تشکرشده 599 در 247 پست
تشکرشده 599 در 247 پست
هیچکس نیومد چیزی بهم بگه اگه 4شنبه با شوهرم برگردم چطوری برخورد کنم؟
اگه من نبرد چی؟
اگه برد و همه اون تهدیداتی که کرده بود عملی کرد چی؟
اونجا نت ندارم تروخدا کمک
تشکرشده 26 در 13 پست
بهار عزیز با اینکه بعضی از تاپیک ها رو خوندم مال تو بیشتر از همه ذهن منو درگیرش کرد.شاید بخاطر این باشه که هر دو همدردیم واقعا درکت میکنم خدا نگذره از کسی که بخواد زندگی دیگران رو خراب کنه من هم لحظه شماری میکنم واسه روز دادگاهت اگه خدا قبول کنه برات نذر کردم انشاالله که به خوبی و خوشی بری سر خونه و زندگیت و انشاالله که پایدار باشه.نازنینم شما خودتو اصلا روز دادگاه نباز.اعتماد به نفس داشته باش ارامشتم حفظ کن اگه چیزی گفتند و شما عصبانی شدی خودتو نگه داشته باش و عصبانی نشو.بعد از برگشت هم سعی کنید تا یه مدتی کمتر حرف بزنید اگر هم حرف میزنید حرفهای با محبت باشه به شوهرتون ابراز علاقه کنید اصلا به هیچ وجه مادرشو وسط نکشید میدونم ازش دل خوش ندارید ولی باید تحمل کرد سعی کنید با محبت کردن ریسمان مادرشوهرتون رو به دستتون بگیرید البته خیلی مشکله که بخوای محبت سوری کنی ولی شما میتونی عزیزم توکلت به خدا رو از دست نده 2 رکعت نماز حاجت بخون. بعد نماز واجب قبل از اینکه بلند شی 40 بار تسبیحات اربعه رو بگو و بعد حاجتت رو بخواه.من دایی ام شهیده نذرش کن انشاالله ادا میشه شهید محمدی فقط کافیه براش صلوات بفرستی از شهدای گمنام بخواه کمکت کنند تو این چند ساعت به غیر از دعا کاری ازت بر نمیاد عزیزم فقط به خدا توکل کن.حالا یه چیز میگم تا یه خورده روحیت عوض بشه البته این حال خرابی که شما دارید خیلی سخته ولی سعی کن این چند ساعت یه خورده بهت خوش بگذره.من به شوهرم گفتم که شما مردا چی دارید که با وجود اینکه ازتون ازار میبینیم ا(لبته بعضی از مرداها)ولی باز دوست داریم با شما زندگی کنیم شوهرم بر میگرده میگه ما مردا همونی رو داریم که شما خانمها ندارید از خنده داشتم میمردم که برگشت گفت فکر بد نکنیا ما مردا ریش داریم شما ریش ندارید از بس خندیدم دلم درد گرفتخیلی شوهر خوبی دارم خیلی دوستم داره داری دعا میکنی منم به یاد داشته باش که زندگیم دوام داشته باشه انشاالله دادگاهت موفقیت امیز باشه ما رو بیخبر نزار
تشکرشده 599 در 247 پست
یاسمینا عزیز
از اینکه برام دعا میکنی ممنونم انشاالله که شهیدتون با شهدای کربلا محشور بشه
میدونی درواقع این شوهرم نیست که نخواد این مادرشوهذمه که نمیخواد پاشو کرده تو یه کفش که منو طلاق بده واسه ساده ترین پرونده هم وکیل گرفته
میدونم الان بین مادرو پسرم جنگ و دعواست ولی هردوشون برای اینکه منو خاک کنن دست به یکی کردن
اگه شوهرم یکم کوتاه بیاد و قبول کنه یه مدت مامانش نیاد خونمون درست میشه ولی میترسم برم شمال و هنوز یه هفته نشده مامانش بیاد اونجا تا منو و زندگیمو بهم بزنه
- - - Updated - - -
یاسمینا عزیز
از اینکه برام دعا میکنی ممنونم انشاالله که شهیدتون با شهدای کربلا محشور بشه
میدونی درواقع این شوهرم نیست که نخواد این مادرشوهذمه که نمیخواد پاشو کرده تو یه کفش که منو طلاق بده واسه ساده ترین پرونده هم وکیل گرفته
میدونم الان بین مادرو پسرم جنگ و دعواست ولی هردوشون برای اینکه منو خاک کنن دست به یکی کردن
اگه شوهرم یکم کوتاه بیاد و قبول کنه یه مدت مامانش نیاد خونمون درست میشه ولی میترسم برم شمال و هنوز یه هفته نشده مامانش بیاد اونجا تا منو و زندگیمو بهم بزنه
تشکرشده 26 در 13 پست
بهار جان مشکل اصلی مادرشوهرتون با شما چیه؟چرا با شما افتاده سر لج؟
تشکرشده 599 در 247 پست
حسودیش میشه
تشکرشده 26 در 13 پست
منظور از حسادت رو دقیقا متوجه نشدم.به چی شما حسادت داره؟شما که نقطه ضعفش رو میدونید کارهایی رو که باعث حسادتش میشه جلوش انجام ندید یا بیان نکنید.بهش محبت کنید در مقابل کارهاش سعه صدر نشون بدید همش ازش تعریف کنید
تشکرشده 599 در 247 پست
نمیدونم چرا من چیز خاصی نداشتم کار خاصیم ن میکردم ولی نمیدونم چرا حسادت میکرد
همش یه جوری میخواست بگه من بهترم یا دخترش بهتره
تشکرشده 26 در 13 پست
بهار جان شما با شنیدن حرفهای تند ورفتارهایی که شما رو ناراحت میکنه حساسیت نشون ندید.بزارید حسادت کنند اونی که حسوده بیشتر از همه خودش در عذابه شما که نمیتونید اصلاحشون کنید فقط به خود شما و زندگیتون صدمه میزنه.هر چی میگند شما تایید کنید و با یک پاسخ کوتاه موضوع رو تمومش کنید کاری نکنید که به شما راحت توهین کنند حرفهای محبت امیز به مادرشوهرتون بگید اینا همه تجارب شخصی خودمه.تو ازدواج اولم بابت ازاری که میدیدم خیلی ازرده میشدم ولی هیچ وقت قضیه رو پیش شوهرم پیش نمیکشیدم .وگرنه منم مثل شما میبایست درگیر دادگاه میشدم.مردا خیلی بدشون میاد که راجع به خانوادشون بد بگید هر چند اگه حق هم با شما باشه.همش تعریف مادرش رو بکنید.پیش مادرشوهرتون هم از پسرش تعریف کنید البته همه اینکارهارو یکدفعه ای انجام ندید به مرور زمان.فقط صبر عزیزم صبر.از فردا دیگه نمیای تو همدردی؟
تشکرشده 599 در 247 پست
فکر نکنم فردا منو ببره مگر اینکه قاضی مجبورش کنه
الان بهش اس ام اس دادم که کارت واکسن بچه رو بیاره ولی ج نداد امیدوارم بیاره آخه دلم نمیخواد بخاطر یه واکسن دروغ بگم یا همه زندگیمو به مسئول واکسیناسیون بگم
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)