شرایط کاری طوریه که نمیتونم به هیچ روانپزشکی توی شهرمون مراجعه کنم شناخته میشم و جالب نیست هر چند که بهر حال این روانپزشکه تعهد کاری دارند ولی من نمیتونم موقعیت اجتماعی خودم واون آدمو خراب کنم من باید به کمک خدا و خودم وشماها بتونم از این مرحله رد بشم من الان خودمو نسبت به 3 سال قبل مقایسه میکنم خیلی وابستگیم کمتر شده بهر حال اون موقع ها رو یادم میاد من باید هر روز میدیدمش و حتی باید با هم صحبت میکردیم ولی الان شاید ماهی 1 یکبار اونهم گذری همدیگه رو ببینیم و شاید در روز اون هم 1 دقیقه یا کمتر به دفترم زنگ بزنه و اون هم در مورد مسائل کاری حرف بزنه اونم نه هر روز نسبت به قبل خیلی بهتر شدم فقط کمکم کنید که بتونم از این مرحله آخر رد بشم به جدم فاطمه زهرا من 3 ساله موبایلمو روشن نکرک نه از ترس اون ادم بلکه از ترس خودم بد موجودی هستی حواسمون به خودمون نباشه سریع اسیر نفسمون میشیم
علاقه مندی ها (Bookmarks)