سلام.چندتامسافرت این مهرماه توپیشونی مانوشته شده بود خوب بود.جای دوستان خالی..فریبا اس یه کلیپ سازمان بهداشت جهانی ساخته به نام سگ سیاه افسردگی اگه میتونی دانلودش کن لینکشو ندارم
تشکرشده 6,343 در 1,786 پست
سلام.چندتامسافرت این مهرماه توپیشونی مانوشته شده بود خوب بود.جای دوستان خالی..فریبا اس یه کلیپ سازمان بهداشت جهانی ساخته به نام سگ سیاه افسردگی اگه میتونی دانلودش کن لینکشو ندارم
ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.
del (دوشنبه 28 مهر 93), khaleghezey (یکشنبه 27 مهر 93), meinoush (یکشنبه 27 مهر 93), parsa1400 (یکشنبه 27 مهر 93), reihane_b (یکشنبه 27 مهر 93), مسافر زمان (دوشنبه 28 مهر 93),آرام دل(دوشنبه 28 مهر 93), بی نهایت (یکشنبه 27 مهر 93), باران بهاری11 (پنجشنبه 01 آبان 93), شیدا. (دوشنبه 28 مهر 93), عشق آفرین (دوشنبه 28 مهر 93), صبا_2009 (یکشنبه 27 مهر 93)
تشکرشده 8,207 در 1,574 پست
سلام دوستان خوبم
نمی تونم بگم خوبم ، بیشتر از اونکه حس خوشحالی داشته باشم نگرانم نکنه از پس شکر گذاریش بر نیام.
یادتونه با خدا معامله کردم ؟
خدا هم کم نذاشت واسم و حسابی من رو شرمنده کرد جوری که فقط دارم خجالت می کشم .
قبل از اینکه کارم رو رها کنم همش نگران بودم و می گفتم حتی همسرم از پس خرج و مخارج و قسط ها بر نمی یاد و توی یه شهر غریب من با دو تا بچه چی کار کنم ؟
اون موقع فقط دودوتا چهارتا می کردم می دیدم نمی شه.
الان یقین پیدا کردم که وقتی طرف حسابت خدا باشه اگه ما بگیم دودوتا خدا می گی بی نهایت من همش بستگی به
به خودت داره چقدر رو من حساب کنی اگه همش رو بسپاری به من حتی خودتو جواب سوال ریاضیت می شه
بی نهایت.
بالاخره ما هم خونه دار شدیم.
ویرایش توسط بی نهایت : دوشنبه 28 مهر 93 در ساعت 09:37
Aram_577 (دوشنبه 28 مهر 93), baby (سه شنبه 29 مهر 93), del (دوشنبه 28 مهر 93), khaleghezey (دوشنبه 28 مهر 93), meinoush (دوشنبه 28 مهر 93), paiize (دوشنبه 28 مهر 93), reihane_b (دوشنبه 28 مهر 93), rozaneh (دوشنبه 28 مهر 93), فرهنگ 27 (دوشنبه 28 مهر 93), فرشته مهربان (جمعه 02 آبان 93), گوش ماهی (دوشنبه 28 مهر 93), مسافر زمان (دوشنبه 28 مهر 93), آویژه (دوشنبه 28 مهر 93),آرام دل(دوشنبه 28 مهر 93), باران بهاری11 (پنجشنبه 01 آبان 93), دختر بیخیال (دوشنبه 28 مهر 93), شیدا. (دوشنبه 28 مهر 93), عشق آفرین (دوشنبه 28 مهر 93), صبا_2009 (دوشنبه 28 مهر 93)
تشکرشده 7,555 در 2,378 پست
حالم خوبه. خیلی ارومم. زیادی ارومم. انقدر که حال انجام خیلی از کارا رو ندارم. دوستدارم لم بدم تو تختم هیچ کاری نکنم. هی هم دارم از کارام می زنم و به قولی همه چی رو دو در می کنم. زندگی خیلی ساده بود. فکر من پیچیده اش دید. خوابم میاد.
del (دوشنبه 28 مهر 93), khaleghezey (دوشنبه 28 مهر 93), m.reza91 (سه شنبه 29 مهر 93), reihane_b (دوشنبه 28 مهر 93), گوش ماهی (دوشنبه 28 مهر 93),آرام دل(دوشنبه 28 مهر 93), بی نهایت (دوشنبه 28 مهر 93), باران بهاری11 (پنجشنبه 01 آبان 93), دختر بیخیال (سه شنبه 29 مهر 93), شیدا. (دوشنبه 28 مهر 93), عشق آفرین (دوشنبه 28 مهر 93)
تشکرشده 1,898 در 451 پست
سلام به روی همچون مهتابتان.
امروز یه مقدار هیجان زده ام. چون خبردار شدم هفته آینده پدرم تشریف میارن ایران.
دلم حسابی برای حضورشون تنگ شده. پدر یه مقدار جدی و خشک هستند و این باعث میشه با لبخند های نادره و کم نظیرش یه لذت جاودانه رو تجربه کنم. شاید اگر همیشه میخندیدند، هیچگاه مفهوم لبخندهاشون رو نمیفهمیدم.
حتما با خودتون میگین این بیچاره کمبود محبت شدید داره. ولی باور کنید پدر مستبد داشتن یه چیز دیگه است. همیشه در نظرم قدرتمند و قهرمانند. یه مرد افسانه ای و واقعی.
پیشتر ها قدر پدر و مادرم رو نمیدونستم. به خاطر محدود کردن آزادیهام میرنجیدم ازشون. اما حالا به وضوح میبینم تمام جوانی و وقتشون رو برای فرزندانشون گذاشتند. هر دو بی نظیرند، هر دو در پس چهره های مغرورشون یه وجود پر عشق و نازنیند. تازه میفهمم سر و کله زدن با یه نوجوان سرکش، یک جوان خام مثل من و خواهر برادرام چقدر سخت میتونه باشه.نمیدونم من اگر مادر بشم میتونم مثل مادرم باشم؟ بعید میدونم...
وقتی پدرم کنارم هستند، هر بار میبینمشون دست و سرشون رو میبوسم. البته یه توفیق اجباریست. چون از کودکی جزء آداب و قانون خانوادگیمون بوده. اما برای مادرم این کار رو نکردم. راستش خیلی دلم میخواد از این به بعد دست و پیشونی مادرم رو هم ببوسم. ولی خجالت میکشم. نمیدونم از کجا باید شروع کنم. سخته. هر روز صبح میرم سمتشون. اما روم نمیشه. شوکه میشن یهو مهربون شم.
عاشقشونم. میخوام کوتاهی هامو جبران کنم. میخوام جای خواهر برادرام هم جبران کنم. امیدوارم خدا این لطف و محبت رو شامل حالم کنه که آرزوهامو براشون عملی کنم.
راستی! یه سوال از مدیران تالار. من دیگه نمیخوام سرکش باشم. راهی برای تغییر نام کاربریم هست؟ (البته اگر زحمت و دردسر نباشه. )
تنها نفس خداست که اگر بر گل دمیده شود انسان می آفریند.
Aram_577 (دوشنبه 28 مهر 93), del (سه شنبه 29 مهر 93), reihane_b (دوشنبه 28 مهر 93), فرشته مهربان (جمعه 02 آبان 93), گوش ماهی (دوشنبه 28 مهر 93),آرام دل(دوشنبه 28 مهر 93), بی نهایت (دوشنبه 28 مهر 93), باران بهاری11 (پنجشنبه 01 آبان 93), دختر بیخیال (سه شنبه 29 مهر 93), شیدا. (دوشنبه 28 مهر 93), صبا_2009 (دوشنبه 28 مهر 93)
تشکرشده 1,855 در 418 پست
سلام دوستان گل و مهربون
انشاالله حالتون خوب باشه...
من حالم خوبه...با پدرم آشتی کردم البته قهر نبودیما ولی خب یه کدورت کوچولو بود که به لطف خدا به خیر گذشت...
آخه من بابایی هستم واسه همین اصلا توقع ندارم ازش همچین حرفایی رو بشنوم
خب بگذریم یه شب شام خونه پدرشوهرم بودیم طبق معمول بانوی بزرگوار مادرشوهر گرامی واسه همسرم یه لیوان شربت آلبالو آورده بود (منم عاشق شربت آلبالو!!) دلم پیش اون شربته بود(اصلا فکر نکنید من شکمو هستما!!) هیچی دیگه تو دلم گفتم خوش بحالت کاش من جات بودم انگاری همسرم از دلم با خبر شد بلند شد رفت آشپزخونه یه لیوان آورد نصف شربتشو ریخت تو لیوان داد به من گفت بیا بخور میدونم دهنت آب افتاد خنده م گرفت و شربتو نوش جان کردم...
معمولا شربت آلبالو کمی ترشه اما چون همسرم بهم داد خیلی شیرین شده بود(الکی)
عملش واقعا برام شیرین و دوست داشتنی بود
کلا همسری من مهربون و مهربون تر شده همه ش واسه خاطر گل روی منه دیگه!!!!
عاشقشممم
دیروز رفتم موهامو رنگ ریختم(همسرم زیاد دوست نداشت رنگ بریزم) نگران بودم وقتی منو ببینه چه عکس العملی نشون میده!!اما وقتی منو دید تا نیم ساعت داشت قربون صدقه م میرفت و همینطور عین عاشقا بهم خیره شده بود منم فرصت رو غنیمت میشمردم هر دفعه میرفتم جلو آینه مدل موهامو عوض میکردم از بس دیروز درگیر موهام بودم یهو ساعتو دیدم وااای من هنوز شام درست نکردم
مراقب خودتون باشید
التماس دعا
ویرایش توسط آرام دل : دوشنبه 28 مهر 93 در ساعت 18:18
del (سه شنبه 29 مهر 93), paiize (سه شنبه 29 مهر 93), reihane_b (دوشنبه 28 مهر 93), گوش ماهی (دوشنبه 28 مهر 93), باران بهاری11 (پنجشنبه 01 آبان 93), دختر بیخیال (سه شنبه 29 مهر 93), شیدا. (سه شنبه 29 مهر 93), عشق آفرین (سه شنبه 29 مهر 93), صبا_2009 (دوشنبه 28 مهر 93)
تشکرشده 2,293 در 573 پست
میدونید؟ من خیلی از لهجه های شهرهای مختلف ایران خوشم میاد! وقتی میرم شهرهاشون صحبت میکنن کلی لذت میبرم و میخندم! البته خنده تمسخر نه،خنده بامزه بودن وجالب بودن!
الان این تیکه آرام دل هم باعث شد من یه لبخند بزنم. عزیزم. ولی لهجه ها رو نمیشناسم زیاد...
اتفاقا یه چیز خیلی جالب اینه که لهجه ی استانی که بیشتر از همه جا خوشم میومد همیشه، حالا از قضا همسرم هم اهل همون شهر شد!! صحبت میکنه گاهی ازش میخندم،واقعنا هیچوقت فکر نمیکردم همسرآینده ام اهل همون شهر بشه!!!خیلی باحاله
-----------------------------------------------
اما الان خیلی دلم گرفته، دلم میخواد برم پیش همسرم... خیلی وقته ندیدمش
میدونم خانواده ام خودشون کلی گرفتاری های خودشون رو دارن،نمیخوام ناراحتشون کنم، اما واقعا امروز دیگه صبرم تموم شد...
del (سه شنبه 29 مهر 93), paiize (سه شنبه 29 مهر 93),آرام دل(دوشنبه 28 مهر 93), باران بهاری11 (پنجشنبه 01 آبان 93), دختر بیخیال (سه شنبه 29 مهر 93), شیدا. (سه شنبه 29 مهر 93), عشق آفرین (سه شنبه 29 مهر 93), صبا_2009 (دوشنبه 28 مهر 93)
تشکرشده 1,855 در 418 پست
ریحانه جونم من مازنی ام میدونی که شمالی ها هم عنده لهجه ن
اشتباه گفتم!!!خودم خنده م گرفت درستش میشه رنگ کردم دیگه!!
حالا رنگ ریختن و رنگ کردن مهم نیست اصل مطلبو بچسب عزیزم
بابا و مامان و همسرم طبری صحبت میکنند(زبان محلی)اما من فارسی حرف میزنم زبون خودمونو دوست دارم اما زیاد سوتی میدم کلا قاطی میکنم
مادربزرگ همسرم (ننه صداش میکنیم) فارسی متوجه نمیشه و وقتی میریم پیشش مجبورم با لهجه شمالی صحبت کنم همه بهم میخندند
همسرم خوشش میاد محلی صحبت کنم وقتی هم حرف میزنم بهم میخنده میگه تو رو خدا بیش تر حرف بزن
شما ببخشید اگر جاهایی سوتی میدم(معلوم نیست تو این پستم چند تا سوتی داده باشم:)))
ویرایش توسط آرام دل : دوشنبه 28 مهر 93 در ساعت 20:51
paiize (سه شنبه 29 مهر 93), reihane_b (سه شنبه 29 مهر 93), باران بهاری11 (پنجشنبه 01 آبان 93), دختر بیخیال (سه شنبه 29 مهر 93), شیدا. (سه شنبه 29 مهر 93), عشق آفرین (سه شنبه 29 مهر 93), صبا_2009 (دوشنبه 28 مهر 93)
تشکرشده 637 در 143 پست
در حال حاضر حالم حال حرص خوردنه!دارم حرص می خورم از دست آقای همسر...آخه چرا شما آقایون ما خانم های حساس رو انقدر حرص میدید...خیلی وقتها هم نمیدونید دیگه بخاطر تفاوتهای شخصیتیه.....بابا برای تولد همسرم شیرینی و گل با آژانس فرستادم محل کارش تا سورپرایز بشه....به آژانسیه گفتم دسته گلم فقط 5 شاخه گل رز سرخ با تزیین باشه...آژانسیه اومده حساب کنه میگه فقط 5 تا شاخه گل رز جدا گرفتم فروشنده اینجوری متوجه شد منم گفتم دیر میشه....منم تو ذوقم خورد ااا.....من دسته گل گفته بودم کههههه..... ولی گفتیم باشه اشکال نداره.....حالا آقای همسر زنگ زده تشکر میکنه میگه ای شیطون خوب میدونی چه کار کنی ها....خلاصه سرتون رو درد نیارم...میگم قابلی نداشت فقط راننده سوتی داده به جای دسته گل،گل های جدا جدا با تزیین گرفته....میگه اشکال نداره اتفاقا تو اتاق 5 نفریم تقسیمشون کردم.....منو بگی دوباره عصبانی شدم بابا من اینها رو برای تو گرفته بودم که.....باز کش ندادم و گفتم باشه فقط بهشون بگو بدن به خانوماشونا مگه نه پسشون بدن!همسرم همون موقع انتقال داد با خنده....و من حرص خوردم که چرااااا دادی به اونهااا....چرا انقدر حرص میدید آخه......الان نوشتم بهتر شدم...برم کیک رو برا شب تزیین کنم...از دست شما آقایون....
میان پرواز تا پرتاب...
تفاوت از زمین تا آسمان است.
پرواز که کنی، آنجا میرسی که خودت میخواهی!
پرتابت که کنند، آنجا میروی که آنان میخواهند،
پس پرواز را بیاموز...
ویرایش توسط گوش ماهی : سه شنبه 29 مهر 93 در ساعت 10:04
baby (سه شنبه 29 مهر 93), del (سه شنبه 29 مهر 93), paiize (سه شنبه 29 مهر 93), مسافر زمان (چهارشنبه 30 مهر 93),آرام دل(سه شنبه 29 مهر 93), باران بهاری11 (پنجشنبه 01 آبان 93), دختر بیخیال (سه شنبه 29 مهر 93), شیدا. (سه شنبه 29 مهر 93), عشق آفرین (چهارشنبه 30 مهر 93), صبا_2009 (سه شنبه 29 مهر 93)
تشکرشده 12,542 در 2,269 پست
گوش ماهی عزیز
یه شعری فریدون مشیری داره که آخرش اینه "غم با همه بیگانگی هر شب به ما سر میزند" ، اونموقع که مجرد بودم معنی شعرش رو نمی فهمیدم ، اما حالا دیدم که همینه ، همسران اغلب از روی محبت زیاد باعث رنجش همسرشون میشن !!!! عجیبه نه ؟ اما نمونه های زیادی داره
" از غم نیاموزی چرا ای دلربا رسم وفا
غم با همه بیگانگی هر شب به ما سر میزند "
چون دلربا مون رو هر شب می بینیم و او به ما سر می زنه ، نا خود آگاه رنجش هم دنبالش میاد
«خدا گوید:تو ای زیباتر از خورشید زیبایم،
تو ای والاترین مهمان دنیایم،
بدان آغوش من باز است،
شروع کن، یک قدم با تو،
تمام گامهای مانده اش با من…»
del (سه شنبه 29 مهر 93), paiize (سه شنبه 29 مهر 93), گوش ماهی (سه شنبه 29 مهر 93), مسافر زمان (چهارشنبه 30 مهر 93),آرام دل(سه شنبه 29 مهر 93), باران بهاری11 (پنجشنبه 01 آبان 93), شیدا. (سه شنبه 29 مهر 93), عشق آفرین (چهارشنبه 30 مهر 93)
تشکرشده 1,855 در 418 پست
بعضیا چه باکلاسند!!گل و شیرینی میفرستند محل کار همسرشون
گوش ماهی چرا حرص میخوری گلم چیز مهمی نیست که!! البته واسه من مهم نیست:)))
از گلها خوشش اومده و بین دوستاش تقسیم کرده...سخت نگیر عزیزم
حالا خونه اومد دیگه به روش نیار...منم دلم میخواد از این رمانتیک بازیا در بیارما
خیلی از عملت خوشم اومد گوش ماهی
del (سه شنبه 29 مهر 93), paiize (سه شنبه 29 مهر 93), گوش ماهی (سه شنبه 29 مهر 93), مسافر زمان (چهارشنبه 30 مهر 93), باران بهاری11 (پنجشنبه 01 آبان 93), دختر بیخیال (سه شنبه 29 مهر 93), شیدا. (سه شنبه 29 مهر 93), عشق آفرین (چهارشنبه 30 مهر 93), صبا_2009 (سه شنبه 29 مهر 93)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)