به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 35
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 دی 95 [ 15:39]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    2,729
    سطح
    31
    Points: 2,729, Level: 31
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 35.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    26

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    می بینم که
    سینه مالامال درد است ای دریغا مرحمی
    =============================
    من کلا اعتقادم اینه که یکبار می خوام زندگی کنم چرا اونجوری که دوست دارم زندگی کنم وقتی الان زندگی برام هیچی نداره چرا باید ادامه بدم ؟به امید اینکه چی بشه ؟ شاید پیش خودت بگی خوب این اینجوری بود اگه نفر بعدی هم که اومد توی زندگی ات اینجوری بود چه می کنی ؟
    می گم 100 سال سیاه ، پشت دستم رو داغ می کنم بخوام دوباره ازدواج کنم ؟که چی باشه ؟چیزهایی که از دست می دی بیشتر از چیزهایی که به دست میاری.

  2. #12
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    62
    Array
    همچین از زندگی نا امیدی که انگار تو زندون بودی بابا چه خبره؟ چقدر زود بریدی؟ اگه جای من بودی چی؟
    صبر کن صبر کن صبر کن
    کمی هوشمندانه رفتارتو تغییر بده اگه نتیجه نگرفتی بعدا برو تو فاز طلاق
    ببین داری میگی 100سال سیاه من دیگه زن نمیگیرم چیزهایی که از دست میدی بیشتر از چیزاییه که بدست میاری
    این دیدت غیر مستقیم رو زندگیت اثر گذاشته و به اینجا رسیدی
    پس چرا وقتی خانومت میگه 4سال از عمرمو تلف کردی ناراحت میشی اونوقت خودت هم داری غیر مستقیم همین حرف و میزنی؟؟


    شما میگید من گل نمیخرم چون نتیجه نداره اون میگه من کار نمیکنم چون منو نمیبینه
    نتیجه :
    هر دو نسبت به هم سرد و ناامید شدید و فکر میکنید بهم نیازی ندارید تنهایی رو به با هم بودن ترجیح میدید دیدتونو عوض کنید بگید بدون اون نمیتونم ببینید چی میشه
    مثل روزای اول آشناییتون بهش عشق بورزید باور کنید معجزه میکنه

    - - - Updated - - -


    این لینکم یه نگاهی بنداز

    http://www.hamdardi.net/thread-30764.html#post300613

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط مهدی 1360 نمایش پست ها
    می بینم که
    سینه مالامال درد است ای دریغا مرحمی
    =============================
    .
    مرهمشم پیدا میشه

    گر صبر کنی ز غوره حلوا سازند

  3. 3 کاربر از پست مفید بهار_68 تشکرکرده اند .

    فردیس (سه شنبه 23 مهر 92), مهدی 1360 (دوشنبه 22 مهر 92), مصباح الهدی (دوشنبه 22 مهر 92)

  4. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 دی 95 [ 15:39]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    2,729
    سطح
    31
    Points: 2,729, Level: 31
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 35.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    26

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ok باشه همین طور که گفتی عمل می کنم مشکل اون با خانواده ام رو چطور حل کنم؟
    (پدر و مادر من حدود 70 سال سن دارند زمانی که من می تونم با اونها باشم (با اون که همه چی دست خداست) کمه این رو چه کنم که شیر فهم بشه چون وجدانا هر موقع گفته پدر و مادرم براش کم نذاشتم(رفت و آمد و خرید و مسافرت و هرچی فکرش را کنی) حتی دلسوزتر هم بودم اما اون اینجوری نیست)

  5. کاربر روبرو از پست مفید مهدی 1360 تشکرکرده است .

    she (دوشنبه 22 مهر 92)

  6. #14
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    سلام آقا مهدی. من همه نوشته های شما رو خوندم و کاملا احساستون رو درک میکنم. میگم کاملا! چون من هم با همسرم توی همچین مرحله ای قرار گرفته بودم.

    درکت می کنم و خواهش می کنم سریع هیچ تصمیمی نگیر! تو که این مدت رو گذروندی حالا هم کمی صبر کن و یه کم شرایط رو بررسی کن. همسرت نمیدونه داره چه اشتباهی میکنه. من هم نمیدونستم.

    شما حق داری اما ...

    - - - Updated - - -

    ببین مهمترین قسمت این داستان مربوط به همسر شماست!!! اون احساس شما رو نمیدونه! اون غرق شده در یه گذشته ای که بهش سخت گذشته و باور کن که به اونم خوش نمیگذره!

    همسرت به کمک شما احتیاج داره! کمی جراتمندانه رفتار کنید! اون رو از خواب غفلت بیدار کنید! اما نه با پیشنهاد طلاق!

    - - - Updated - - -

    ببین مهمترین قسمت این داستان مربوط به همسر شماست!!! اون احساس شما رو نمیدونه! اون غرق شده در یه گذشته ای که بهش سخت گذشته و باور کن که به اونم خوش نمیگذره!

    همسرت به کمک شما احتیاج داره! کمی جراتمندانه رفتار کنید! اون رو از خواب غفلت بیدار کنید! اما نه با پیشنهاد طلاق!

  7. 4 کاربر از پست مفید she تشکرکرده اند .

    del (سه شنبه 23 مهر 92), فردیس (سه شنبه 23 مهر 92), مهدی 1360 (دوشنبه 22 مهر 92), شیدا. (پنجشنبه 25 مهر 92)

  8. #15
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    62
    Array
    آقا مهدی یه مدتی تمرکزتونو بذارید روی همسرتون اون وقت وقتی دلشو بدست آوردید با خانوادتونم راه میاد اما یادتون باشه مثل شوهر من نکنید که همسرتون احساس کنه داری بهش باج میدی و این محبت ها بخاطر خانوادت بوده نه شخص همسر

    بزرکترین اشتباهی که شوهر من کرد

  9. کاربر روبرو از پست مفید بهار_68 تشکرکرده است .

    مهدی 1360 (دوشنبه 22 مهر 92)

  10. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 دی 95 [ 15:39]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    2,729
    سطح
    31
    Points: 2,729, Level: 31
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 35.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    26

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط بهار_68 نمایش پست ها
    آقا مهدی یه مدتی تمرکزتونو بذارید روی همسرتون اون وقت وقتی دلشو بدست آوردید با خانوادتونم راه میاد اما یادتون باشه مثل شوهر من نکنید که همسرتون احساس کنه داری بهش باج میدی و این محبت ها بخاطر خانوادت بوده نه شخص همسر

    بزرکترین اشتباهی که شوهر من کرد
    شب که می رسم خونه ازش می پرسم چه خبر ؟(بدون روشن کردن تلویزیون ) بعد می گم امروز ورزش کردی ؟ دست درد می کرد بهتر شده یا نه ؟اگه خسته باشه و شام درست نکرده باشه یه چیزی ردیف می کنم اگه توی تخت باشه یه چیزی ok می کنم روی تخت زورزورکی می گم بخور شده یه لیوان شیر باشه ...
    دیگه چه کنم (خونه که به نامش شد چون طبقه چهارم هستم دارم پی گیری می کنم اینجا رو بدیم اجاره بریم جای دیگه که اسانسور داشته که زانوش اذیت نشه نزدیک خونه باباش هم باشه که اگه شب من دیر اومدم اونجا بره دیگه چه تمرکزی باید بکنم که نکردم)؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط she نمایش پست ها
    سلام آقا مهدی. من همه نوشته های شما رو خوندم و کاملا احساستون رو درک میکنم. میگم کاملا! چون من هم با همسرم توی همچین مرحله ای قرار گرفته بودم.

    درکت می کنم و خواهش می کنم سریع هیچ تصمیمی نگیر! تو که این مدت رو گذروندی حالا هم کمی صبر کن و یه کم شرایط رو بررسی کن. همسرت نمیدونه داره چه اشتباهی میکنه. من هم نمیدونستم.

    شما حق داری اما ...

    - - - Updated - - -

    ببین مهمترین قسمت این داستان مربوط به همسر شماست!!! اون احساس شما رو نمیدونه! اون غرق شده در یه گذشته ای که بهش سخت گذشته و باور کن که به اونم خوش نمیگذره!

    همسرت به کمک شما احتیاج داره! کمی جراتمندانه رفتار کنید! اون رو از خواب غفلت بیدار کنید! اما نه با پیشنهاد طلاق!

    - - - Updated - - -

    ببین مهمترین قسمت این داستان مربوط به همسر شماست!!! اون احساس شما رو نمیدونه! اون غرق شده در یه گذشته ای که بهش سخت گذشته و باور کن که به اونم خوش نمیگذره!

    همسرت به کمک شما احتیاج داره! کمی جراتمندانه رفتار کنید! اون رو از خواب غفلت بیدار کنید! اما نه با پیشنهاد طلاق!
    she خسته ام خسته ........
    نمی دونم فشار کار یا زندگی اما دارم کم کم می برم تا کجا رو نمی دانم اما شاید ببرم.مثل یه انبار باروت منتظر یه جرقه ام فقط همین.

  11. کاربر روبرو از پست مفید مهدی 1360 تشکرکرده است .

    she (سه شنبه 23 مهر 92)

  12. #17
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    62
    Array
    آقا مهدی یکم احساسات وارد احوال پرسی خشک و معمولیت کن
    میدونم شب میرسی خونه خسته ای می خواهی اون بیاد استقبالت اما وقتی نمیاد شما سراغشو بگیر صداش بزن
    عزیزم همسرم عشقم کجاییی؟
    دلم برات تنگ شده ؟ چه خبر خانومم
    دستت بهتر شده؟ من تو اینترنت یه مقاله درمورد ماساژ درمانی خوندم بذار یه ذره ماساژش بدم انشالله که دردش سبک تر میشه

    یا یه شب قبل از اینکه بیای اس بهش بده امشب زودتر میام چون دلم برات خیلی تنگ شده میخوام بیشتر بات باشم

    الان نزدیک زمستونه ببرش یه پالتو بخر اگه داره خوب داشته باشه اینی که تو براش میخری یه چیز دیگه است

    - - - Updated - - -

    آخرین بار که به همسرت گفتی دوست دارم کی بود؟
    آخرین باری که براش لقمه گرفتی و با دستای خودت گذاشتی دهنش کی بود؟

    - - - Updated - - -

    آخرین باری که مثل دوران نامزدی مثل اولین رابطه تون از سر تا پای همسرتو ب و س ی دی و نوازش کردی کی بود؟ رابطه ای که توش عشق باشه نه رفع نیاز

  13. کاربر روبرو از پست مفید بهار_68 تشکرکرده است .

    مهدی 1360 (سه شنبه 23 مهر 92)

  14. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 اردیبهشت 95 [ 15:45]
    تاریخ عضویت
    1392-5-10
    نوشته ها
    85
    امتیاز
    2,669
    سطح
    31
    Points: 2,669, Level: 31
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 81
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    204

    تشکرشده 130 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام میشه بگین نقاط مثبت همسرتون چیه؟؟؟.....
    ودقیقا چیه همسرتون ازارتون میده..؟؟؟؟
    ارتباط با خوانواده شما؟؟.....شاید خونوادتون دلشو طوری شکستن که به این زودی ها فراموشش نمیشه....اقای محترم یه زن خیلی نیاز داره که شوهرش جلوی خونوادش ازش دفاع کنه....که احتمال میدم شما اینکارو نکردین..و حساسیتشو زیاد کردین...(حداقل ظاهرن اینجوری نشون بدین)

    - - - Updated - - -

    کاری کنید که احساس کنه عزیزترین ادم زندگیتونه

  15. 3 کاربر از پست مفید سنجاقک ابی تشکرکرده اند .

    del (سه شنبه 23 مهر 92), مهدی 1360 (سه شنبه 23 مهر 92), بهار_68 (دوشنبه 22 مهر 92)

  16. #19
    Banned
    آخرین بازدید
    یکشنبه 05 آبان 92 [ 12:21]
    تاریخ عضویت
    1392-5-29
    نوشته ها
    30
    امتیاز
    238
    سطح
    4
    Points: 238, Level: 4
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 19 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    قبل از هر چیز این جمله (یا من یا خونوادت )به معنینرو خونه بابات نیست بلکه یعنی من باید برات تو اولویت باشم نباید بذاری هیچ کس حتی پدر و مادرت حرمت من رو بشکونند حالا فرقی نمیکنه ناراحتیش و اختلافاش با خونوادتون مال دیروز بوده یا دو سال پیش شما نتونستی ایشون رو تسکین بدی
    اقا مهدی به نظر من شما باید مطالعاتتون رو در مورد شناخت احساس زنها بیشتر کنید یک زن براش خیلی مهمه که برا همسرش اولویت چندمه که خوب باید اولویت یک باشه فقط یک ... اگه شما پدر یا مادرت رو ترجیح بدی بعدش بیای خونه و لقمه دهان زنت بذاری (مخصوصا اگه زنت زیاد احساساتی باشه) دیگه هیچ کدوم از خوبیها و محبتاتون رو نمی بینه
    شما گفتید خونوادتون یه جاهایی بدیهایی به همسرتون کرده ولی با این وجود خونواده تون ریشتونه(که امیدوارم این جمله رو پیش زنت نگفته باشی) همسرتون چی ؟ ایا اون هم بدیهایی به خونوادتون کرده؟مثلا تو خونه راشون نده یا وقتی میان کم محلی کنه بره تو اتاق یا سرشون داد بزنه و حرمت شکنی کنه ؟
    اگر یک زمانی این کارا رو بکنه ایا باز هم میگی همسرمه شریک زندگیمه کسیه که د راینده مادر فرزندام میشه کسیه که نزدیکترین رابطه ها رو با هام داشته.....و به همین راحتی که از اذیت و ازار خونوادت گذشتی در مورد اون هم همین قضاوت رو داری
    این که می گی 70 سالشونه هم باید بگم عمر دست خداست قرار نیست هر کی پیر تر باشه زودتر بمیره
    خانم شما مگه چند سالشه که قلب درد داره و دست چپش درد می گیره؟؟؟؟؟ ایا مادرتون تو این سن قلب درد داره؟

  17. 4 کاربر از پست مفید BISQUIT1748 تشکرکرده اند .

    golrirahatannom (سه شنبه 30 مهر 92), she (سه شنبه 23 مهر 92), مهدی 1360 (پنجشنبه 25 مهر 92), سنجاقک ابی (سه شنبه 23 مهر 92)

  18. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 اردیبهشت 98 [ 11:03]
    تاریخ عضویت
    1390-5-13
    نوشته ها
    47
    امتیاز
    6,210
    سطح
    51
    Points: 6,210, Level: 51
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    27

    تشکرشده 70 در 35 پست

    Rep Power
    0
    Array
    میدونی مشکلت چیه؟ دلتو با دل همسرت یکی نکردی. سعی نکن مشکلو حل کنی. فقط دوسش داشته باش . فقط نگرانش باش. قط آروزی سلامتیشو داشته باش. اونوقت میبینی که اصلا مشکلی نبوده.
    جلو خونوادت ازش تعریف کن. دستشو بگیر. هواشو داشته باش .
    معلومه که همسرت زندگیشو دوست داره اگه نداشت اینقدر دست دردو قلب درد نمیگرفت. قدرشو بدون .
    شما براش مهمی که وقتی ناراحتش میکنی قلب درد میگیره.
    اولویت زندگی همسرت شمایی و زندگی زناشوییش . شما هم باید همینطور باشی .شما و همسرت هستید که اصل زندگیتون رو میسازید. خواهش میکنم اینو درک کنید.
    خواهر ، برادر و حتی پدر و مادر حاشیه هستن. ولی خوب عزیز هم هستند. باید دوسشون داشته باشی ولی نباید این دوست داشتن باعث بشه به اصل زندگیتون صدمه بزنه.
    اون دلش پردرده باهاش هم درد بشید. کنارش باشید. درکش کنید.
    شاید اولش باورش نشه که شما باهاش همدرد شدید و به غرغرهاش ادامه بده ولی شما خسته نشید و باز هم همراهیش کنید. کمکش کنید. تکیه گاهش باشید.
    همسرتون میخواد شمارو داشته باشه . منظورشو بفهمید. میخواد به شما عشق بورزه اجازه این کارو بهش بدید. ومیخواد که شما هم به او عشق بورزی. اینکارو بکنید. نیازشو برآورده کنید.
    البته فکر میکنم طولانی شدن رابطه نچندان خوب بینتون باعث شده که ایشون کمی نسبت به اصل زندگیتون بی اعتماد شده باشه و یکی هم باید اونو متوجه کنه که مشکلی در کار نیست.

  19. کاربر روبرو از پست مفید فردیس تشکرکرده است .

    مهدی 1360 (پنجشنبه 25 مهر 92)


 
صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:18 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.