بعضی موقع ها فکر می کنم خودم رو نمی بخشم میگم ای کاش همون موقع دبیرستان میرفتم جلو
ولی اون موقع اگر میرفتم جلو تو اون سن نمی تونستم رابطم رو با خانوادم در جریان بزارم
در ضمن او موقع 17 سالم بود تا 25 سالگی هم که نمی تونستم کاری کنم یعنی 8 سال باید پنهانی دوست بودیم
مگه میشه اخرش لو میرفت دیگه 8 سال مگه امکان داره
=====
اصلا یه عشق دو سر شکست برای من بود
نه میشد تو دبیرستان جلو برم
نه الان میتونم با خیال راحت در هیبت یه خاستگار جلو برم
=====
شما خودت میگی نامزد خواهر من 2 سال عقد بود ولی خب الان داره خونه میسازه این نشون میده که دستش تو جیب خودش هست
من با 2 سال عقد بودن مشکلی ندارم اصلا 3 سال عقد باشیم
مشکل من اینه که شغل ندارم و به خدا بهانه نیست
من اصلا رفتم جلو اونم مجرد بود صورت خوشی نداره از بابام پول بگیرم بعد اونو برم بیرون و تفریح و ... یا براش کادو بگیرم
کار موقتی 2 بار داشتم ولی به درد نمیخورن 2 الی 3 ماه کار کردم بعد ول کردم باید دنبال یه شغل حرفه ای و درست حسابی باشم که اونم تا 2 سال دیگه قعطا همه چیز رو با هم از دست دادم
=====
امروز به مادرم گفتم یه مسئله خیلی مهم که تمام زندگی پسرت رو تحتت شعاع قرار داده بگم
گفت تو تنها هدف و امید زندگی منی بگو هر کاری لازم باشه برات انجام میدم
تو دلم گفتم مشکلم شغل اخه نمی تونی کاری کنی که
خلاصه شاید گفتم خیلی سخته برام
اگر یه روزی شانسی این دختر رو تو خیابونی جایی میدیدم عین آب خوردن میاوردم به خانوادم معرفی میکردم ولی این جوری قضیه رو مطرح کردن خیلی سخته
علاقه مندی ها (Bookmarks)