به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 61
  1. #21
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    شنبه 13 مهر 92 [ 01:50]
    تاریخ عضویت
    1392-5-11
    نوشته ها
    123
    امتیاز
    429
    سطح
    8
    Points: 429, Level: 8
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 27 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دیگع دارم عادت میکنم بهش
    گاهی تنهایی تقدیر ما نیست ترجیح ماست

  2. #22
    Banned
    آخرین بازدید
    شنبه 19 دی 94 [ 18:27]
    تاریخ عضویت
    1390-10-12
    نوشته ها
    633
    امتیاز
    6,328
    سطح
    51
    Points: 6,328, Level: 51
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    2,084

    تشکرشده 1,278 در 497 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط nasriin نمایش پست ها
    البته آخرین بار که چاقو گذاشت حتی توهینم نکردم حتی تهدید به طلاقم نکردم
    عزیزم میشه یکم توضیح بدی منظورت از این جمله ای که گفتی چیه ؟ به خصوص توهین ...
    و اینکه چی میشد که شما رو کتک میزد ؟ و شما توی دعوا معمولا چی کار میکردی ؟
    همسرت بعد از دعوا چی کار میکرد ؟ نمیگفت چرا شما رو کتک میزنه ؟

  3. #23
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    شنبه 13 مهر 92 [ 01:50]
    تاریخ عضویت
    1392-5-11
    نوشته ها
    123
    امتیاز
    429
    سطح
    8
    Points: 429, Level: 8
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 27 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array
    غزیزم انقدر خستم که نمیدونم چی بگم فقط باید بگم که من تا حالا چندین مشاوره رفتم این سوال بلکه بیشترین از این هارو از من پرسیدن و به این نتیجه رسیدن که ایشون متاسفانه مشکل روحی داشتند لطفا کلا با آدم های سالم از نظر روانی ایشون مقایسه نکنید

    مثلا سر اختلاف سلیقه ایشون با من جدود یک هفته قهر میکردند دیگه با التماس گریه خودمو به مریضی ایشون با من حرف میزند با اینکه شاید حق با من بود ولی چون نمیتونستم تحمل کنم بهش محبت باج میدادم
    باور کنید بعضی وقتا آرزو داشتم باهام حرف بزنه فقط حرف نه قربون صدقه

    کلا آدم بسیار درونگرایی بود بسیار منم بیرون گرا نابود شدم

    - - - Updated - - -

    توهین برای من لعنتی هم توهین محسوب میشه خاک برسر هم توهین محسوب میشه و دایر لغات توهینم بخاطره تربیت خانوادگی از این لفاظ بیشتر نمیره
    خوب وقتی آدم میزنن توقع ندارین برم دستشو بببوسم بگن آوررین که منو میزنی
    ولی آخرین روز نمیدونم حالا انقدر که ترسیده بودم فقط گریه میکردم

    - - - Updated - - -

    بله بنده هم از احساس بلکه خود مطلقه بودن بدم میومده
    از اینکه بخواین فامیلمو صدا برنن نه فامیلی شوهرم برای صدا زدنم متنفر بودم
    ولی چی کار کنم از دست این دنیای نامرد

  4. #24
    Banned
    آخرین بازدید
    شنبه 19 دی 94 [ 18:27]
    تاریخ عضویت
    1390-10-12
    نوشته ها
    633
    امتیاز
    6,328
    سطح
    51
    Points: 6,328, Level: 51
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    2,084

    تشکرشده 1,278 در 497 پست

    Rep Power
    0
    Array
    متاسفانه شما خیلی خلاصه مشکلاتتون رو توضیح میدید ، اگر یکم حوصله کنید شاید بتونیم اینجا بهتون کمکی کنیم .
    عزیزم وقتی همسرتون شما رو کتک میزدند شما بهشون توهین میکردید ؟ فکر نمیکردید حرفایی که میزنید همسرتون رو بیشتر عصبانی میکردید تا اون هم شما رو شدیدتر کتک میزدند ؟
    من اصلا نمیگم بری دست همسرت رو ببوسی ، ولی توهین کردن هم توی اون لحظه راه حل مشکلات و کتک خوردن شما نبوده .
    مثلا سر همون اختلاف سلیقه میشه بیشتر توضیح بدی که چه حرفایی بینتون ردو بدل میشد که همسرتون تا اون حد عصبانی میشد ؟

  5. #25
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    شنبه 13 مهر 92 [ 01:50]
    تاریخ عضویت
    1392-5-11
    نوشته ها
    123
    امتیاز
    429
    سطح
    8
    Points: 429, Level: 8
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 27 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خیلی ممنونم که انقدر پیگیر زندگی من هستید
    نه عزیزم من توی 4 سال زندگی که کتک خورم شاید بگم دوبارش وقتی به من کتک میزدن توهین کردم اونم مثل لعنتی در همین حد
    حرف شما وقتی مصداق پیدا میکنه که من جواب و توهین میکردم که اصلا اینجوری نبود
    اختلاف سلیقه ینی اینکه پاشو بیا خونه خالم منم حالم واقعا بد بود نمیتونستم برم لباسمم نامناسب بود گفتم نمیام وسط خیابون منو زد من فقط گریه کردم اونم نه بلند بلند

    من به خاطره بیشتر همدردی اینو نوشتم والا کلی تا حالا مشاوره رفتم و گرفتم با آدمهایی که درس و تجربه در این زمنیه داشتن
    ولی بازم ممنونم
    امیدورام سر هیچکسی نیاد چون توی حرف راحته توی عمل......

  6. #26
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    شنبه 13 مهر 92 [ 01:50]
    تاریخ عضویت
    1392-5-11
    نوشته ها
    123
    امتیاز
    429
    سطح
    8
    Points: 429, Level: 8
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 27 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array
    تا حالا چندین بار خبر اوردن که تحت درمانن بعدا فهمیدیم دروغ بوده دروغ

    - - - Updated - - -

    این روزا زندگیم خیلی میاد جلو چشمام از اون اولش ینی هر جا میرم چند وقت پیش رفته بودم نزدیک خونه سابقم اونجایی که برای اولین بار اجاره کرده بودیم
    از نگاه به یک حانوم مطلقه
    به خیلی اتفاقا فک میکنم
    آخرش میگم کاش یه معجزه رخ بده برای زندگیم برگردم
    ﺩﻟﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﺗﻨﮓ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ “ﮐﻪ ﻧﺒﺎﯾﺪ” ﺗﻨﮓﺷﻮﺩ..
    ﺩﺳﺘﺎﻥ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ “ﮐﻪ ﻧﺒﺎﯾﺪ” ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ..
    ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﺍﺷﮏ ﻣﯿﺮﯾﺰﯼ “ﮐﻪ ﻧﺒﺎﯾﺪ” ﺑﺮﯾﺰﯼ..
    خدایا

    - - - Updated - - -

    سخــــــت است ببــــــازی !!!

    تمام زندگی

    تــــــمام احســــــاس

    پاکــــــت را.......


    و هنــــــوز نفهمــــــیده باشــــــی....


    اصــــــلا دوســــــت داشــــــت؟؟؟

    چرا منو دوست نداشت ؟
    باور کنید من مرد معتاد دیدم که حداقل توی زمان قهر مییومد پشت در خونه میشست تا فرزندشو ببینه
    چرا نیومد پسرشو ببینه ؟؟؟؟؟

  7. #27
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    شنبه 13 مهر 92 [ 01:50]
    تاریخ عضویت
    1392-5-11
    نوشته ها
    123
    امتیاز
    429
    سطح
    8
    Points: 429, Level: 8
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 27 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    امروز یه حسی دارم نمیدونم چیه ؟ولی عجیب
    امروز عذاب وجدان دارم که این حرفا رو حتی توی دنیای مجازی پشت اون گفتم
    هرچی بوده یه مدت با هم زندگی کردیم
    یه مدت نون نمکشو خوردم خیلی ناراحتم که اومدم اینجا این حرفا روزدم حتی باسه همدردی

    آخر سر دارم به این نتیجه میرسم که اصلا اون خوب منم خوب ولی به درد هم نمیخوردیم
    اخلاقهامون به همدیگه نمیخورد
    اول دوست داشتم نفرین کنم ولی
    براش دعا میکنم که حالش خوب بشه و شانس شروع یک زندگی خوب بدون من و پسرشو داشته باشه حداقل
    برای من همسری نکرد برای یک زن دیگه همسر باشه
    برای پسرش پدری نکرد برای پسر دیگه ای بتونه پدری کنه

    خدایا ببین

    - - - Updated - - -

    ییخشید مدیرت محترم سایت میشه تاپیک منو یا حذف کنید یا قسمت هایی که من صحبت کردم ویرایش کنید و حذف کنید

    - - - Updated - - -

    قايقي خواهم ساخت،
    خواهم انداخت به آب.
    دور خواهم شد از اين خاك غريب
    كه در آن هيچ‌كسي نيست كه در بيشه عشق
    قهرمانان را بيدار كند.


    قايق از تور تهي
    و دل از آرزوي مرواريد،
    هم‌چنان خواهم راند.
    نه به آبي‌ها دل خواهم بست
    نه به دريا-پرياني كه سر از خاك به در مي‌آرند
    و در آن تابش تنهايي ماهي‌گيران
    مي‌فشانند فسون از سر گيسوهاشان.

    هم‌چنان خواهم راند.
    هم‌چنان خواهم خواند:
    "دور بايد شد، دور."
    مرد آن شهر اساطير نداشت.
    زن آن شهر به سرشاري يك خوشه انگور نبود.

    هيچ آيينه تالاري، سرخوشي‌ها را تكرار نكرد.
    چاله آبي حتي، مشعلي را ننمود.
    دور بايد شد، دور.
    شب سرودش را خواند،
    نوبت پنجره‌هاست."

    هم‌چنان خواهم خواند.
    هم‌چنان خواهم راند.

    پشت درياها شهري است
    كه در آن پنجره‌ها رو به تجلي باز است.
    بام‌ها جاي كبوترهايي است كه به فواره هوش بشري مي‌نگرند.
    دست هر كودك ده ساله شهر، خانه معرفتي است.
    مردم شهر به يك چينه چنان مي‌نگرند
    كه به يك شعله، به يك خواب لطيف.
    خاك، موسيقي احساس تو را مي‌شنود
    و صداي پر مرغان اساطير مي‌آيد در باد.

    پشت درياها شهري است
    كه در آن وسعت خورشيد به اندازه چشمان سحرخيزان است.
    شاعران وارث آب و خرد و روشني‌اند.

    پشت درياها شهري است!
    قايقي بايد ساخت.
    قايقي بايد ساخت

  8. کاربر روبرو از پست مفید nasriin تشکرکرده است .

    بالهای صداقت (چهارشنبه 30 مرداد 92)

  9. #28
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 آذر 94 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,041
    سطح
    45
    Points: 5,041, Level: 45
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 699 در 298 پست

    Rep Power
    59
    Array
    اصلا هم کار بدی نکردی درددل کردی...
    آدم این حرف ها رو اینجا هم نخواد بزنه که پس دیگه چکار کنه؟ از غصه بترکه؟
    دوست خوب من خیلیییییی خوشحالم که اینقدر خودت رو دوست داری که به خاطر خودت داری کسی که اذیتت کرده رو میبخشی...لازمم نیست دعا کنی خوشبخت بشه !
    همین که ازش گذشتی کافیه.
    در حد توان و ظرفیت روحی خودت مایه بذار. اینکه داری آرزوی خوشبختی میکنی براش از توان روحیت خارجه.
    واگذارش کن به خدا.
    خدا خودش بهتر میدونه ایشون چقدر تو خطاهاش مقصره و بهتره تا چه حدی مجازاتش کنه و تا چه حدی شما تاوان خطایی ( اگر کردی ) رو بدی.
    میدونم سخته.
    اما وقتی یکی رو میسپری به خدا از ذهنت و قلبت در میاد و احساس سبکی میکنی.
    نمیدونی چقدررررررر خوشحالم که با خودت کنار اومدی تونستی درک کنی که این زندگی زندگی نیست داری راه خودت رو پیدا میکنی... یه ذره سوگواری هم طبیعیه.
    دختر خوب.
    چرا میگی ما هر دو خوب بودیم ولی اخلاقامون به هم نمیخورد؟
    اینجوری فکر کنی که داغون میشی ! بعد روز و شب به این فکر میکنی در آینده که کاش من اخلاقم رو با شوهرم مچ کرده بودم !!!! چطوری؟
    میخواستی تو هم بزنیش؟؟؟
    مشکل شما عدم تفاهم نیست. مشکل حاد ایشونه.
    زدن بده. هر مدلش.
    اما یکی از دست زبون مار زنش به تنگ میاد یکی میخوابونه زیر گوشش یکی بدون اینکه زنش آنچنان خطایی کرده باشه چاقو میذاره بیخ گلوش ! و فکر روان بچه 2 ساله رو نمیکنه....تو اولی میتونی بگی ما با هم جور نبودیم...! اما تو دومی....
    جوری فکر کن که اگه پس فردا یاد گذشته ات افتادی، احساس یه قربانی نیاد سراغت ! بلکه هروقت یاد گذشته کردی بگی : آفرین به نسرین که شهامت داشت یه راه غلط رو ادامه نده و راهش رو عوض کنه ! با تمام سختی هاش ! به خاطر پسرش ! به خاطر خودش !

  10. #29
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    شنبه 13 مهر 92 [ 01:50]
    تاریخ عضویت
    1392-5-11
    نوشته ها
    123
    امتیاز
    429
    سطح
    8
    Points: 429, Level: 8
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 27 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنونم عزیز که واقعا درست گفتید
    ویرایش توسط nasriin : چهارشنبه 16 مرداد 92 در ساعت 21:35

  11. #30
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    شنبه 13 مهر 92 [ 01:50]
    تاریخ عضویت
    1392-5-11
    نوشته ها
    123
    امتیاز
    429
    سطح
    8
    Points: 429, Level: 8
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 27 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array
    چند سالی واقعا احساس میکنم به استراحت احتیاج دارم احساس میکنم یه مدت روحم تنهایی میخواد تنهای تنها چون خیلی خسته شد توی زندگی

    برای آرامشم به نظرتون چی کار باید بکنم ؟
    البته باید سرگرمی یا یه کار مناسب برای خودم پیدا کنم
    چطوری روی نقطه های مثبت زندگیم تمرکز کنم از نقطه های بد دور بشم بهش فکر نکنم؟

    - - - Updated - - -

    منظور من زندگی که الان دارم من و پسرم و خانوادم


 
صفحه 3 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. خانواده ی شوهرم وشوهرم با مخفی کاری و دروغگویی منو احمق فرض میکنن!!!
    توسط پشیمانی در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: یکشنبه 09 آذر 93, 09:11
  2. عذاب وجدان در مورد دروغگویی
    توسط hello در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: جمعه 24 خرداد 92, 13:18
  3. دروغگویی همسر
    توسط Tinaa در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 13 شهریور 91, 18:11
  4. دروغگویی مادر شوهر
    توسط رنیا در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: شنبه 11 شهریور 91, 00:42
  5. دروغگویی همسرم
    توسط nature در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: شنبه 21 مرداد 91, 00:29

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:12 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.