شوهر من هیچ چیز رو بدون استدلال و دلیل منطقی نمی پذیره. برای نرفتن با اون آقا هم باید دلیل منطقی بیارم. رک و راست بگم عاشق شدم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟ طلاقم می ده که
تشکرشده 11 در 9 پست
شوهر من هیچ چیز رو بدون استدلال و دلیل منطقی نمی پذیره. برای نرفتن با اون آقا هم باید دلیل منطقی بیارم. رک و راست بگم عاشق شدم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟ طلاقم می ده که
تشکرشده 219 در 87 پست
تشکرشده 37,082 در 7,004 پست
با سلام
صحیح نیست که زن و شوهر تصویر تحریف شده ای از نقاط ضعف و قوت خود را به همسرشان ارائه دهند. اگر چنین شود به خاطر این فونداسیون سست به زودی خانواده در هم می ریزد.
این بسان کودکی هست که توانایی عبور از خیابان ندارد، لکین در چشم والدین خود را واجد این قدرت نشان دهد. بعد از خیابان عبور کند و جان خود را از دست بدهد.
اتفاقا شما دقیقا و قویا باید همانچه که هستید را به او بگویید. (نه اینکه بگویید عاشق شده اید. بلکه همانطور که گفتم تاکید کنید من قوی نیستم. یک زن هستم و ظریف و تحت تاثیر. دوست دارم به صورت فیزیکی و با حمایت تو همسرم پاک و مصون و بدون وسوسه باشم. تجربه و تمرین قوی بودن و آزاد بودن را نداشته ام و این زمینه لغزش برایم می آورد. اجازه بده قوی شوم اما فعلا کنارم باش.). پس اگر به او این مطالب را نگویید و روشنش نکنید در آن صورت شما مسئول از هم پاشیدگی خانواده ات هستید. شما نمی توانید بعدا شکستت را به بی غیرتی همسرتی و به اشتباهات او گره بزنید(گرچه او بی تقصیر نیست)، لیکن اکنون شما کاملا بر آسیب شناسی خانواده ات آگاهی .
اقرار به ضعفت ، کمتر به خانواده آسیب احتمالی می رساند، تا اینکه خود را در معرض خیانت به همسرت قرار دهید.
اما استدالال همسرت انتزاعی هست. و واقعی نیست.
واقعیت اینست که هر کسی به اندازه توانش، نقاط ضعف و قوتش باید خودش را درگیر مسائل بکند.
شاید یک ورزشکار 200 کیلو گرم را بلند می کند و هنرش هست.
اما این هنر من نیست که با بلند کردن 50 کیلوگرم به دیسک کمرم آسیب برسانم.
خدا هم که قدرت مطلق آفرینش هست انسانها را به بیش از وسع و توانشان الزام نکرده است.
بله هنر اینست که انسان معصوم باشد؟ در حالیکه قدرت عدم عصمت را دارد؟ آیا شما یا همسرت می توانید معصوم باشید؟!
پس واقعیت اینست که ما قدرت مطلق معصومیت را نداریم باید حداقل معرض گذاری خودمون را در برابر محیطهای تحریک کننده داشته باشیم. در غیر اینصورت توان مقابله ای نداشته و شکست می خوریم.
almasss (دوشنبه 01 مهر 92), del (چهارشنبه 03 مهر 92), mohammad6599 (سه شنبه 02 مهر 92), Pooh (دوشنبه 01 مهر 92), she (دوشنبه 01 مهر 92), فرهنگ 27 (دوشنبه 01 مهر 92), فرشته مهربان (سه شنبه 02 مهر 92), ویدا@ (دوشنبه 01 مهر 92), نیکمرام (سه شنبه 17 دی 92), میشل (سه شنبه 16 مهر 92), مهرااد (سه شنبه 02 مهر 92), عشق آفرین (پنجشنبه 17 تیر 95)
تشکرشده 11 در 9 پست
تشکرشده 2,695 در 688 پست
ببخشید من تجربه ای تو این زمینه ندارم شاید برداشت من هم درست نباشه ولی این نتیجه رو از تایپیک شما برداشت کردم
به نظرم شما به خاطر ترس از طلاق و ترد شدن از جانب شوهرتون دارین بر خلاف اعتقادات و باور قلبی خودتون ازش حمایت میکنید!
و اون چیزی نشون میدید که نمیخواین و باورش ندارین ولی مجبور به اطاعت هستید!
به خاطر همین شما الان نمیتونید در مورد این مسائل که مشکل ساز شده برای زندگیتون ...قاطعانه با شوهرتون صحبت کنید
چون دیگه دیر شده خودتون هم میدونید که نمیتونید اعتقادها و باورهای اون رو تغییر بدین و دارین به اجبار خودتون با اون تطبیق میدین
و برخلاف میل قلبی و باطنی خودتون باورهای اون رو هرچند غلط دارین باور میکنید و بهش عمل میکنید.
ولی این روشتون کامل اشتباهه!
kamr (سه شنبه 02 مهر 92)
تشکرشده 11 در 9 پست
abi.bikaran عزیز، چه قشنگ تحلیل کردین.
من می خوام با کمترین تنش این مشکل رو حل کنم یا حداقل ذهن خودمو نسبت به اون آقا درمان کنم ولی راهکار کم هزینه ای ندارم.
همونطور که گفتید عوض کردن طرز فکر شوهرم و خانوادش تقریبا غیر ممکنه.
مدیر عزیز،
ممنونم از توجهتون و راهنماییهای مفیدتون. همسر من در مورد این مسافرت فکر می کنه با راهکاری که پیدا کرده کنارمه و داره ازم حمایت می کنه. اینکه نمی ذاره من تنها برم، از نظر خودش نشون دهنده حمایت و دوست داشتنشه ولی خوب، به شیوه خودش
اون فکر می کنه با محدود کردن تو پوشش و روابط به شخصیتم بی احترامی می شه. بارها اینو گفته. با این طرز فکرش، من بهش بگم بیا بهم بی احترامی کن؟
در حال حاضر زندگی مشترک من تنشی نداره که من با مطرح کردن قاطعانه این مسائل بخوام تنش ایجاد کنم، اعتماد شوهرم رو سلب کنم، شادیهاشو کم کنم و ... به این دلیل که فکر می کنم شاید یه روزی مشکل ایجاد شه
من دنبال یک راه کم هزینه تر می گردم. راهی که افکار همسرم رو به هم نریزه
تشکرشده 656 در 231 پست
تشکرشده 2,695 در 688 پست
ببینید الان برای گفتن این حرف خیلی دیر شده ولی قبل از ازدواج وقتی میگویند باید طرفین از لحاظ اعتقادی و فرهنگی مثل هم باشن به خاطر همچین روزایی بود
وبه خاطر اینکه در اینده به همچنین مشکلاتی برخورد نکنند!
ولی متاسفانه خیلیا ساده از کنار این مسائل مهم رد میشن و نادیده میگیرن !
و به قولی عشق چشم و گوششو ن کور و کر میکنه وحاظرن به خاطر رسیدن به عشقشون خیلی از مسائل رو نادیده بگیرند
ولی نمیدونن یه زمانی نه چندان دور همین باعث مشکلات جدی در زندگیشون و به نوعی خدای ناکرده افت زندگیشون میشود!
شما هم الان تنها کاری که باید بکنید به نظر من شوهرتون همینجوری که هست قبولش کردین و داشته باشین .
چون کاری نمیتونید بکنید سعی در زیر پا گذاشتن ارزشها و باورهای خودتون هم نداشته باشین به هیچ وجه!!!!!!
فقط سعی کنید اگر شوهرتون از طریع عملی یه خورده دیدشون تو این مسائل باز تر کنید
وغیر مستقیم بهش بفهمونید چیزهایی که برای اون واز دید اون ضد ارزش تلقی میشه در جامعه ای که داره درونش زندگی میکنه ارزش مند هستند!
مثلا ممکن شوهر شما با دوستانی بیشتر رفت امد داشته باشد که طرز فکرشون مثل خود ایشون باشه
خوب این شاید باعث بشه که فکر کنه چون دوستان اطرافیانش با اون هم عقیده هستند پس همیشه باید همینجوری باشه پس رفتار اونها درسته اعتقاداتشون مشکلی نداره....
و میگه این شما هستید که اشتباه میکنید ! به خاطر همین در مقابلتون جبهه میگیرن و میخواین شمارو متقاعد کنن که من درست میگم طرز فکر من و باورهای من درستره!
ولی این دلیل نمیشه که ایشون چون چند سال در خارج از کشور بودن بخوان اعتقادها و باورهای شما و جامعه رو نادیده بگیرن و برای طرز فکر شما احترامی قائل نباشن!
بلاخره الان دارن بین این مردم زندگی میکنن و ایشون هستن که باید سعی کنن دیدگاهشون تغییر بدن نه شما!
و شما هم متاسفانه هیچ دفاعی از خودتون نمیتونید بکنید به همون دلیلی که گفتم ترس از ترد شدن و طلاق.
خوب پس سعی کنید شوهرتون با جمع دوستان جدیدتر و افرادی که عقایدشون به شما نزدیکتره اشنا کنید .
رفت امدتون بیشتر کنید بزارین با کسایی که از لحاظ فرهنگی و دیدگاه برخلاف ایشون هستند از نزدیک اشنا بشن وخودشون این ارزشها رو که برای شما مهم هست از نزدیک ببینن لمسش کنن!
البته مطمئن هستم این کار خیلی زمانبر هست ولی به خاطر سلامت خودتون و زندگیتون باید تلاشتون بکنید تا با همسرتون تو این مسائل به یه هماهنگی درستی برسید
تا هیچکدو م از شما خدای نکرده صدمه نبیند و زندگی سالمی داشته باشید.
mac (دوشنبه 01 مهر 92), مصباح الهدی (دوشنبه 01 مهر 92)
تشکرشده 21 در 2 پست
با سلام. از مطالب دوستان استنباط کردم که در کشورهای غربی ظرفیت انسانها بالاتر است و خواستم مطلبی بگویم. بنده چند سالی را خارج از کشور گذرانده ام و باید بگویم مرد و زن در همه جا یک خواسته و غریزه دارند. در ضمن فکر میکنید کلوپهای شبانه، طلاقهای متعدد، کودکان نامشخص، همجنس گرایی، سکس با حیوانات، خودارضایی، فساد جنسی، تجاوز مقامات بلند پایه سیاسی(تجاوز یعنی بدون رضایت طرف مقابل و به زور) و ... در این جوامع به چه دلیل است. یادمه یک مطلب در انگلیس خوندم که هشدار داده بود بیش از هشتاد درصد مردان متاهل و بیش از پنجاه و هفت درصد زنان متاهل در انگلیس ارتباط با شخص دوم دارند. حتی خودم از یکی از خانم های متاهل که به خودم پیشنهاد رابطه داد پرسیدم این خیانت است که، و اون در جواب بنده گفت اولا اعضای بدن من به کسی نمی گویند و دوما tit for tat(این به اون در). جالب هست با اینکه دینم اسلام بود مجددا روی ادیان مختلف تحقیق کردم و اسلام را برای زندگی بهتر پذیرفتم. در ضمن طبق مطالعاتم از زمان حضرت آدم و حوا تا آخرین پیامبر ان(ص) همگی خوردن مشروب را حرام و حجاب را واجب کرده بودند که حتی امروزه میتوانید حجاب کامل را در همین راهبه ها ببینید و یا در یهودیان و بوداییان. جالبه که اسلام خیلی از خوراکی ها که خوردنشان ممنوع بوده را بعد از اسلام حلال اعلام کرده است و میتوانید در آیه پنجم سوره مائده مشاهده کنید. در ضمن همسر ایشان با کمی تفکر و مطالعه میتواند راه را بیابد. یکی از دوستان افغانی که به انگلیس پناهنده شده بود میگفت هر روزی که سربازان امریکایی وارد خانه های ما میشدند نسبت به تجاوز به نوامیس ما اقدام کرده و اجازه تجاوز به سگشان هم میدادند. این است تفکر جوامع غربی. یا پارکهایی در اروپا است که مبلغی را به عنوان ورودی اخذ میکنند و سپس در داخل پارک شما میتوانی هر خانمی را که دیدی و خوشت آمد با پرداخت پنجاه یورو اقدام به رابطه جنسی نمایی و حتی خانمی نمیتواند اعتراض کند.
صحبت در این باره زیاد است ولی به عنوان مطلب آخر در جواب همسر ایشان که مثال زندان را زده بودند باید عرض کنم که انسان یک بعد مادی دارد و یک بعد معنوی. فرق انسان با دیگر موجودات در بعد معنوی او است که بسیار فراتر از حد تصور میباشد. بعد مادی شامل روابط جنسی و خوردن غذا ، تنفس و ... است و البته این بعد به بعد معنوی هم وابسته است. آیا میتوان گفت نفس نکش، حتی در شرایطی که در محیط آلوده و یا آب هم که باشی بعد از مدتی بدون اختیار شروع به نفس کشیدن میکنی. در بعد معنوی نیز عواطف، احساسات و ... حق دارند. آیا شما میتوانی مهر مادری را از بین ببری؟ اگر توانستی میتوانی حس عشق را از بین ببری. عشق، ابراز محبت و ...نیاز انسان است و تغذیه بعد معنوی انسان
رفتار شوهر شما خیانت و ظلم به شماست و مثل این است که عشق مادر نسبت به فرزندی را بگیری و حس محبت در دیگران را کور کنی و...
تنها راه حل هم مطالعه است. شما میتوانی با مطالعه، اطلاعات خود را افزایش و همسرتان را نیز تشویق به مطالعه و تفکر کنید. افراد زیادی و با تفکراتی به مراتب شدیدتر از همسر شما بودند که با مطالعه پرده از دیدگانشان کنار رفته است. به هر صورت صد سال پیش افرادی به جای من و شما بودند و از این دنیا رفتند و صد سال دیگه همه انسانهای امروز جای ما را خواهند گرفت
ویرایش توسط mac : دوشنبه 01 مهر 92 در ساعت 17:34
*پرستو* (سه شنبه 02 مهر 92), abi.bikaran (دوشنبه 01 مهر 92), almasss (سه شنبه 02 مهر 92), asemaneabi222 (یکشنبه 05 آبان 92), confused (سه شنبه 02 مهر 92), kamr (سه شنبه 02 مهر 92), majid_k (سه شنبه 02 مهر 92), mohammad6599 (سه شنبه 02 مهر 92), noamooz (چهارشنبه 06 فروردین 93), sobhan13 (دوشنبه 01 مهر 92), tannaz joon (چهارشنبه 17 مهر 92), فرهنگ 27 (دوشنبه 01 مهر 92), فرشته مهربان (سه شنبه 02 مهر 92), گل آرا (دوشنبه 01 مهر 92), قطره طلا (پنجشنبه 18 مهر 92), نیکمرام (سه شنبه 17 دی 92), مهرااد (سه شنبه 02 مهر 92), مصباح الهدی (دوشنبه 01 مهر 92), yasi_20 (سه شنبه 02 مهر 92), دختری تنها (سه شنبه 16 مهر 92)
تشکرشده 6,499 در 1,515 پست
راضیه جان به نظرت می تونی اون آقا را از آمدن باشما منصرف کنی؟
* اما به نظر من مدیر همدردی بهترین راهنمایی را کردند.چون با این روش نه تنها مشکل فعلی ات بلکه مشکلات بعدی احتمالی را هم از بین خواهی برد. به نظرم الان بهتره بر روی شیوه گفتنت به همسرت کار کنی.
آقای mac خیلی ممنون از توضیحاتی که دادین! ای کاش هممون متوجه می شدیم این آزادی های به ظاهر زیبا تنها لذت موقت دارد و نتیجه حاصل از آن در طول زندگی و در جامعه چیزی جز آسیب هایی که به وفور شاهد آن هستیم نیست.
از آن طرف هم محدودیت با تعصب و با ظاهر دینی باعث میشه که فکر کنیم نگاه دین غیر منطقی است و با پیشرفت متناقض است.در صورتی که اصل دین ما اعتدال و منطق هست. ای کاش هممون در مورد عقایدی که داریم مطالعه و تحقیق کنیم و خیلی راحت اظهار نظر نکنیم. چه بسا در نگاه اول مطلبی کاملا منطقی و صحیح به نظر برسد اما با تحقیق و مشاهده نتایج بعدی آن به عکس عقیده ابتدایی خود برسیم.
del (چهارشنبه 03 مهر 92), mac (سه شنبه 02 مهر 92), mohammad6599 (سه شنبه 02 مهر 92), فرشته مهربان (سه شنبه 02 مهر 92)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)