مادرت به چشم کودکانی بنگر که نیازمند محبت هستند .... این جمله رو از پست های setareh خوندم ، برای من خیلی مفید بود

    طبیعی هست که والدینت نگران شما هستند
    سعی کن به اونها این اطمینان رو بدهی که همه چیز تحت کنترل شما هست
    بهشون بگو : مامان می دونم خیلی نگران من هستی ، ممنون از اینکه در کنارم هستید ...دارم سعی می کنم این بار درست رفتار کنم ، تا هم عزت و احترام خودم و شما حفظ بشه ، هم دلخوری ها کمی برطرف بشه .... بگو همه چیز تحت کنترل خودم هست ، و داره به سمت مثبت پیش میره ، بگو اینبار می خواهم با رفتاری عاقلانه و درست زندگی ام رو مدیریت کنم
    پس شما هم اجازه بدهید که با صبر درست و سیاست یک دختر بالغ مشکل رو حل کنم
    می تونی هم بهش بگی عضو این سایت هستی و داری مشاوره می گیری ... و قدم به قدم با مشاوره داری میری جلود

    نکته بعدی ، نترسیدت از حکم دادگاه است
    برای چی می ترسی؟
    اگرچه من مخالف رفتن به دادگاه هستم و این راه رو آخرین راه حل به منظور جدایی می دونم ، اما حالا که شما در این مسیر هستید نباید بترسید و شک به خودتون راه بدهید که نکنه این حکم باعث بشه رابطه مون خراب بشه
    فرشته در یکی از تاپیک هاتون گفته بود بی خیال دادگاه شوید
    منتها شما ادامه دادید
    به همین خاطر سعی کن راه دادگاهی رو که در پیش گرفتید با نتیجه برد-برد به پایان برسونی
    زندگی محل محکوم کردن همدیگر نیست
    مهم تر از همه شما همسرت رو دوست دارید
    جایی گفته بودی ، بهترین زن و شو هر دنیا هستید و اگر دیگران می گذاشتند ، زندگی عاشقانه ای داشتید
    این دیگران نه تنها پدرومادر شما و پدرومادر همسرتون هستند ، بلکه همین دادگاه و قاضی و وکیل هم هست
    سعی نکن شوهرت رو محکوم کنی
    سعی نکن که حرفت رو به کرسی بنشونی که دیدی من گفتم
    و نیز همین طور
    سعی نکن خودت رو مقصر نشون دهی
    سعی نکن از حق و حقوق خودت بگذری
    سعی نکن حقایق رو مخفی کنی و یا بیش از حد بزرگ جلوه دهی



    در نهایت این رفتار که غرور شوهرت بشکنه ، منجر به شکست شما خواهد بود

    دقت کن در دادگاه دوم که نوشته ای همسرت نیامده و وکیلش رو فرستاده و اینبار وکیلش کمتر اعصاب شما رو خرد کرده ، نشانه های تغییر موضع همسرت هست ،

    شما نوشته ای که دندان صاحبخانه رو شکونده و برای شما هم چاقو کشیده

    این حرف شما اگرچه صحیح هست ، اما نحوه بیانش درست نبوده ، و سئوال قاضی و جواب شما با هم تناسب نداشته ... نمی دونم هدف شما از بیان درگیری همسرت با صاحبخانه چه بوده؟

    و یا اینکه گفته ای برای شما چاقو کشیده ....
    بهتر می بود که می گفتی ، ایشون (همسرت) چندین بار مرا تهدید کردند (از قبل هم سابقه درگیری با دیگران بود توی پرونده قبلی)
    و من چون نمی خواستم تهدیدها و درگیری های بینمون بیشتر بشه و باعث بشه کدورت ها عمیق تر بشه
    خواستم به خودم و همسرم زمان بدهم تا گذشت زمان کمی از این داغی دعوامون کم کنه و با توجه به اینکه اشتغال من از شرایط ضمن عقد بوده و من به خاطر پیگیری کار اشتغالم که به هرحال به نفع زندگی هردوتامون هم هست، از خانه خارج شدم ،
    و وقتی هم که برگشتم دیدم خانه رو عوض کرده و اطلاعی از آدرس خانه جدید نداشتم و ایشون هم پاسخی به من ندادند ، لذا علیرغم میلم مجبور شدم برگردم خانه پدرم ،
    ولی همین جور که قبلا هم گفتم باز هم می گویم من خواهان طلاق نیستم ، با اینحال حق طلاق با ایشون هست

    ببین این لحن هم منطقی است ، هم گویای اینکه شما خواهان طلاق نیستید، هم اینکه حق طلاق با ایشون هست و شما آماده طلق نیز هستید، هم یادآوری کردن درگیری ایشون و پرونده قبلی هست
    این محاوره رو صددرصد وکیل وقتی به همسرتون اطلاع می داد، خیلی واکنش های ایشون فرق می کرد ، جوری که به طور غیرمستقیم ، ایشون رو متوجه رفتارهای اشتباهشون می کرد

    اما اون جوری که شما گفتید باعث شده که یک هفته از ایشون خبر نداشته باشید

    امیدوارم دستت اومده باشه که چگونه باید سخن بگویی


    ----
    مشق شب :

    از نکاتی این تاپیک و تاپیک های قبلی نت برداری کن و هر روز مرور کن
    من سعی کردم در چندین موقعیت مختلف نحوه موضع گیری و رفتار مناسب را برای شما بنویسم
    از رفتار با همسر
    از رفتاربا پدرومادر خودتون
    از رفتار در دادگاه
    از نحوه موضع گیری در سیاست رفتاری با مادرشوهرت

    سعی کردم شما رو با خطاهای شناختی (کلیک کن) آشنا کنم
    سعی کردم بهتون یاد بهم که مثبت فکر کنید مثبت اندیشی 2 مثبت اندیشی 3 ( کلیک کنید ) و سعی کنید با دید مثبت تصمیم بگیرید

    سعی کردم عزت نفس عزت نفس 2 عزت نفس 3 عزت نفس4 (کلیک کن) شما را بیدار کنم
    سعی کردم صبرکردن را به شما یادآوری کنم
    سعی کردم جلوی تندی احساسات شما را بگیرم (حتما تاپیک احساسات زجر آور از سارا بانو و تاپیک چگونگی کنترل احساسات زجر آور از setareh که برات لینکهاشون رو هم گذاشتم رو بخون)

    با پیشرفت هایی که داشته اید

    بهار68 نوشته:

    • درسته که دوستش دارم و نمیخواهم طلاق بگیرم اما این به این معنی نیست که خودمو نادیده بگیرم صرفا چون بچه دارم؟ ***** یعنی تقویت عزت نفس
    • میخواهم 50% سهم خودمو همه جوره مایه بذارم ***** یعنی تلاش برای اصلاح رفتارهاتون
    • خیلی دارم سعی میکنم فکر منفی نکنم ولی خوب نمیشه که اصلن فکر نکرد! *******یعنی تلاش برای مثب اندیشی
    • تو یکی از این مقاله هایی که درمورد صبر بود نوشته بود اگه در هر برخوردی انتظار بدترین پاسخ رو داشته باشی اونوقت تحملت بالا میره ****** یعنی تلاش برای درپیش گرفتن صبر


    زمان آن رسیده که وارد فاز دوم شوی تا با همسرت گفتگوی مسالمت آمیز و هدفمند داشته باشی تا انشالله بری سر خونه و زندگیت (البته وقتی بری تازه میشه اول مشکلاتت ها ....چون تو عوض شده ای و همچنان داری رفتارهایت رو اصلاح میکنی ولی همسرت نه ... لذا ارتباطتت رو با تالار قطع نکن تا توی بحران های دوتایی تون هم بتونی با مشاوره بری جلو تا انشالله شوهرت هم کم کم رفتارهای درست رو یادبگیره و زندگی تون بشه گل و بلبل و بعد اون .قت بهار68 بیاد توی همین تالار به یکی دیگه کمک کنه و راه و چاه رو نشون بده)

    فاز دوم
    مهیا کردن فضا برای گفتگو (باید فکر کنی ، شرایط رو بسنجی ، دیالوگ هایت رو آماده کنی و احتمال همه چیز حتی "نه شنیدن و طفره رفتن همسرت" رو نیز بدهی و برای هر رفتاری و هر سخنی ، عکس العمل مناسب را داشته باشی .... درست مثل دادن اس ام اس تولد به همسرت ... یادت که هست چندتا احتمال رو بررسی کردیم و واکنش هایی رو که شما باید داشته باشی رو نیز بهت گفته بودم

    مهیا کردن فضای خصوصی و ایجاد رابطه غیرمستقیم با مادرشوهرت با حفظ احترام متقابل هم احترام تو و هم احترام مادرشوهرت

    دادن فرصت به شوهرت و عدم فشار آوردن به ایشون در جهت تصمیم گیری به منظور آشتی کردنتون ... در اینجا می بایست مهارت قاطعیت رو هم یادبگیری و قاطعانه برخورد کنی ، در ضمن موضوع طلاق را نیز می بایست خوب برای خودت موشکافی کنی و چنانچه همسرت تصمیم به آشتی نگرفت، شما قاطعانه بتوانی در مسیر طلاق قرار بگیری و با کمترین آسیب بتوانی تکلیف زندگی ات رو روشن کن .... ناامید نشو اگر حرف از طلاق زدم ،
    به هرحال شما داری ظرفیت 50 درصد خودتون رو هزینه می کنی ، لذا وقتی این 50 درصد را کامل هزینه کنی دیگه راه نرفته ای برای شما باقی نمی مونه که دچار عذاب وجدان شوی و با آرامش خیال اقدام خواهی کرد ... که مربوط به فاز سوم هست ....

    فاز دوم فکر کنم به 3 یا 4 بار ملاقات هفتگی تون نیاز داشته باشه ، برات دعا می کنم تا شب یلدا در آغوش همسرت باشی

    خلاصه و نتیجه گیری:

    لینک هایی رو که برات گذاشتم رو خوب بخون ...ازشون پرینت بگیر و تمرین کن تا رفتارهای درست و عملکرد درست در وجودت درونی بشه
    برای ادامه حل مشکلت برنامه ریزی کن و طبق سناریو از پیش تعیین شده جهت وارد شدن به فاز دوم اقدام کن
    نترس و با توکل به خدا برو جلو

    ------
    پاورقی
    ------ راستی اونجا که گفتم به همسرت می گفتی من هم چیزی برات خریدم که نمیدونستم بهت بدهم یا نه ، منظورم همون پیراهنی بود که خریده بودی واسه تولدش .... سعی کن یه موقعیت برات پیش بیاد و همون جوری که برات نوشتم ، بگویی و بعد وقتی دیدیش پیراهن رو بهش بدهی و بگویی می خواستم زیر سقف خونمون ، همراه با یه جشن سه نفری (من و تو و دخترمون) وقتی داری شمع های کیک تولدت رو فوت میکنی ، بهت بدهم ، که خوب نشد که بشه

    - - - Updated - - -

    - - - Updated - - -


    الان پستتون رو دیدم ،

    با نوشته های شما ، به نظر من مادرش کم و بیش در جریان هست

    ببین خانوم گرامی ، مادر ایشون هرچقدر هم بد باشه و بدجنس ،
    باز هم مادره و از اینکه پسرش با همسرش آشتی کنه خوشحال میشه ، هرچند درک میکنم که باور این قضیه برای شما سخت باشه

    منتها شما می بایست بسیار ظریف جوری عمل کنید که حرمت شما نشکنه و به مادرشوهرتون هم امتیاز ندهید

    ببینید در نهایت وقتی کم کم چگونگی زندگی و شوهرداری رو یاد بگیرید نقش مادرشوهرتون در زندگی شما بسیار کمرنگ و ناچیز می شود ، اما اگر مادرشوهرتون الان این قضیه رو بفهمه و از نیت شما که همون به حداقل رسوندن نقش ایشون در زندگی شما هست آگاه بشود ، سریع موضع می گیرد و نمی گذارد ، لذا به قولی باید با پنبه سر ببرید

    ----
    در خصوص اینکه چگونه شوهرت رو وادار کنی که خودش پیشنهاد بدهد که بچه رو ببره پیش خانواده اش تا شما تنها بتوانید صحبت کنید
    خودت فکر کن .. از مقاله ها هم کمک بگیر .... تا راهکار مناسب را پیدا کنی
    ( اگر خواستی و سئوالی بود اینجا مطرح کن ولی سعی کن خودت راه درست را پیدا کنی ، چون باعث میشه موقع صحبت کردن تمرکز بیشتری داشته باشی و بهتر عمل کنی)

    صحبت هایی هم که بینتون رد و بدل میشه بسیار مهم هست
    می بایست قبلا نت برداری کنی و مشخص کنی چه چیزهایی رو می خواهی عنوان کنی و چگونه نیز باید عنوان کنی

    فکر و ذهنت رو مرتب کن و همه آنچه را که فکر می کنی مناسب هست از قبل روی کاغذ بنویس و از بچه های تالار هم کمک بگیر ، همفکری دیگران ایده ای خوبی رو برامون روشن میکنه

    تا بعد ....
    ویرایش توسط رستگار : دوشنبه 06 آبان 92 در ساعت 23:25 دلیل: حذف قسمت تکراری

  2. 5 کاربر از پست مفید رستگار تشکرکرده اند .

    del (پنجشنبه 09 آبان 92), malakeh (سه شنبه 07 آبان 92), tannaz joon (چهارشنبه 08 آبان 92), یاسمینا25 (دوشنبه 13 آبان 92), بهار_68 (دوشنبه 06 آبان 92)

  3. #22
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    62
    Array
    زستگار عزیز بازم ممنونم بخاطر وقتی که برام گذاشتی
    الان هستی سوالامو بپرسم و سر فرصت رو تاپیکایی که لینکشو گذاشتی تمرکز کنم
    1- تو فاز دوم که گفت و گو مسالمت آمیزه چه چیزایی باید مطرح بشه؟
    2- کار من تو مرحله گزینشه و هر لحظه ممکنه بهم بگن بیا سرکار یا ممکنه بگن ردی برو بسلامت اینو چطوری با همسرم درمیون بذارم
    3- 28 آبان دادگاه تقسیط مهریه است و 29 آبان سالگرد ازدواجمون چیکار کنم؟

    نمیتونم دادگاه هارو نرم چون تحت فشار خانواده ام هستن حق دارن به شوهرم اعتماد ندارن میگن تو برو هروقت آشتی شد همه چیرو پس میگیریم شما هم احتمال طلاق و دادید اوناهم به همین دلیل این حرف رو میزنن

  4. کاربر روبرو از پست مفید بهار_68 تشکرکرده است .

    یاسمینا25 (دوشنبه 13 آبان 92)

  5. #23
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 30 آبان 92 [ 20:19]
    تاریخ عضویت
    1389-9-28
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    2,196
    سطح
    28
    Points: 2,196, Level: 28
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 104
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 43 در 16 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سعی می کنم تا آخر هفته بهتون جواب بدهم ،
    الان فرصت ندارم .
    ازتون می خواهم نگران نباشید و با دید مثبت و خوشحال باشید ، با توکل به خدا همه چیز درست میشه

  6. کاربر روبرو از پست مفید رستگار تشکرکرده است .

    بهار_68 (دوشنبه 06 آبان 92)

  7. #24
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 36,001 در 7,404 پست

    Rep Power
    1092
    Array


    دیدم رستگار گفته تا آخر هفته نمی تواند پاسخ دهد . به نظرم رسید شاید حرفهایی که برات دارم بتواند به دردت بخوره که اگر تا پیش از پاسخ رستگار با همسرت ملاقاتی داشتی بتوانی استفاده کنی .


    عزیز جان ، اگر با همسرت ملاقات داشتی ، بی ریا و صادقانه بهش بگو دوست داری با هم زندگی کنید ، دوست نداری زندگیتون از هم بپاشه ، بگو دوستش داری و می دانی هردو اشتباهات و نابلدیهایی داشته اید و شما به سهم خودت داری روی خودت کار می کنی و حتی مشاوره می گیری ..... بگو با همه این حرفها اصلاً دوست ندارم خودم را بهت تحمیل کنم ، دوست ندارم علیرغم میلت بخواهی با هم زندگی کنیم ، دوست ندارم وقتی علاقه ای به من نداری بخواهی با من زندگی کنی و خودت را اذیت کنی ....

    برای همین اگر دیدی مسیر طلاق و اقدامات قانونی پیش آمده را ادامه میدم فقط برای این هست که از روند تو اینجوری برداشت کرده ام که مرا دوست نداری و مایل نیستی با هم زندگی کنیم و من هم نمیخواهم خودم را به تو تحمیل کنم و برایت از خدا میخواهم که بعد از من زندگی خوبی داشته باشی و با کسی که باب میلت هست بتوانی ازدواج کنی ...

    شاید گفتن اینها برایت سخت باشه اما باید دل یکدله کنی و تظاهر هم نکنی و واقعاً همین حرف دلت هم باشه . حق هم همینه که اگر تو شوهرت را واقعاً دوست داری و او تو را نخواهد و تلاشهایت برای اصلاح وضعیت بی اثر باشد و حتی تغییراتت هم امیدوارش نکرد به ادامه زندگی ، نخواهی که خودت را به او تحمیل کنی اما با نفرت هم از او جدا نشوی ....

    مطمئنم اگر همسرت کمی هم مایل به ادامه زندگی شده باشد این حرفها روی او اثر خواهد داشت و تلاشی خواهد نمود ...

    دقت داشته باش اگر پرسید چه روندی اینجوری نشون داده که من نمیخواهم زندگیمون ادامه پیدا کنه ؟، اولاً یعنی تمایلش به ادامه زندگی هست و دوماً اینکه بهتر این هست که جواب دهی که اون تلاشی که بطور طبیعی از تو به عنوان مرد برمیاد تا دوباره به زندگی برگردیم را نشان نمی دهی و این به من این پیام را میرسانه ....

    ممکنه مسائل دادگاهی را مطرح کنه و بگه وقتی تو داری این مسیر رو میری چه انتظاری داری از من یا اینکه بگه دست از ادامه اقدامات بردار تا من اقدام کنم ..... بگووقتی ماصادقانه به زندگی برگردیم خود به خود این اقدامات قطع میشه و ادامه پیدا نمیکنه .... بگو آیا ممکنه من و تو با هم زیر یک سقف با عشق و علاقه و تصمیم به اصلاح اشتباهاتمان در حال زندگی باشیم و من در همین حال برم سراغ دادگاه و ... ادامه اقدامات قانونی ؟؟!!!! آیا اگر تو جای من بودی در حالی که با شوهرت صادقانه و باعلاقه به زندگی برگشتید و دارید سعی می کنید درست و با علاقه با هم زندگی کنید .... در حین زندگی اینچنینی میری سراغ اقدامات مربوط به مهریه و نفقه و ..... ؟؟؟؟؟؟

    اینجوری در جواب سئوالش توپ را در زمین خود او خواهی انداخت و دست خودت را باز خواهی گذاشت که اگر خدای نکرده بخواهد کلک بزند راه بسته باشد و یا اگر وعده دهد که دست از اقدام بردار تا دوباره با هم زندگی کنیم و شما فریب بخوری ، این وضعیت پیش نیاید ...... در هرصورت این هم ،برای پیشگیری متضرر نشدن شما و پایمال شدن حقتون در احتمال بد بینانه از هدف همسرتان هست ... و هم ، با این سخنت در واقع داری هدف گذاری هم می کنی که اگر مایل به ادامه زندگی باشد شما اعلام کرده ای که باید سعی هردویتان اصلاح باشد و رفع اشتباهاتتان و علاق مندی و ..... یعنی می فهمانی که برگشتتون به زندگی در واقع یک شروع هست و با معنای پایان مشکلات نیست ، بلکه شروع مدیریت اشتباهات و ضعفها هست .

    دقت داشته باش نوع کلمات و جملاتی که گفتم برای جواب سئوال او ، حساب شده است شما همین را با بیان مخصوص خودت بیان کن .








  8. 5 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    del (پنجشنبه 09 آبان 92), یاسمینا25 (دوشنبه 13 آبان 92), بهار_68 (سه شنبه 07 آبان 92), رستگار (دوشنبه 13 آبان 92), سرافراز (سه شنبه 07 آبان 92)

  9. #25
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    94
    Array
    بهارجان، حرفهای آخر رو فرشته مهربان گفتند و من هم با حرفهای ایشون موافقم.
    حرفهای رستگار هم در جای خودش خیلی خوبه و اونها رو تایید می کنم اما یک مساله مهم در مورد قضیه تو وجود داره.
    همونطور که عنوان تاپیکت هست تو میخوای با شوهرت آشتی کنی و بنظرم کاملا درست و بجاست. بنظر من این قدم اولی هست که باید برداری. یعنی کاری کنی تعاملات تو و همسرت بیشتر بشه. توی زندگیت بیاد و مسئولیت قبول کنه. تو باید رابطه سازی کنی.
    حرفهای رستگار در مورد اعتبار بخشی صحیحه و البته باید موقعیت براش پیش بیاری و این میسر نمیشه مگر اینکه کنار هم باشید. عیب روابط راه دور و هقته ای یکبار اینه که مثل جرقه ای روشن میشه و با گذر زمان خاموش می شه. پا نمیگیره! آتش نمی گیره. اونجا که گردن همسرت رو بوسیدی خیلی از کارت خوشم اومد. این موقعیتهارو باید بیشتر ایجاد کنی چون اینجا دقیقا تفاوت جایگاه تو و مادرشوهرت مشخص میشه. هیچکس نمی تونه این جایگاه رو پرکنه. از طرف دیگه اگر بگذاری همش فاصله ها زیاد بشه دعاگویان در انتظارند! زنهای زیادی توی همین جامعه ممکنه با این خلاء ای که تو بوجود آوردی جای تورو بگیرند. اونوقت برگردوندن همسرت کار سختتری میشه.
    اینکه بخوای فکر کنی حالت آویزوون پیدا می کنی و کارات منت کشی به حساب میاد، باهات موافق نیستم. یادمه توی همین سایت به سبکتکین که راهنمایی می دادیم میگفتیم کاری بکارش نداشته باش هی التماسش نکن! چون این مشکل در رفتار اون بود اما تو این مشکل رو نداری... و البته بنظر من یکم ازین ور بوم افتادی و در خرج محبتت خیلی حساب کتاب می کنی.
    در مورد اینکه گفتی وقتی از شمال اومدی خیلی حالت بد بود و الان یکم حالت بهتره شده بخاطر عدم بکارگیری بعضی از مهارتها در زندگیته. برای طناز هم می نویسم. این اشتباهه که مسئولیت همه احساس شادی و خوشبختی مون رو به گردن کس دیگه ای بندازیم. انقدر باید به خودمون مسلط بشیم و انقدر بالغ و پخته بشیم که خودمون مسئولیت احساسات و عواطف مون رو برعهده بگیریم و دست از سرزنش دیگران برداریم. انشاالله بعد آشتی حرفهای رستگار بیشتر هم بدردت می خوره. خوشحالم که به پستها توجه می کنی و برات آرزوی موفقیت دارم.

  10. 5 کاربر از پست مفید سرافراز تشکرکرده اند .

    khoshkhabar (سه شنبه 07 آبان 92), malakeh (سه شنبه 07 آبان 92), tannaz joon (چهارشنبه 08 آبان 92), مهربونی... (چهارشنبه 10 اردیبهشت 93), بهار_68 (سه شنبه 07 آبان 92)

  11. #26
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    62
    Array
    شوهرم اس داد: سلام آیدا خوبه؟ تو خوبی؟ دلشوره گرفتم مواظب آیدا باش
    ج دادم: سلام خوبیم نگران نباش فقط دلمون برات تنگیده ممنون از اینکه به یادمون هستی تو هم مواظب خودت باش
    بعد اس داد: مواظب دخترم باش فکر نکنن یتیمه یا باهاش بد رفتاری کنن یا ترحم
    ج دادم: ایشالا زنده باشی سایت بالا سرمون باشه
    اس داد: سایه ها هستن نیاز به سایه من نیست
    دیگه ج ندادم حس کردم عصبیه داره دنبال بهونه میگرده واسه دعوا

  12. 2 کاربر از پست مفید بهار_68 تشکرکرده اند .

    یاسمینا25 (دوشنبه 13 آبان 92), سرافراز (چهارشنبه 08 آبان 92)

  13. #27
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    94
    Array
    سلام بهار خانم.... برات پست میذارم که احساس تنهایی نکنی
    خانمی.... یه مورد مهم در مورد مردها اینه که به سادگی با احساساتشون در تماس نیستند. برعکس ما خانمها.
    من بودم یجور دیگه جواب میدادم. و در جواب جمله اولش میگفتم. سلام ما حالمون خوبه.چرا دلشوره گرفتی؟مگه خواب بدی دیدی؟
    بعد جوابش هم میگفتم نه نگران نباش. اگر هم میخوای مطمئن بشی ساعت پنج عصر که آیدارو میبرم پارک بیا خودت ببین که خیالت راحت شه. ازینکه حواست به ما هست ممنون.
    حسن این جملات اینه که اولا زیاد احساسات توش نیست که طرف قات بزنه.دوم شما رابطه رو از اسمس که واقعا چیز مزخرفیه به دیدار میکشونی...
    صد البته همسرت اسمس داده بود چون دلش واقعا تنگ شده بود و میخواست شمارو ببینه.
    ویرایش توسط سرافراز : چهارشنبه 08 آبان 92 در ساعت 15:09

  14. 3 کاربر از پست مفید سرافراز تشکرکرده اند .

    tannaz joon (چهارشنبه 08 آبان 92), یاسمینا25 (دوشنبه 13 آبان 92), مهربونی... (چهارشنبه 10 اردیبهشت 93)

  15. #28
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    62
    Array
    ممنون سرافراز که تنهام نمیذاری من همیشه میمونم ج اس ام اس هارو چی بدم سعی کردن اون جوری که رستگار برام گذاشته ج بدم بازم اشتباه کردم
    شوهرم نیست که باهاش غیر مستقیم قرار بذارم شمالِ و آخر هفته ها میاد

    2تا سوال
    1-اگه فردا قبل از ساعت 4 اس ام اس نداد که قرار بذاره برای بیرون مثل هفته قبل من ببرم بچه رو کلانتری یا نبرم؟
    2-درمورد اینکه هوا سرده اینجا سالن بازی سرپوشیده نداره فقط یه فست فود هست که زیرزمینش یه استخر توپ داره برای بچه ها چطوری غیر مستقیم بگم بریم اونجا؟

  16. 2 کاربر از پست مفید بهار_68 تشکرکرده اند .

    یاسمینا25 (دوشنبه 13 آبان 92), سرافراز (چهارشنبه 08 آبان 92)

  17. #29
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 دی 93 [ 11:07]
    تاریخ عضویت
    1392-6-21
    نوشته ها
    187
    دستاوردها:
    100 Experience PointsOverdrive1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    143

    تشکرشده 73 در 46 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ایدا خیلی استخر توپ دوست داره صبح همش میگفت بریم استخره توپ
    من زیاد نمتونم راهنماییت کنم ولی اومدم به تاپیکت سر زدم که فکر نکنی از حالت بی خبرم و درجریان مشکلاتت نیستم همیشه تاپیکتو دنبال میکنم ولی چون نمیدونم چجوری راهنمایی کنم چیزی نمیگم
    و یه مساله دیگه با عر ض معزرت بهار جان میخام بگم:
    رستگار عزیز اگه میشه به تاپیکه منم سر بزن
    بازم ببخشید بهار جان

    - - - Updated - - -

    ایدا خیلی استخر توپ دوست داره صبح همش میگفت بریم استخره توپ
    من زیاد نمتونم راهنماییت کنم ولی اومدم به تاپیکت سر زدم که فکر نکنی از حالت بی خبرم و درجریان مشکلاتت نیستم همیشه تاپیکتو دنبال میکنم ولی چون نمیدونم چجوری راهنمایی کنم چیزی نمیگم
    و یه مساله دیگه با عر ض معزرت بهار جان میخام بگم:
    رستگار عزیز اگه میشه به تاپیکه منم سر بزن
    بازم ببخشید بهار جان

  18. کاربر روبرو از پست مفید tannaz joon تشکرکرده است .

    بهار_68 (پنجشنبه 09 آبان 92)

  19. #30
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    94
    Array
    انشاالله تا فردا اسمس میده.اما تو دیگه اس نزن. به هیچ وجه بچه رو کلانتری نبر.اگرم گفت چرا نیاوردیش بگو فکر کردم مثل قبل میای پارک.تازه حس خوبی ندارم بچه رو اوجا بیارم ببینیش. در مورد فست فود هم اون چیزهایی که به من گفتی صادقانه بهش بگو.بگو آیدا سردش میشه.

  20. کاربر روبرو از پست مفید سرافراز تشکرکرده است .

    بهار_68 (پنجشنبه 09 آبان 92)


 
صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 10:52 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.