موضوع: ی مدت دختری رو میخواستم ولی........

نوشته اصلی توسط sadafdarya

اخه فعلا نمیخوام بحثش تو خونه مطرح بشه چون شرایط خونه فعلا جور نیست فقط میخوام مطمئن بشم جوابشون مثبته یا نه. بعدتکلیف خدمتم هم معلوم بشه چون دنبال معافیت هستم.درسم هم تموم بشه ترم اخرم بعد رسما خواستگاری کنم وعقدو.....!اگه مامانم هم بفهمه کچلم میکنه دیگه ول کن نیست میگه حتما باید بری خواستگاری (اخه هم پسراول خونم هم فرزند اول خونه)

اشتباه شما دقیقا همینجاست که می خواهید فقط ببینید جوابش مثبت است یا نه!
ببینید این یعنی چی؟ یعنی اینکه الان شما کاملا پسندیدین و فقط مونده اون خانم.درسته؟
خب این از لحاظ دختر خانم اصلا پسندیده نیست که به شخصی بدون خواستگاری رسمی جواب مثبت بدهد و بدون هیچ قول و قرار و یا نشانی به پای شما بشینن و یکی یکی خواستگاراشون را رد کنن.از کجا معلوم که مثلا چند ماه بعد شما از کس دیگری خوشتون نیومد.اون دختر خانم که نمی تونه ریسک کنه!
و از کجا معلوم که ایشون خواستگار بهتری از شما پیدا نکنند و به ایشان جواب مثبت ندهند.اون وقت شما می مونید و احساس جریحه دارشدتون.
می بینید بدون هیچ تعهد و همینجوری نمیشه روی حرف کسی حساب کرد.

من اگر جای اون خانم بودم قطعا جوابم منفی بود. چون بدون شناخت حداقل چند ماهه و اصولی نمی تونم جواب قطعی بدم و ترجیح میدم ریسک نکنم.بدون شناخت از خانواده همسر آینده ام و مادر شوهر و پدر شوهر و .... هرگز جوابی نخواهم داد.

اگر کسی عاقلانه بخواهد ازدواج کند تنها راهش خواستگاری اصولی (نه لزوما سنتی) است.

شما که این خانم را این قدر می خواهید؛پس به طور اصولی و بدون اینکه خود را اینقدر مشتاق جلوه دهید(تا ایشون دفع شوند) فرایند شناخت را کامل کنید و در نهایت اگر جوابشان مثبت بود(چون ممکنه جوابشون منفی باشه) یک نشان می برید و بعد از اتمام سربازی و اشتغال و... ازدواج می کنید.

اگر هم باز مایل نیستید؛پس به نظر من فعلا به ازدواج اصلا فکر نکنید.بعد از مهیا شدن شرایطتون؛اگر ایشان هنوز مجرد بودن از ایشون خواستگاری کنید.اگر هم که نه سراغ یک شخص دیگر می روید.

این راه هایی که خدمتتون گفتم راه های عاقلانه بود.اگر شما می خواهید احساسی تصمیم بگیرید که هیچ...

نوشته اصلی توسط مصباح الهدی

اشتباه شما دقیقا همینجاست که می خواهید فقط ببینید جوابش مثبت است یا نه!
ببینید این یعنی چی؟ یعنی اینکه الان شما کاملا پسندیدین و فقط مونده اون خانم.درسته؟
خب این از لحاظ دختر خانم اصلا پسندیده نیست که به شخصی بدون خواستگاری رسمی جواب مثبت بدهد و بدون هیچ قول و قرار و یا نشانی به پای شما بشینن و یکی یکی خواستگاراشون را رد کنن.از کجا معلوم که مثلا چند ماه بعد شما از کس دیگری خوشتون نیومد.اون دختر خانم که نمی تونه ریسک کنه!
و از کجا معلوم که ایشون خواستگار بهتری از شما پیدا نکنند و به ایشان جواب مثبت ندهند.اون وقت شما می مونید و احساس جریحه دارشدتون.
می بینید بدون هیچ تعهد و همینجوری نمیشه روی حرف کسی حساب کرد.

من اگر جای اون خانم بودم قطعا جوابم منفی بود. چون بدون شناخت حداقل چند ماهه و اصولی نمی تونم جواب قطعی بدم و ترجیح میدم ریسک نکنم.بدون شناخت از خانواده همسر آینده ام و مادر شوهر و پدر شوهر و .... هرگز جوابی نخواهم داد.

اگر کسی عاقلانه بخواهد ازدواج کند تنها راهش خواستگاری اصولی (نه لزوما سنتی) است.

شما که این خانم را این قدر می خواهید؛پس به طور اصولی و بدون اینکه خود را اینقدر مشتاق جلوه دهید(تا ایشون دفع شوند) فرایند شناخت را کامل کنید و در نهایت اگر جوابشان مثبت بود(چون ممکنه جوابشون منفی باشه) یک نشان می برید و بعد از اتمام سربازی و اشتغال و... ازدواج می کنید.

اگر هم باز مایل نیستید؛پس به نظر من فعلا به ازدواج اصلا فکر نکنید.بعد از مهیا شدن شرایطتون؛اگر ایشان هنوز مجرد بودن از ایشون خواستگاری کنید.اگر هم که نه سراغ یک شخص دیگر می روید.

این راه هایی که خدمتتون گفتم راه های عاقلانه بود.اگر شما می خواهید احساسی تصمیم بگیرید که هیچ...

ن من احساسی عمل نمیکنم حتی خودمو واسه گفتن نه هم اماده کردم از این بابت مشکلی ندارم
واسه باراول اگه ابجیم بره خونشون ی صحبتی با مامانش بکنه بعد مطرحش کنم با خانوادم اشکال نداره

[QUOTE=دختر بیخیال;300220]با سلام خدمت sadafdarya گرامی

اینجور که من از این تاپیک و تاپیک قبلیتون متوجه شدم شما خیلی پسر تنهایی هستین و بیشتر به همدم نیاز دارین (البته از نوع جنس مخالف)
تاپیک قبلیتون که خیلی ناپخته بود و کلا معیار درستی واسه انتخابتون نداشتین و راه درستی هم برای آشنایی قبل از ازدواج انتخاب نکرده بودین
این تاپیک باز از قبلیه یکم منطقی تره اما بازم زیاد راه درستی انتخاب نکردین


اینکه میگم شرایط خونه جور نیست واسه ی مدته کوتاهه
اینقدرا داشتم که نخوام از روی تنهای تصمیم ب ازدواج بگیرم
اون دختری که میخواستم هم رابطه ای نداشتم باهاش که بخوام بترسم و به ایشون نگم خوانوادم روفرستادم واسه خواستگاری درضمن حالم از دروغ وادم دروغگو بهم میخوره مطمئنا بهش میگم اگه منوقبول کنه
اما تاپیک قبلی من اوشون رو قبول نکردم 100% گفت منم گفتم که بدون تحقیق کاری نمیکنم که فردا پشیمون بشم و یه جوری هم دروغاشو رو کردم که خداوکیلی زبونش بنداومد من فقط تو اون تاپیک ازدوستان کمک خواستم این دلیل نمیشه که توسط دوستان بشه سوژه که من یا تنهام یا سرشار احساسم یا....
درضمن من الان حدود 1سال ونیم میشه که بادختری دوست نیستم چون دیگه نمیخوام که باشم چون ادم رو از زندگیش وکاراش عقب میندازه این خانم هم نمیخوام واسه دوستی که بیام به خواهرم بگم چون مخالف 100%این کاراس و همیشه بهم میگفت وقتی بادختری دوست بودم که این کارا اخرو عاقبت نداره حالا به حرفش رسیدم والان احساس راحتی میکنم تو این مدت 1سال ونیم
راجع ب پایبندی به همسرایندم هم خیلی حساسم ودوست ندارم که بعدازدواج بخوام خدایی ناکرده فکر خیانت بکنم بهش چون به قول معروف چیزی که عوض داره گله نداره اگه من بخوام خیانت کنم نباید انتظار داشته باشم بهم خیانت نشه من خیلی به اینجور چیزا اهمیت میدم ودوست ندارم بعدازدواجم فکر کسی دیگه باشم الان هم که مجردم دیگه دنبا این مسائل نیستم قبلا هم هرچی بوده تموم شده دیگه هم دوست ندارم تکرارش کنم
اینکه میگم شرایط خونه جور نیست واسه ی مدته کوتاهه
اینقدرا داشتم که نخوام از روی تنهای تصمیم ب ازدواج بگیرم
اون دختری که میخواستم هم رابطه ای نداشتم باهاش که بخوام بترسم و به ایشون نگم خوانوادم روفرستادم واسه خواستگاری درضمن حالم از دروغ وادم دروغگو بهم میخوره مطمئنا بهش میگم اگه منوقبول کنه
اما تاپیک قبلی من اوشون رو قبول نکردم 100% گفت منم گفتم که بدون تحقیق کاری نمیکنم که فردا پشیمون بشم و یه جوری هم دروغاشو رو کردم که خداوکیلی زبونش بنداومد من فقط تو اون تاپیک ازدوستان کمک خواستم این دلیل نمیشه که توسط دوستان بشه سوژه که من یا تنهام یا سرشار احساسم یا....
درضمن من الان حدود 1سال ونیم میشه که بادختری دوست نیستم چون دیگه نمیخوام که باشم چون ادم رو از زندگیش وکاراش عقب میندازه این خانم هم نمیخوام واسه دوستی که بیام به خواهرم بگم چون مخالف 100%این کاراس و همیشه بهم میگفت وقتی بادختری دوست بودم که این کارا اخرو عاقبت نداره حالا به حرفش رسیدم والان احساس راحتی میکنم تو این مدت 1سال ونیم
راجع ب پایبندی به همسرایندم هم خیلی حساسم ودوست ندارم که بعدازدواج بخوام خدایی ناکرده فکر خیانت بکنم بهش چون به قول معروف چیزی که عوض داره گله نداره اگه من بخوام خیانت کنم نباید انتظار داشته باشم بهم خیانت نشه من خیلی به اینجور چیزا اهمیت میدم ودوست ندارم بعدازدواجم فکر کسی دیگه باشم الان هم که مجردم دیگه دنبا این مسائل نیستم قبلا هم هرچی بوده تموم شده دیگه هم دوست ندارم تکرارش کنم
اینکه میگم شرایط خونه جور نیست واسه ی مدته کوتاهه
اینقدرا داشتم که نخوام از روی تنهای تصمیم ب ازدواج بگیرم
اون دختری که میخواستم هم رابطه ای نداشتم باهاش که بخوام بترسم و به ایشون نگم خوانوادم روفرستادم واسه خواستگاری درضمن حالم از دروغ وادم دروغگو بهم میخوره مطمئنا بهش میگم اگه منوقبول کنه
اما تاپیک قبلی من اوشون رو قبول نکردم 100% گفت منم گفتم که بدون تحقیق کاری نمیکنم که فردا پشیمون بشم و یه جوری هم دروغاشو رو کردم که خداوکیلی زبونش بنداومد من فقط تو اون تاپیک ازدوستان کمک خواستم این دلیل نمیشه که توسط دوستان بشه سوژه که من یا تنهام یا سرشار احساسم یا....
درضمن من الان حدود 1سال ونیم میشه که بادختری دوست نیستم چون دیگه نمیخوام که باشم چون ادم رو از زندگیش وکاراش عقب میندازه این خانم هم نمیخوام واسه دوستی که بیام به خواهرم بگم چون مخالف 100%این کاراس و همیشه بهم میگفت وقتی بادختری دوست بودم که این کارا اخرو عاقبت نداره حالا به حرفش رسیدم والان احساس راحتی میکنم تو این مدت 1سال ونیم
راجع ب پایبندی به همسرایندم هم خیلی حساسم ودوست ندارم که بعدازدواج بخوام خدایی ناکرده فکر خیانت بکنم بهش چون به قول معروف چیزی که عوض داره گله نداره اگه من بخوام خیانت کنم نباید انتظار داشته باشم بهم خیانت نشه من خیلی به اینجور چیزا اهمیت میدم ودوست ندارم بعدازدواجم فکر کسی دیگه باشم الان هم که مجردم دیگه دنبا این مسائل نیستم قبلا هم هرچی بوده تموم شده دیگه هم دوست ندارم تکرارش کنم

دوستان ممنون از راهنماییهاتون
هرچی فکرکردم دیدم زن نگیرم بهتره

سرنوشت جالبیه
ولی من هم از دید یه دختر میگم ما دخترا هنوز به خواستگارایی که با مادر میان و می بینن مطمئن نیستیم چون توی ایران شرایط طوریه که معمولا مادرا چندین مورد در نظر میگیرن و همزمان میرن هر کدوم خوب بود و اوکی شد ادامه میدن
تازه اون خانوم نمیدونه شما دو ساله در نظر گرفتیش پیش خودش فکر کرده خواهرتون همینطوری خواسته تیری در تاریکی بزنه
به نظرم تا به طور رسمی خواستگاری نرید نمی تونید مطمئن بشید
میتونید برید خواستگاری و حرفاتونو بزنید تا وقتی شرایطتتون جور بشه مدتی نامزد بمونید
اینطوری بهتر میتونید همدیگه رو بشناسید

mis-marjanعزیز ممنون از راهنمایت ولی فعلا باید بیخیال باشم

سلام دوستان بلاخره خودم بهش زنگ زدم وبهش گفتم ک ایشون رو دوست دارم بهم میگه قصدازدواج ندارم وبهونه میاره هرشب کلی باهم حرف میزنیم راجع ب همه چیز راجع ب زندگیم وشغلم هم بین صحبتامون پرسیده خلاصه کلی پیام میدیمو حرف میزنیم باز میاد سرنقطه اول ومیگه قصدازدواج نداره.حتی بهش گفتم اگه مشکلی داری با این گونه ارتباط باخانواده میام خواستگاری.همش میگه نمیتونم ب ازدواج فکرکنم.حس میکنم ی مشکلی داره خودشم بعضی مواقع میگه ی مشکلی دارم ولی باز انکارش میکنه ومیگه فقط فعلا قصدازدواج ندارم.کمکم کنید بایدچیکار کنم معنی این حرفاش چیه راهنماییم کنید لطفا

دوستان چراکسی منوراهنمایی نمیکنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خواهش میکنم بگیدبایدچیکارکنم

خب قبلا راهنمایی کردیم رفتین کار خودتون و کردین هم خودتون و هم اوشونو وارد بعد احساسات کردین.وقتی گوش نمیدین به راهنمایی ها واسه چی راهنمایی کنن خب؟؟
اومدین درد و دل کنین یا راهی واسه مشکل پیدا کنین.؟