به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 20
  1. #11
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 دی 93 [ 23:45]
    تاریخ عضویت
    1391-5-23
    نوشته ها
    535
    امتیاز
    3,418
    سطح
    36
    Points: 3,418, Level: 36
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    573

    تشکرشده 935 در 360 پست

    Rep Power
    65
    Array
    بهارعزیزمیدونی چرازیادراهنمایی نمیکنند چون بحث طلاق وادامه زندگیه وموضوعی نیست که براحتی بشه نظرداد نیازبه تجربه داره اگرامکانش هست به یک مشاورحضوری مجرب مراجعه کن تاراحتترحرف دلت روبزنی وهم راهنمایی بشی درمشاوره حضوری براحتی میشه گفت که چیکاربایدبکنی وچیکارنبایدبکنی
    حتی میتونی به مراکزمشاوره بهزیستی مراجعه کنی
    یاازیک بزرگ فامیل بخواهیدباهمسرتون صحبت کنند به ایشون توضیح بدهندکه دخالت مادرایشون توزندگیتون مساوی نابودکردن زندگی خودشون خواهدبودونبایداجازه دخالت به کسی بدهندبلکه بایدخودشمادوتابرای زندگیتون تصمیم بگیرید شماهم میتونیدوقتی همسرتون رودیدیدبدون اینکه التماس کنید خیلی باصلابت ومحکم ازش بخواهیدتاچندساعتی باهم حرف بزنیدودلایل مشکلاتتون روبهم توضیح بدهید
    خواهرعزیز وقتی شمامیدانیدکه ایشون روی مادرشون حساس هستندچرالج میکنیدنمیخوام خدای نکرده نصیحت کنم، حتی اگرباهم صحبت کردیدفقط ازمسائلی که باعث مشکلاتتون میشودتوضیح دهیدوازروی عصبانیت یالج بازی حرفی درباره خانواده نزنید یااگرمجبوربودیدکه توضیح دهید درقالب کلمات احترام امیزحرفهاتون روبزنید تاخودشون متوجه رفتاراشتباهشون شوند نه اینکه شمابخواهیدبارفتاریاحرفهات ون متوجهشون کنید

    - - - Updated - - -

    وقتی ازدواج کردی بایدچشمت رو روی خیلی ازمسائل ببندی زندگی یعنی صبر صبر صبر
    ببینیدیکی ازخانمهاتوضیح میدادکه تک دخترم ومادرشوهرم زیادتومسائل خانوادگیمون دخالت میکنه حتی وقتی بچه دار شدم مادرشوهرم مدام میگفت این بچه شبیه شمانیست میدونیدکه منظورایشون چی بوده ولی میگفت من فقط درمقابل گفته های ایشون لبخندمیزنم نمیخوام بخاطریکی دوساعت لج کردن زندگیم ازهم بپاشه میگفت حتی پیش همسرم هم گلایش رونمیکنم چون میدونم ایشون هم خسته میشوند ازطرفی چطورحق روبه من یامادرشون بدهند درحالیکه همین کارمن باعث میشه زندگیم باخوبی وخوشی پیش بره

  2. #12
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    62
    Array
    ممنون گلم
    مشکل من سر اینه که من نمیخوام طلاق بگیرم چون هنوز شوهرمو دوست دارم به آینده زندگیم امیدوارم اما اطرافیان و اکثر کسایی که تو جریان زندگیم هستن میگن آخر و عاقبت نداره حتی شوهرمم طلاق میخواد اما برای طلاق اقدام نمیکنه چون نمیخواد مهریه بده میخواد مفت زنشو طلاق بده همه میگن اگر مرد نخواد زن نمیتونه زندگی رو تنها بسازه شاید عنوان تاپیکم مناسب نبود که هیچ کس نیومد کمک کنه
    منم دیگه نا امید شدم من نمیتونم زنگ بزنم بهش چون تلفنمو جواب نمیده نمیتونم برم بهش بگم بیا حرف بزنیم چون گوش نمیده فقط یه کلمه میگه یا مهریه رو ببخش تا طلاق بدم یا مهریه رو میدم طلاقت نمیدم

  3. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 30 آبان 92 [ 20:19]
    تاریخ عضویت
    1389-9-28
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    2,196
    سطح
    28
    Points: 2,196, Level: 28
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 104
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 43 در 16 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خانم بهار68
    تاپیک های قبلی شما را خواندم ، یه نکته ای به نظرم رسید ، و اون اینکه:

    "وقتی شما تمایل به طلاق ندارید ، چرا مسیر طلاق را در پیش گرفته اید؟! "


    در نوشته های این چند تاپیک شما ، بی مهارتی بین هر دو نفر شما ، خصوصا همسرتون ، موج می زند ، لیکن شما دو نفر به جای آموختن مهارت های زندگی ، افسار زندگیتون رو به افراد دیگری (که از نظر خودتون دلسوز شما هستند) واگذار کرده اید ، تا آنها زندگی شما دو نفر را به هرکجا که خودشون صلاح می دانند بکشانند . غافل از اینکه آنچه آنها برای شما خیر و صلاح می دانند ، اصلا خواست قلبی و حقیقی شما دو نفر نیست

    عنوان تاپیک خود را بنگرید: " همه میگن طلاق، اما من هنوز دوسش دارم "
    این جمله پر از شک و ترید ، پر از تعارض ، پر از عدم هماهنگی ، پر از ضد و نقیض هست

    آیا تا به حال به این نکته فکر کرده اید که
    این " همه " که نوشته اید
    چه کسانی هستند؟
    چه نقشی در زندگی شما دارند؟
    نظراتشون در زندگی شما چقدر اثر گذار هست؟
    دلایلشون و اصرارشون، برای طلاق چیست؟
    آیا دلایل آنها برای شما نیز قانع کننده و تعیین کننده هست؟


    متاسفانه شما بسیار منفعلانه حرکت می کنید ، یعنی از خودتون سلب اختیار کرده اید و همه چی را از دیدگاه "همه" ارزیابی می کنید

    حال ازتون می پرسم پس نقش "بهار68" در زندگی "بهار68" در کجاست؟!


    دقت کنید که من به سهم هر یک از شما دو نفر ، در بحران ایجاد شده ی زندگیتون ، را 50-50 می بینم ... و ازتون در خصوص 50 درصد نقش موثر شما ، می پرسم

    در نهایت با شرایطی که هم اکنون دارید ، و آنچه از زندگیتون و روحیات و اخلاق شوهرتون می دانید ، می خواهید به چه چیزی برسید ؟


    برون رفت از این بحران در نگاهه کلی دو راه بیشتر ندارد


    • بازسازی زندگی
    • طلاق


    اما شما در هردو راه نقش خود را بسیار بی اثر می بینید و نقش دیگران را بسیارموثر!!!


    مثلا نوشته اید که : "همه میگن اگر مرد نخواد زن نمیتونه زندگی رو تنها بسازه " یعنی حتی در بازسازی زندگیتون ، باز هم نقش "همه " دراین راه پررنگ تر از نقش بهار68 هست

    در وهله اول ازتون می خواهم بر اعصاب خود مسلط شوید و خوب به نوشته هایم فکر کنید ،
    ذهن شما نیاز به یک بازیابی دارد ، نیاز به دور ریختن یکسری آموخته های کهنه قبلی و جایگزین کردن آموخته های جدید

    تمام این مراحل را هم باید قدم به قدم بردارید ، آن هم نه یک شبه!!! بلکه به مرور زمان
    اگر واقعا می خواهی زندگی ات را درست کنی جوری که چه طلاق بگیری و چه ادامه دهی ، در هردو حالت احساس آرامش و رضایت و خوشبختی بکنی ، باید به دقت نکات را بگیری و مو به مو اجرا کنی

    در نهایت شما چه طلاق بگیرید و چه به بازسازی و ادامه زندگیتون بپردازید ، شک نکنید که "اگر بدون آموختن مهارت و بازنگری بر دانسته هاتون باشد" ، هیچگاه احساس رضایت از زندگیتون را نخواهید داشت و افسوس گذشته و نگرنی از آینده مدام همدم شما خواهد بود

    یک بار دیگه نوشته " yekta_b " را در تاپیک " وقتی برگشتم چطوری برخورد کنم؟ یه مورد اورژانسی "مروری کنید :
    "زيتون اگه با اين طرز تفكر بره سر خونه زندگيش 1 ماه ديگه بر ميگرده هينجايي كه الان هست "

    فکر می کنم ، بی نهایت نکته در همین یک خط نوشته شده است ، منتها اون زمان شما به دلیل هیجانی و احساسس محوربودنتون اصلا توجهی نکردید ... این بار نگذارید احساسات و هیجانات شما باعث شود که درجا بزنید ،
    چرا که گاهی اوقات ، خیلی زود دیر می شود!!!!

  4. 3 کاربر از پست مفید رستگار تشکرکرده اند .

    del (سه شنبه 12 شهریور 92), kamr (یکشنبه 07 مهر 92), بهار_68 (یکشنبه 10 شهریور 92)

  5. #14
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    62
    Array
    رستگار عزیز بی نهایت سپاس گزارم

    حق با شماست من خودمو نادیده گرفتم و زندگیمو سپردم دست همه
    اما این همه جزئی از من هستند همه یعنی پدرم مادرم که بزرگترین حامیان من هستند
    همه یعنی اطرافیان و اونایی که تجربه زندگی شبیه منو داشتن و کلی پشیمونن که چرا نرفتن سراغ طلاق
    همه یعنی وکیل های با تجربه ای که با انواع و اقسام زندگی های سرو کار داشتن وکیل خودم میگفت من اوایل کارم همه رو به آشتی میرسوندم اما همونا بعد 1-2 سال با یه بچه میومدن پیشم و میگفتن طلاق
    همه یعنی خانواده شوهرم مخصوصا مادر شوهرم که میگه مگه قحطی دختر اومده کسی که بد بخت میشه تویی نه پسر ما
    همه یعنی شوهرم که میگه ازت متنفرم و حرف مامانشو تکرار میکنه که میرم زن میگیرم تو می مونی و موهات به رنگ دندونات سفید میشه

    "وقتی شما تمایل به طلاق ندارید ، چرا مسیر طلاق را در پیش گرفته اید؟! "

    همونطور کهخودتون فرمودید این بحران دو راه بیشتر نداره یا بازسازی یا طلاق به بازسازی این زندگی امید ندارم واسه همین راه طلاق و پیش گرفتم تا حداقل حق طلاق با من بشه و افرادی مثل مادر شوهرم با اون طرز فکرش که زن بدبخته نتونن آِندمو خراب کنن

    اینکه شوهرمو دوست دارم بیشتر بخاطر دخترمه که نمیخوامم بیافته دست نامادری یا زیر منت کسی بزرگ شه ا
    ینکه شوهرمو دوست دارم بخاطر نیاز خودمه چون نیاز دارم دوست داشته باشم که دوست داشته باشم و دوست داشته بشم
    اگه این آقا با چنین مشخصاتی میومد خواستگاری مسلما و قطعا جواب من منفی بود اما منیه مدتی باهاش زندگی کردم وقتی خوبه واقعا خوبه و وقتی بده واقعا بد
    من نمیتونم کاری کنم که این آقا خوب باشه با تمام وجودم که بهش محبت کنم تشویقش کنم به خوب بودن با کوچکترین حرف مامانش از این رو به اونرو میشه

  6. #15
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 36,001 در 7,404 پست

    Rep Power
    1092
    Array

    سلام بهار

    ببخش دیر به تاپیکت اومدم . کمی مشغله تمرکز روی تاپیک و مسئله شما را ازم گرفته بود .


    حرفهای رستگار را باز هم بخوان ... بارها و بارها و نکته از دل آن در بیار ....

    در تاپیک های با نام کاربری قبلی ات دقت که کردم دیدم اگر هیجان محور عمل نمی کردی و واقعاً دل به راهنمایی

    ها می دادی .. الآن در این نقطه نبودی ....


    شما نسنجیدگی هایی در رفتارتون داشتید که تحریک کننده نقطه ضعفهای همسرت بوده .... در هرصورت

    کار به اینجا رسیده ....


    حال باید چه کنی ؟

    به هیچ وجه ،
    نه به طلاق فکر کن و نه به ادامه زندگی ...... به شوهرت و ضعفهایش هم فکر نکن ....

    درمقابل احساساتی که مرثیه سرایی می کند هم
    توقف فکر را به کار بگیر و نگذار ادامه پیدا کند ....



    گامهایی که الآن با این مقدمه ای که گفتم لازم هست برداری :

    اول >>> تا می توانی روی بازسازی روحیه و کسب آرامش خودت و بچه ات کار کن .... اجازه نده هیچ کس در

    خصوص مسائلت حرف بزند و بگو فعلاً نمیخوام به هیچی فکر کنم و میخوام آرامش داشته باشم و هرنوع اقدامی

    در رابطه با شوهرت را متوقف کن ... حتی مسائل قضایی را ( در جلسات دادگاه حضور پیدا نکن و زمان بخر )

    دوم >>> بعد از مدتی که به یک آرامش نسبی رسیدی ، برای خودت یک بازه زمانی 6 ماه تا یک سال را در نظر

    بگیر که فقط روی خودت کار کنی و حتی برای این منظور هم مشاوره دریافت کنی . مواردی که نیاز هست روی

    آنها کار کنی و از وجودت برانی و قوی شوی از این قرار است :


    * رفع احساس محوری

    * قطع وابستگی از همسر ، از پدر و مادر ، حتی از فرزند

    * تقویت عزت نفس و اعتماد به نفس

    * آموختن مهارتها و نهادینه کردن آنها

    * استخراج ضعفها و اصلاح آنها



    شما باید به جایی برسی که فقط از روی منطق بررسی کنی که به این زندگی ادامه دهی یا کاتش کنی .


    شما باید به جایی برسی که چه با شوهرت زندگی کنی ، چه زندگی نکنی وابسته نباشی


    شما باید به جایی برسی که اگر با شوهرت ادامه زندگی دادی ، همه چیز برایت در شوهرت خلاصه نشود و

    استقلال روحیه و رفتار داشته باشی



    شما باید به جایی برسی که اگر جداشدی کاملاً با اطمینان و رضایت باشد و وجدانت راحت باشد و مطمئن

    باشی پشیمان نخواهی شد



    شما باید به جایی برسی که اگر جدا شدی روی پای خودت بایستی و استقلال داشته باشی و محکم و قوی باشی



    شما باید به جایی برسی که نسبت به خودت احساس خوب و مثبتی داشته باشی و قاطعانه تصمیم گرفته و اجرا کنی و خودت را دوست داشته باشی



    شما باید به جایی برسی که خود را در رفتار و عملکرد مسلط بر خود ببینی و با مهارت عمل کنی




    وقتی این روند را در پیش گرفتی و به این نقطه هایی که گفتم رسیدی .... اول از همه برای خودت دوست داشتنی

    خواهی شد و بعدش همین احساس خودت نسبت به خودت به دیگران منتقل خواهد شد و دوست داشتنی می شوی

    و اینجاست که چه بسا شوهرت با التماس بخواهد که به زندگی برگردی و این شمایی که در موضع این هستی که

    بپذیری یا نپذیری و بررسی خواهی کرد و عاقلانه عمل خواهی کرد


    صبور باش و بدان که اینها یک بازه زمانی 6 ماه تا 1 سال را می طلبد ... و مطمئن باش شدنی هست و نگو نمیشه

    یا سخت هست چون شدنی هست و من نمونه ها سراغ دارم که خواستند و شد ...




    موفق باشی





  7. 2 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    del (سه شنبه 12 شهریور 92), ویدا@ (یکشنبه 10 شهریور 92)

  8. #16
    Banned
    آخرین بازدید
    پنجشنبه 22 خرداد 93 [ 02:56]
    تاریخ عضویت
    1392-7-07
    نوشته ها
    63
    امتیاز
    750
    سطح
    14
    Points: 750, Level: 14
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    24

    تشکرشده 26 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام بهار جان.واقعا براتون ناراحت شدم.اینو بدون بهار جان چوب خدا صدا نداره به زودی خودشون میفهمند. شما میگید شوهرتون برای شما چاقو میکشه به نظر من ادامه زندگی برای شما مشکله چون شما بچه هم دارید دیدن این تصاویر برای بچه شما خوشایند نیست.از نظر روحی داغون میشه.چون من خودم هم بچه دارم به شما میگم.شوهرتون حاضره که حضانت بچه رو به شما بده؟

  9. #17
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    62
    Array
    یاسمینا عزیز
    ممنون از احساس همدردیت من تصمیم گرفتم برگردم البته قرار کمکم کنن تا بتونم شوهرم هم به زندگی علاقه مند کنم

    اون فقط میخواهد منو اذیت کنه برای همین گفته وقتی به بچه وابسته شدی میام ازت میگیرمش

  10. کاربر روبرو از پست مفید بهار_68 تشکرکرده است .

    kamr (یکشنبه 07 مهر 92)

  11. #18
    Banned
    آخرین بازدید
    پنجشنبه 22 خرداد 93 [ 02:56]
    تاریخ عضویت
    1392-7-07
    نوشته ها
    63
    امتیاز
    750
    سطح
    14
    Points: 750, Level: 14
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    24

    تشکرشده 26 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    انشالله که موفق باشی.حالا که انقدر مصمم هستید و واقعا ظرفیتش رو در خودتون میبینید برگردید.من به اون خانم بارداری که شوهرش بهش خیانت کرده بود این پیشنهاد رو دادم به شما هم میدم.باور کنید چیز مسخره ای نیست.ایه الکرسی رو به بازوی راستتون ببندید و یا روزی سه بار ایه الکرسی رو با خلوص نیت بخونید و به دستتون بدمید و دستتون رو به صورتتون بکشید تا پیش شوهرتون و دیگران عزیز باشید.ذکر لا حول ولا قوه الا باالله العلی العظیم برای اروم شدن خودتون خیلی موثره.منم دعاتون میکنم.من خودم هم مشکل دارم البته با پسرم شما هم برام دعا کنید خیلی به دعا نیازمندم.شما دلتون شکستست خدا جوابتون رو زود میده

  12. #19
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 مهر 93 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1391-8-22
    نوشته ها
    603
    امتیاز
    2,846
    سطح
    32
    Points: 2,846, Level: 32
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    884

    تشکرشده 793 در 374 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    72
    Array
    خوشحالم که تصمیم به برگشت به زندگی گرفتید بهترین تصمیم رو گرفتید هم به خاطر خودتون هم به خاطر بچه اتون

    سعی کنید همسرتون رو هم جذب خود و زندگی کنید. امیدوارم موفق باشید و خدا رو هم همیشه کنارتون حس کنید که تنها نیستید. بهش توکل کنید

    نمیدونم گفتن این حرف درست باشه یا نه ولی اگه خدای نکرده خدای نکرده زبونم لال اگه روزی دوباره مشکلی پیش اومد که به خاطر بچه برای طلاق مردد بودید میتونید بچه اتون رو به جای مهریه اتون بردارید و همسرتون هم بعدها کاری نمیتونن بکنن.

  13. #20
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    62
    Array
    kamr و یلسمینا عزیز ممنونم از لطفتون دعا کنید که بتونم


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ایمنی یافتگان روز قیامت... (دوستان همدردی بسم الله)
    توسط sahar.66 در انجمن اعتقادی،‌اخلاقی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 26 اسفند 96, 13:04
  2. دردناکه اما هنوز هم دوستش دارم.چه کنم ؟
    توسط maremat در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: شنبه 26 مهر 93, 10:34
  3. آیا من واقعاً دوستش دارم یا هنوز دارم احساسی فکر میکنم؟
    توسط کاغذی در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: جمعه 11 اردیبهشت 88, 19:26
  4. پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: سه شنبه 01 اردیبهشت 88, 08:22
  5. دوستان من دیروز یه اشتباه بزرگ کردم کمکم کنید....
    توسط همسفر در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: شنبه 09 آذر 87, 15:41

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:30 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.