من بد کردم که زود بخشیدمش و گفتم فراموش کن اتفاق رو ؟
- - - Updated - - -
یعنی اگر خواهرش می موندم خوب بود؟ یا کلا اون هم مشکل داشت؟
تشکرشده 4 در 4 پست
من بد کردم که زود بخشیدمش و گفتم فراموش کن اتفاق رو ؟
- - - Updated - - -
یعنی اگر خواهرش می موندم خوب بود؟ یا کلا اون هم مشکل داشت؟
تشکرشده 7,657 در 1,487 پست
سلام
دوست عزیزم، چرا کمی از لاک سادگی و خوب دیدن ِهمه بیرون نمیای؟
چرا اصرار داری در جهل خودت بمونی؟
چرا با وجود اینکه بچه ها دارن بهت حقیقت درونی این جور افراد رو نشون میدن و داری میبینی جلوت یک گرگ داره ظاهر میشه، چشماتو میبندی و هنوزم میگی "اگه خواهرش میموندم و..."
خواهر گلم، همه ی این حرفا که "ما میتونیم با هم خواهر برادر بمونیم" و "نگرانم که تو وابستگیت داره زیاد میشه" و ....
همه بخاطر این بوده که شما تازه کار بودی و برای نرم شدنت، این آقا خوب بلد بوده از چه راهی باید وارد بشه.
عزیزم، یه آقای متاهل به اندازه کافی اطلاعات تجربی داره که چه جوری باید یه دختر پاک و از همه جا بیخبر رو بکشونه سمت خودش، ازش استفاده کنه، و بعد بدون اینکه ذره ای خودش رو مقصر جلوه بده، عذاب وجدان بندازه به جون دختر و صحنه رو ترک کنه.
اصلا از کجا معلوم که این حرفای خواب و ... مقدمه ی دسیسه ی بعدیش نباشه؟
هیچ به این فکر کردی؟
با این کار که هیچ آسیب جسمی بهت نزده این تصور توی ذهنت بوجود اومده که:
اگه آدم بدی بود حتما سو استفاده میکرد.
پس چه آدم خوبیه که با وجود داشتن موقعیت سو استفاده نکرده.
نه؟ اینجوری فکر نمیکنی؟
حتی نگرانی که نکنه من کار اشتباهی انجام دادم که ازم زده شده! (وای!! آخه یه دختر از این واضح تر هم مگه میشه اعلام نادانی کنه؟ این افکار قشنگ مثل اینه که رو یه تابلوی بزرگ بنویسی "من به اندازه کافی دارای حماقت هستم. در سو استفاده از من هیچ ضرری نخواهید دید" و بگیری دستت و توی خیابون راه بری.)
تازه درباره این خواب هم که گفته، دیگه تو ذهن شما داره میشه فرشته! لابد کسی که حضرت زهرا به خوابش اومده کم کسی نیست. نه؟
عزیز دلم، به خودت بیا.
دست از پافشاری روی سادگی و حماقت بردار.
شما اشتباه کردی. بله.فقط می خوام بدونم من اشتباه کردم که زود بهش گفتم تور رو بخشیدم؟ در مورد من فکر بدی کرده که گذاشت و رفت؟ یا فقط به خاطر خوابش بوده؟ دارم داقون می شم نمی خوام در مورد من فکر بدی کنه
اما اشتباهت آخر کار نبود. اشتباهت از اول کار بوده و به جایی رسیده که همه چیز در نظرت داره برعکس جلوه میکنه.
فکر میکنی تو حتی بهش ظلم کردی . یا در حقش کوتاهی کردی.
منصرف شدنش به خاطر هر چیزی که بود. خدا داره راه نجات جلو پات میذاره. چرا دودستی نمیچسبی به این راه نجات؟
چه اهمیتی داره اون آقا که هیچ ربطی به شما و زندگیت نداره در موردت چه فکری میکنه؟
فکر بد میکنه؟ خب بکنه، نکنه. چه تاثیری داره؟
امیدوارم از خواب بیدار شی زودتر.
البته خوابی که خودت رو زدی بهش.
از زندگی چه می خواهی که در خدایی ِخدا، آنرا نمیابی؟
ammin (یکشنبه 31 شهریور 92), del (پنجشنبه 04 مهر 92), deljoo_deltang (دوشنبه 01 مهر 92), kamr (پنجشنبه 04 مهر 92), mohammad6599 (دوشنبه 01 مهر 92), sanjab (یکشنبه 31 شهریور 92), sara 65 (پنجشنبه 04 مهر 92), فرشته مهربان (دوشنبه 01 مهر 92), بالهای صداقت (یکشنبه 31 شهریور 92), جویا (یکشنبه 31 شهریور 92)
تشکرشده 6,365 در 1,791 پست
شمایه بارخواهربرادری روامتحان کردیدکاربه اونجاکشیدپس لطفا دیگه امتحان نکنید"دیوانگی یعنی تکراراشتباه وانتظارنتیجه متفاوت.دوم:به قداست معناومفهوم خواهربرادری لطمه زدید پس بازهم این قداست روخدشه دارنکنید.سوم:باتغییرکلمات واقعیت تغییر نمیکنه اونجافضای هوس وخودفریبی بوده پس نام مقدس خواهربرادری روش نذاریدچهارم:هیچ وقت ازانجام ندادن گناه یاگناه بیشترپشیمان نشو این صفت منافقان هست.نذاراین وسوسه هاکه اگه بیشترپامیدادم یاکمترپامیدادم،رابطه پابرجامیموند،گولت بزنه.پنجم:اگه دشمن خودت،دختربودنت ودشمن بکارت وآبروت هستی پس ادامه بده.
ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.
del (پنجشنبه 04 مهر 92), deljoo_deltang (دوشنبه 01 مهر 92), kamr (پنجشنبه 04 مهر 92), فرشته مهربان (دوشنبه 01 مهر 92), مهرااد (سه شنبه 02 مهر 92), دختر مهربون (یکشنبه 31 شهریور 92)
تشکرشده 122 در 43 پست
دختر خوب چرا خودتو ملامت می کنی که چرا اون رابطه رو قطع کرد
فرض کن اون بازم رابطه رو ادامه می داد دفعه بعد قرار بود چه بلایی سرت بیاد
دختر چرا خدا رو شکر نمی کنی که به هر دلیلی نجاتت داده ادامه این رابطه برای تو نابودی به معنای واقعیه دختر به خودت بیا
اما یه چیز رو بدون اگر امروز ناراحتی فقط به خاطر یه چیزه وسوسه. و تقاص اینکه بدون اینکه برات مهم باشه و شاید اصلا متوجه باشی داشتی زندگی یه زن بیچاره رو نابود می کردی
فرشته مهربان (دوشنبه 01 مهر 92)
تشکرشده 14,121 در 2,560 پست
فرشته مهربان (دوشنبه 01 مهر 92)
تشکرشده 4 در 4 پست
من هیچ کاری نمی کنم به حضرت زهرا پناه بردم و نمی خوام هم برگردم چون نمی خام زندگی کسی دیگه رو خراب کنم فقط می گم کاش از اول فقط خواهرش بودم و اصلا به ازدواج کشیده نمی شد چون اون روزا که خواهرش بودم رفتارش سنگین بود. اما دیگه نمیخام برگردم چه خوابش دروغ باشه چه حقیقت واقعا نباید برگشت درسته دارم تاوان می دم و فراموشش کردنش خیلی سخته زندگیمو از دست دادم چون خیلی افسرده شدم اما خدا رو دارم و نمیخام گناه کنم فقط یه عذاب وجدان که دیدگاهش نسبت به من چطوریه برا مرهم دلم.
بعدشم مقصر اصلی اون بود نه من اون به زور منو گرفت من سال ها هم کنارش بودم هرگز این کار رو نمی کردم من حتی چادرم هم جلوش تا حالا برنداشته بودم
- - - Updated - - -
می دونم که در این مورد مقصرم اما انقدر از خانمش بد می گفت که من باورم شده بود. من از خدا خاستم منو ببخشه و هیچ وقت سمتش نمیرم و براش آرزو کردم زندگی خوبی داشته باشه و با همسرش مشکلاتشون حل بشه خدا منو می بخشه؟
- - - Updated - - -
می دونم که در این مورد مقصرم اما انقدر از خانمش بد می گفت که من باورم شده بود. من از خدا خاستم منو ببخشه و هیچ وقت سمتش نمیرم و براش آرزو کردم زندگی خوبی داشته باشه و با همسرش مشکلاتشون حل بشه خدا منو می بخشه؟
- - - Updated - - -
تا وقتی که خواهر و برادر بودیم که مشکلی پیش نیامد خیلی سنگین بود اما زمانی که قرار شد ازدواج کنیم این اتفاق افتاد من نمی خوام برگردم فقط نمی خوام تو ذهنش از من یه دختر ناپاک بدونه درسته که اون به زور منو گرفت اما منم چاره نداشتم از ترسم مجبور شدم ولی نه در حدی که آبروم بره ولی بعدش ا ز خودم متنفر شدم اخه می گفت اگه منو نبخشی یه بلای سر خودم میارم میخاست خودشو از پنجره بندازه بیرو من ترسیدم
- - - Updated - - -
دقیقا همین فکرو می کنم درسته ولی می ترسم برای کسی تعریف کنه
من همیشه حکمت خدا رو تو زندگیم حس کردم و دارم می سوزم منی که 27 سال از زندگیمو پاک بودم و حتی دستم به یه نامحرم نخورده چرا باید این طور بشه نمیخام ذهنیت طوری باشه که ته ذهنش من رو هم مقصر بدونه واقعا من اون روز مقصر بودم؟
اون به زور منو بغل کرد من ازش ترسیدم و مدام می گفت اگه منو نبخشی خودمو از پنجره می اندازم بیرون واقعا داشت این کار رو می کرد منم الکی گفتم بخشیدم اما ته دلم خون بود
شما میگی حتی خواهری قبلش هم درست نبوده؟
تشکرشده 36,001 در 7,404 پست
من باز هم به شما میگم که این خواهر و برادری حرف مفته ...... مگر شما از یک پدر و مادر زاده شدید یا یکی از والدینتان مشترک بوده ؟
فقط کسی که والدینش با شما مشترک باشد می تواند برادر شما باشد ، در غیر این صورت هیچ کس دیگری برادر شما نخواهد شد ...
پر پیداست که او نسبت به شما دچار وسوسه هوس شده بوده و این وقتها مردان ضعیف النفس بی تاب این می شوند که حداقل یک بار هم شده از طرفی که نسبت بهش هوس پیدا کرده اند کام بگیرند ... ایشان هم همینطور برای همینم اصرار داشته که با او راحت باشید و اشتباه شما هم پذیرفتن راحت شدن هست که رفته رفته شعله آتش هوس ایشان را شعله ور ساخته ... شما هم به سهم خودت مقصر هستی ... که با او پا به خلوت گذاشتی ....
مهم نیست او در ذهنش نسبت به شما چه فکری می کند ، مهم این هست که خدا را شکر کنی که پیشروی نکرده و بعد از آن هم ادامه نداده و از وابستگی شما اشتفاده نکرده و خودش شما را رها کرده ... داستان خواب حتی اگر ساختگی هم بوده باشه اما به نفع شماست پس استفاده کن برای قطع این ارتباط حتی در ذهنت ، یعنی دیگر به هیچ شکلی به او فکر نکن حتی به اینکه راجع به شما چه فکری می کند ... سعی کن از این سادگی هم بیرون بیایی و آگاهی و مهارتهایت را بالا ببری
ammin (دوشنبه 01 مهر 92), del (پنجشنبه 04 مهر 92), kamr (پنجشنبه 04 مهر 92), mohammad6599 (دوشنبه 01 مهر 92), مهرااد (سه شنبه 02 مهر 92), دختر مهربون (چهارشنبه 03 مهر 92)
تشکرشده 6,365 در 1,791 پست
الان دیگه مهم نیست او درموردت چی فکرمیکنه.مهم اینه خودت درپیشگاه خداوند توبه کنی ودراین زمینه تغییرکنی.بعضا مشاهده میشه کسانی که پشیمون میشن دوباره سعی میکنن شرایط مشابه رو ایجادکنن واینبارنه بگویند تا به اون طرف ثابت کنن این کاره نیستن...الان مهم اینه کشش به سمت اونو کناربذاری.مطمئن باش آثارتوبه وتغییرواقعی خودشو نشون میده وشماروآبرومند میکنه...اماحرفای او پشت سر همسرش هرچقد هم درست بوده توجیهی برای شکستن تابوی خیانت ازنظرخودش بوده... خیانت وگناه رودرمان هیچ دردی نیست.
ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.
kamr (پنجشنبه 04 مهر 92), mohammad6599 (دوشنبه 01 مهر 92), فرشته مهربان (دوشنبه 01 مهر 92), مهرااد (سه شنبه 02 مهر 92), دختر مهربون (دوشنبه 01 مهر 92)
تشکرشده 4 در 4 پست
من هیچ کاری نمی کنم به حضرت زهرا پناه بردم و نمی خوام هم برگردم چون نمی خام زندگی کسی دیگه رو خراب کنم فقط می گم کاش از اول فقط خواهرش بودم و اصلا به ازدواج کشیده نمی شد چون اون روزا که خواهرش بودم رفتارش سنگین بود. اما دیگه نمیخام برگردم چه خوابش دروغ باشه چه حقیقت واقعا نباید برگشت درسته دارم تاوان می دم و فراموشش کردنش خیلی سخته زندگیمو از دست دادم چون خیلی افسرده شدم اما خدا رو دارم و نمیخام گناه کنم فقط یه عذاب وجدان که دیدگاهش نسبت به من چطوریه برا مرهم دلم.
بعدشم مقصر اصلی اون بود نه من اون به زور منو گرفت من سال ها هم کنارش بودم هرگز این کار رو نمی کردم من حتی چادرم هم جلوش تا حالا برنداشته بودم
تشکرشده 129 در 66 پست
خواهرم خودت روگول نزن
بهانه بسه
چرارفت چراخواهرش نموندم
مگه خواهرش بودیدکه خواهرش بمونید
مگه دیوانه بودکه خانواده اش رارهاکندبایک نفردیگرازدواج کند
بس است وابسته شده ای سعی کن فراموش کنی هرچندسخت است سعی خودت رابکن
تجربه کردی وتجربه ای تلخ واین رادرنظربگیربزرگترین اشتباه زندگی ام اشنایی بااین فردبوده است
kamr (پنجشنبه 04 مهر 92), دختر مهربون (دوشنبه 01 مهر 92)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)