به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 26
  1. #11
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 11 آذر 92 [ 14:13]
    تاریخ عضویت
    1392-7-13
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    162
    سطح
    3
    Points: 162, Level: 3
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 22 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط kamr نمایش پست ها
    نه من که گفتم باید برم و نمیشه که برای همیشه قطع رابطه کنم . من فقط خواستم درد و دل کنم. خوش به حالت کیمیا جون که مادر شوهرت مهربونه. قدرشو بدون. کاش مال منم در حقم خاله بود تا منم براش خواهر زاده میشدم ولی حیف که از اول نخواست اونجوری بشه و منم که با محبت خونه اشون رفته بودم دلمو سنگ کرد. کیمیا جون شاید جاری نداری که مادرشوهرتو خوب می بینی. نمی دونی وقتی میرم خونه اشون دیگه یادم میره فامیلیم. اونقدر باهام مثل غریبه رفتار میکنن. فقط به چشم عروس نگاه میکنن. نمیدونم شاید هم من زیادی ازشون انتظار داشتم .

    - - - Updated - - -

    بین جاری هام از اول به جای رفاقت محیط رقابته و بین اعضای خانواده همسرم هم محیط سردی حاکمه که حالم از این همه نقش بازی کردن بهم میخوره. دوست داشتم همه با هم دوست بودیم نه اینکه تا یکی یه حرفی میزنه زود ازش کلی حرف و حدیث در بیارن و تیکه بار آدم کنن. ایناست که رفتنمو به خونه اشون سخت میکنه نه خود رفتن

    - - - Updated - - -

    بچه ها من سر کارم و یه کم دیگه میرم خونه. دوست داشتم بیشتر باهاتون درد و دل کنم ولی فعلا مقدور نیست. همگی موفق باشید
    kamrعزیزم من جاری دارم خوبشم دارم هر دوتاشون از اون آبزیرکاها ولی من کاری با هیچ کدومشون ندارم منم مشکل دارم مگه آدم بی مشکل هم پیدا میشه من خودم رو به این باور رسوندم که مادرشوهرم خوبه دایم تلقین میکنم هر حرفی هم بزنه و هر کاری هم بکنه در برابرش موضع نمیگیرم و حتی به شوهرم نمیگم آخه مامانم همینطوری بود من و خواهرم شدیم عین مامانم.من اگه بخوام توجه کنم یه طومار باید بنویسم.من همیشه کارامو با محبت کردن انجام میدم مثلا مادرشوهرم میاد خونمون میگه ما برای تو نیومدیم برای پسرمون اومدیم منم بهشون با خنده رویی میگم خیلی خوش اومدین من و پسرتون یه روح در دو تا جسم هستیم فرقی نمیکنه.باید محبت کردن رو بلد باشی.باید جوری حرف بزنی که خودش پی به اشتباهش ببره نه اینکه کار به اینجاها بکشه.من مامانم مادرشوهره اگه بخواد یه کمکی به عروسش بکنه زنداداشم بهش بر میخوره و به داداشم میگه اصلا کلا مادرشوهرا مشکل دارن فکر کنم

  2. کاربر روبرو از پست مفید کیمیا نجات تشکرکرده است .

    kamr (پنجشنبه 18 مهر 92)

  3. #12
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 مهر 93 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1391-8-22
    نوشته ها
    603
    امتیاز
    2,846
    سطح
    32
    Points: 2,846, Level: 32
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    884

    تشکرشده 793 در 374 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    72
    Array
    ممنون دوستان که کمک کردین. نوپو عزیز حرفهای تو و بالهای صداقت عزیز رو کاملا قبول دارم. اگر هم همسرم البته نه با زور من به خاطر خودش و اینکه منم برم خونه مادرش قبول کرد با خانواده ام رفت و آمد کنه. الان هم دو پاشو کرده تو یه کفش که من کوتاه میام و تو نمیای. باور کنید نمدونید اون 6 ماهی که خونه امون نمیومد و همیشه توی مهمونی ها مجبور بودم تنهایی حضور داشته باشم چه عذابی میکشیدم هر چی هم میگفتم نمیفهمید. حالا که دقیقا کار خودشو تکرار کردم خوب شده واسه من. به خدا خیلی دوست دارم رفت و آمد کنم با اینکه خیلی هم در حقم بدی کرده بودند ولی باز بعد اینکه قطع رابطه کردم دلم براشون تنگ میشد. ولی نمیدونم از کجا و چجوری شروع کنم؟؟؟ خواستم از عید قربان شروع کنم و هفته بعد برای دیدنشون برم ولی نمیدونم چرا یه پام میره یه پام نمیره. آخه استخاره هم کردم گفت صبر کن . نمیدونم دیگه صبر واسش چیش بود؟؟؟ دوست هم ندارم دوباره عشقی که بین خودم و همسرم ایجاد کردم و رابطمون رو به همین راحتی شکر آب کنم فقط به خاطر یه رفت و آمد. در ضمن تو کار آشتی دادن 2 خواهر هم نیستم . به جهنم . خودشون میدونن. البته مامان من کاری نداره خاله امه که دست بردار نیست و تو جمع با بی محلی به مامانم ناراحتش میکنه. مشکل اصلی من با دل خودمه که این دل لامصب رو چجوری از کینه پاک کنم؟؟؟

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط tannaz joon نمایش پست ها

    صبوری کن عزیزم..تو فکر جلب اعتماد شوهرت باش فقططططططططططط
    بیخیال بقیه..
    اینکار رو کردم عزیزم 6 ماهه دارم روی رابطه خودم و همسرم کار میکنم و خدا رو شکر موفق هم شدم. هم رابطه امون خیلی خیلی بهتر شده و هم عشقمون که البته همش رو مدیون امام رضا قربونش برم هستم. الان با همسرم مشکل خاصی ندارم فقط مشکل که نمیدونم میشه گفت مشکل یا نه رفتن من به خونه مادرشوهرمه که به خاطر جو بد خونه اشون از خونه اشون فراریم. باورتون نمیشه من که یه سال عروسشون هستم یک بار هم نشده خونه اشون با هم شوخی کنند همه فقط منتظر اینن که یکی حرف بزنه و کلی از حرفش حرف دربیارن و تیکه بار آدم کنند و پشت سرش حرف بزنند. اصلا نمیتونم باهاشون احساس راحتی کنم. باور کنید وقتی میرم خونه اشون انگار دارند خفه ام میکنند

    - - - Updated - - -

    البته از کمکهای این تالار هم بی نهایت متشکرم که با مقالات و مطالب خوب و آموزنده خیلی روی من یکی تاثیر گذاشتن و باعث شده خیلی خودمو عوض کنم و رو خودم و رفتارام تجدید نظر کنم. منو که هیچ آگاهی از زندگی زناشویی نداشتم به اونجایی رسونده که حالا نه تنها برای مشکلات خودم بلکه برای مشکلات بقیه دوستام راه چاره دارم و تا جایی که میتونم راهنمایی اشون میکنم. در واقع با کمک این تالار بود که چشم من باز شد و الان با همسرم یه زندگی خوب و آروم داریم.


    فقط من این مسئله رو هم حل کنم و با خودم کنار بیام دیگه فکر نکنم مشکل آنچنانی تو زندگیم داشته باشم. تو این مسئله کم آوردم.
    ویرایش توسط kamr : پنجشنبه 18 مهر 92 در ساعت 17:39

  4. #13
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 مهر 93 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1391-8-22
    نوشته ها
    603
    امتیاز
    2,846
    سطح
    32
    Points: 2,846, Level: 32
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    884

    تشکرشده 793 در 374 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    72
    Array
    سلام دوستان

    راستش من چند تا مشکل اساسی دارم و نمیدونم با این مشکلات چطوری برخورد کنم:

    1- همسرم دوست داره زود به زود بریم خونه مادرشوهرم و وقتی از رفتن نه همیشه امتنتاع میکنم ناراحت میشه و به من میگه تو با اونا مشکل داری و خودتو از اونا جدا میکنی و گوشه گیری رو به هم صحبتی با خانواده من ترجیح میدی. ( اخه چون من اونجا نسبت به خونه خودمون کم حرفم)

    2- وقتی یه مهمونی ( از طرف خانواده همسر) دعوتمون میکنند که من دوست ندارم برم میگه مهم نیست خودم تنها میرم و من چون میدونم با تنها رفتنش من ضایع میشم مجبور میشم برخلاف میل باطنیم منم تو اون مهمونی باشم. چون احساس میکنم پیش همه خراب میشم که میگن زنش براش مهم نبوده و شرط پسرمونه که اونم اومده و این پایمال کردن حقوقم و بی توجهی به خواسته هام مخصوصا از طرف همسرم برام ناراحت کننده است.

    3- سوم اینکه متاسفانه همسرم وقتی حرفی رو که البته به نظرخودش منطقیه میزنه و من خلاف اونو بگم(مخصوصا در مورد کارهای خانواده اش) زود جوش میاره و با داد و بیداد و فحش به خانواده ام و مامانم که اون تو رو اینطوری تربیت کرده حرفشو به کرسی مینشونه و شاید هم بدونه حق با منه ولی کاری میکنه که در آخر من ازش معذرت خواهی کنم. یه مثال بزنمدر این مورد: یکی از فامیلهای همسرم رو عمیل کرده بودند و خانواده من و همسرم رفته بودیم ملاقتش. داداش بزرگتر همسرم که روی یه کادو از مادرم کینه به دل داشت (آخه خیلی کینه ایه و با کسی که مشکلی داشته باشه شاید چند سال طول بکشه تا عوض شه) برای اینکه مجبور نشه با مادر منم دست بده با هیچکدوم از خانوما دست نداد و من که این جریان رو بعدا به همسرم گلایه کردم قیامتی شد و تنها حرفش یه جمله بود: دلش نخواسته و با این حرف کار داداشش رو توجیح میکرد و من نتونستم اصل این کار رو که کلا بده به همسرم بفهمونم. آخه همیشه خانواده اش کاری میکنن که طرفو بسوزونن ولی مدرکی از خودشون نمیزارن که جای گلایه بمونه. البته من خودم میدونستم تا الان دهنمو باز کنم باز همسرم با حرفی کارشو توجیح میکنه (کاری که همیشه میکنه) ولی نمیدونم چجوری تو این مواقع خودمو نگه دارم و ناراحتیمو به همسرم بروز ندم؟ آخه من نمیتونم عین خودشون نقش بازی کنم و تو دلم ناراحت باشم و تو ظاهر بی تفاوت.

    لطفا کمکم کنید.
    ویرایش توسط kamr : یکشنبه 21 مهر 92 در ساعت 17:58

  5. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 05 آبان 92 [ 19:24]
    تاریخ عضویت
    1392-7-10
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    123
    سطح
    2
    Points: 123, Level: 2
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 16 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array

    6

    سلام عزیزم
    منم به قول دوستمون فکرنمیکردم توی زندگیت مشکلی داشته باشی اما اینا مسئله است نه مشکل چون مطمعنا با توجه زیاد تو به شوهرت قابل حل است
    نظرمن اینه که اگربتونی با عشوه ،اذیت یاهرجورکه رگ خواب شوهرتو میدونی میتونی زمانی که میخواد بره خونه مادرش ازش بخوای بیشترباهم باشید مثلا بگو دلم گرفته دوست دارم منو ببری بیرون باهم تنهاباشیم خیلی وقته تنها نبودیم یا بگو از سرکاراومدم سرم دردمیکنه یکم بهم برسی خوب بشم ممنون میشم و زمان خود به خود میگذره باهم شام بیرون برید کاری که دوست داره انجام بده وبگو من دوست دارم (به قول خودتون) عید باشه برم خونه خاله جونم چون بعد از یه مدت طولانیه وهیچوقت نخواه (البته به طور مستقیم وزیاد)که بخوای باهات بیادخونه مادرت و اگرخودت رفتی خونه مادرت جلوخانوادت نگو نیومد بگو کارداشت وبرگشتی به شوهرت بگو خانوادم سلامتو رسوندن دلشون برات تنگ شده حالتوپرسیدن گفتم گرفتاربودی ("لطفا یه تماس بگیر بگو دراولین فرصت میام")تمام حرفاتو با لطفاشروع کن تاثیر خوبی داره مطمعن باش وباچاخان درضمن انقد کینه ای نباش مشکل بعضی ازما آدم ها اینه که گاهی اوقات که نباید خیلی کینه ای میشیم وهمیشه بهش یاداوری کن دعوای خانواده نباید زندگی شیرین ودوست داشتنتون رو زیر سوال ببره و خدشه ای بهش وارد کنه....امیدوارم تونسته باشم کمک خوبی کرده باشم
    درضمن تاقبل ازرفتنت از این شهر رفت وامدت رو تا حدی بهتروبیشتر کن حداکثر هفته ای 3بار بگو لطفا بیا باهم بریم خانه مادر اینا تو اول پیشنهاد بده چندبار که پیشنهاد دادی شایدنظرش عوض شد و خودش پیشنهاد داد که منم خانه مادراینا میام و اگراینو گفتی اگرچیزی گفت که چطورشده میگی بریم خونه مادرم اینا بگو مگه حقمون نیست که بریم باشادی و چاخان و یه بوس ازش جلو بزن و زودآماده شو واونم ببر دقیقا همینطوری(جواب میده)
    ببخش طولانی شد

    - - - Updated - - -

    در این مورد من چندتا پیشنهاد کردم که حتما انجامش بده در ضمن اینو بدون که مردها لجبازن اگر بگی نه اونا میگن آره پس سعی کن اگرمیگه بریم خوانه مادرم برو نهایتا دویاسه بار پشت سرهم برو بعد برای یکبارش مخالفت کن(باتوجه به بهانه هایی که آوردم ازجملات بالا)و بگو امشب نه ولی واسه پس فردا مثلا میام ....وتو فکر نرو خواهشا که کی چیکارمیکنه روکارهاحساس نشو و چشماتو ببند
    اگرخانوادتم چیزی گتن مثلا مثل همون مثالی که زدی بگو حتما حواسش نبوده سعی کن آتیشو بخوابونی نه ایکه توش هیزم بریزی
    در ضمن هرچقدرم سختت باشه همه جا همراه شوهرت برو این به نفع تو و زندگیت است بذار بفهمه همه جا همراهیش میکنی مسلما شاید طولانی اما اونم همراهیت میکنه رابطه عاطفیتو بیشترکن
    عزیزم لطفا حرفاموانجام بده جواب میده یادت میاد نوشته بودم چندتا مسئله توزندگیم دارم .... منم همین مواردی که میگم و انجام دادم خواهشا حسسسسساسسسسسس نباش
    قبل از ازدواج چشمهاتو بازکن بعد ازازدواج چشماتو ببند

  6. 2 کاربر از پست مفید درسا شیرازی تشکرکرده اند .

    kamr (دوشنبه 22 مهر 92), ساحل75 (شنبه 27 مهر 92)

  7. #15
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 مهر 93 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1391-8-22
    نوشته ها
    603
    امتیاز
    2,846
    سطح
    32
    Points: 2,846, Level: 32
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    884

    تشکرشده 793 در 374 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    72
    Array
    ممنونم درسا جان. راستی این چاخان رو خوب اومدی. متاسفانه من اطلا بلد نیستم و زود لو میرم.

    من خیلی از کارهایی رو که گفتی رو کردم و به قول تو هم جواب خوبی گرفتم و خدا رو شکر الان رابطمون خوب شده . فقط نه اینکه ته دلم از خانواده اش بدم اومده وقتی میگه بریم اونجا انگار میخوان جونمو بگیرن . روی رفتارام کار کردم و خیلی عوض شدم. تا حدی که همیشه که خونه جاریم میررفتیم و بی محلی میکردن و ناراحت میشدم تا اینکه بی محلی تا جایی رسید که همسرم هم از دستشون عصبانی شد و تو مهمونی که روز پدر داشتن شرکت نکرد و منم نذاشت برم. ولی این دفعه بعد 4 ماه دوباره دعوتمون کردن با اینکه ته دلم میدونستم شاید باز بی محلی بشه ولی همراه همسرم رفتم. همسرم میگه جاریت بهت حسودی میکنه واسه همین بهت کم محلی میکنه. نمیدونم همیشه ذهنم درگیره.

    - - - Updated - - -

    باور کنید آدم کینه ای نیستم و چون آدم رکی هستم و هرچی توی دلمو تو عملمم هم همونه و متاسفانه دوست ندارم توی محیطهای قرار بگیرم که همه دارن نقش بازی میکنن و هیشکی خودش نیست. از اول هم از این جور محیطها فراری بودم و متاسفانه الان خانواده همسرم همشون همینطورین. تو روی آدم یه جورین و پشت سرش یه جور دیگه. صد بار دیدم تو روی کسی تحسینش میکنن و پشت سرش کلی حرف میزنن و با تمسخر بهش تیکه میندازن. از این رفتاراشون بیزارم. به همسرم میگم این چه اخلاقیه شما دارین میگه نه عین تو از یکی که بدمون بیاد بهش بفهمونیم . به این میگن سیاست. تو هم یاد بگیر. این جور محیطها برام وحشتناکه و انگار میکننم تو قفس

  8. #16
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 05 آبان 92 [ 19:24]
    تاریخ عضویت
    1392-7-10
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    123
    سطح
    2
    Points: 123, Level: 2
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 16 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم من آنلاینم شماهم ظاهرا آن هستی مطلب جدیدکه گذاشتی هنوز نخوندم فقط خواستم جواب بدی ببینم آنلاینی یانه؟

    - - - Updated - - -

    خب منم دقیقا از این محیطها بدم میاد و دقیقا ظاهرم با درونم یکی هست اما با شوهرمم و بیشترتواین محیطها با اونم یاهروقت مجبورمیشی بری اونجا بگو میام بخاطرتو واینکه برام نظرت و خودت مهم است اما کنارم باش چون فقط باتو راحتم به این علت....که بالا گفتی رفیق باش باشوهرت

    - - - Updated - - -

    عزیزم یه سوال داشتم چطور میتونم یکی ازاعضای همین سایت و لینک کنم مثلا شمارو؟راهنماییم میکنید؟

  9. #17
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 مهر 93 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1391-8-22
    نوشته ها
    603
    امتیاز
    2,846
    سطح
    32
    Points: 2,846, Level: 32
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    884

    تشکرشده 793 در 374 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    72
    Array
    سلام درسای عزیزم. ممنونم که به تاپیکم سر زدی. برای لینک کردن یه نفر برو قسمت بالا توی ارتباطات ، بعد گزینه دوستان و تماسها رو انتخاب کن و از اونجا اسم کاربری هر کی رو که میخوای بنویس و ذخیره اش کن

    - - - Updated - - -

    سلام اتفاقات خوب و بد دیروزم:

    (اتفاق خوب): هم عید دیدنی خانواده من رفتیم هم خانواده اون

    (اتفاق بد): دعوای بدی داشتیم. اون همش میگه مادرت توی زندگیمون دخالت میکنه. اخلاق همسر من دو دوتا چها تاست. دیروز گفتم چرا کاری که خانواده ات میکنن و ناراحت میشی کاری نمیکنی ولی تا خانواده من حرفی میزنن زود جوش میاری و کلی بد و بیراه هم روشون و هم پشت سرشون میگی و آخرش هم اسمشو میذاری دخالت. میگه چون خانواده تو حرف میزنن و جوابشون حرفه ولی خانواده من موزی رفتار میکنن و جوابشون رفتاریه عین رفتار خودشون یعنی موزیانه. البته راست هم میگه. متاسفانه اخلاق خانواده من و البته خود من طوریه که وقتی از چیزی ناراحت میشیم زود به زبون میاریم و میخوایم با یکی درد و دل کنیم و همسرم هم اسم اینو میذاره (حرف در میارین) ولی خانواده اون و البته خود همسرم طورین که وقتی از چیزی ناراحت میشن توی دلشون نگه میدارن و یه جای دیگه با یه رفتاری که خیلی خیلی بدتره تلافی میکنن. ما تلافی بلد نیستیم دیروز هم بهش گفتم. گفتم اگه من از کاری که ناراحت شدم اجازه بدی باهات درد و دل کنم و اسمشو نذاری (حرف در میاری دوباره) همونجا ناراحتیم تموم میشه. چون دوست ندارم تلافی کنم. ولی اون هیچوقت حوصله گوش کردن به گلایه های منو نداشته و اسمش رو هم میذاره (باز رفتیم یه جایی و زود حرف در آوردی از چیزی).
    واقعا نمیدونم چیکار کنم؟؟؟ خسته شدم. میگه به من نگو من حوصله گوش کردن ندارم. منم میگم آخه خانواده توئن دیگه. به تو هم نگم آخه به کی بگم. میگه به خودشون بگو . میبینی اونا موزیانه رفتار میکنن و مثلا محلت نمیدن تو هم رفتار خودشون رو تکرار کن تا حالیشون شه. چون خودششون هم اون کارو میکنن زود متوجه میشن . ولی من میگم دوست ندارم یه رفتاری رو تو ذهنم نگه دارم و تو جای دیگه توی شرایط مشابه عوضشو سرش دربیارم. چون میشه یه غده برام. ولی همسرم خیلی خوب میتونه از پسش بر بیاد. بچه ها تو رو خدا کمکم کنید. نمیدونم منظورمو گرفتین یا نه. دوست داشتم درد ودل کنم. ممنونم




    - - - Updated - - -

    نوپو جان تو رو خدا به تاپیکم سر بزن . به راهنماییهات احتیاج دارم

    - - - Updated - - -

    درسای عزیز نیستی؟؟؟

  10. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 05 آبان 92 [ 19:24]
    تاریخ عضویت
    1392-7-10
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    123
    سطح
    2
    Points: 123, Level: 2
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 16 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم موفق شدی با موضوع کنار بیای؟

    - - - Updated - - -

    1سوال دیگم داشتم اگر بخوام مطلبی بنویسم که ازت راهنمایی بگیرم و فقط خودت بخونی چطوری اینکارو انجام بدم؟

    - - - Updated - - -

    چرا گلم هستم

    - - - Updated - - -

    والا به نظرم اینطور که بوش میاد باید خودتو تغییر بدی

  11. #19
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 مهر 93 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1391-8-22
    نوشته ها
    603
    امتیاز
    2,846
    سطح
    32
    Points: 2,846, Level: 32
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    884

    تشکرشده 793 در 374 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    72
    Array
    آره برای رفتن مشکلم حل شد . چون قراره تا چند ماه دیگه بریم یه شهر دیگه برای همیشه. و اونجا هم نه خانواده من هستن و نه خانواده اون . و همسرم غیر من کسی رو نداره و مجبوریم با هم کنار بیایم. البته از رفتنم خیلی خوشحالم. آخه همسرم کارش ترقی کرده و توی استخدامی قبول شده. البته قراردادی کارمند بود.

    عزیزم برای خوندن مطلبت متاسفانه راهی نیست غیر اینکه ایمیلتو بدی تا از طریق اون با هم در تماس باشیم
    . چون اگه بخوای تاپیک ایجاد کنی همه اعضا میتونن بخونن . اگر هم خصوصی بزنی فقط مشاورای سایت میتونن بخونن و من نمیبینم

  12. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 05 آبان 92 [ 19:24]
    تاریخ عضویت
    1392-7-10
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    123
    سطح
    2
    Points: 123, Level: 2
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 16 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    و1نظر دیگه اینکه فعلا فقط خودت با خانوادت رفت و آمد کن یعنی موقع هایی برو اونجا که شوهرت نباشه ولی خونه مادر شوهرت حتما برو وهرجورکه باهات رفتارکردن رفتارکن سعی کن از نکاراشون حساس وناراحت نشی این فقط برای آرامش خودته اصطلاحا بیخیال باش وفقط شوهرتو همراهی کن وبعداز برگشتن چیزی به روش نیار ونگو چون حساسیت تو اونوهم حساس کرده

    - - - Updated - - -

    ایمیلم و داشته باش fereshteye_zamini2010@yahoo.com


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:13 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.