یعنی شما میگین حتی واسه اون قضیه هم حتی دیگه سراغش نرم ؟یعنی خودم حلش کنم ؟ آخه با پیگیری هایی که کردم هزینه ای که باید بابت این حماقتم بدم کم نیست و من هم الان امادگیشو ندارم .
تشکرشده 8 در 8 پست
یعنی شما میگین حتی واسه اون قضیه هم حتی دیگه سراغش نرم ؟یعنی خودم حلش کنم ؟ آخه با پیگیری هایی که کردم هزینه ای که باید بابت این حماقتم بدم کم نیست و من هم الان امادگیشو ندارم .
تشکرشده 293 در 136 پست
تشکرشده 8 در 8 پست
این اواخر که باهاش دعوام شده بود باهاش، به این موضوع اشاره کردم و گفت این موضوعی هست که حل میشه و من حلش میکنم .اما این دعوای اخر به قدری شدید بود که حتی حاضر نبودم صداشو بشنوم حتی بخاطر این قضیه اما الان باز نمیدونم چکار کنم . حتی اومد امروز به دوستم زنگ زد که میخواد ببینتش و راجع من باهاش حرف بزنه . دوستم گفت بهش خبر میده ...
تشکرشده 569 در 244 پست
سلام
دوست عزیزم امیدوارم آرامش خودتونو حفظ کنیدوخدا کمکتون کنه.
تشکرشده 6,903 در 1,648 پست
سلام عزیزم.
قربونت چرا آیندت تباه شده باشه!! تو الان یه تجربه ی خیلی خوب داری پس قدرتت برای ساختن آینده بیشتر از پیش هست.
بعلاوه برخلاف چیزیکه الان فکر میکنی، دردهایی که الان میکشی، انسان قوی تری ازت میسازه، و اون انسان قوی تر هم قطعا آینده ی زیباتری خواهد ساخت. شنیدی میگن دردی که منو نکشه، قوی ترم میکنه؟
عزیزم من وقتی متنت رو خوندم و دیدم که بعد از مطلع شدن از شخصیت اون فرد، تونستی خودت رو کنترل کنی و دیگه باهاش تماس نگرفتی، خیلی تحسینت کردم.
باور کن خیلی ها قدرت اینکار رو ندارن. خیلی ها ضعف نشون میدن.
تو تا اینجاش که شخصیت تحسین برانگیزی از خودت نشون دادی، چرا چرا چرا واقعا چرا کسی باید فکر کنه آینده ی چنین انسانی تباه شده؟؟
راهکارهای خوبی هم که انتخاب کردی، میگی کار کردی با دوستات بیرون رفتی. باور کن بعضی وقتا تو این سایت خودمون رو میکشیم که یکی همین راهکارها رو انجام بده، ولی طرف اونقدر افسرده و شکسته میشه که نمیتونه. حالا چه طرف همسرش بوده چه کس دیگه ای.
عزیزم نظر من اینه که از طریق دوستت ازش هزینه های لازم رو بگیر. اما خوشحالم که خودش رو دیگه نمیپذیری.
نوشتی که میترسی دیگه عاشق نشی، من که میگم چه بهتر! مگه بده که دیگه هیچوقت اون عشق کور و داغ رو تجربه نکنی؟ یه علاقه ی پخته و آگاهانه بهتر از این عشق نیست؟ که براساس شناخت صحیح طرف مقابلت پایه گذاری شده باشه؟
والا من نمیفهمم این عشق چیه که بعضیا اینقدر میخوانش! به نظر من که چیز آزار دهنده ایه که باعث میشه انسان نتونه از کلیت زندگیش لذت ببره. البته منظورم همین نوع عشق هست (کور و بسیار گرم)، انواع اصیل ترش (حتی وقتی نقطه اثرش انسان هست) رو نمیگم.
دوست خوبم، این روزها هم میگذرن، کسیکه مثل تو سر خم نمیکنه، به زودی شکوه این زندگی رو درک میکنه و میفهمه که زندگی چیزی نیست که به این سادگی ها تباه بشه. اگه خدا توبه کننده ها رو بیشتر دوست داره، بخاطر اینه که اون زیبایی رو دوست داره، و کسیکه خطا میکنه و بازمیگرده، زیباتر میشه.
تو زیباتر شدی عزیزم، زیباتر. پس قدر این زیبایی رو بدون و ازش لذت ببر.
هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...
earth (دوشنبه 22 مهر 92), ehsan_hamdardi (دوشنبه 22 مهر 92), she (سه شنبه 23 مهر 92)
تشکرشده 8 در 8 پست
مرسی میشل عزیزم.امیدوارم واقعا خدا کمکم کنه اما از همه چیز خیلیی ناامیدم .. من دو سال تمام لحظه ای نبوده که اشک نریختم و خدارو صدا نزدم .نمازم و میخوندم و دائم ذکر میگفتم و از خدا کمک میخواستم اما بهم کمکی نکرد ... روزهای سختی و باهاش گذروندم و به خاطر عشقم بهش تحمل کردم ...اما بازم دارم روزهای سختی رو تحمل میکنم ...راستش همش میگم نکنه بازم همینطوری باید حسرت چیزایی که دوست دارم و بخورم .نکنه خدا واقعا دیگه دوستم نداره ( وقتی دو سال تمام هر روز و هر شب بازم صداش زدم اما بازم تنهام گذاشته )..
میشل (دوشنبه 22 مهر 92)
تشکرشده 18 در 8 پست
سلام دوست عزیز خسته نباشین!
بازم مشکل قدیمی!
گول خوردنو میگم.
من تنها چیزی که میتونم به شما بگم و به عنوعن راهنمایی اینه که میبایست برین پیش یه دکتر مطمئن و بگین که شما قصد دوختنشو دارین.
هزینش چیزی بین 120 تا 250 تومن میشه.البته من اینجور شنیدم نبایدم بیشتر شه!
ولی خیلی مواظب باشین دکتر بی شرفم زیاد هست.
مثلا میگن اگه با هاشون رابطه داشته باشین هزینه ایی نمیگیرن!!
حواستون باشه دوباره گنــــــــــــاه نکنین!
موفق باشین!
hate of (چهارشنبه 24 مهر 92)
تشکرشده 244 در 115 پست
دوست عزیز،خواهرمن هیچ وقت این حرفونزن خداهمیشه بنده هاشو دوست داره اگه هم اتفاقی واسمون میفته امتحان هست وچه خوبه که مابتونیم ازش سربلند بیرون بیایم. من خودم ب شخصه بارها اتفاقاتی واسم افتاده که وجود خدارو توبدترین شرایط کنارم حس کردم وکمکم کرده. اگه خدانخواسته شما به این اقا برسیدمطمئن باش ک تورو دوست داشته که این اتفاق افتاده که شما زندگی رو ازنو بسازید وحتی بهترازقبل این اقایی که شما گفتید اصلا اهل تشکیل زندگی نیست پس یکی از بزرگترین الطاف خدادرحق شما همینه که الان فهمیدید که این اقابدرد شمانمیخوره پس خدارو شاکر باشید وبازهم به درگاهش پناه ببرید مطمئن باشید پشیمون برنمیگردید.
تشکرشده 6,903 در 1,648 پست
سلام نازنین
اولا که تو ناامید نیستی، به زبون میگی، اما در قلبت و در رفتارت ناامید نیستی. از این بابت خداروشکر میکنم.
اما یه ترسی هم تو دلت هست. ترسی که طبیعی و عاقلانه هست، اما باید به مرور از بینش ببری. اگه این ترس و این احساس خطر نسبت به عواقب اشتباهات نبود، تبدیل به دختری میشدی که خودش رو سریعا به یه بیراهه پرت میکرد.
اما همین نگرانی و دلهره، چیزیه که تو رو به سمت راه درست میکشونه. چیزیکه باعث میشه راه درست رو برای خودت الزامی بدونی، و همه قدرت و توانت رو بکار بگیری تا پیداش کنی. که مثل الان، همه توانت رو بذاری و همه سلول های مغز و روانت رو به کار بگیری تا بفهمی چه کاری انجام بدی به صلاحت هست. و چه اقدامی بیشترین سطح از اشتباهات گذشته رو پوشش میده.
در مورد اینکه چرا بعضی وقتها اینقدر از خدا میخوایم و آخرش سرمون به سنگ میخوره و میبینیم که دستمون رو نگرفته، نظر من اینه:
خدا واقعا بنا نداره که اینجور موقع ها دست ما رو بگیره...
بذار برات یه مثال بزنم. فرض کن تو یه روبات بسازی. روباتی که بتونه راه بره، بتونه به توپ ضربه بزنه. حالا این روبات رو میفرستی تو زمین. اگه روباته بشینه و التماست کنه که خواهش میکنم بیا منو راه ببر، تو قدرتش رو داری، برات خیلی آسونه، تو چی میگی؟
میگی چشم عزیزم؟
چرا نمیگی؟ چون تو قبل از اینکه بذاریش تو زمین، مهارت هایی که نیاز داشته رو بهش دادی. تو بهش پا دادی، بهش توان تشخیص موقعیتش رو دادی، بهش این قدرت رو دادی که وقتی زمین خورد، دوباره بلند شه. وقتی مسیر رو اشتباه رفت، برگرده. و حالا با شوق نشستی کنار زمین تا شکوه آفرینشت رو نظاره گر باشی. تو کنار اون نیستی، تو درونش هستی.
خب خدا هم همینه دیگه.... خوشحاله که موجودات متعالی ای ساخته که قدرت تفکر و قدرت تشخیص دارن. که قدرت رشد دادن روح خودشون رو دارن، که قدرت ساختن خودشون رو دارن. بعد ما نشستیم به آه و ناله که بیا اینکارو انجام بده و اونکارو انجام بده.... وقتی چیزی رو نمیبینیم و راهی رو اشتباه میریم، به جای اینکه چشمامونو بازتر کنیم، اعتراض میکنیم که چرا نشونم ندادی؟
وقتی ما یه مسیر رو اشتباه انتخاب میکنیم، هرچی بشینیم دست به دامنش بشیم که بیا منو در این مسیر به فلان هدف برسون، بیا دستمو بگیر و راه ببر، اون اینکارو نمیکنه.....چون توانایی تشخیص راه درست رو به ما داده، توان تغییر داده، توان ساختن داده.....
ما انسان ها موجوداتی هستیم که میتونیم انسان خلق کنیم...... ما میتونیم انسان خلق کنیم........ و ما اینکارو فقط زمانی انجام میدیم که در موقعیت فعلی تو باشیم... برای همینه که این موقعیت ها (هرچند نتیجه ی خطاهای ما هستند) برای ساخته شدن ما الزامی هستند....
یکم فکر کن قربونت، نزدیکی به خدا به معنی نماز خوندن نیست. نزدیکی به خدا یعنی اینکه درکش کنیم، بفهمیم چه کاری رو به چه دلیلی انجام داده....
اگه تو روباتی بسازی که بتونه شنا کنه، و هیچوقت پرتش نکنی تو آب، اونوقت جا داره که ازت بپرسیم، چرا؟؟ اما اگه انداختیش تو آب و بهش گفتی: شنا کن، اگه وقتی غرق شد، بیرونش نکشیدی و در عوض باز هم بهش گفتی: شنا کن، تو میتونی، من قدرتش رو بهت دادم.... اینجا دیگه تو داری یه کار طبیعی انجام میدی، و روباته فقط خودش ضرر میکنه اگه به جای شنا کردن، دعا کنه..... باید با توکل به تو، و با ایمان به توانایی هایی که بهش دادی، شنا کنه....
پس شنا کن عزیزم.... شنا کن....
هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...
ویرایش توسط میشل : دوشنبه 22 مهر 92 در ساعت 23:52
تشکرشده 8 در 8 پست
بازم ممنونم میشل عزیز.اما خیلی سخته فراموش کردن اون خاطرات و روزها .همش از تنهایی میترسم .اینکه تا آخر عمر تنها بمونم .یه چیز دیگه ای که این وسط هست مقایسه اون ادم از نظر مالی با دیگرانه .چون اون ادم وضع مالی خیلی خوبی داشته .ماشین خوب.خونه .خیلیم به خودش میر سیده و ...چند وقت پیش یکی از آشناهای دوستام درخواست ازدواج داد . پسر خیلی خوبی هست واقعا مرده زندگی .تمام دور و بریاش تعریفش و میکنن .و پیغام داده بیاد خواستگاری و حتی قبلا هم عنوان کرده بوده که قضیه دختر نبودن واسش مهم نیست و شخصیت طرف ارزش داره اما من همش رفتم تو فاز مقایسه این با اون پسر از لحاظ مالی و رفتاری .دست خودم نیست .همش با خودم میگم نکنه تا همیشه بخوام اینجوری بمونم و در مورد خواستگار های بعدی همش بخوام با این مقایسه کنم و نتونم هیچ وقت فراموشش کنم اون آدم .( اما به جرات الان میگم که اون آدم تنها چیزی که داشته همین وضع مالی خوب بوده) و تمام حرفاش و رفتاراش از ته دل نبوده و الکی میگفته دوست دارم
میشل (چهارشنبه 24 مهر 92)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)