به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 61
  1. #11
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 دی 94 [ 22:37]
    تاریخ عضویت
    1391-12-28
    نوشته ها
    868
    امتیاز
    9,210
    سطح
    64
    Points: 9,210, Level: 64
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,872

    تشکرشده 3,054 در 793 پست

    Rep Power
    0
    Array
    یعنی تا قبل از عقد هیچ شناختی نداشتین ؟

    تا قبل از عقد چه مقدار شناخت پیدا کردین و چه مدت و چند جلسه با هم صحبت کردین ؟

    ببخشید که وسط تاپیکتون این سوال رو می پرسم .

  2. #12
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    شنبه 13 مهر 92 [ 01:50]
    تاریخ عضویت
    1392-5-11
    نوشته ها
    123
    امتیاز
    429
    سطح
    8
    Points: 429, Level: 8
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 27 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اینجاست که به همه آقایون باید بگم هر کاری کردید کردید چه درست چه اشتباه ولی مرد باشید نزنید زیرش
    حداقل اندازه انقد مرد باشید

    - - - Updated - - -

    خوب بزراین از اول بگم وسط سربازیش اومد خواستگاری ما یک ساعت فقط با هم صحبت کردیم از چند نفر هم پرسیدیم ایشون تایید کردن ایشونو
    خانواده من نمیزاشتن بیشتر از این صحبت کنیم نمیدونم چرا واقعا ؟؟؟؟؟؟؟من فقط یک جلسه قبل از عقد با ایشون صحبت کردم خانوادشون میشناختیم ولی دورا دور
    بعد از اینکه شوهرم شد گفت بیا من اون موقع دو تابیت شعر برات گفته بودم توی سربازی آخه ما اون موقع فک میکردیم نامزدی ینی این
    بعد اون ادامه سربازی و ما در انتظارشون چند تا خواستگار عالی رو هم پروندیم البته تعصب بیجای خانوادم روی بعضی چیزا موجب شد
    بعدشم که اومدن دو هفته صیغه محرمیت که باور میکنید بخاطره آزمایش این حرفا اون موقع هم مامانم میگفت جلوش روسریتو برندارو عقد دائم

    - - - Updated - - -

    خانوادها ازتون خواهش میکنم به جواناتون اگر مذهبی متعصب هستید انقدر گیر ندید بزارید درست همدیگرو بشناسند
    بزارید بدون هیچ چیزی چند بار با هم صحبت کنن باور کنید گناه نداره گناه اون موقع داره که بخاطره ندونم کاری شما این دوتا خدای ناکرده بخوان جدا بشن

    - - - Updated - - -

    بدون هیچ عقدی چند بار با هم صحبت کنن

    - - - Updated - - -

    خودشون با اندازه کافی رشد عقلی و فکری کردن که توی چهار چوب با هم باشن خودشون انقدر بزرگ شدن که میخوان مستقل بشن پس چرا؟؟؟؟؟؟

  3. 2 کاربر از پست مفید nasriin تشکرکرده اند .

    omid65 (جمعه 11 مرداد 92), بالهای صداقت (چهارشنبه 30 مرداد 92)

  4. #13
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 آذر 94 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,041
    سطح
    45
    Points: 5,041, Level: 45
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 699 در 298 پست

    Rep Power
    59
    Array
    خب پس جای نگرانی نیست... چون تصمیم قطعیت رو گرفتی.
    در مورد اینکه خونواده میخوان شوهرت درخواست طلاق بده ....من درکت میکنم. اینطوری بهتره.
    و مطمئن باش ایشون این کارو میکنه.
    اما الان مهم خود شمایی...تو این 4 سال آسیب های روحی زیادی دیدی که زمان میبره تا التیام پیدا کنن و خودتو پیدا کنی.
    اینکه به فکر پسرت هستی خیلی خوبه...اما به این فکر کن که پسرت تو چه شرایطی بهتر تربیت میشه؟؟؟ اینکه شما و پدرش زیر یک سقف باشین و هرروز شاهد کتک خوردن مادرش باشه و با صحنه هایی بزرگ بشه که یه انسان سالم رو روانی میکنه...
    و در آینده معلوم نیس با اون اعصاب داغون از کجاها سر در میاره و چه آینده ای داره؟ یا اینکه پدر و مادرش رو جداگانه ببینه اما نبینه چه شکنجه هایی رو مادرش تحمل میکنه...
    ببین عزیزم من خودم کسی ام که هرکی میگه طلاق میگم نه باز هم فکر کن... قاطعانه تصمیم بگیر....عجله نکن.
    اما شما یه سال جدا شدی...
    در ثانی چیزایی که از شوهرت گفتی واقعا شرایط سختی رو ایجاد کرده ... داغون میشی...
    تنهایی بعد از طلاق خیلی آسیبش کمتره از زندگی مشترک این مدلی...
    تحصیلاتت چیه؟
    نگران شرایط بعد از طلاق نباش. سخته اما گذراست. زندگی با شوهرت هم سخته اما گذرا نیست. یه عمره.

  5. کاربر روبرو از پست مفید گل آرا تشکرکرده است .

    بالهای صداقت (چهارشنبه 30 مرداد 92)

  6. #14
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    شنبه 13 مهر 92 [ 01:50]
    تاریخ عضویت
    1392-5-11
    نوشته ها
    123
    امتیاز
    429
    سطح
    8
    Points: 429, Level: 8
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 27 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مرسی عزیز
    من فوق دیپلم هستم البته میخوام انشاالله برای یه رشته که دوست دارم شروع کنم درس خوندن

    - - - Updated - - -

    حال من خوبه بیشتر وقتی کسی همینجوری از رو هوا راجع به زندگیم نظر میده داغون میشم
    نمیدونم چی کار کنم که این حساسیت از خودم دور کنم آخه خیلی زجر کشیدم تو اون زندگی نمیتونم ببنم کسی همینجوری راجع به من نظر میده

  7. کاربر روبرو از پست مفید nasriin تشکرکرده است .

    omid65 (جمعه 11 مرداد 92)

  8. #15
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    شنبه 13 مهر 92 [ 01:50]
    تاریخ عضویت
    1392-5-11
    نوشته ها
    123
    امتیاز
    429
    سطح
    8
    Points: 429, Level: 8
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 27 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ببخشید مدیریت سایت میشه اسم تاپیکم این همسرم رو حذف کنید
    ببخشید من اعصابم خورد میشه می بینم
    میشه بنویسید اختلالات روحی یک آقا
    یا دروغگویی و اختلالات روانی

  9. #16
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 آذر 94 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,041
    سطح
    45
    Points: 5,041, Level: 45
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 699 در 298 پست

    Rep Power
    59
    Array
    احساس منفیت قابل درکه.
    سعی کن حرف های بقیه رو نشنوی. این خودتی که مسئول حال خوب یا بد خودت هستی...
    خب اگه تصمیمت به طلاق جدیه و میدونی در آینده جدا میشی، و اینقدر روحیه بالایی داری که با این مسئله کنار اومدی، از همین الان شروع کن به ساختن...
    چرا روزها و ساعتهات به انتظار برای طلاق و فکر و خیال و غصه بگذره؟
    تحصیلاتت رو پرسیدم برای اینکه بدونم میتونی یه کار مناسب برای خودت جور کنی که شاغل باشی؟
    هم از نظر مالی مستقل میشی هم اینکه ذهنت مشغول میشه و کمتر درگیر فکر و خیال میشی... یا اگه شرایطش رو نداری مطالعه کن که کنکور شرکت کنی..
    آفرین. خیلی خوبه که برای زندگیت برنامه و هدف داری.
    مطمئن باش هیچ وقت برای شروع دوباره دیر نیست. خوب زندگی کردن خیلی مهمه.

  10. 2 کاربر از پست مفید گل آرا تشکرکرده اند .

    نیلا (چهارشنبه 30 مرداد 92), بالهای صداقت (چهارشنبه 30 مرداد 92)

  11. #17
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    شنبه 13 مهر 92 [ 01:50]
    تاریخ عضویت
    1392-5-11
    نوشته ها
    123
    امتیاز
    429
    سطح
    8
    Points: 429, Level: 8
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 27 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ببخشید نمیدونم میتونید درک کنید حس مادر بودنو
    پسر من از هفت ماهگی صحبت میکرد ولی بعد از اون اتفاق یه جورایی لکنت گرفت چند ماه بعد از آمدن به خونه پدرم افسرده بود تازه الان حالش داره خوب میشه

    اون اوایل خانوادم وقتی بخاطره خنده صداشون میرفت بالا پسرم میرفت یه گوشه می لرزید گریه میکرد
    کسی به عنوان شوخی یواش به من میزد پسرم جیغ میزد گریه میکرد یا منو داداشام دنبال بازی میکردیم پسرم تا میدید یه جا وامیساد گریه میکرد ولی الحمدالله الان حالش خیلی بهتره
    ویرایش توسط nasriin : جمعه 11 مرداد 92 در ساعت 22:55

  12. #18
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    شنبه 13 مهر 92 [ 01:50]
    تاریخ عضویت
    1392-5-11
    نوشته ها
    123
    امتیاز
    429
    سطح
    8
    Points: 429, Level: 8
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 27 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array
    یه مسئله دیگه هم که هست اینکه تعریف از خود نباشه من خودم همیشه سنگ صبور همه بودم تنهایی هر کی که میتونستمو پر میکردم با خندم با دلداری با صحبت ولی الان خودم به شدت احساس میکنم که تنهام خیییییییییییییییییییییییی یییلی تنها خودم با ذکر ائمه اگر بتونم دلمو محکم میکنم ولی بازم کم میارم
    نمیدونم چی کار کنم
    برام خیلی دعا کنید توی این روزها
    تنهای بی سنگ صبور خونه سرد سوت کور
    توی شبات ستاره نیست موندی راه چاره نیست
    اگر چه هیجکس نیومد سر به تنهاییت نزد
    اما تو کوه درد باش طاقت بیار مرد باش


    رفیق من سنگ صبور غمهام
    به دیدنم بیا که خیلی تنهام

    هیچکی نمیفهمه چه حالی دارم
    چه دنیای رو به زوالی دارم

    مجنونمو دلزده از لیلیا
    خیلی دلم گرفته از خیلیا

    نمونده از جوونیام نشونی
    پیر شدم پیر تو ای جوونی

    تنهای بی سنگ صبور
    خونه ی سرد و سوت و کور

    توی شبات ستاره نیست موندی و راه چاره نیست

    اگرچه هیچکس نیومد سری به تنهاییت نزد

    اما تو کوه درد باش طاقت بیار و مرد باش

    تنهای بی سنگ صبور
    خونه ی سرد و سوت و کور

    توی شبات ستاره نیست
    موندی و راه چاره نیست

    اگر بیای همونجوری که بودی
    کم میارن حسودا از حسودی

    صدای سازم همه جا پر شده
    هر کی شنیده از خودش بیخوده

    اما خودم پر شدم از گلایه
    هیچی ازم نمونده جز یه سایه

    سایه ای که خالی از عشقو امید
    همیشه محتاجه به نور خورشید

    تنهای بی سنگ صبور
    خونه ی سرد و سوت و کور

    توی شبات ستاره نیست
    موندی و راه چاره نیست

    اگرچه هیچکس نیومد سری به تنهاییت نزد

    اما تو کوه درد باش طاقت بیار و مرد باش...
    ویرایش توسط nasriin : شنبه 12 مرداد 92 در ساعت 02:12

  13. #19
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 آذر 94 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,041
    سطح
    45
    Points: 5,041, Level: 45
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 699 در 298 پست

    Rep Power
    59
    Array
    اوووووووو... چه شعر بلند بالایی...

    من مادر نیستم عزیزم.

    ولی بدون اینکه مادر باشم بهت گفتم بچه ای که شاهد کتک خوردن مادرشه اونم به این شکل !!!!! آینده درستی نداره. و مطمئن باش مشکلاتش بیشتر از مشکلات بچه های طلاقه... تا همین جاش هم کلی اذیت شده طفلک... از این به بعد اوقات خوبی براش رقم بزن.

    تو تنها نیستی.
    میدونی چرا؟ چون تنهایی ربطی به حضور کسی نداره. تنهایی یه حسه مثل خوشبختی مثل بدبختی که از درون آدم شکل میگیره.
    با شوهرت بودی به لحاظ فیزیکی تنها نبودی یکی پیشت بود اما از درون چی؟ احساس تنهایی نمیکردی؟

    تو خونواده داری، پسر داری، حتی اگه برات شرایط ازدواج مجدد فراهم نشه هم تنها نیستی. پسرت هست.
    پسری که با دیدن روزهای سخت مادرش تا همیشه قدرش رو میدونه.

    ای کاش اینجور نمیشد. اما حالا که شده. میخوای بقیه عمرت رو با حسرت و غصه بگذرونی یا اینکه تلاش کنی برای بهتر بودن و بهتر شدن زندگیت؟
    برو سر کار، مستقل شو، به خودت و پسرت حسابی خوش بگذرون.
    و سعی کن حضانت بچه ات رو بگیری. به هر قیمتی.

  14. #20
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    شنبه 13 مهر 92 [ 01:50]
    تاریخ عضویت
    1392-5-11
    نوشته ها
    123
    امتیاز
    429
    سطح
    8
    Points: 429, Level: 8
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 27 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنونم عزیزم
    برام دعا کنید بتونم حضانت پسرم بگیرم البته یه راه حل دیگه هم هست که بتونم پسرم بگیرم که البته اونم راه حلی است
    ولی طبیعی که من تو این شرایط احساس تنهایی کنم و یه جورایی به روحم این حق میدم کم کم باید بهاش کنار بیاد
    خوب باید یه جورایی سرگرم بشم برام دعا کنید یه کار خوب بتونم پیدا کنم

    - - - Updated - - -

    البته به قول شما من مدتهاست که تنهام
    ویرایش توسط nasriin : شنبه 12 مرداد 92 در ساعت 14:48


 
صفحه 2 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. خانواده ی شوهرم وشوهرم با مخفی کاری و دروغگویی منو احمق فرض میکنن!!!
    توسط پشیمانی در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: یکشنبه 09 آذر 93, 09:11
  2. عذاب وجدان در مورد دروغگویی
    توسط hello در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: جمعه 24 خرداد 92, 13:18
  3. دروغگویی همسر
    توسط Tinaa در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 13 شهریور 91, 18:11
  4. دروغگویی مادر شوهر
    توسط رنیا در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: شنبه 11 شهریور 91, 00:42
  5. دروغگویی همسرم
    توسط nature در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: شنبه 21 مرداد 91, 00:29

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:05 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.