آره میدونم. میخوام و سعی میکنم بی خیال باشم و اگر هم ناراحت شدم چیزی بهش نگم. البته بعد از این انشاء اله چون 3 ماه بود نمیرفتم و چیزی نمی دیدیم که بخوام ناراحت بشم. ولی خب منم آدمم دیگه بعضی وقتها از دهنم در میره و یه چیزی میگم و اونم باز از اول همه کارامو از چند ماه پیش تا اون روزش تکرار میکنه و میگه تو همیشه همطنطوری هستی . یادته اونروز فلان حرفو زدی؟ یادته بهمان روز بهمان حرفو زدی؟؟؟ و به جای آروم کردنم بدتر حالمو میگیره و پشیمونم میکنه از اینکه باز دو کلمه باهاش حرف زدم و کلی خودمو نفرین میکنم و . ... یعنی من حق درد و دل با شوهرم رو ندارم؟؟؟ چون اون اسمشو میذاره حرف در میاری
نمیدونم حالتم منفعلانه است یا نه . ولی تصمیم گرفتم حالا که بعد 3 ماه رفتیم خونه مادرش به قول تو دیگه حرفی نزنم و همه ناراحتی هامو بنویسم توی کاغذ و بعد اینکه آروم شدم پاره اش کنم. یا اینکه آروم آروم با خدا درد و دل کنم.
- - - Updated - - -
عزیزم برات یه ایمیل میزنم نگاه کن
- - - Updated - - -
متاسفانه یاهو قطعه. ولی تو توی یاهو آن باش که اگه درست شد گذاشتم بخونیش
- - - Updated - - -
راستی میتونیم چت هم بکنیم
علاقه مندی ها (Bookmarks)