تشکرشده 793 در 374 پست
تشکرشده 5 در 4 پست
میدونم مشکلات من و همسرم فراتر از خرید طلاست. ولی چند تا سوال دارم که میخوام افراد باتجربه که خرید طلای عروسی رو داشتن بدن.چون تو جریان خرید طلای کسی از دوستاو فامیلا نبودم.
اصرار مادرشوهر برای خرید طلای سبک طبیعیه؟اصرار شوهر چطور؟ کدوم حالت بدتره؟
خساست شوهر در خرید برای همسر (مخصوصا در مورد طلا)، چه دلایلی میتونه داشته باشه؟
اگر شوهری زنش را واقعا دوست داشته باشه، حتی اگه مشکل مالی هم داشته باشه ، سعی نمیکنه با حداکثر توانش رضایت همسرش رو جلب کنه(نه با حداقل توانش)؟
تشکرشده 76 در 56 پست
سلام دوست من باید بگم نه با اینکه واقعا همسرشونو دوستدارن ولی به بعضی چیزا اعتقاد دارن نمیتون انجام ندن برای همسر شما به حرف مامانش کردن مثل نماز خودن کسی که به خدا ایمان داره حاظر عشق شو رها کنه ولی اعتقادشو نه ولی حالا این یکم درجش کمتر ولی اوایل ازدواج یکم درجش بالای داره کم کم کمتر میشه به عنوان یک دوست میگم کمتر با شوهرت لجبازی کن شما قرار باهم کامل شین نه اینکه با هم بازی کنید و لجبازی کنید![]()
rozaa (جمعه 29 شهریور 92)
تشکرشده 338 در 125 پست
- - - Updated - - -
سلام عزیزم البته اینو بگم من هنوز هیچ خرید طلایی در زمینه عروسی نداشتم و لی شوهرم بهم می گه اگه دستم پر باشه می خرم و اگه هم نباشه نه !
ببین عزیزم این موضوع اصلا ربطی به دوست داشتن نداره شخصا شوهر من آینده نگره و فکرش اقتصادی هست همیشه بهم می گه من دوست ندارم به کسی بدهکار باشم ولی با پول قرضی و نزول برم واسه زنم طلا بخرم دقیقا سر این موضوع هم من باهاش همیشه دعوا دارم ومی گم من باعث و بانی بدهکاری تو نیستم ولی خوب بیشتر دوست دارم هدیه خریدن خود انگیخته باشه نه با زور و اصرار من تا آخر عمر فرصت واسه طلا خریدن هست ...
دختر داییم که ازدواج کرد شوهرش چنان عقدی براش گرفت که تو کل فامیل هیچ کسی اینجور عقدی نگرفته بود خرج و ریخت و پاش سر به فلک گذاشته بود و جوری بود که همه می گفتن عجب پسر پولداری چقدر زنش رو می خواد چقدر واسش ارزش قائل بود و...
دریغ از اینکه پسره با پول قرضی و با نزول فقط و فقط واسه اینکه جلب توجه کنه و از نظر چشم و هم چشمی کم نیاره این همه خرج رو کرده بود به عبارتی اصلا طرف برنامه ریزی اقتصادی نداشت ! و بابت این خرج بی دلیل نتونست یه خونه واسه زنش اجاره کنه و زنش ت وخونه باباش حامله شد و توی هفت ماهگی رفتن ماه عسل و دوباره با خانمش اومدن خونه داییم به زندگیشون ادامه دادن !
شاید به موضوع شما ربطی نداشته باشه ولی منظورم اینه که اگر کسی واسه آینده کاری برنامه داشته باشه زیاد ولخرجی نمی کنه این نظر منه
به شخصه شوهر خواهرای من می رن پول قرض می کنن ولی واسه زن هاشون طلا می خرن البته اینو بگم که به چشم سرمایه واسشون طلا می خرن و وقتی بدهی ها زیاد شد همه رو می فروشن
عزیزم از نظر پول تو جیبی چطوره ؟
ببین تو خانوادشون چطوری خرج می کنن ببین پولشون رو با زحمت در میارن یا راحت چون اکثر کسانی که با سختی پول درمیارن دلشون نمیاد به راحتی خرجش کنن
شاید مادر شوهرت تو زندگیش زیاد سختی کشیده و ناخوآگاه داره تجربیاتش رو به پسرش منتقل می کنه
ولی عزیزم به دنبال مسائل پایه ای باش این موضوع چیزی نیست که بخوای به خاطرش طلاق بگیری ببین نهایت انتخاب یه دختر واسه ازدواج 2 هست ازدواج اول و ازدواج دوم
اگه به خاطر مسائل ساده بخوای جداشی و خدای نکرده که من زیاد دیدم ازدواج دومت هم خوب از آب در نیاد انتخاب سوم به این راحتی نیست
سعی کن تا می تونی خودت و ازدواجت رو اصلاح کنی تغییر از درون ناشی می شه تو سهم خودت رو انجام بده . در جواب دوست عزیزم kamr که گفته بود خواهرت چطوری این کا رو کرد باید بگم که
هر چی شوهرش می گفت خواهرم می گفت چشم !
واسه مهریه یه کلام حرف نزد واسه خونه جدا یه کلمه حرف نزد شاید منفعلانه به نظر بیاد ولی گذاشت خود شوهرش با چشم خودش عکسالعمل خانواده اش رو ببینه خود شوهرش کم کم به این نتیجه رسید که اگه اختیارش دست خانواده اش باشه به جایی نمی رسه اشتباهی که شخصا خود من کردم این بود که سریعا چیزی از خانواده شوهرم می دیدم به شوهرم گزارش می دادم اونم جلوم گارد می گرفت و طرفداریشون رو می کرد
منم زدم به بی خیالی خداییش من خانواده شوهر خیلی خوبی دارم با توجه به اینکه تا الان هیچی طلا واسم نخریدن و پدر شوهرم واسه عقدم نیومدمحضر و واسه مهریه یک دهم جاریم هم واسم مهر نکردن !!! ولی دوستشون دارم![]()
تشکرشده 2,575 در 920 پست
ببین من یک فکری کردم. مگر طلای عروسی هدیه مرد به همسرش نیست؟ حداقل اصلش این بوده و الان وارونه شده است. شما وقتی همسرت را مجبور می کنی که فلان قیمت برایم بخر او حتی اگر هم بکند همین مسایلی که می بینی پیش می آید و هر وقت چشمت به آن طلاها بیفتد یاد خاطرات تلخت می افتی.
اما حالا اگر برعکس کنی چه ؟ فکرش را کرده ای؟ بیا و خرید طلای عروسی را با زبان خوش و محبت به خود همسرت واگذار کن. به او بگو که دوست داری هدیه ای که همسرت برایت می خرد نشانی از سلیقه خوب همسرت باشد و محبت در خودش داشته باشد. بگو می خواهی نه تنها در عروسی ، بلکه جلوی فامیل های او و خودت نشان محبت همسرت را به گردنت بیاویزی و هر کس خوشش آمد بگویی سلیقه همسرت است.
در واقع توپ را یک جوری توی زمین آنها بینداز. مردها دوست احساس غرور کنند و جلوی دیگران دربیایند. خوب تو هم به جای کشمکش این کار را می کنی. به احتمال زیاد می رود و چیزی بسیار بهتر از آنکه الان در نظر دارد می خرد. به شرطی که فشار و اجبار رویش نباشد.
rozaa (یکشنبه 31 شهریور 92), دختر مهربون (شنبه 30 شهریور 92)
تشکرشده 5 در 4 پست
ممنون از پیشنهادت دوست عزیز
همین حرفها را به همسرم زدم ولی گفت مهم نیست مردم چی فک کنن و ارزش انسان به طلا نیست. اگر من اختیار تام را بر عهده ایشون میذاشتم ارزونترین سرویس موجود در بازار رو برام تهیه میکرد بدون ذره ای توجه به علاقم. این که میگم مطمئنم چون خریدمون انجام شد و عملا رفتارشو دیدم.
در ضمن بزودی سالگرد عقدمونه ولی من کادو خریدم و ایشون گفت پول یک کادوی سبک هم ندارم واست با اینکه کلی پس انداز داره!!! خیلی دلم شکست از این کارش. چون ایشون کسی بود که برای مناسبتها خیلی ارزش قائل بود و از مدتها قبلش بفکر خوشحال کردنم و خرید چیزی که نیاز داشتم و خوشحالم میکرد بود، البته دردوران دوستی و آشنایی. کسی بود که سالها برای سالگرد اولین دیدارمون کلی ذوق و تدارک داشت ولی حالا برای سالگرد عقدمون اصلا. ولی حالا براش هیچ اهمیتی نداره چه برسه به خرید کادو.
خیلی باهاش صحبت کردم که باهم خوب شیم و عشقولانه مث اوایل و خودمونو از خوانوادمون مستقل کنیم با اینکه بهم قول داد و قسم خورد ولی هیچ تغییری در رفتارش مشاهده نشده.
واقعا دارم از این همه تغییر و بی تفاوتیش و بی میلیش بهم عذاب میکشم. چه کار باید کنم تا بشه مث اوایل عاشق و مهربون باهام؟ دارم میبینم در رفتار و صحبت که اون محبتی که من تشنشم رو الان داره نثار خونوادش میکنه.
یعنی دیگه از هیچ کاریش شکایت نکنم و بی تفاوت باشم و هیچ بدیش رو متذکر نشم و بروی خودم نیارم؟
واقعا بگید راهکار چیه چون حرفام و گریه هام هیچ تاثیری روش نداشته تا حالا و شاید بدترش هم کرده؟ در ضمن اصلا حاضر نیست بیاد مشاوره چون اصلا بدیاشو قبول نداره و میگه از قبل خیلیم بهترم هستم!!![]()
ویرایش توسط rozaa : یکشنبه 31 شهریور 92 در ساعت 00:12
تشکرشده 2,575 در 920 پست
خود شما باید تصمیم بگیری که می توانی با ایشان زندگی کنی یا نمی توانی. عزیزم عشقولانه و دوستش دارم و از این حرف ها را کنار بگذار. بنشین همه چیز را روی کاغذ بنویس. معیارهای خودت ، رفتارهای او ، خصوصیات فرهنگی او و خودت و .... فرض را براین بگذار که او همین است و به فکر تغییرش نباش. آیا می خواهی با او بمانی یا نه؟ آیا می خواهی فرزندانی مثل او و مادرش داشته باشی یا نه ؟ آیا می توانی با خانواده اش کنار بیایی یا نه؟ تاکید می کنم جواب این سوال را خود شما می دانی و من با توجه به راهنمایی فرشته مهربان از شما می خواهم ترس ، اضطراب و احساس را کنار بگذاری و فکر کنی. این لینک را برای تصمیم گیری مطالعه کن :
- - - Updated - - -
http://www.hamdardi.net/thread-10711.html
golrirahatannom (یکشنبه 05 آبان 92), rozaa (یکشنبه 31 شهریور 92)
تشکرشده 901 در 185 پست
ببين دوست عزيز..من واقعا دارم تعجب مي كنم كه چقدر به خاطر هم چين چيز ساده اي فكر خودتو در گير كردي.من چي بگم كه من و خانوادم راضي بوديم ولي اين وسط فاميل دعوا مي كردند اخه به اينم ميگن سرويس طلا...فكر ميكني مادر شوهرم دليلش چي بود كه مي گفت ست طلام سبك باشه؟ميگه من جدا پول گذاشتم براي ارتودنسي دخترتون!!!!!!!فكر كن...تازه مادر شوهرم خالمه و وضع ماليشون خيلي خوبه...جالبم اين جاست الان خواهرم پرسيد پرنده كي ارتودنسي مي كنه؟مادرشوهرم ميگه بذار شوهرش كار كنه اونموقع ارتودنسي ميكنه!!!!
حالا چه اصراري داري كه سنگين باشه...من ست طلام ٦٠ گرمه ولي خيلي قشنگ تر از ست طلاي ١٠٠ گرمي فاميلمونه....تو به اين چيزا مي گي خساست!!!!تازه عروس بودم با فاميل رفتيم به اصطلاح ماه عسل....واسه من و شوهرم اتاق جدا نگرفتند...من ،با دونفر بغلم و شوهرم، رو تخت بالا خوابيده بود.شوهرم هم اصلا براش مهم نبود....با همه اين ها خودم رو زدم به اون راه و دارم تحمل ميكنم...اولين تولدم هيچكس برام كادو نخريد...مادر شوهرم مي دوني چي ميگه؟يك عكس نشون بده خونه بابات تولد گرفتي تا برات تولد بگيرم...تازه من سنم هم ازت خيلي كم تره...اگه شوهرتو دوست داري بچسب به زندگيت ولي اگر دوستش نداري اين ها همش بهونست.
خداي من خداييست كه اگر سرش فرياد كشيدم به جاي اينكه با مشت به دهانم بزند،
با انگشتان مهربانش نوازشم مي كند و مي گويد ميدانم جز من كسي نداري !!!
تشکرشده 793 در 374 پست
دوست گرامی فکر نمیکنم سئوالاتی که از دوستمون پرسیدین صحیح باشه. شما با سئوالاتتون ناخودآگاه ایشان را به جدایی و دوری از همسرشان تحریک میکنی. اگر ایشان تمایلی به ادامه زندگی نداشتن اینجا پست نمیدادن. ایشان برای بهتر کردن رابطه خود با همسرشان و حل مشکلاتی که برای همه ما پیش آمده به این سایت مراجعه کرده اند نه برای نظرخواهی برای ماندن یا جدا شدن
با عرض معذرت
رزای عزیز ما همه یه جورایی کم و بیش با مشکلات تو مواجه شدیم ولی قرار نیست با همچین چیزایی از پا دربیایم . حالا تو خوبی قبلا هم گفته بودم فکر کن حالا مادرشوهر من نمیخواست حتی واسه من حلقه بخره (حالا خیر سرم خاله امه). باورت نمیشه تازه عروس که بودم ( مهر سال قبل) مادر شوهرم اونقدر شوهرمو وابسته خودش کرده بود که تا عصر که سر کار بود از اونجا یک راست میرفت خونه اشون تا ساعت 9، 10 شب بعد اون تازه یادش میفتاد زنی هم داره و میومد خونه . مادرسش هم یک بار هم بهش نمیگفت زنت تازه عروسه خونه تنهاست پاشو برو پیشش. ما هم دردامون رو بگیم میشه یه کتاب. ولی به خاطر زندگیمون و خودمون و خانواده امون و اینکه شوهرمون رو دوست داریم این روزها رو تحمل کردیم. تو هم تنها راهت صبر و تحمله. این روزا میگذره همون طور که واسه ما گذشت و خدا رو شکر رابطه امون روز به روز عشقولانه تر میشه و وابستگی همسرم به خانوده اش کمتر. از قدیم گفتن زمستون میره و رو سیاهیش برای ذغال میمونه.
نمیدونم چرا همه میگن مادرشوهر همیشه حسادت تازه عروس رو میکنه. همه اینا رو بذار پای حسادت زنانه مادرشوهرت
ویرایش توسط kamr : دوشنبه 01 مهر 92 در ساعت 09:59
rozaa (دوشنبه 01 مهر 92)
تشکرشده 2,575 در 920 پست
خانم کمر فرشته مهربان در اینجا پست گذاشته است و همین مساله را به ایشان تذکر داده است که مشکل ایشان طلای عروسی نیست. می توانید پست فرشته مهربان را مطالعه کنید. من ایشان را تشویق کردم به جای احساس مداری و زوم کردن روی مساله طلا ، تمام جوانب را با هم بسنجند و تمصمیم ایشان هر چه هست از روی عقل و اراده باشد به طوری که پای عواقب آن بایستند. یعنی اگر می خواهند به نامزدی ادامه دهند باید بپذیرند که همسرشان همین است و نباید از طلای ارزان قیمت یا اینکه همسرشان پس اندازش را خرج نمی کند و... ناراحت شود.
کلا باید تصمیم بگیرد جدای از دوست داشتن ، آیا آنها با هم کفویت دارند ( که فرشته مهربان هم گفت ) و مهمتر اینکه آیا توان تحمل این نوع سختی را دارند یا نه ؟
اینجا هیچ کس به کسی نمی گوید طلاق بگیر یا ازدواج کن . بارها گفته شده هر کس خودش باید تصمیم بگیرد.
- - - Updated - - -
به نظر من زندگی مشترک عرصه مقاومت ، جنگ و ایستادگی و امثالهم نیست که بگویی به خاطر خانواده ام یا به خاطر آبرویم یا به خاطر .... . زندگی مشترک برای همراهی دو نفر است و اگر کسی تصمیم می گیرد وارد یک زندگی مشترک با خصوصیاتی خاص خودش شود و یا به آن ادامه دهد ، وارد یک میدان مبارزه نمی شود که بخواهد مقاومت کند. او وارد یک زندگی تازه می شود که می تواند و قبول کرده خودش را با شرایط آن سازگار کند و آرامش را در آن برقرار کند.
چنین کسی به فکر مقابله با مادرشوهر و شوهر نیست. هر دوی زن و شوهر به جای مقابله با هم خودشان را سازگار می کنند و کمترین اصطکاک را به وجود می آورند. زندگی ای که بخواهد اسم مقاومت و مقابله روی آن بیاید ، بدان که زندگی مشترک نیست و فقط یک هم خانگی است.
به شما هم دوست عزیز می گویم اگر به هوای مقابله و مقاومت و از این حرف ها و نه برای دوستی و سازگاری و رشد کردن پا به زندگی مشترک گذاشتی بزرگترین اشتباه زندگی ات را کرده ای.
- - - Updated - - -
و این کار آمادگی فکری و جسمی و مهارت لازم دارد.
golrirahatannom (یکشنبه 05 آبان 92), kamr (دوشنبه 15 مهر 92), rozaa (سه شنبه 02 مهر 92), setareh 1390 (دوشنبه 15 مهر 92)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)