موضوع: به شدت احساس تنهایی میکنم و نیاز به همدم دارم

آخه tara ی عزیزم من خانوادم موافق این نیستن که دختر وارد این سایت ها بشهموندم جیکار کنم بخدا

بابا همین پارسال مدرک فوق لیسانسمو گرفتم بخدا
آقا mohammad شما که مردین کمکم کنید
آخه چیکارکنم؟بخدا از اخلافیات چیزی کم ندارم
بخدا از خانمی و خونه داری چیزی کم ندارم
بخدا از ظاهر از 80%اونایی که ازدواج کردن بهترم
زیاد قد بلند نیستم ولی آخه اون هم دختر کوته قد که ازدواج مردن چی؟خوب منم مثل اونا.الان اکثرا قدشون تقریبا کوتاه حتی به یه خانی که تاپیک زده بود که قدش کوتاهه همه گفته بودن که مشکلی نیست

100 تا جا رفتم واسه کار ولی نشده دیگه
کل فامیلو جمع کنی 3 تا پسر توش نیست که اونام نخواستنم اگه میخواستن میومدن جلو
درسته خیلی دختر مجرد به سن من هست ولی آخه مگه میشه تو 27 سال یه مردپیدا نشه که منو بخواد؟اینه که تا این حد منو اذیت میکنه.
همین آقا mohammadبلافاصله گفت حتما یه مشکلی داری
بخدا هیچ مشکلی ندارم همینه مه انقد داغونم
اگه جلف بودم یه چیزی
بیسواد بودم یه چیزی
بی نزاکت بودم یه چیزی
امل بودم یه چیزی
بی خانواده بودم یه جیزی
فقط خدا میخواد من اینجوری بدبخت باشمتو این دنیا نذاشت خوشی ببینم تو اوندنیام که دیگه هیچی
بخدا دلم برای جوونی از دس رفتم میسوزه
خدا نذاشت مثل بقیه ازش لذت ببرم
نزااااااااااشت

خیلی وقتا تو خونه بهم گفتن کسی نمیخواددخصوصا دداشم وقتی یه چیز ازش میخوام میگه الان باید بچه داشتی و شوهرت این کارو واست میکرد
بابام به مامانم میگه این چرا ازدواج نمیکنه
آخه مگه دست خودمه؟بخدا خجالت میکشم
موندم حیرونو سرگردان
کسی درکم نمیکنهودوستام هر روز زنگ میزنن بعد احوال پرسی میگن ازدواج نکردی میگم نه.میگه وااااا چرا؟
خواهشا مسولین هم یه سر به این تاپیک بزنن

بهار جان واقعا درکت میکنم چی میگی
ولی قوی باش - خودتو دست کم نگیر
نذار اینقدر ضعیف شی تا اگه یکی اومد خواست آشننا شه عنان اختیار و از دست بدی - نتونی احساست رو کنترل کنی و سرنوشت منو داشته باشی
وابسته شدم .. بخوام جدا شم ضربه میخوورم ...چقد باید به خودم زمان بدم تا ترمیم شم که اگه کسی سر راهم قرار گرفت بهش فکر کنم