نوشته اصلی توسط
Dr. Sarah
Asemaniجان ، بعد از كلي تلاش اخرش نتونستم جواب اس ام اس ها رو بعد از جند روز ندم، اون اقا از من خواست كه منو ببينه و همه ي هديه هامو بس بده. با اينكه خودم هم مي دونستم بهونه مسخره اي هست و مي خواد اونو ببينم تا دوباره هوايي شم و باز به تجارت خودش ادامه بده براي اينكه مرض دارم بهش جواب مثبت دادم و فرداش به دفترش رفتم . نزديك ٤ ماه بود نديده بودمش وقتي ديدمش مثل هميشه خيلي محترم رفتم نشستم يه ور و كمي صحبت كرديم بعد كه خواستم برم بيرون بهم كفت سارا من مي دونم تو جي مي خواي و اين بين دوستها كاملاً عادي هست ما دوتا دوستيم و تو بهترين دوستمي حالا بيا بقلت كنم . واقعاً نمي دونم جقدر من ابلهم اما منم تو اون لحظه كلي خوشحال بقلش كردم و كلي هم ذوق كردم . و طبق معمول روز از نو روزي از نو . كلي اس ام اس و كلي خراب كاري . اخه من نمي دونم جمه ؟؟؟ شايد ديوانه شدم بايد برم روانبزشك ؟؟؟ به هر حال كه واقعاً خراب كردم
علاقه مندی ها (Bookmarks)