به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 66
  1. #21
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 مهر 93 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1391-8-22
    نوشته ها
    603
    امتیاز
    2,846
    سطح
    32
    Points: 2,846, Level: 32
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    884

    تشکرشده 793 در 374 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    72
    Array
    سلام عزیزم

    فعلا خونه پدرت هستی یا رفتی خونه خودت؟

    متاسفانه اگه اونجایی باید بگم چون پدرت تو را مجبور به ترک خانه کرده باید خودش هم برای برگشتن شما اقدام کند و کاری از شما ساخته نیست. چون اشتباه از طرف پدر تو بود. من این مسئله را وقتی که خودم برای اولین بار عید خونه ام رو ترک کررده بودم از زبان مادرشوهرم شنیدم و 2 هزاریم افتاد.
    گفت اومدم دنبالت چون پسرم آورده بوده خونه پدرت اگه خودت میومدی عمرا اگه میومدم ( حالا بماند زنه خودش باعث و بانی دعواهامون بود آتیش بیار معرکه خودش بود) . زنی که خودش با پای خودش خونه اش رو ترک کنه خودش هم باید برگرده. این اشتباه رو کردی ولی دیگه تکرارش نکن و از پدرت خواهش کن به همسرت زنگ بزنه و باهاش حرف بزنه و تو رو هم ببره بذاره خونه ات و بیشتر از این کشش ندین.

    اختلافات و اشتباهات شما همگی ریشه در خودتان دارد تا خود را اصلاح نکنید و تا زمانی که خانواده ها از آب خوردن شما هم اطلاع دارند وضع همین است


    همسر من هم قبلا این اخلاق را داشت و تا خانه اتفاقی میفتاد خانواده اش با خبر میشدند یا خودش همه چیز را توضیح میداد یا خانواده اش میپرسیدند و او مجبور به گفتن میشد و وقتی اعتراض میکردم میگفت غریبه که نیستند خب بفهمند.

    راهکاری که من پیش گرفتم شروع کردم به نگفتن حتی چیزهای کوچک به همسرم و وقتی بعدا میگفتم و او هم اعتراض میکرد که چرا از من پنهان کردی( البته چیزهای پیش پا افتاده ها نه چیزهایی که باعث دعوامون بشه مثلا خرید یه چیز واسه خونه) میگفتم ترسیدم بگم و بری بذاری کف دست خانواده ات و این حرف را آنقدر تکرار کردم که دیگه خودش هم بیدار شد که خانه هر کس حریم شخصی خودش است و قرار نیست هر کاری که ما میکنیم آنها بفهمند و اصلا به آنها ربطی ندارد.
    ویرایش توسط kamr : چهارشنبه 03 مهر 92 در ساعت 11:16

  2. #22
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 دی 93 [ 11:07]
    تاریخ عضویت
    1392-6-21
    نوشته ها
    187
    دستاوردها:
    100 Experience PointsOverdrive1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    143

    تشکرشده 73 در 46 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    تمام پست های شما از خبرچینی و من فلان چیز را گفتم به گوش فلانی رسید و ... است.
    اگر این رفتارها را اصلاح کنید فکر کنم مشکلتون حل بشه.

    یک مساله مهمی که باید حل بشه هم قطع ارتباط خواهرتون با برادرشوهرتون است.
    خواهر شما متاهل است و این رابطه نادرست روی زندگی شما خیلی تاثیر خواهد گذاشت.
    دوست عزیز منم میدونم اشکال از کجاست ولی نمیتونم اینو به شوهرم بفهمونم..من الان بزرگترین مشکلم حرفایی که خواهرم رفته گفته..پدر شوهرم هم که ادم واقعا اتیش بیاریه به هیچ وجهی نمیخواد این حرفارو فراموش کنه و مدام واسه شوهرم کهنه خرمن باد میده..دومین مشکل بزرگ من اینه الان خونه باباممو شوهرم نیومده دنبالم..

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط kamr نمایش پست ها
    سلام عزیزم

    فعلا خونه پدرت هستی یا رفتی خونه خودت؟

    متاسفانه اگه اونجایی باید بگم چون پدرت تو را مجبور به ترک خانه کرده باید خودش هم برای برگشتن شما اقدام کند و کاری از شما ساخته نیست. چون اشتباه از طرف پدر تو بود. من این مسئله را وقتی که خودم برای اولین بار عید خونه ام رو ترک کررده بودم از زبان مادرشوهرم شنیدم و 2 هزاریم افتاد.
    گفت اومدم دنبالت چون پسرم آورده بوده خونه پدرت اگه خودت میومدی عمرا اگه میومدم ( حالا بماند زنه خودش باعث و بانی دعواهامون بود آتیش بیار معرکه خودش بود) . زنی که خودش با پای خودش خونه اش رو ترک کنه خودش هم باید برگرده. این اشتباه رو کردی ولی دیگه تکرارش نکن و از پدرت خواهش کن به همسرت زنگ بزنه و باهاش حرف بزنه و تو رو هم ببره بذاره خونه ات و بیشتر از این کشش ندین.

    اختلافات و اشتباهات شما همگی ریشه در خودتان دارد تا خود را اصلاح نکنید و تا زمانی که خانواده ها از آب خوردن شما هم اطلاع دارند وضع همین است


    همسر من هم قبلا این اخلاق را داشت و تا خانه اتفاقی میفتاد خانواده اش با خبر میشدند یا خودش همه چیز را توضیح میداد یا خانواده اش میپرسیدند و او مجبور به گفتن میشد و وقتی اعتراض میکردم میگفت غریبه که نیستند خب بفهمند.

    راهکاری که من پیش گرفتم شروع کردم به نگفتن حتی چیزهای کوچک به همسرم و وقتی بعدا میگفتم و او هم اعتراض میکرد که چرا از من پنهان کردی( البته چیزهای پیش پا افتاده ها نه چیزهایی که باعث دعوامون بشه مثلا خرید یه چیز واسه خونه) میگفتم ترسیدم بگم و بری بذاری کف دست خانواده ات و این حرف را آنقدر تکرار کردم که دیگه خودش هم بیدار شد که خانه هر کس حریم شخصی خودش است و قرار نیست هر کاری که ما میکنیم آنها بفهمند و اصلا به آنها ربطی ندارد.
    دوست عزیز شما خودت اگه جای من بودی بابات خونتون بود با شوهرت دعوا می افتاد{اول شوهرت بی احترامی میکرد} هرچی دلش میخواست میگفت شما چه عکس العملی نشون میدادی؟پشت سرشم میفهمیدی همه این قضیه ها از جانب پدرشوهر اتیش بیارت اب میخوره چه کار میکردی؟؟اگه خودت بودی راضی میشدی بازم بابات که این همه بهش توهین شده با اینکه شوهرت دفعه اولش نبوده که توهین کرده زنگ بزنه اشتیتون بده؟؟شوهری که دفعه اولش نبوده دعوا کرده فحش داده ؟؟؟به خاطر این کاراشه همه بهم میگن ایندفعه سخت بکیر..ولی میترسم زندگیم بهم بخوره بدجوری گیر کردم سر دوراهی موندم..

  3. #23
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 مهر 93 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1391-8-22
    نوشته ها
    603
    امتیاز
    2,846
    سطح
    32
    Points: 2,846, Level: 32
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    884

    تشکرشده 793 در 374 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    72
    Array
    - - - Updated - - -


    دوست عزیز شما خودت اگه جای من بودی ؟ با تمام وجود مشکلت رو درک میکنم

    خودم هم همچین مشکلی برام پیش اومده تعطیلات عید مادرشوهرم ، شوهرم رو پر کرد و از مادرم بهش گفته بوده اونم بی مقدمه بدون اینکه من و خانواده ام از جریان با خبر بشیم به مادرم فحش بدی داده بود و منم دعوا و قهرم به خاطر حرف همسرم بود. این مشکلی شد که الان از عید نه خانواده من و نه خانواده همسرم خونه ما و نه من خونه مادر شوهرم و نه همسرم خونه پدر من رفت و آمد نمیکنیم و هر کی میره خونه پدری خودش.

    از حرفام ناراحت نشو ولی برای اینکه نمیخوام به مصیبت من دچار بشی میگم مسئله رو کش نده و یکی رو واسطه کن (مثلا مادرت) و برو سر خونه و زندگیت. هر چقدر معطل کنی وضع بدتر میشه که بهتر نمیشه. در ضمن بعد رفتنت به خونه دوباره هی هر روز مسئله رو شروع نکن و سعی کن شیوه زندگیت رو تغییر بدی.
    طورری رفتار کن که انگار اتفاقی نیفتاده. مبادا دوباره فحش همسرت به پدرت رو پیش بکشی.

    شیوه تغییرها رو هم بعد رفتنت به خونه برات میگیم


    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط tannaz joon نمایش پست ها
    بچه ها چرا هیچ کس نمیگه من چکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟/هیچ خبری ازش نیست..با هرکی صحبت میکنم میگه چون به بابات بد حرف زده یه کم سخت بگیر..
    به جای اینکه عقلتو بدی دست اینو و اون و گوشت به دهن این و اون باشه با عقل خودت رفتار کن ببین خودت چی میخوای؟؟؟؟؟؟؟ این مشکلی هم که متاسفانه همسرت بوجود آورده حالا حالاها حل شدنی نیست. فقط بسپار به گذر زمان . فعلا من 6 ماه از تو جلوترم و آینده زندگی تو جلوی چشمامه. اگه صبور باشی و بعد خونه رفتن لام تا کام از مشکلت حرف نزنی خودش خود به خود حل میشه ولی اگه هر روز دعوا و جر و بحث به خاطر یه روز که گذشته و بخوای بقیه روزهاتو هم خراب کنی مشکلت حل نمیشه که هیچ بدتر گرهش هم کورتر میشه و شوهرت رو تحریکتر و میلش به خانواده اش و دوری از خودت رو بیشتر میکنی

    به هر حال از من گفتن
    ویرایش توسط kamr : چهارشنبه 03 مهر 92 در ساعت 13:27

  4. #24
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 دی 93 [ 11:07]
    تاریخ عضویت
    1392-6-21
    نوشته ها
    187
    دستاوردها:
    100 Experience PointsOverdrive1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    143

    تشکرشده 73 در 46 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دستت درد نکنه دوست عزیز..اگه بخواد دوباره این کاراشو تکرار کنه چی؟بعدشم مامانم بخواد بهش زنگ بزنه دوباره پررو نمیشه؟؟پیش خودش میگه این همه قهر کرد رفت خودشون هم برگردوندنش..الان بخوام همینجوری برگردم اخلاق خانوادشو میدونم بیشتر بهم توهین میکنن..میگن هر چی به این توهین کنیم عین خیالش نیست..پدرشوهرمم باز به این دخالتاش ادامه میده.شوهرمم به خبر بردنش ادامه میده..شوهرمم بیشتر از قبل میره سمت خانوادش.

  5. #25
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 مهر 93 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1391-8-22
    نوشته ها
    603
    امتیاز
    2,846
    سطح
    32
    Points: 2,846, Level: 32
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    884

    تشکرشده 793 در 374 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    72
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط tannaz joon نمایش پست ها
    دستت درد نکنه دوست عزیز..اگه بخواد دوباره این کاراشو تکرار کنه چی؟

    نگران نباش تکرار نمیکنه الان هم به خاطر خجالتش از پدرت پا پیش نمیذاره برای برگردوندنت و نمیتونه از خانواده اش هم بخواد چون اونا که خودشون رو مقصر نمیدونن و فکر میکنن با اومدنشون دنبال تو پر رو میشی و یعنی قبول همه تقصیرها پس هیچوفت قبول نمیکنن دنبالت بیان.

    بعدشم مامانم بخواد بهش زنگ بزنه دوباره پررو نمیشه؟؟

    مامانت میتونه بهتر از تو باهاش حرف بزنه که پر رو نشه

    پیش خودش میگه این همه قهر کرد رفت خودشون هم برگردوندنش.. نمیگه. بگه هم مهم نیست بگو من زندگیم و تو رو دوست دارم عین تو بی خیال نیستم. فقط همین فلسفه نباف

    الان بخوام همینجوری برگردم اخلاق خانوادشو میدونم بیشتر بهم توهین میکنن..
    میگن هر چی به این توهین کنیم عین خیالش نیست..

    خانواده همسرت و حرفای اونا برات مهمن یا زندگی خودت . برای اونا تو یا دیگری مهم نیست. تو نباشی یکی دیگه

    پدرشوهرمم باز به این دخالتاش ادامه میده.شوهرمم به خبر بردنش ادامه میده..

    این قهر تو برای شوهر و پدرشوهرت زنگ خطری میشه و راه خبر نبردنش رو هم گفتیم

    شوهرمم بیشتر از قبل میره سمت خانوادش.
    ...

    اگه با محبت بکشونی سمت خودت نمیره. بهش بگو هیچ کس برام مهم نیست نه خانواده خودم نه خانواده تو تنها کسی که برام مهمه تویی. تویی که برام میمونی و الان غیر ما دو نفر نفر سومی تو این خونه نیست و ماییم که باید قدر همدیگر رو بدونیم و از این حرفا. با دعوا و غر زدن و هی مقصر جلوه دادنش کاری از پیش نمیبری. یه کم سیاست داشته باش. بذار اونی که تو دلته تو دلت بمونه
    . اگر از خانواده اش ناراحتی داری اصلا اصلا اصلا از خانواده بهش چیزی نگو. کاری که من کردم و نتیجه خوبی گرفتم
    ویرایش توسط kamr : چهارشنبه 03 مهر 92 در ساعت 13:45

  6. #26
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 دی 93 [ 11:07]
    تاریخ عضویت
    1392-6-21
    نوشته ها
    187
    دستاوردها:
    100 Experience PointsOverdrive1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    143

    تشکرشده 73 در 46 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون دوست عزیزم..ولی من واقعا از دستشون مخصوصا از شوهرم رنجیدم..منو له کردن با توهیناشون..واقعا دلم راضی نمیشه من یا خانواده ام اقدامی کنن..یا حتی اقدامی از سمت ما باشه..از بس هرچی مشکل پیش اومده من دست پایین گرفتم به خدا پررو شده.الانم منتظره طبق معمول من زنگ بزنم اشتی کنم ولی واقعا نمیتونم.دلم راضی نمیشه..

  7. #27
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 اردیبهشت 94 [ 14:05]
    تاریخ عضویت
    1392-2-29
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    1,615
    سطح
    23
    Points: 1,615, Level: 23
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    76

    تشکرشده 36 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    ببخشید ها من با خوندن تاپیکتون و جواب هاتون فکر میکنم شما خودتون خیلی خاله زنک هستید.
    هرچی بهتون میگن به فکر حرف بردن اوردن نباشید هی میگید تقصیر از شوهرمه.... نمود ذهنیات ""شما"" اینجا تو حرف هاتون مشخصه (که خودتون به فکر اینجور چیزایین...هی میگین اگه فلان جور شه فلانی فلان چیزو بگه....فلان کارو بکنه....)

    به توصیه های خانم شیدا عمل کنید تا موفق بشید. (کاهش زوم و تمرکز روی حرف و رفتار فرد خاص)


  8. #28
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 دی 93 [ 11:07]
    تاریخ عضویت
    1392-6-21
    نوشته ها
    187
    دستاوردها:
    100 Experience PointsOverdrive1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    143

    تشکرشده 73 در 46 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بچه ها دارم دیونه میشم..خانواده شوهرم همشون رفتن خونه من که شوهرم تنها نباشه.رفتن پیشش بمونن..از طرف اونا یه حرفایی شنیدم که گفتن همین روزا نامه میره دم خونشون..دارم دیونه میشم.نمیدونم واقعا درخواست طلاق دادن یا واسه ترسوندن من گفتن..چه کار کنم خدااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااا...کجاییی ییییییییییییییییی

    - - - Updated - - -

    بچه ها دارم دیونه میشم..خانواده شوهرم همشون رفتن خونه من که شوهرم تنها نباشه.رفتن پیشش بمونن..از طرف اونا یه حرفایی شنیدم که گفتن همین روزا نامه میره دم خونشون..دارم دیونه میشم.نمیدونم واقعا درخواست طلاق دادن یا واسه ترسوندن من گفتن..چه کار کنم خدااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااا...کجاییی ییییییییییییییییی

  9. #29
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 11 دی 95 [ 09:45]
    تاریخ عضویت
    1391-12-20
    نوشته ها
    343
    امتیاز
    5,466
    سطح
    47
    Points: 5,466, Level: 47
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    59

    تشکرشده 378 در 207 پست

    Rep Power
    53
    Array
    اگه اينطوريه
    زنگ بزن و با شوهرت نرم صحبت كن.
    عاشقش باش .
    بهش محبت كن. خودت رو مظلوم بگير تا هواتو داشته باشه .
    واي من از تصور ا ينكه يكي ديگه تو خونه ام باشه ديونه مي شم
    اصلا و ابدا به حرفا خاله زنكي توجه نكن.
    حرف رو از يه گوش بشنو و ازگوش ديگه در بكن. زندگيتو بكن .كم كم ياد ميگيرن به حريمت احترام بزارن

  10. #30
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 مهر 93 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1391-8-22
    نوشته ها
    603
    امتیاز
    2,846
    سطح
    32
    Points: 2,846, Level: 32
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    884

    تشکرشده 793 در 374 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    72
    Array
    طناز جون چرا به حرفای ما توجه نکردی و سر خونه و زندگیت برنگشتی که کارو کشوندی اینجا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/

    اگه این حرفا رو زدن حتما برای ترسوندن تو بوده که برگردی خونه ات . از خانواده ات بخواه ببرن بذارنت خونه ات تا کار بیشتر از این بیخ پیدا نکرده.

    شوهرت رو هم عصبانی نکن
    ویرایش توسط kamr : یکشنبه 07 مهر 92 در ساعت 10:07


 
صفحه 3 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. منفی بافی های مادرم به اوج رسیده و من به شدت ضعیف و آسیب پذیر شدم
    توسط tanhaeii در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: سه شنبه 01 تیر 95, 11:28
  2. پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: سه شنبه 18 خرداد 95, 23:02
  3. پاسخ ها: 53
    آخرين نوشته: سه شنبه 01 اردیبهشت 94, 23:28

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:13 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.