به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 15 , از مجموع 15
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 27 شهریور 92 [ 09:30]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    129
    سطح
    2
    Points: 129, Level: 2
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مهرااد عزیز باز هم ممنون ، کامنتت رو دو سه بار خوندم. در مورد اینکه به نظر منفعل میام حق باشماست دارم تلاش می کنم با یاد آوری و ارزش گذاشتن به خودم کمی از این حالت دربیام.
    اینکه پیشنهاد دادین یه مشکل خاص رو مطرح کنم موافقم.
    مدتیه به همسرم بدبین شده شاید 5-6 ماهه. ین مدت به خاطر اضافه شدن کارهای خارج از منزلش( مدتیه علاوه بر محل کارش در یک کاری سرمایه گذاری کرده که اغلب تا ساعت 9 منزل نمی یاد و من این محل کار جدیدش رو ندیدم و نمی دونم دقیقا کجاست) به موازات اون کم اهمیت تر شدن من براش و قهر های طولانی و کم شدن شدید حرفهامون با همدیگه و حتی ارتباطمون، مرتبا افکار ناخوشایند در موردش به ذهنم می یاد.
    محل کارشون پنج شنبه ها اضافه کاریه. اون هم این پنج شنبه موند سر کار و بعدش هم زنگ زد که می خوام برم سر کار بعدی با اینکه من اون روز بیکار مونده بودم. اما ساعت 6 برگشت من هم خیلی خوب باهاش برخورد کردم. جمعه صبح دوباره می خواست بره سر کار. گفتم تو فقط برا خودت داری زندگیمی کنی. برنامه ریزی کردکه بعد از نهار با هم میریم بیرون. وقتی از خونه رفت بیرون اعصابم خورد بود. می خواستم لباسهاش رو بشورم که یه رسید از یه رستوران دیدم برای 5 شنبه نهار دو نفره. خیلی مضطرب شدم به زور جلوی خودمو گرفتم بهش زنگ نزدم اون هم حدودا ساعت 1 برگشت خونه . باهاش خوب رفتار کردم و بعد از غذا ازش پرسیدم دیروز نهار سر کار بودی و اون هم پاسخ مثبت داد گفتم چرا مخفی می کنی دوست دارم با هم صادق باشیم. و رسید رو بهش نشون دادم گفت نمی دونم ماله کیه و دلیلی نداره بهت دروغ بگم من هم بهش گفتم بگی من اونجا نبودم باور می کنم اما حسابی دمق شده بود و از من می پرسید چه دلایلی داشتی که بهم شک کنی من هم براش توضیح دادم اینکه رسید در جیب تو بود و دقیقا همون غذایی بوده که نهار گفتی خوردی اما اون می گفت من اگه جای تو بودم رسید پاره می کردم. چون بهت اعتماد دارم و می دونم شخصیت تو این طور نیست که بخوای ز این کارها بکنی.
    بعداز ظهر رفتیم بیرون ازم عکس انداخت گفت این عکسا به همه نشون میده با کی زندگی می کردم. از بس بی حالی.بهش گفتم حرف خوبی نمی زنی. بعد که خواستم عکسهام رو ببینم . به عکس یه خانم رو گوشیش برخوردم .گفت بیا این هم زمینه بدبینی جدیدت این عکس لابد وقتی داشتم توی اینترنت می چرخیدم دانلود شده اصلا ندیده بودمش . بعد هم حسابی به هم ریخت. ازش بابت اینکه بدون اجازه بقیه عکساشو دیدم عذر خواستم و گفتم وقتی دیدم تو داری می بینی و مخالفتی نمی کنی ادا مه دادم به دیدنشون. موقع برگشتن هم بهش زنگ زدن جواب نداد.
    حال و روزم اصلا خوب نیست از خیلی وقت پیش روی موبایلش رمز گذاشته.
    بهم می گه بد نیست یه وقتایی زن و شوهر از هم دور باشن تا برای هم تازگیشون رو حفظ کنن. این چند ماه اخیر چند بار شده منو تنها فرستاده شهرستان یا الان اصرار داره که مسافرت با خانواده ام برم.
    یه چند ماهیه خیلی به خودش میرسه خیلی به فکر لباس خریدنه. ژل می زنه و جدیدا سیگار هم می کشه از من مخفی نمی کنه می گه می خوام ترک کنم ولی چون لاغر می شم سخت شده برام ترکش.

    - - - Updated - - -

    مهرااد عزیز باز هم ممنون ، کامنتت رو دو سه بار خوندم. در مورد اینکه به نظر منفعل میام حق باشماست دارم تلاش می کنم با یاد آوری و ارزش گذاشتن به خودم کمی از این حالت دربیام.
    اینکه پیشنهاد دادین یه مشکل خاص رو مطرح کنم موافقم.
    مدتیه به همسرم بدبین شده شاید 5-6 ماهه. ین مدت به خاطر اضافه شدن کارهای خارج از منزلش( مدتیه علاوه بر محل کارش در یک کاری سرمایه گذاری کرده که اغلب تا ساعت 9 منزل نمی یاد و من این محل کار جدیدش رو ندیدم و نمی دونم دقیقا کجاست) به موازات اون کم اهمیت تر شدن من براش و قهر های طولانی و کم شدن شدید حرفهامون با همدیگه و حتی ارتباطمون، مرتبا افکار ناخوشایند در موردش به ذهنم می یاد.
    محل کارشون پنج شنبه ها اضافه کاریه. اون هم این پنج شنبه موند سر کار و بعدش هم زنگ زد که می خوام برم سر کار بعدی با اینکه من اون روز بیکار مونده بودم. اما ساعت 6 برگشت من هم خیلی خوب باهاش برخورد کردم. جمعه صبح دوباره می خواست بره سر کار. گفتم تو فقط برا خودت داری زندگیمی کنی. برنامه ریزی کردکه بعد از نهار با هم میریم بیرون. وقتی از خونه رفت بیرون اعصابم خورد بود. می خواستم لباسهاش رو بشورم که یه رسید از یه رستوران دیدم برای 5 شنبه نهار دو نفره. خیلی مضطرب شدم به زور جلوی خودمو گرفتم بهش زنگ نزدم اون هم حدودا ساعت 1 برگشت خونه . باهاش خوب رفتار کردم و بعد از غذا ازش پرسیدم دیروز نهار سر کار بودی و اون هم پاسخ مثبت داد گفتم چرا مخفی می کنی دوست دارم با هم صادق باشیم. و رسید رو بهش نشون دادم گفت نمی دونم ماله کیه و دلیلی نداره بهت دروغ بگم من هم بهش گفتم بگی من اونجا نبودم باور می کنم اما حسابی دمق شده بود و از من می پرسید چه دلایلی داشتی که بهم شک کنی من هم براش توضیح دادم اینکه رسید در جیب تو بود و دقیقا همون غذایی بوده که نهار گفتی خوردی اما اون می گفت من اگه جای تو بودم رسید پاره می کردم. چون بهت اعتماد دارم و می دونم شخصیت تو این طور نیست که بخوای ز این کارها بکنی.
    بعداز ظهر رفتیم بیرون ازم عکس انداخت گفت این عکسا به همه نشون میده با کی زندگی می کردم. از بس بی حالی.بهش گفتم حرف خوبی نمی زنی. بعد که خواستم عکسهام رو ببینم . به عکس یه خانم رو گوشیش برخوردم .گفت بیا این هم زمینه بدبینی جدیدت این عکس لابد وقتی داشتم توی اینترنت می چرخیدم دانلود شده اصلا ندیده بودمش . بعد هم حسابی به هم ریخت. ازش بابت اینکه بدون اجازه بقیه عکساشو دیدم عذر خواستم و گفتم وقتی دیدم تو داری می بینی و مخالفتی نمی کنی ادا مه دادم به دیدنشون. موقع برگشتن هم بهش زنگ زدن جواب نداد.
    حال و روزم اصلا خوب نیست از خیلی وقت پیش روی موبایلش رمز گذاشته.
    بهم می گه بد نیست یه وقتایی زن و شوهر از هم دور باشن تا برای هم تازگیشون رو حفظ کنن. این چند ماه اخیر چند بار شده منو تنها فرستاده شهرستان یا الان اصرار داره که مسافرت با خانواده ام برم.
    یه چند ماهیه خیلی به خودش میرسه خیلی به فکر لباس خریدنه. ژل می زنه و جدیدا سیگار هم می کشه از من مخفی نمی کنه می گه می خوام ترک کنم ولی چون لاغر می شم سخت شده برام ترکش.

  2. #12
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 بهمن 01 [ 19:08]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    688
    امتیاز
    14,984
    سطح
    79
    Points: 14,984, Level: 79
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 366
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,002

    تشکرشده 1,784 در 580 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    119
    Array
    پرمیس عزیز. تاپیک خانم ستایش و شی رو دنبال می کنین.
    http://www.hamdardi.net/thread-30099.html
    و
    http://www.hamdardi.net/thread-29971.html

    احتمالا کردین. اما تو این تاپیکها دوستان دیگه هم مشکلاتشون رو میگن و این تاپیک داره بصورت کارگاهی جلو میره. شما هم بد نیست مشکلاتتن رو اونجا بپرسین.

    اون داستان رو شنیدین که اقاهه یه چیزیش رو گم م یکنه مشکوک میشه به همسایش . متوجه میشه همسایش مثل یه دزد راه می ره مثل یه دزد نگاه می کنه....


    من قصد ندارم بگم که شما داری اشتباه می کنی اما می خام بگم یه وقتایی چند تا اتفاق پشت سرهم همگی به یه برداشت غلط منجر میشه! یادمه تو همین تالار یه خانومی رو گوشی شوهرش پیامهایی دیده بود و تماس گرفته بود و اون هم خانم بود و مساله رو به شوهرش گفته بود. ...... تا یکسال درگیر این مساله بودن که شوهرش از تهمتی که بهش زده شده بود دلگیر بود ( واقعا یه سو تفاهم بود)

    اولا که همه تجسس رو منع کردن.


    دوما: شما شوهرتو دوس داری جذب کنی اما مهارت هات خ حرفه ای نیست. برید ببینید اقای اس سی ای چه پیشنهاد هایی دارن و حتما سعی کنین تغییر بدین.

    قهرهای طولانی خودش سردی میاره. نباید کار به اینجا برسه.

    سوما: شوهرت گفته بی حالی: من که خانمم می فهمم چرا بی حالی ولی شوهرت حدس می زنه حال رفتن با اون رو نداری یا کلا حوصلش رو نداری یا خ دیگه دوسش نداری؟ خب اون چی کار می کنه کلا از رفتن بیرون با شما سرباز می زنه و سعی می کنه با دیگرانی بره که کمتر اعتراض کنن و بیشتر خوش بگذرونن( البته از حرف من ناراحت نشو. هر چی باشه میفهمم چون خودم خانمم.

    وقتی ادم از یه چیز ناراحته و معمولا بیان نم یکنه کم کم این ناراحتیها خودشون رو رو می کنن. تو برخوردها تو قضاوتها تو ارتباطات.


    این چرخه ارتباطات شما و شوهرتون به دلیل یه سری مشکلات معیوب شده! من مطمینم که با پیگیری اون دوتا تاپیک خ می تونی به خودت و زندگیت کمک کنی.


    یه نقل قول برات می ارم از اقای اس سی ای خ بانمکه:
    http://www.hamdardi.net/thread-30260.html#post294252

    حتی حتی حتی اگه پای نفر دیگه ای این وسط باشه باید مطمین بشی که تلاش شما برای جذب همسرتون از محبتهای اون بیشتره!
    تو همین تالار در مورد خیانت توضیحاتی دادن.
    http://www.hamdardi.net/thread-22068.html


    امیدوارم حرفام بدردت بخوره( راستی راجع به بدبینی تو همین تالار مطلب زیاده یه سرچی بکنبن خ خوبه)

    نیایش به قصد این نیست که خدا را به برآوردن آرزوهایمان وادارد، بلکه برای آن است که اشتیاق به خدا را در ما برافروزد و ما را به سوی خدا فرا ببرد. دیونوسیوس مجعول می گوید:
    "کسی که در قایقی نشسته و طنابی را که از صخره ای به طرفش پرت شده می گیرد و می کشد، صخره را به طرف خود نمی کشد، بلکه خودش و قایق را به صخره نزدیک تر می کند".
    فریدریش هایلر، نیایش، ص 331


  3. #13
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 بهمن 01 [ 19:08]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    688
    امتیاز
    14,984
    سطح
    79
    Points: 14,984, Level: 79
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 366
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,002

    تشکرشده 1,784 در 580 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    119
    Array
    سلام دوباره. پرمیس جان این دوتا نقل قول رو از مدیر همدردی برات می ارم که از اینجا برداشتم.


    با سلام و احترام
    کار شما در ورود و تجسس به حریم خصوصی شوهرتون صحیح نبوده است.
    همچنین در این مورد به هیچ وجه با کسی از فامیل و اقوام صحبت نکنید چون ممکن است تبعاتی داشته باشد که دیگر نتوانید کنترل کنید.

    لطفا قبل از قطعی شدن موضوع گمانه زنی نکنید و بر اساس اطلاعات مبهمی که از طریق تجسس و دخالت در حوزه خصوصی ایشون به دست آورده اید، تصمیمی نگیرید.

    اگر واقعا این تجسس خیلی ضربه سنگین روانی برای شما داشته است و شما را آشفته کرده است از همسرتان بخواهید در مورد این خطوط قرمز و بر طرف شدن به هم ریختگی شما ، با شما همراهی کند و به جلسات روانشناس بیاید.
    آنگاه در خصوص جنبه های این مشکل و حل آن با روانشناس بالینی صحبت کنید.
    با سلام
    اگر نمی خواهید متوجه تجسس شما بشود و روشون به شما باز نشود. می توانید بدون اشاره به این پیامک و تجسس خودتون، پیرو شوخی های گذشته مسئله را با غلظت بالا مطرح کنید. البته منتظر باشید اگر شوخی یا سرنخی علنی ارائه داد.
    تاثر خود را آشکار نشان دهید و به او بگویید که در حال فروپاشی هستید. و مسئله را آنقدر مهم نشان دهید که او را متقاعد کنید به روانشناس بالینی مراجعه کنید. در واقع شما خودتون را دام می کنید و برای خودتون این کار را می کنید ، اما همسرتان را همراه خود می کنید و در جلسه هم می توانید به سرنخ اشاره نکنید یا اگر شرایطی پیش آمده خصوصی با روانشناس مطرح کنید.
    به هر حال همه چیز را نمی توانید با هم داشته باشید.

    البته می دونم که کامل واسه شما صدق نمیکنه! ولی شنیدنش خالی از لطف نبود. شبت خوش

    نیایش به قصد این نیست که خدا را به برآوردن آرزوهایمان وادارد، بلکه برای آن است که اشتیاق به خدا را در ما برافروزد و ما را به سوی خدا فرا ببرد. دیونوسیوس مجعول می گوید:
    "کسی که در قایقی نشسته و طنابی را که از صخره ای به طرفش پرت شده می گیرد و می کشد، صخره را به طرف خود نمی کشد، بلکه خودش و قایق را به صخره نزدیک تر می کند".
    فریدریش هایلر، نیایش، ص 331


  4. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 27 شهریور 92 [ 09:30]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    129
    سطح
    2
    Points: 129, Level: 2
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    باز هم ممنون مهرااد جان، به تاپیک هایی که توصیه کردی سر می زنم. می دونی در شرایط افرادی مثل من که در این تالار کم هم نیستن اینکه انسانهای گلی مثل شما وقت و کامنت می گذارن هم ارزشمنده برامون و هم قوت قلب!!

  5. کاربر روبرو از پست مفید پرمیس038 تشکرکرده است .

    مهرااد (یکشنبه 24 شهریور 92)

  6. #15
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 بهمن 01 [ 19:08]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    688
    امتیاز
    14,984
    سطح
    79
    Points: 14,984, Level: 79
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 366
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,002

    تشکرشده 1,784 در 580 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    119
    Array
    پرمیس عزیز لطف داری. یه خاهش ازت داشتم میشه به تاپیک زیر یه سر بزنین. متشکرم

    http://www.hamdardi.net/thread-30305.html#post294609

    نیایش به قصد این نیست که خدا را به برآوردن آرزوهایمان وادارد، بلکه برای آن است که اشتیاق به خدا را در ما برافروزد و ما را به سوی خدا فرا ببرد. دیونوسیوس مجعول می گوید:
    "کسی که در قایقی نشسته و طنابی را که از صخره ای به طرفش پرت شده می گیرد و می کشد، صخره را به طرف خود نمی کشد، بلکه خودش و قایق را به صخره نزدیک تر می کند".
    فریدریش هایلر، نیایش، ص 331



 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:19 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.