به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 20
  1. #11
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 تیر 94 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1392-1-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    455
    امتیاز
    3,873
    سطح
    39
    Points: 3,873, Level: 39
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    873

    تشکرشده 1,282 در 361 پست

    Rep Power
    58
    Array
    سلام نیایش عزیز. از این که قابل دونستی و نظر منو در کنار نظر دیگر دوستان صاحب نظر قرار دادی به خودم میبالم و از شما متشکرم. به صورت کلی نوضوع را خوندم. به عقیده من خانم نوپو دیدگاه مناسبی نسبت به این مورد ارائه دادند. جالبه بدونی من هم بخاطر مخالفت مادر دختر مورد علاقه ام از آینده مشترکمون چشم پوشیدم.
    دلیل عمده من نظر و دیدگاه منفی اونا به من بود. آیا شما توان و تحمل شنیدن یک عمر سرزنش بی مورد و غیر منطقی رو داری؟ مورد دیگه نداشتن کار و درآمد مناسب ، خودش در این روزگار وانفسا به تنهایی دلیلی میتونه باشه که آقا پسر مورد نظر هنوز به مرحله قابل قبول نرسیده.
    درسته که پول خوشبختی نمیاره اما باور کن که نبودش حتما بدبختی به همراه داره. خانم نیایش. این آقا پسر باید نشون بده که توانایی اداره یک زندگی کوچک و نو پا را داره. و برای مخارج اولیه زندگی بسیار ساده چشم به امید کمک آشنایان ندوخته. ( ثابت کنه مرد شده.) تا شما بتونی با تکیه بر توانایی های ایشون تصمیم بگیری.
    یکی از مواردی منفی که به ذهن می میرسه ( قصد توهین به باور و یا عقیده کسی را ندارم.) استخاره کردن خانواده ایشونه.
    دوست گرامی. وقتی میتونیم با دلیل و منطق . بر پایه شواهد و اتفاقات حقیقی اطرافمون تصمیم بگیریم. زمانی که عقل و دانش راه درست و غلط را به درستی به ما نشون میده. استخاره کردن و سپردن سرنوشت دو انسان به شانس بسیار غیر منطقیست. و این خود دلیل دیگریست که این خانواده از اراده لازم برای تصمیم گیری در موارد ساده و معمولی برخوردار نیست ، چه برسه به شرایط اضطراری.
    خانم ستایش. تصور میکنم آقا داماد دلداده ما هنوز شرایط لازمه جهت افتخار همراهی شما رو نمیتونه بدست بیاره. و متاسفانه خانواده ایشون نیز نه توان کمک به ایشون رو دارند و نه اراده لازم جهت همراهی و کمک فکری به شما برای شروع زندگی مشترک.
    با چنین دیدگاهی از جانب این خانواده تصور میکنم، تنها انرژی و آرامش فکری شما و آقا پسرشون خدشه دار بشه. و حاصلی بیشتر به جا نگذاره.
    باور کنید برای هر خط که نوشتم رنج کشیدم. چون دیدگاهم به هیچ عنوان با خواسته قلبیم برای شما دو عزیز همسو نبود.
    گر دست دهد بر فلکم چون یزدان
    برداشتمی من این فلک را زمیان
    از نو فلکی دگر چنان ساختمی
    کآزاده به کام دل رسیدی آسان
    پندار نیک . گفتار نیک . کردار نیک

  2. 3 کاربر از پست مفید majid_k تشکرکرده اند .

    niyaysh (پنجشنبه 18 مهر 92), sanjab (پنجشنبه 18 مهر 92), دختری تنها (پنجشنبه 18 مهر 92)

  3. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 مهر 92 [ 22:25]
    تاریخ عضویت
    1392-7-12
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    74
    سطح
    1
    Points: 74, Level: 1
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    22

    تشکرشده 15 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    این جمله ای که می گن

    وقتی مردی شما را بخواهد، هیچ چیز نمی تواند جلوی او را بگیرد.
    اگر شما را نخواهد، هیچ چیز نمی تواند نگهش دارد.

    واقعا درسته.
    فقط می خوام یه جمله هم به عنوان تبصره بهش برای شما اضافه کنم.
    اگر موردی بود که شما را می خواست و خانواده یا شرایط مشابه منصرفش کرد، باید خدا را شکر کنی که اون خانواده یا شرایط کمکت کردند.
    مردی که اینقدر بی عرضه است و حتی برای زندگی خودش هم اجازه تصمیم گیری نداره، فردا که باهاش ازدواج کنی با مشکلات زیادی روبه رو می شی.

    نیایش جان،
    شما کاری نمی تونی بکنی و بهتر هست که زیاد هم ازش خواهش نکنی.

    یک کاری که بهتر هست انجام بدی این هست که ارتباطت را قطع کنی.
    وقتی ارتباطت کااااااااامل قطع بشه، جای خالی شما را حس می کنه و احساس واقعیش را به شما متوجه می شه.
    اونوقت ممکنه اقدام جدی تری کنه. تا زمانی که شما در دسترس هستی ممکنه متوجه نباشه که نبودنت براش چطوریه.

    این قطع ارتباط یک کمک دیگه هم بهت می کنه.
    الان از طرف خانواده به ایشون دخترهایی پیشنهاد می شه و وقتی یکی را پسندید به شما می گه ازدواج کردم و ارتباط قطع.
    پس تا پیدا شدن یک جایگزین عاطفی، تا آخرین لحظه از شما استفاده می کنه.
    همین که منبع تغذیه بعدی پیدا شد، رابطه با شما را قطع می کنه.
    اما اگر نباشی، ممکنه این فاصله خالی را حس کنه و مصمم بشه که خانواده را راضی کنه.

    به حرف دلت گوش نکن.
    سعی کن با عقل و درایت جلو بری.

    سلام شیدای عزیز ممنون از نظرت
    من نمیخوام ازش دفاع کنم دختر منطقی هستم و با نظرات دوستان و شما موافقم
    اما میخوام اینو بگم که به نظر من بی عرضه نیست....چون ما مشکل داریم یعنی از یه طرف نمیخوایم خانواده ها بفهمن ما باهمیم از طرف دیگه پسری نیست که احترام حالیش نشه و تو روی پدر مادرش بایسته برا همین نمیتونه مستقیم حرفش رو بیان کنه.

    با نظرت هم موافقم که اگه تو زندگیش نباشم ممکنه بیشتر تو فکر این باشه که اقدام کنه
    اما یه جورایی نمتونم ازش جدا شم چون دوسش دارم و فکر میکنم یا باید همینجور که باهمیم یه کاری کنیم به هم برسیم یا باید کامل جدا شیم
    البته اونم منو دوست داره .
    تو این رابطه ما خودمون که میگیم سخته بهم برسیم چون دید دوتامون منطقیه
    سنمون جوری نیست که احساسی برخورد کنیم برا همین احساساتی نمیشیم و کاری رو یهو انجام بدیم قبول داریم به هم رسیدنمون مشکله برا همین میخوایم مشورت بگیریم و اگه بتونیم درست این مشکل رو حل کنیم




    نقل قول نوشته اصلی توسط majid_k نمایش پست ها
    سلام نیایش عزیز. از این که قابل دونستی و نظر منو در کنار نظر دیگر دوستان صاحب نظر قرار دادی به خودم میبالم و از شما متشکرم. به صورت کلی نوضوع را خوندم. به عقیده من خانم نوپو دیدگاه مناسبی نسبت به این مورد ارائه دادند. جالبه بدونی من هم بخاطر مخالفت مادر دختر مورد علاقه ام از آینده مشترکمون چشم پوشیدم.
    دلیل عمده من نظر و دیدگاه منفی اونا به من بود. آیا شما توان و تحمل شنیدن یک عمر سرزنش بی مورد و غیر منطقی رو داری؟ مورد دیگه نداشتن کار و درآمد مناسب ، خودش در این روزگار وانفسا به تنهایی دلیلی میتونه باشه که آقا پسر مورد نظر هنوز به مرحله قابل قبول نرسیده.
    درسته که پول خوشبختی نمیاره اما باور کن که نبودش حتما بدبختی به همراه داره. خانم نیایش. این آقا پسر باید نشون بده که توانایی اداره یک زندگی کوچک و نو پا را داره. و برای مخارج اولیه زندگی بسیار ساده چشم به امید کمک آشنایان ندوخته. ( ثابت کنه مرد شده.) تا شما بتونی با تکیه بر توانایی های ایشون تصمیم بگیری.
    یکی از مواردی منفی که به ذهن می میرسه ( قصد توهین به باور و یا عقیده کسی را ندارم.) استخاره کردن خانواده ایشونه.
    دوست گرامی. وقتی میتونیم با دلیل و منطق . بر پایه شواهد و اتفاقات حقیقی اطرافمون تصمیم بگیریم. زمانی که عقل و دانش راه درست و غلط را به درستی به ما نشون میده. استخاره کردن و سپردن سرنوشت دو انسان به شانس بسیار غیر منطقیست. و این خود دلیل دیگریست که این خانواده از اراده لازم برای تصمیم گیری در موارد ساده و معمولی برخوردار نیست ، چه برسه به شرایط اضطراری.
    خانم ستایش. تصور میکنم آقا داماد دلداده ما هنوز شرایط لازمه جهت افتخار همراهی شما رو نمیتونه بدست بیاره. و متاسفانه خانواده ایشون نیز نه توان کمک به ایشون رو دارند و نه اراده لازم جهت همراهی و کمک فکری به شما برای شروع زندگی مشترک.
    با چنین دیدگاهی از جانب این خانواده تصور میکنم، تنها انرژی و آرامش فکری شما و آقا پسرشون خدشه دار بشه. و حاصلی بیشتر به جا نگذاره.
    باور کنید برای هر خط که نوشتم رنج کشیدم. چون دیدگاهم به هیچ عنوان با خواسته قلبیم برای شما دو عزیز همسو نبود.
    گر دست دهد بر فلکم چون یزدان
    برداشتمی من این فلک را زمیان
    از نو فلکی دگر چنان ساختمی
    کآزاده به کام دل رسیدی آسان
    سلام مجید عزیز خواهش میکنم دوست عزیز نظراتت درمورد مشکلات دیگران رو که میخوندم دوست داشتم درمورد مشکل من هم نظری بدی
    ممنون که وقت گذاشتی و مشکلم رو خوندی و راهنمایی کردی.
    خیلی متأثر شدم فهمیدم شما هم همچین مشکلی داشتی
    ولی آقا مجید خانوادش الکی و نمیدونم بر چه اساسی دارن مخالفت میکنن چون اونا فقط یه بار اومدن خونه ما.البته میگم در واقع از ظاهر من ایراد گرفتن اما این رو هم قبلا هم گفتم من تو قیافم عیبی نیست نمیگم خیلی خوشکلم اما زشت هم نیستم

    درمورد کار هم نگفتم الان بیکاره اتفاقا کاری داره که تو جامعه پرستیژ خوبی داره اما حقوقش کمه و رسمی نیست چشمش هم به امید کمک دیگران نیست برا همینم هست که خودشم الان نظرش اینه که عجله نباید بکنیم چون میترسه از نظر خانواده من مورد قبول نباشه .
    اتفاقا خودم هم به استخاره اعتقاد ندارم چون این به نظر من استخاره کاملا غلطی بوده به این دلیل که استخاره زمانی زده میشه که در مرحله پایانی کاری باشیم همه مشورت ها و کمک گیری ها انجام شده باشه و به نتیجه ای نرسیده باشیم و هنوز تو شک و دودلی باشیم ولی اینا متاسفانه استخاره رو همینجوری اول کار زدن و از روش نتیجه گیری هم کردن........
    میگه به استخاره معتقدن در صورتی که استخاره زدن هم آداب خودش رو داره.

  4. #13
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 93 [ 11:18]
    تاریخ عضویت
    1392-3-26
    نوشته ها
    1,155
    امتیاز
    3,537
    سطح
    37
    Points: 3,537, Level: 37
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    153

    تشکرشده 2,575 در 920 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اما یه جورایی نمتونم ازش جدا شم چون دوسش دارم و فکر میکنم یا باید همینجور که باهمیم یه کاری کنیم به هم برسیم یا باید کامل جدا شیم
    البته اونم منو دوست داره .
    سنمون جوری نیست که احساسی برخورد کنیم .

    اتفاقا شما کاملا احساساتی شده اید. من یک بار دیگر هم گفتم و باز هم تاکید می کنم شما باید به ایشان به عنوان یک کیس نگاه کنی که می توانی رویش فکر کنی و بررسی اش کنی. اگر شرایطش با شما جور باشد و اگر خانواده ها موافق باشند.
    گفتم که شناختی که از دوستی به دست می آید به هیچ وجه قابل اعتماد نیست و کاذب است. در این سایت دوستانی که به خاطر شناخت دوستی ازدواج کرده اند و پشیمان شده اند فراوان هستند. بنابراین نباید اصرار داشته باشید که حتما با ایشان ازدواج کنید آنهم به خاطر اینکه چند ماهی با هم بوده اید. اتفاقا اگر ایشان را برای مناسب بودنش می خواستید هیچ گاه این گونه احساسی نمی شدید. چون می دانستید که آدم مناسب برای شما زیاد است. اما پافشاری میکنید روی ازدواج و به خصوص روی ادامه رابطه دوستی ( که بسیار مخرب است ) چون هر دو وارد فاز احساسی شده اید.
    احساساتی شدن و وارد این فاز شدن سن نمی شناسد. اتفاقا شما دو نفر در این شرایط اصلا نمی توانید منطقی باشید. مگر اینکه قطع ارتباط کنید و حداقل سه ماه بگذرد. اما در حین رابطه هیچ آدمی نمی تواند منطقی باشد.
    این فاز احساسی هیچ سودی برای شما ندارد. برای او هم ندارد. اگر واقعا به کیان خانواده معتقد است باید عملا هم این را نشان دهد. اتفاقا پسری که به خانواده معتقد است به جای رابطه پنهانی با دختری که خانواده او هم راضی به این دوستی ها نیستند ، می رود و شرایط را فراهم می کند و آنقدر تدبیر و مطالعه می کند تا راهی بیابد.




    - - - Updated - - -

    این چه جور احترام گذاشتنی است که ایشان دو کلمه حرف منطقی نمی تواند بزند اما پنهانی از خانواده اش درست خلاف هنجارهای خانواده و عرف رفتار می کند. واقعا اسم این را احترام می گذاری؟

  5. 3 کاربر از پست مفید نوروزیان. تشکرکرده اند .

    kamr (سه شنبه 23 مهر 92), majid_k (شنبه 20 مهر 92), niyaysh (یکشنبه 21 مهر 92)

  6. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 مهر 92 [ 22:25]
    تاریخ عضویت
    1392-7-12
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    74
    سطح
    1
    Points: 74, Level: 1
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    22

    تشکرشده 15 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نوپو عزیز ممنون که به تایپیکم توجه داری تقریبا شما بیشتر از همه به تایپیک من توجه کردی و راهنماییم میکنی
    ممنونم ازت دوست عزیز نمیدونم چرا میگی احساسی برخورد میکنی ولی خود شما هم دارین احساسی برخورد میکنید با این موضوع و چون با رابطه دختر پسرا مخالفید این رابطه رو هی میزنید تو سر من.
    من خودم دختر اینجوری نبودم که با پسری رابطه برقرار کنم نمیدونم چطوری خودمو شرح بدم که باور کنید اما این رابطه ناخودآگاه پیش اومد و چون تو فاز ازدواج رفت و شناخت بیشتر تا اینجا کشیده شده وگرنه نه من تا حالا با پسری رابطه داشتم نه اون آقا با دختری واقعا قصد ما رابطه سالم و ازدواجه ؛ الان هم خوشحال نیستیم که دور از چشم خانواده هامون رابطه پنهانی داریم برا همین هر دوتامون دوست داریم هر چه زود تر تکلیفمون معلوم بشه
    برای اولین بار منی که فکر میکردم هیچوقت عاشق نمیشم حالا عاشق شدم؛ عاشقی که شاخ و دم نداره
    و یه چیزی لطفا تو جملاتتون اینقدر مطمئن نگید هیچوقت و هیچکس نمیتونه {همیشه یه استثناهایی هم شاید باشه}
    همه رابطه ها مثل هم نیستند که بد باشن .
    نمیگم اصلا احساسی عمل نمیکنیم اما کاملا هم احساسی سعی میکنیم نباشیم .
    من نگفتم نمیتونه منطقی با خانوادش حرف بزنه شغل خوبی داره اما چون رسمی نیست و حقوقش کمه خانوادش بهش میگن با این حقوق سخته برات خانواده ای رو اداره کنی مخصوصا که خرج و مخارج عقد و عروسی هم هست خانوادش بیشتر برا همین مخالفند و متاسفانه مدتی پیش همه سرمایش برا چیزی که به سرانجام نرسید رفت برا همین جلو خانوادش حرفی نداره که دفاع کنه
    میگم احترام خانوادش رو داره یعنی اینکه گستاخی نمیکنه در برابر خانوادش درنمیاد تو روی پدر و مادری که یه عمر زحمتش رو کشیدن و به اینجا رسوندنش .
    دیشب هم دوباره با خانوادش حرف زد و دوباره اونا حرفای خودشون رو تکرار کردن و ما هم تصمیم گرفتیم رابطمون رو کات کنیم هرچند برام خیلی سخته .
    الانم اندازه همه دنیا دلم گرفته
    ممنون از راهنمایی های همه دوستان
    نوپو عزیز ببخشید اگه بد حرف زدم حالم زیاد مساعد نیست ممنون از راهنمایی هات عزیزم خیلی لطف داشتی به من
    و ممنون از بقیه دوستانی که در این تایپیک با نظراتشون منو کمک و دلگرم کردن .

  7. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 مهر 92 [ 22:25]
    تاریخ عضویت
    1392-7-12
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    74
    سطح
    1
    Points: 74, Level: 1
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    22

    تشکرشده 15 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دلم گرفته از اینکه هیچ کس رو ندارم که باهاش درد و دل کنم
    حتی همدردی رو هم ندارم

  8. #16
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 23 خرداد 99 [ 20:21]
    تاریخ عضویت
    1392-7-21
    نوشته ها
    374
    امتیاز
    9,911
    سطح
    66
    Points: 9,911, Level: 66
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 139
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,128

    تشکرشده 851 در 242 پست

    Rep Power
    50
    Array
    سلام دوست عزیز .منم مثل شما هستم اونقدر از دیشب تا حالا حالم خرابه که احساس میکنم دارم نابود میشم. .سه ماهه با هم اشنا شدیم .تفاوت من و شما اینه که طرف من هنوز خواستگاری رسمی نیومده.و منم از امروز تصمیم گرفتم فراموش اش کنم که اگه خواست بیاد جلو و اگه هم نه همه چی تموم میشه.اگه از من میپرسی هیچ چیز نمیتونه جلو خواستن یه پسر رو بگیره.من توی فامیلون پسری داشتیم که بعد از چهار سال اخر به عشق اش با همه ی مخالفت ها رسید.پس بهترین راه قطع ارتباط هست همین کاری که نمن انجام دادم.میدونم سخته ولی راهی جز این نیست و وظیفه پسره که دیگه با عمل ثابت کنه.من الان چشام پر اشکه ولی مرگ یک بار شیون هم یکبار

    - - - Updated - - -

    منم دلم به اندازه تموم دنیا گرفته ولی میخوام فراموش کنم .نیایش جان شما هم سعی خودتو کن.منم توی زندگیم حتی یکبار وارد چنین روابطی نشده بودم اما نمیدونم چجوری این اتفاق واسم افتاد و الان خیلی پشیمونم.اخرین حرفی که بهش زدم این بود که یا رسمی اقدام میکنی با خانوادت یا از همین حالا همه چی تمومه

    - - - Updated - - -

    تاپیک منم هست ((ایا واقعا منو واسه ازدواج میخواد))

  9. کاربر روبرو از پست مفید ستیلا تشکرکرده است .

    niyaysh (سه شنبه 23 مهر 92)

  10. #17
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 93 [ 11:18]
    تاریخ عضویت
    1392-3-26
    نوشته ها
    1,155
    امتیاز
    3,537
    سطح
    37
    Points: 3,537, Level: 37
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    153

    تشکرشده 2,575 در 920 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نیایش عزیز علاقه با عشق متفاوت است. این احساسی که شما از آن صحبت می کنید عشق نیست بلکه یک جور وابستگی است. ببین در رابطه های دوستی دختر پسری این حس خیلی طبیعی است. شما نباید خودت را سرزنش کنی مثلا بگویی :
    - دیدی نتوانستی عشقت را نگه داری.
    - لابد برایش کم گذاشتی که مجبور شدی کات کنی وگرنه پافشاری می کرد.
    - عجب دختری هستی یعنی حتی نمی توانی یک پسر را برای ازدواج نگه داری؟
    - تو ضعیفی وگرنه جلوی خانواده او می ایستادی.
    - عشقت را از دست دادی و دیگر تنهایی
    و جملاتی از این دست. اگر بتوانی ذهنت را کنترل کنی مطمئن باش روزگار خیلی زود به شکل دلپذیر گذشته در می آید. برعکس هر چه دیرتر ذهنت را کنترل کنی احتمال رهایی ات کمتر می شود. عزیزم خوب گوش کن. من هیچ وقت اشتباه کسی را توی سرش نمی زنم. اگر کسی در این سایت این کار را بکند مطمئن باش تذکر دریافت می کند. من فقط دارم واقعیت را به شما نشان می دهم. می خواهم که راه درست را به دور از توجیهاتی که قسمت وابسته ذهنت می آوردم به شما نشان دهم. این کسی که کمی از من ناراحت شد ، قسمت آگاه و مدبر ذهن شما نبود. بلکه قسمت وابسته ذهنت بود که دلش نمی خواهد به هیچ وجه از وابستگی رها شود و وقتی کوچکترین احساس خطری کند سریع موضع تندی می گیرد.
    اما تو نباید فریب این ذهن را بخوری. هر چه گفت ( مثل جملات بالا ) باید با قاطعیت و خیلی جدی و بدون گذشت جوابش را بدهی. حالا برایت مثال می زنم :

    فرض کن ذهنت می گوید تو دیگر عشقی نداری و تنهایی حالا جوابت این است :
    من هیچ گاه تنها نیستم و تنها نخواهم ماند. من خدایی دارم که با بودن او هیچ کس تنها نیست. خدایی که تو ( قسمت وابسته ذهنت ) نمی توانی ذره ای از عظمت و حکمت او را درک کنی. من فامیل و خانواده ای بسیار دوست داشتنی دارم. وقتی به خدا و خانواده ام فکر می کنم می بینم که حتی ذره ای از حمایت و محبت آنها را ، حتی به اندازه یک پر جو این رابطه برای من نمی توانست داشته باشد. من هنوز هم خداوند و خانواده ام و اقوام و دوستانی دارم به من محبت دارند. تازه من آدمی هستم که مدام به درونم توجه دارم و چنین آدمی هیچ گاه خلاء تنهایی نخواهد داشت. عشق بین من و خدا ، بین من و خانواده ام یک شبه به جود نیامده. سالها به پای این عشق زحمت کشیده ام و خوب می دانم که یک رابطه چند ماهه با یک پسر غریبه نمی تواند عشق باشد. عشق سالها زحمت می خواهد. تو هم لازم نیست من را فریب بدهی و از زندگی ناامیدم کنی. من خدا را دوست دارم و می دانم که اگر در راه او حرکت کنم و رضایت او و پدر و مادرم را داشته باشم همسری نسیبم می شود که حلاوت و شیرینی محبتش در عمرم بی سابقه باشد. آنچنان تا قیامت هم طعمش از بین نرود.

    این یک دیالوگ قاطع و محکم و منطقی است که خودت با خودت می توانی داشته باشی تا هر چه زودتر حالت بهتر شود.
    خیلی مهم است که :
    در مقابل ذهنت تسلیم نشوی و مثل سربازی شجاع که یک تنه مقابل دشمن می ایستد و جلوی آنها را می گیرد ، مقاومت کنی. هر چه ذهنت گفت با دلیل ، منطق و با آوردن مثال از تجربیات خودت و دیگران ، همچنین بدون هیچ تردیدی جوابش را بده و او را عقب بران.

  11. کاربر روبرو از پست مفید نوروزیان. تشکرکرده است .

    niyaysh (سه شنبه 23 مهر 92)

  12. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 مهر 92 [ 22:25]
    تاریخ عضویت
    1392-7-12
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    74
    سطح
    1
    Points: 74, Level: 1
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    22

    تشکرشده 15 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط نوپو نمایش پست ها
    نیایش عزیز علاقه با عشق متفاوت است. این احساسی که شما از آن صحبت می کنید عشق نیست بلکه یک جور وابستگی است. ببین در رابطه های دوستی دختر پسری این حس خیلی طبیعی است. شما نباید خودت را سرزنش کنی مثلا بگویی :
    - دیدی نتوانستی عشقت را نگه داری.
    - لابد برایش کم گذاشتی که مجبور شدی کات کنی وگرنه پافشاری می کرد.
    - عجب دختری هستی یعنی حتی نمی توانی یک پسر را برای ازدواج نگه داری؟
    - تو ضعیفی وگرنه جلوی خانواده او می ایستادی.
    - عشقت را از دست دادی و دیگر تنهایی
    و جملاتی از این دست. اگر بتوانی ذهنت را کنترل کنی مطمئن باش روزگار خیلی زود به شکل دلپذیر گذشته در می آید. برعکس هر چه دیرتر ذهنت را کنترل کنی احتمال رهایی ات کمتر می شود. عزیزم خوب گوش کن. من هیچ وقت اشتباه کسی را توی سرش نمی زنم. اگر کسی در این سایت این کار را بکند مطمئن باش تذکر دریافت می کند. من فقط دارم واقعیت را به شما نشان می دهم. می خواهم که راه درست را به دور از توجیهاتی که قسمت وابسته ذهنت می آوردم به شما نشان دهم. این کسی که کمی از من ناراحت شد ، قسمت آگاه و مدبر ذهن شما نبود. بلکه قسمت وابسته ذهنت بود که دلش نمی خواهد به هیچ وجه از وابستگی رها شود و وقتی کوچکترین احساس خطری کند سریع موضع تندی می گیرد.
    اما تو نباید فریب این ذهن را بخوری. هر چه گفت ( مثل جملات بالا ) باید با قاطعیت و خیلی جدی و بدون گذشت جوابش را بدهی. حالا برایت مثال می زنم :

    فرض کن ذهنت می گوید تو دیگر عشقی نداری و تنهایی حالا جوابت این است :
    من هیچ گاه تنها نیستم و تنها نخواهم ماند. من خدایی دارم که با بودن او هیچ کس تنها نیست. خدایی که تو ( قسمت وابسته ذهنت ) نمی توانی ذره ای از عظمت و حکمت او را درک کنی. من فامیل و خانواده ای بسیار دوست داشتنی دارم. وقتی به خدا و خانواده ام فکر می کنم می بینم که حتی ذره ای از حمایت و محبت آنها را ، حتی به اندازه یک پر جو این رابطه برای من نمی توانست داشته باشد. من هنوز هم خداوند و خانواده ام و اقوام و دوستانی دارم به من محبت دارند. تازه من آدمی هستم که مدام به درونم توجه دارم و چنین آدمی هیچ گاه خلاء تنهایی نخواهد داشت. عشق بین من و خدا ، بین من و خانواده ام یک شبه به جود نیامده. سالها به پای این عشق زحمت کشیده ام و خوب می دانم که یک رابطه چند ماهه با یک پسر غریبه نمی تواند عشق باشد. عشق سالها زحمت می خواهد. تو هم لازم نیست من را فریب بدهی و از زندگی ناامیدم کنی. من خدا را دوست دارم و می دانم که اگر در راه او حرکت کنم و رضایت او و پدر و مادرم را داشته باشم همسری نسیبم می شود که حلاوت و شیرینی محبتش در عمرم بی سابقه باشد. آنچنان تا قیامت هم طعمش از بین نرود.

    این یک دیالوگ قاطع و محکم و منطقی است که خودت با خودت می توانی داشته باشی تا هر چه زودتر حالت بهتر شود.
    خیلی مهم است که :
    در مقابل ذهنت تسلیم نشوی و مثل سربازی شجاع که یک تنه مقابل دشمن می ایستد و جلوی آنها را می گیرد ، مقاومت کنی. هر چه ذهنت گفت با دلیل ، منطق و با آوردن مثال از تجربیات خودت و دیگران ، همچنین بدون هیچ تردیدی جوابش را بده و او را عقب بران.
    سلام نوپو عزیزم
    ممنون از توجهت خیلی خوشحالم که شما اینجا هستی و منو راهنمایی میکنی بعضی وقتا که میام و میبینم هیشکی برا من چیزی ننوشته احساس میکنم اصلا انگار تاپیک منو نمیبینن...ممنون که هستی و با راهنماییهات دلگرمم میکنی.
    شاید این علاقه من عشق نباشه اما وابستگی هم نیست عزیزم من دلبسته هستم
    الانم احساس تنهایی خیلی زیادی میکنم الکی به خودم امید واهی میدم که شاید در آینده قسمت هم شدیم و .... آخه من فقط و فقط این مرد و مرد زندگیم میدونستم تو این یک سال درسته میگی شناخت کامل به دست نمیاد اما یه شناخت نسبی ازش به دست آورده بودم من از معیارهام براش نگفتم که خودش رو اونجور نشونم بده اما رفتار هاش رو که میدیدم نزدیک به معیار های من بود
    چشم همه این ها رو که گفتی عمل میکنم البته سعی میکنم عمل کنم چون واقعا برام سخته مخصوصا تو این روزا که حال خوبی ندارم
    مجبورم الکی بخندم که کسی متوجه حالم نشه در حالی که تمام روز بغض تو گلومه و تا یه چیزی میشه یادش میوفتم و اشکام میاد و چقدر سخته که مجبوری با بغض خفه بشی و اما نذاری بغضت بشکنه
    کلا آدمی بودم که دوس داشتم گریه کنم اما همیشه جلو گریم رو گرفتم
    امروز روز عرفه هست میرم دعا رو میخونم یکم گریه کنم یه کوچولو از بغضم کم شه
    هیچوقت همچین حسی نداشتم
    خیلی سخته برام اون کسی رو که فقط و فقط اون رو مرد زندگیم میدونستم از دست بدم
    مرسی که هستی و کمک میکنی نوپو جانم
    امروز برا همه بچه های سایت اللخصوص شما و ستیلای عزیزم و هرکسی که مشکلی تو زندگیش داره دعا میکنم
    انشاالله خدا خودش کمکمون کنه

  13. کاربر روبرو از پست مفید niyaysh تشکرکرده است .

    sanjab (سه شنبه 23 مهر 92)

  14. #19
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 23 خرداد 99 [ 20:21]
    تاریخ عضویت
    1392-7-21
    نوشته ها
    374
    امتیاز
    9,911
    سطح
    66
    Points: 9,911, Level: 66
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 139
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,128

    تشکرشده 851 در 242 پست

    Rep Power
    50
    Array
    سلام نیایش جان.ممنون از اینکه به یادم هستی .به خودت هیچ امیدواری نده میدونی چرا چون شاید نشد شاید شما قسمت هم نبودید.فقط به خدا توکل کن و از اون بخواه بهترینها رو واست رقم بزنه.تنها کاری که باید انجام بدیم اینه که به فکر خودمون باشیم .به نظر من هیچ کس نمیتونه جلوی خواسته یه پسر وایسه و کسی هم نمیتونه مجبورش کنه.پس دیگه از این جا به بعد وظیفه اونو که خودشو نشون بده.میدونم خیلی سخته چون منم مثل شما هستم اما باید تحمل کنیم.برات بهترینا رو ارزو دارم

  15. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 08 بهمن 92 [ 15:01]
    تاریخ عضویت
    1392-11-08
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    11
    سطح
    1
    Points: 11, Level: 1
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    2

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    لطفا اگه امکان داره منم کمک کنید منم همین مشکل مخالفت خانواده را دارم ولی‌ دلیل مخالفت خانوادم خیلی‌ الکی یکیش اینه که پسر بد قیافس و قدش کوتاه و به من نمی‌خوره، یکی‌ اینه که خونوادش خیلی‌ با کلاس و پولدار نیستن، و دلایل من واسه پافشاری و ادامه اینه که من اگه ازدواج کنم میرم کانادا و اونجا می‌تونم ادامه تحصیل بدم و موفقیتهای زیادی در انتظارم هست او‌نجام از خانوادم دورم که اختلاف خانوادم و شوهرم منو زیاد اذیت کنه و از خانوادم فقط مامانمه که سخت مخالف, به نظر شما من چیکار کنم?


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. روش خواهرم درسته یا روش من؟؟؟؟
    توسط *مونا* در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: یکشنبه 21 آبان 96, 01:30
  2. پاسخ ها: 25
    آخرين نوشته: پنجشنبه 26 دی 92, 17:49
  3. لطفا کمکم کنید از اینکه بقیه ازم استفاده کنند خسته شدم چه جوری خودم رو عوض کنم؟؟؟؟
    توسط setareh 1390 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: شنبه 20 مهر 92, 17:21
  4. چرا خواستگاری رو به تاخیر می اندازد؟؟؟؟
    توسط ناز در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: دوشنبه 17 آبان 89, 16:26
  5. وابستگي شديد به همسر؟؟؟؟
    توسط yasamin در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: شنبه 03 مهر 89, 16:55

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:31 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.