به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 12 نخستنخست 123456789101112 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 111
  1. #21
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 آبان 94 [ 07:35]
    تاریخ عضویت
    1392-7-08
    نوشته ها
    74
    امتیاز
    1,908
    سطح
    26
    Points: 1,908, Level: 26
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    32

    تشکرشده 61 در 45 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزیزم نمیدونم چرا شوهرت این طوری می کنه.ولی فقط میتونم بهت بگم که هرچی از بدیای خانواش براش بگی اونا رو برا شوهرت شیرینتر میکنی پس هیچ حرفی از اونا نزن تازه به نظر من دعوتشون کن خونت تا شوهرت تنها با اونا رفت و امد نکنه این طوری عنان زندگیت بیشتر دستته.راستی از وقتی برگشتی رابطه جنسیتون خوب بوده؟یعنی عاشقانه بوده یا فقط رفعه نیاز بوده؟

  2. 3 کاربر از پست مفید titititititi تشکرکرده اند .

    tannaz joon (جمعه 03 آبان 92), فردیس (شنبه 04 آبان 92), بهار_68 (جمعه 03 آبان 92)

  3. #22
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    94
    Array
    یکبار دیگه تعریف سیاست زنانه رو برات مینویسم.:---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

    تعریف سیاست زنانه اینه که بتونی خواست خودت رو جوری به اجرا دربیاری که انگار این خواست خود شوهرت بوده که اون کار رو انجام بده یا فلان حرف رو بزنه بدون اینکه مستقیما چیزی رو مطرح کنی.-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
    زنی می تونه سیاست زنانه داشته باشه که در وهله اول بر احساسات و هیجاناتش کنترل داشته باشه. مثل پیش نیاز می مونه. البته اینو بهت می گم دلیل بر این نیست که خودم کامل بلدم. نه! اتفاقا کنترل هیجانات برای منم سخته و امیدوارم بهتر بشم. گفتم که نگی رطب خورده منع رطب کی کند!
    خب... نکته اینجاست که لازم نیست کلا مهارکننده هیجان حرفه ای بشی بعد سیاست زنانه رو شروع کنی، بلکه در همون موقعیت موردنظر و مهم هم یکم دندون روی جیگر بگذاری خوبه.
    مرحله دوم اینه که به هیچ وجه در مورد خواسته مورد نظر غر نزنی یا به کرات مطرحش نکنی. اونوقت با سیاست زنانه هم کار به جایی نمی بری.
    سوم اینکه خودت باید سیاست زنانه رو با هوش و زکاوت خودت خلق کنی و این سوال اساسی رو از خودت بپرسی که: " اگر نخوام موضوع مورد نظر رو با حرف زدن مطرح کنم چه راههای دیگه ای هست؟"

    یک مثال:(اینو از کتابی که اخیرا ترجمه کردم میگم)
    خانمی بود که در مورد تعمیر کلید در اتاق خشکشویی با همسرش مشکل داشت. هربار که میگفت شوهر پشت گوش می انداخت و حرف و غرزدنهای خانم بیفایده بود. یکروز دوست صمیمی آقا با همسرش به منزل اونها اومدند. زن از فرصت استفاده کرد و به دوست صمیمی شوهرش گفت: مدتیه کلید در خشکشویی ما خرابه. شما می تونید درستش کنید؟ دوست همسرش گفت: البته! کافیه به من آچار پیچگوشتی بدید. زن تعریف می کنه: هنوز سرم رو برنگردونده بودم و به سمت آچار نرفته بودم که شوهرم پرید و بلافاصله کلید در رو درست کرد!! مساله قدرت برای مردها خیلی مهمه! به سادگی اون رو حتی به صمیمی ترین دوستشون هم نمی دن!


    بهت گفتم که با گفتن، مساله تو حل نمیشه و باید از سیاست زنانه استفاده کنی.-----------------------------------------
    چند نکته هست که باید در مورد خانواده همسرت زعایت کنی.------------------------------------------------------
    1- خانواده همسرت جز لاینفک زندگی همسرت هستند. نه درسته و نه ممکنه که بخوای اونها رو از هم جدا کنی. تو فقط می تونی کاری کنی همسرت کمتر سوی اونها بره.-----------------------------------------------------------
    2- بهت گفتم که برای بدست آوردن دل همسرتٰ نباید بد خانواده اش رو در هیچ شرایطی بگی. شاید تو به عنوان نفر سوم از بیرون این خانواده رو ببینی و متوجه ایراداتشون بشی اما اونها سالها با هم بودند و تقریبا این بدیها رو نمی بینند. دو نکته اساسی در موردشون وجود داره که تا با بدگفتنهات کاری از پیش نبری.اول:نسبت خونی اونها و دوم خاطرات! خاطرات همسرت با خانوادش از کودکی تا به امروز باعث تمایل هرچه بیشترش به سمت اونهاست و وقتی تلاش می کنی جدایی بیندازی خودت این وسط بد میشی.----------------------------------------------------------------------
    3. اگر میخواهی دست بکار بشی و توجه همسرت رو به سمت خودت بکشونی باید اول از همه هیجاناتت رو کنترل کنی و دوم صبور باشی. هر کدوم اینهارو نداشته باشی موفق نمی شی.----------------------------------------------------
    4- باید هرچه بیشتر علایق و تنفرات همسرت رو بشناسی چون در بکارگیری سیاست زنانه بهت خیلی کمک می کنه.--
    5-زبونت رو درست کنی. یعنی با محبت حرف بزنی. غد بازی درنیاری و فعلا تا مدت طولانی حتی موقع عصبانیت از همسرت دنبال حساب کشی نباشی. البته لازم نیست حق و حقوق خودت رو نادیده بگیری اما سعی کن با آرامش مسائل رو مطرح کنی. داد و بیداد و اعتراض و مهمتر از همه غر زدن ممنوع.-------------------------------------------

    بعد از اینکه تصمیمت در اجرای همه اینها مصمم شد باید دست بکار بشی. البته من نمی دونم چی شده که تو در دسته علایق همسرت جا نداری و درواقع وجودت بدیهی فرض شده. طوری که کسب رضایت خانواده برای همسرت واجب شده اما رضایت تو نه! -----------------------------------------------------------------------------------------

    اول از همه دیگه به رفت آمدهاش به منزل پدریش گیر نمی دی. در عوض موقعیتهایی در خونه ایجاد کن که نتونه ازش بگذره. مثلا اگر ماکارونی دوست داره دقیقا همون موقع هایی که خونه مادرش میره درست کن. اگر گفت چرا درست کردی مگه نمی دونی قراره اونجا برم؟ بگو ببخشید حواسم نبود می خواستم خوشحالت کنم. باشه خودم تنهایی می خورم. اگر بمونه و نره که برد کردی اما به احتمال زیاد میره خونه مادرش اما ته دلش یه چیزی تکون می خوره. ما به این تکون ها نیاز داریم. این تکونها ذره ذره در طی زمان تورو به نتیجه میرسونه برای همین میگم باید صبور باشی و انتظار جواب فوری نداشته باشی.اینکار رو همینطور در موقعیتهای مختلف و در مورد علایقش ادامه بده. اگر نمی دونی چیکار کنی علایقشو اینجا بنویس همفکری کنیم که چیکار کنی. کارهایی هم که ازش منتفره انجام نده.------------------------------------------
    یک نکته مهم دیگه هم باید رعایت کنی. باید از خودت در خونه شخصیت مستقل بسازی. برای خودت یک سرگرمی یا مهارت جدید دست و پا کن. وابستگی رو از شوهرت کم کن. از بس همیشه دنبالش بودی می دونه که خودت برمیگردی. اگر کمی بیخیال شی اثر بهتری داره.-----------------
    این قسمت هم از کتابی که تازه ترجمه کردم بهت میگم:--------------------------------------------------------------

    در درون هر مردی کودک پنج ساله ای وجود داره که دلش میخواد تا اونجایی که می تونه از مادرش فاصله بگیره و در عین حال هروقت خواست اونو داشته باشه. تا حالا متوجه شدید وقتی پسر بچه ای رو دنبال می کنید جیغ می زنه و با خوشحالی بیشتری فرار می کنه؟ اما وقتی از مادر فاصله میگیره و مادر توجهی به اون نمی کنه کمی دور می شه و نیم نگاهی به مادرش می کنه. اگر مادر عکس العملی نشون نده خودش برمیگرده تا مطمئن بشه مادر همونجا سر جاش هست. غر زدن یک زن هم دقیقا همین اثر رو داره. وقتی غر می زنید به او اطمینان میدید که منتطرش هستید و اون با سرعت بیشتری فرار می کنه. اما وقتی ساکت میشید نگران میشه.
    ویرایش توسط سرافراز : جمعه 03 آبان 92 در ساعت 14:48

  4. 3 کاربر از پست مفید سرافراز تشکرکرده اند .

    she (شنبه 04 آبان 92), tannaz joon (جمعه 03 آبان 92), دختر مهربون (جمعه 03 آبان 92)

  5. #23
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 دی 93 [ 11:07]
    تاریخ عضویت
    1392-6-21
    نوشته ها
    187
    دستاوردها:
    100 Experience PointsOverdrive1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    143

    تشکرشده 73 در 46 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط titititititi نمایش پست ها
    عزیزم نمیدونم چرا شوهرت این طوری می کنه.ولی فقط میتونم بهت بگم که هرچی از بدیای خانواش براش بگی اونا رو برا شوهرت شیرینتر میکنی پس هیچ حرفی از اونا نزن تازه به نظر من دعوتشون کن خونت تا شوهرت تنها با اونا رفت و امد نکنه این طوری عنان زندگیت بیشتر دستته.راستی از وقتی برگشتی رابطه جنسیتون خوب بوده؟یعنی عاشقانه بوده یا فقط رفعه نیاز بوده؟
    ساعت 1 بهم زنگ زد.خوب صحبت کردم باهاش اصلا به روی خودم نیاوردم ناراحتم از دستش..بارها شده که اونا اومدن خونمون اما باز پدرشوهرم شوهرمو میبره تو حیاط.یا یه اتاق دیگه یا جایی که ما زندگی میکنیم الان خونه سازمانیه.یه اتاق وسیله ورزشی داره سه تایی میرن اونجا منو خونه تنها میذارن.یا چون خونمون خیلی کوچیکه یه خونه بازرسی اونجا هست مهمون میاد واسه شب خوابیدن میرن اونجا..قبل اینکه قهر کنیم اومده بودن شوهرمو میبردن اونجا فقط واسه شام و نهار میومدن خونه ما.تازه اونم سفره وسط پهن بود پدرشوهرم میگفت بریم.من کلی اعتراض میکردم به شوهرم چرا میری خونه بازرسی اونا بیان اینجا یه کوچولو کمش کرد اما باز میگفت مهمونن چه کار کنم.باز اونا نمیومدن شوهرم میرفت.یا مثلا مادرشوهرمو میذاشتن پیش من سر منو گرم میکردن شوهرم و پدرشوهرمو برادرشوهرم میرفتن خونه بازرسی..

    - - - Updated - - -

    titititi جان درباره رابطه جنسی هم که گفتی ما دو روز خونه خودمون بودیم تو اون دو روز هم رابطه داشتیم.شب اولو حس میکنم بیشتر از سر رفع نیاز بود اما ش دوم رو نمیدونم..شاید اونم نیاز بود.ولی در کل رابطه جنسیش خیلی ضعیفه..الان نزدیک یه هفته ست منو ندیده رابطه نداشته ولی انگار عین خیالش نیست..قبل قهرمونم همین بود.هفته ای یار یا نهایتا 2بار..همین.اولا که از خانوادش دور شده بودیم افسرده شده بود ماهی 1 بار بود..

  6. #24
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 آبان 94 [ 07:35]
    تاریخ عضویت
    1392-7-08
    نوشته ها
    74
    امتیاز
    1,908
    سطح
    26
    Points: 1,908, Level: 26
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    32

    تشکرشده 61 در 45 پست

    Rep Power
    0
    Array
    هفته ای دو بار خوبه،ببین اگه رابطتون زیاد باشه زندگیتونم بهتره،اگه میلش کمه میتونی داروهای گیاهی افزایش میل جنسی رو بهش بدی،عطاری بری بت میدن،ادامه بده با شوهرت نرم حرف بزن،کم کم اعتمادشو بدس بیار،بهش بفهمون که تکیه گاهته،به مرد قدرت میده،لذت میده

    - - - Updated - - -

    در ضمن تو دعوتشون کن لااقل این ازادی که الان داره دیکه نداره که خودش بره خونه مادرش تو رو نبره

  7. کاربر روبرو از پست مفید titititititi تشکرکرده است .

    tannaz joon (جمعه 03 آبان 92)

  8. #25
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 دی 93 [ 11:07]
    تاریخ عضویت
    1392-6-21
    نوشته ها
    187
    دستاوردها:
    100 Experience PointsOverdrive1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    143

    تشکرشده 73 در 46 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط سرافراز نمایش پست ها
    یکبار دیگه تعریف سیاست زنانه رو برات مینویسم.:---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

    تعریف سیاست زنانه اینه که بتونی خواست خودت رو جوری به اجرا دربیاری که انگار این خواست خود شوهرت بوده که اون کار رو انجام بده یا فلان حرف رو بزنه بدون اینکه مستقیما چیزی رو مطرح کنی.-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
    زنی می تونه سیاست زنانه داشته باشه که در وهله اول بر احساسات و هیجاناتش کنترل داشته باشه. مثل پیش نیاز می مونه. البته اینو بهت می گم دلیل بر این نیست که خودم کامل بلدم. نه! اتفاقا کنترل هیجانات برای منم سخته و امیدوارم بهتر بشم. گفتم که نگی رطب خورده منع رطب کی کند!
    خب... نکته اینجاست که لازم نیست کلا مهارکننده هیجان حرفه ای بشی بعد سیاست زنانه رو شروع کنی، بلکه در همون موقعیت موردنظر و مهم هم یکم دندون روی جیگر بگذاری خوبه.
    مرحله دوم اینه که به هیچ وجه در مورد خواسته مورد نظر غر نزنی یا به کرات مطرحش نکنی. اونوقت با سیاست زنانه هم کار به جایی نمی بری.
    سوم اینکه خودت باید سیاست زنانه رو با هوش و زکاوت خودت خلق کنی و این سوال اساسی رو از خودت بپرسی که: " اگر نخوام موضوع مورد نظر رو با حرف زدن مطرح کنم چه راههای دیگه ای هست؟"

    یک مثال:(اینو از کتابی که اخیرا ترجمه کردم میگم)
    خانمی بود که در مورد تعمیر کلید در اتاق خشکشویی با همسرش مشکل داشت. هربار که میگفت شوهر پشت گوش می انداخت و حرف و غرزدنهای خانم بیفایده بود. یکروز دوست صمیمی آقا با همسرش به منزل اونها اومدند. زن از فرصت استفاده کرد و به دوست صمیمی شوهرش گفت: مدتیه کلید در خشکشویی ما خرابه. شما می تونید درستش کنید؟ دوست همسرش گفت: البته! کافیه به من آچار پیچگوشتی بدید. زن تعریف می کنه: هنوز سرم رو برنگردونده بودم و به سمت آچار نرفته بودم که شوهرم پرید و بلافاصله کلید در رو درست کرد!! مساله قدرت برای مردها خیلی مهمه! به سادگی اون رو حتی به صمیمی ترین دوستشون هم نمی دن!


    بهت گفتم که با گفتن، مساله تو حل نمیشه و باید از سیاست زنانه استفاده کنی.-----------------------------------------
    چند نکته هست که باید در مورد خانواده همسرت زعایت کنی.------------------------------------------------------
    1- خانواده همسرت جز لاینفک زندگی همسرت هستند. نه درسته و نه ممکنه که بخوای اونها رو از هم جدا کنی. تو فقط می تونی کاری کنی همسرت کمتر سوی اونها بره.-----------------------------------------------------------
    2- بهت گفتم که برای بدست آوردن دل همسرتٰ نباید بد خانواده اش رو در هیچ شرایطی بگی. شاید تو به عنوان نفر سوم از بیرون این خانواده رو ببینی و متوجه ایراداتشون بشی اما اونها سالها با هم بودند و تقریبا این بدیها رو نمی بینند. دو نکته اساسی در موردشون وجود داره که تا با بدگفتنهات کاری از پیش نبری.اول:نسبت خونی اونها و دوم خاطرات! خاطرات همسرت با خانوادش از کودکی تا به امروز باعث تمایل هرچه بیشترش به سمت اونهاست و وقتی تلاش می کنی جدایی بیندازی خودت این وسط بد میشی.----------------------------------------------------------------------
    3. اگر میخواهی دست بکار بشی و توجه همسرت رو به سمت خودت بکشونی باید اول از همه هیجاناتت رو کنترل کنی و دوم صبور باشی. هر کدوم اینهارو نداشته باشی موفق نمی شی.----------------------------------------------------
    4- باید هرچه بیشتر علایق و تنفرات همسرت رو بشناسی چون در بکارگیری سیاست زنانه بهت خیلی کمک می کنه.--
    5-زبونت رو درست کنی. یعنی با محبت حرف بزنی. غد بازی درنیاری و فعلا تا مدت طولانی حتی موقع عصبانیت از همسرت دنبال حساب کشی نباشی. البته لازم نیست حق و حقوق خودت رو نادیده بگیری اما سعی کن با آرامش مسائل رو مطرح کنی. داد و بیداد و اعتراض و مهمتر از همه غر زدن ممنوع.-------------------------------------------

    بعد از اینکه تصمیمت در اجرای همه اینها مصمم شد باید دست بکار بشی. البته من نمی دونم چی شده که تو در دسته علایق همسرت جا نداری و درواقع وجودت بدیهی فرض شده. طوری که کسب رضایت خانواده برای همسرت واجب شده اما رضایت تو نه! -----------------------------------------------------------------------------------------

    اول از همه دیگه به رفت آمدهاش به منزل پدریش گیر نمی دی. در عوض موقعیتهایی در خونه ایجاد کن که نتونه ازش بگذره. مثلا اگر ماکارونی دوست داره دقیقا همون موقع هایی که خونه مادرش میره درست کن. اگر گفت چرا درست کردی مگه نمی دونی قراره اونجا برم؟ بگو ببخشید حواسم نبود می خواستم خوشحالت کنم. باشه خودم تنهایی می خورم. اگر بمونه و نره که برد کردی اما به احتمال زیاد میره خونه مادرش اما ته دلش یه چیزی تکون می خوره. ما به این تکون ها نیاز داریم. این تکونها ذره ذره در طی زمان تورو به نتیجه میرسونه برای همین میگم باید صبور باشی و انتظار جواب فوری نداشته باشی.اینکار رو همینطور در موقعیتهای مختلف و در مورد علایقش ادامه بده. اگر نمی دونی چیکار کنی علایقشو اینجا بنویس همفکری کنیم که چیکار کنی. کارهایی هم که ازش منتفره انجام نده.------------------------------------------
    یک نکته مهم دیگه هم باید رعایت کنی. باید از خودت در خونه شخصیت مستقل بسازی. برای خودت یک سرگرمی یا مهارت جدید دست و پا کن. وابستگی رو از شوهرت کم کن. از بس همیشه دنبالش بودی می دونه که خودت برمیگردی. اگر کمی بیخیال شی اثر بهتری داره.-----------------
    این قسمت هم از کتابی که تازه ترجمه کردم بهت میگم:--------------------------------------------------------------

    در درون هر مردی کودک پنج ساله ای وجود داره که دلش میخواد تا اونجایی که می تونه از مادرش فاصله بگیره و در عین حال هروقت خواست اونو داشته باشه. تا حالا متوجه شدید وقتی پسر بچه ای رو دنبال می کنید جیغ می زنه و با خوشحالی بیشتری فرار می کنه؟ اما وقتی از مادر فاصله میگیره و مادر توجهی به اون نمی کنه کمی دور می شه و نیم نگاهی به مادرش می کنه. اگر مادر عکس العملی نشون نده خودش برمیگرده تا مطمئن بشه مادر همونجا سر جاش هست. غر زدن یک زن هم دقیقا همین اثر رو داره. وقتی غر می زنید به او اطمینان میدید که منتطرش هستید و اون با سرعت بیشتری فرار می کنه. اما وقتی ساکت میشید نگران میشه.
    سرافراز عزیزم یه دنیا ازت ممنونم که بازم با راهنمایی های خوبت بهم ارامش دادی

    دوست دارم چیزایی که واسه titititi نوشتم تو این پستو بخونی و نظرتو بهم بگی.
    درباره اینکه گفتی کسب رضایت خانوادش واسش مهم شده منم واقعا دلیلشو نمیدونم.منم دقیقا میخوام که شخص اول زندگیش باشم و واسه منم ارزش قایل بشه.خواست و علائق منم واسش مهم باشه.همین..نمیخوام رابطه شو با خانوادش قطع کنم.فقط میخوام منو به عنوان همسرش تو زندگیش قبول کنه..نه اینکه من تو هر شرایطی هستم بچسبه به خانوادش..درباره اینکه گفتی علایقش رو براش فراهم کنم ما الان دوریم از خانوادش میایم شهرمون منو میذاره خونه بابام خودش میره خونه باباش.خونه بابامم که کلا سر قهرمون نمیاد فعلا.قبلشم همش یه چیزو بهونه میکرد خونه باباش باشه.مثلا تو یه هفته که ما شهرمون هستیم فقط یه نهار یا یه شام میاد خونه بابام..
    من فکر میکنم ناراحتی هایی که پیش اومد واسه خواهرمو برادرشوهرم که تو تاپیکای قبل نوشتم اونو از من دورتر کردنو بیشتر سمت خودشون کشیدن..
    حالم خیلی بده..حس بدی دارم..دیروز بهش اس ام اس دادم بریم بیرون بیبینیم همدیگرو{من گفتم دلم تنگ شده نه اون}گفت مریضم نمیتونم بیام.گفتم بیا بریم با هم دکتر.میخوای الان بیام؟از ترس اینکه من نرم خونه باباش سریع زنگ زد که چیه چرت و پرت میگی؟خودم عقلم نمیرسه برم دکتر؟مامانم همه جا زنگ زده هیچ دکتری نیست.باید از سینوس هام عکس بگیرم..گفتم مگه دکتر رفتی؟گفت نه قبلا دکتر رفتم گفته{با داد و بیداد}منم گفتم باشه کاری نداری؟اونم بدون اینکه چیزی بگه قطع کرد.1 ساعت بعدش اس دادم اگه چیزی پرسیدم یا گفتم بریم دکتر قصدم ناراحت کردنت نبود.اس ام اس داد بود بود بود{مثلا داشت دلبری میکرد} ولی من یه عالمه دلم شکست.تو خودم گریه کردم.2ساعی بعدش اس دادم بهتری؟گفت با دوستام اومدم بیرون.گفتم فکر کردم مریضی خونه ای.گفت تو رودروایسی اومدم

    هیچی نگفتم اون گفت فردا باهم میریم بیرون گفتم باشه.امروز ساعت 1 ز زده هیچی به روی خودم نیاوردم{خودمو لوس کردم} گفتم:همسرتو نمیبری بیرون؟گفت باشه میریم شهرمون میبرم میگردونمت..من هدفم از بیرون رفتن گشتن نبود اونو دیدن بود اما اون اصلا به روی خودشم نیاورد.در صورتی که بهش گفته بودم دلم برات تنگ شده میخوام ببینمت..چکار کنم؟؟؟؟؟؟؟
    دارم دیونه میشم...
    انگار اصلا دوسم نداره..فصله خونه باباش تا اینجا 10 دقیقه هم نیست.تازه ماشینم زیر پاشه..

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط titititititi نمایش پست ها
    هفته ای دو بار خوبه،ببین اگه رابطتون زیاد باشه زندگیتونم بهتره،اگه میلش کمه میتونی داروهای گیاهی افزایش میل جنسی رو بهش بدی،عطاری بری بت میدن،ادامه بده با شوهرت نرم حرف بزن،کم کم اعتمادشو بدس بیار،بهش بفهمون که تکیه گاهته،به مرد قدرت میده،لذت میده


    در ضمن تو دعوتشون کن لااقل این ازادی که الان داره دیکه نداره که خودش بره خونه مادرش تو رو نبره
    - - - Updated - - -
    الان که تریپ قهر برداشتن کلا نمیان.شوهرمم که التماسش میکنم منو ببر اونجا نمیبره.میگه اونجا اوضاع مناسب نیست.1 سال و نیمه میگه اوضاع مناسب نیست..خودش که هیچ اقدامی نمیکنه هیچ..دیدنمم نمیاد..کلا میره تو تیم اونا.اصلا کلا دوست نداره من برم خونه باباش.الانم که اون با خانواده من قهره من با خانواده اون از خداشه که من اونجا نمیرم اونم اینجا نمیاد.دفعه دیگه که میایم اینجا واسه تاسوعا عاشوراست.دوباره 4/5 روز تعطیلیه.اون کلا خونه باباش منم خونه بابام..چکار کنم؟؟؟؟


    ....در مورد دارو هم گرفتم واسش خورد ولی تاثیر چندانی نداشت..در مورد علایقشم که سر افراز گفت واقعا علاقه خاصی تو هیچ زمینه ای ازش ندیدم..پکار کنم؟

  9. #26
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 آبان 94 [ 07:35]
    تاریخ عضویت
    1392-7-08
    نوشته ها
    74
    امتیاز
    1,908
    سطح
    26
    Points: 1,908, Level: 26
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    32

    تشکرشده 61 در 45 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نمیدونم چرا شوهرت میخا به خانوادش بفمونه تو براش مهم نیستی؟باهاش مقابله نکن عزیزم،زیاد بهش گیر نده،تمرکزتو از روش بردار،خودتو بزن به مظلومیت،شاید این طوری بتونی بکشیش طرف خودت

  10. کاربر روبرو از پست مفید titititititi تشکرکرده است .

    tannaz joon (جمعه 03 آبان 92)

  11. #27
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 دی 93 [ 11:07]
    تاریخ عضویت
    1392-6-21
    نوشته ها
    187
    دستاوردها:
    100 Experience PointsOverdrive1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    143

    تشکرشده 73 در 46 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اره دقیقا همینجوریه..میخواد به خانوادش بفهمونه من براش مهم نیستم.وقتی خونه اونا هستیم.یا اونا خونمونن یا حتی پشت تلفن..
    اگه بخوام خودمو کنار بکشم میترسم منو کلا یادش بره..امتحان کردم بارها شده بود یه هفته اومدیم شهرمون من بهش 2/3 بار کار واجب داشتم زنگ یا اس زدم.هیچ شکایتی نمیکرد اصلا هم اون زنگ و اس نزد..
    به شدن به پدرش وابسته ست..پدرشم الان با من مشکل داره و با قهرش خانوادشو ترسونده.بعضی وقتا میگم شاید از باباش میترسه با من اینجوری رفتار میکنه..نمییییییییییدونم

    - - - Updated - - -

    ولی اصلا ربطی نداره به خاطر اینکه از باباش میترسه با من اینجوری رفتار کنه

  12. #28
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    62
    Array
    طناز در کل شرایطمون یکم شبیه همه
    شما تو یه شهر دیگه اید و پدر مادرا تو یه شهر دیگه ما هم همین جوری بودیم شوهرم اونجا که بودیم خوب بود وقتی میومدیم شهر پدر مادرا عوض میشد چند بارم بهش گفتم اونم بهم میگفت تو عوض میشی رفتار شوهرتو جلو خانوادش در نظر نگیر ببین رفتار وعملکردش تو خونه چطوریه
    ببین دوست عزیز شما بیشتر وقتتونو باهم تو شهر دیگه میگذرونی پس این چند روزی که میایین شهر پدر مادرا به هم کار نداشته باشید
    اینو شوهرم پارسال تاسوعا-عاشورا بهم گفت بهم گفت من میام میخوام با دوستام باشم با من کار نداشته باش من میخواهم مجرد باشم منم بهش گفتم باشه حالا که تو مجردیپس منم مجرد میشم با من کار نداشته باش (بد عادت شده بود خودش هرجا میخواست میرفت من که جایی میرفتم برام شر درست میکرد که چرا بهم نگفتی) تو تعطیلاتم که اومدیم اصلن بهش کار نداشتم سراغشم نگرفتم هیچ جا هم بهش نگفتم ببر منو من یا با مامانم اینا میرفتم یا با مامانش اینا شدم اون زنی که او میخواست تو تاسوعا خودش بدون اینکه من چیزی بگم منو برد اون مراسمی که دوست داشتم برم شد اون شوهری که من دوست دارم
    ببین طناز عزیز شما نمیدونی بین شوهرت و خونوادش چی میگذره ولی ظاهرا اینه که میخواد به خانوادش بفهمونه که شما براش مهم نیستی چیکار داری که دلیلش چیه شما کمکش کن که اینو به خانواده اش بفهمونه
    4-5 روز شوهرتو نبینی و بهش زنگ نزنی واس ندی که دنیا آخر نمیشه فرض کن زمان قدیمه و شوهرت رفته سفر نه تلفن هست نه هیچی بذار دل اونم برات تنگ بشه بذار نبودنت رو احساس کنه
    نمیدونم تاپیک منو دنبال میکنی یا نه اونجا رستگار بهم گفت تو شوهرتو شارژ عاطفی میکنی
    شما هم داری همین کارو میکنی شارژش میکنی بعد انتظار داری دلش برات تنگ بشه معلومه که نمیشه چون تامین شده زنگ میزنی قربون صدقش میری چون دلت میخواهد اونم قربون صدقت بره ولی نمیره چون موقعیتشو نداره تو اونور خط نیستی که ببینی تو چه شرایطیه کی پیشش هست وضعیت روحیش چطوریه
    خودت تو چه شرایطی بهش تلفن میزنی؟ جلو همه موبایلتو بر میداری با صدای بلند قربون صدقه شوهرت میری یا وقتی تنهایی براش لاو میترکونی؟؟؟
    کار شوهرت اصلن درست نیست که در پاسخ قربون صدقه شما بهتون فحش میده ولی خوب اونو که نمیتونیم درست کنیم شما باید سعی کنید با رفتار و عملکردتون ایشون رو متوجه اشتباهاتتون بکنید

    زن باید ناز کنه تا مرد بهش نیاز کنه ولی این شمایید که دارید نیاز میکنید و ایشونم دارن ناز میکنن دوست خوبم قبلا هم گفتم تو تاپیک من حرفهای رستگارو بخون توش خیلی نکته داره من خودم هر پستشو چند بار میخونم

    -
    ویرایش توسط بهار_68 : جمعه 03 آبان 92 در ساعت 21:46 دلیل: ارسال دوباره

  13. کاربر روبرو از پست مفید بهار_68 تشکرکرده است .

    tannaz joon (جمعه 03 آبان 92)

  14. #29
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 دی 93 [ 11:07]
    تاریخ عضویت
    1392-6-21
    نوشته ها
    187
    دستاوردها:
    100 Experience PointsOverdrive1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    143

    تشکرشده 73 در 46 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بهار جان ممنونم ازت..الان بهم اس داده چکار میکنی خبری ازت نیست؟بعدش زنگ زد خیلی معمولی باهاش حرف زدم.گفت اعصابم خورده گفتم چرا گفت همینطوری.کاری نداری؟گفتم اعصابت چرا خورده خب؟گفت حوصله ندارم با کسی حرف بزنم.گفتم باشه کاری نداری؟گفت چیه از خدا خواسته بودی؟؟گفتم مگه نمیگی حوصله نداری گفت برو بابا برو به کارت برس خدافظ.بدون اینکه من چیزی بگم قطع کرد.
    sci عزیز کجایی؟
    فرشته مهربون
    سرافراز عزیز
    she عزیز
    کجایین؟///


    - - - Updated - - -

    بهار جان اخه خانوادش همینجوری منو ادم حساب نمیکنن دیگه وای به حال روزی که بفهمن من واسش مهم نیستم..
    بعدشم درباره قربون صدقه والا من موندم چکار کنم از یه طرف میگین باهاش بدرفتاری نکن اعتمادش جلب بشه از یه طرفم میگین اونجاست شارزش نکن..اخه من چکار کنمممممممممممممممممم؟؟/

  15. #30
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    62
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط tannaz joon نمایش پست ها
    بهار جان ممنونم ازت..الان بهم اس داده چکار میکنی خبری ازت نیست؟بعدش زنگ زد خیلی معمولی باهاش حرف زدم.این یعنی دلش برات تنگ شده بهونه کرده صداتو بشنوه ولی بلد نیست ارتباط برقرار کنه
    گفت اعصابم خورده گفتم چرا اینجوری فکر میکنه داری بازخواستش میکنی باید قربون صدقش بری بگو الهی قربون اون اعصاب خورد شدت شم کی اعصابتو خورد کرده خودم بزنم خوردو خاکشیرش کنم نمیدونم یه همچین چیزایی باهاش شوخی کن یه جوری که از اون حالو هوا درش بیاری
    گفت همینطوری.کاری نداری؟
    گفتم اعصابت چرا خورده خب؟
    گفت حوصله ندارم با کسی حرف بزنم.گفتم باشه کاری نداری؟باید با نازو کرشمه میگفتی من که کسی نیستم من همسرتم حوصله منم نداری؟؟؟؟
    گفت چیه از خدا خواسته بودی؟؟گفتم مگه نمیگی حوصله نداری گفت برو بابا برو به کارت برس خدافظ.بدون اینکه من چیزی بگم قطع کرد.

    sci عزیز کجایی؟
    فرشته مهربون
    سرافراز عزیز
    she عزیز
    کجایین؟///

    طناز جان منتظر افراد خاص نباش خودت برو تاپیک پیدا کن و بخون

    - - - Updated - - -

    بهار جان اخه خانوادش همینجوری منو ادم حساب نمیکنن تو به خونوادش چیکار داری تو اول دل همسرتو بدست بیار دیگه وای به حال روزی که بفهمن من واسش مهم نیستم.. تو کاری کن که برای همسرت مهم باشی اونا خودشون مهم نیستن
    بعدشم درباره قربون صدقه والا من موندم چکار کنم از یه طرف میگین باهاش بدرفتاری نکن اعتمادش جلب بشه از یه طرفم میگین اونجاست شارزش نکن..اخه من چکار کنمممممممممممممممممم؟؟/
    طناز جون قربون صدقه جا داره مکان داره وقت داره هی چپ بری راست بیای قربون صدقه بری بی ارزش میشه چرا الماس قیمتیه چون کمه
    وقتی زیاد شد مثل خاک بی ارزش میشه درصورتی که فایده خاک 1000 برابر الماسه

    طناز از اسمت الهام بگیرو
    طنازی کن

  16. 2 کاربر از پست مفید بهار_68 تشکرکرده اند .

    tannaz joon (شنبه 04 آبان 92), titititititi (شنبه 04 آبان 92)


 
صفحه 3 از 12 نخستنخست 123456789101112 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:55 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.