به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 63
  1. #21
    Banned
    آخرین بازدید
    شنبه 19 دی 94 [ 18:27]
    تاریخ عضویت
    1390-10-12
    نوشته ها
    633
    امتیاز
    6,328
    سطح
    51
    Points: 6,328, Level: 51
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    2,084

    تشکرشده 1,278 در 497 پست

    Rep Power
    0
    Array
    گل آرا جون بهت تبریک میگم که تونستی شرایط رو کنترل کنی . آفرین . من برات دعا کردم . انشاا.. که مشکلات شما و تمام بچه های تالار حل شه . برای منم دعا کنید یادتون نره .بوووووووس

  2. 2 کاربر از پست مفید tamanaye man تشکرکرده اند .

    گل آرا (پنجشنبه 10 مرداد 92), صاعد (پنجشنبه 10 مرداد 92)

  3. #22
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 آذر 94 [ 23:23]
    تاریخ عضویت
    1392-3-07
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    312
    امتیاز
    3,323
    سطح
    35
    Points: 3,323, Level: 35
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    1,117

    تشکرشده 633 در 254 پست

    Rep Power
    42
    Array
    گل آرا خانم عزیز خواستم به اطلاعتون برسونم که لینک پرداخت اینترنتی فعلا" خرابه و باید از دو روش دیگه برای پرداخت اشتراک استفاده کنید.

  4. 2 کاربر از پست مفید shapoor تشکرکرده اند .

    گل آرا (پنجشنبه 10 مرداد 92), صاعد (پنجشنبه 10 مرداد 92)

  5. #23
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 92 [ 14:29]
    تاریخ عضویت
    1392-2-02
    نوشته ها
    232
    امتیاز
    1,214
    سطح
    19
    Points: 1,214, Level: 19
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    128

    تشکرشده 214 در 130 پست

    Rep Power
    35
    Array
    گل آرا جان،مطمئن باش اگر شوهرت یه انسان سالمه که مشکل اخلاقی خاصی نداره دیگه همه چیز فقط به خودت بستگی داره.باید ببینی مشکل از کجاست و کجای راهو داری اشتباه میری.این بار گذشت اما دیگه هیچ وقت نذار کار به اینجا برسه.
    البته الان شرایط کاری همسرت خیلی کارو سخت کرده و درکت میکنم چقدر این بی برنامگی شوهر آزاردهنده ست.واقعا تحملش سخته .ریشه خیلی از مشکلات مطمئن باش همینه.انشاالله این مسئله زودتر حل شه.

  6. 2 کاربر از پست مفید reyhan تشکرکرده اند .

    گل آرا (پنجشنبه 10 مرداد 92), صاعد (پنجشنبه 10 مرداد 92)

  7. #24
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 بهمن 92 [ 21:59]
    تاریخ عضویت
    1391-6-26
    نوشته ها
    286
    امتیاز
    270
    سطح
    5
    Points: 270, Level: 5
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered250 Experience Points
    تشکرها
    1,336

    تشکرشده 1,148 در 268 پست

    Rep Power
    40
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط گل آرا نمایش پست ها
    دیشب هم یک شب بحرانی بود. نمیدونم درست بحران رو مدیریت کردم یا نه؟؟؟
    دیشب قرار شد بیاد که شرایط طلاق توافقی رو بنویسیم قبل از اومدنش کلی اس ام اس داد که تو به اینجا رسوندی... تو گیر میدی... تو فلانی...
    بعدم کلی اس ام اس که خوب فکر کن !!! شرایطتت برای توافق چیه؟؟؟ فکر کن که پشیمون نشی... من میام ال میکنم بل میکنم.
    یه ذره ترسیدم اما گفتم من دختر بچه 19 ساله نیستم که تو دلم رو خالی کنی. بگی طلاق میگم باشه.
    اما گفتم هرررچی میشه بشه. منم کلافه شدم بس که کج دار و مریز !!! باهاش کنار اومدم.
    از در که اومد خیلی عصبانی بود !!! گفت قلم کاغذ بیار. آوردم.
    گفت شرایط توافق رو بنویس.
    منم بند به بند که میگفت نوشتم و امضا زدم. نه از ترس ! میخواستم ببینم تهش میخواد چکار کنه؟؟؟
    بعد گفت منم مثل تو ناراحتم اما چاره ای نیست. 1000 بار گفتم گیر نده ولی مگه گوش میدی؟؟؟ دیگه خسته ام کردی.
    منم گفتم من گیر میدم چون تو اذیتم میکنی.
    اگه قراره کاری به کارت نداشته باشم تو هم نباید کاری به کارم داشته باشی... برو دانشگاه...نرو دانشگاه... تو برو... اون بیاد...
    گفت من یک کلمه میگم !
    منم گفتم همون یک کلمه اعصابم رو به هم میریزه. راحتم بذار.
    گفت چرا بحث میکنیم؟ ما که میخوایم جدا بشیم !!! گفتم خودت شروع کردی من که حرفی ندارم !
    بعدم رفتم حموم.
    اومد نذاره ! گفتم چیه؟ خیال کردی به خاطرت خودکشی میکنم؟؟؟ گفت به خاطر من نه ولی خودتو میکشی بری پیش بابات خوشبخت بشی...
    گفتم من تو همین دنیام بلدم خوشبخت زندگی کنم.
    از حموم اومدم دیدم تو یه برگه منظم نوشته همه شرایط رو دقیق و قانونی... حتی لیست جهیزیه که باید ببرم !!! امضا هم زده. گفت تو هم یه نسخه بنویس امضا بزن.
    گفتم باشه. نوشتم.
    اینقدر همه چی دقیق و قانونی بود که داشتم مطمئن میشدم که فردا همه چی تموم میشه اما به هر قیمتی بود نذاشتم اشکم بیاد.
    شام کشیدم. خوردیم. گفت مرسی که قبول کردی هر دومون خلاص میشیم.
    گفتم خواهش میکنم.
    گفت من بی رحم نیستم. اما چاره دیگه ای هم هست؟؟؟ ما نمیتونیم حرف هم رو بفهمیم. مجبوریم طلاق بگیریم. هر کی بره پی زندگی خودش.
    گفتم موافقم.
    گفت نمیخواستم اینجوری نارحتت کنم سخته ولی مجبورم.
    منم گفتم دوست داری التماس کنم که منو طلاق ندی؟؟؟ خواهش کنم؟؟؟ ناله کنم؟؟؟ نه. مشکلی ندارم.
    گفت پس تو هم راضی هستی؟
    گفتم آره.
    بعد از غذا هم رفتم نماز بخونم. گفت نماز شکر بخون !!! منم میخونم. دیگه راحت شدم از دستت....
    گفتم من مثل تو دیوانه نیستم که شکر کنم ! خدا خودش میدونه داره چکار میکنه.
    اومدم ظرف بشورم، اومد گفت ولی حیف شد دست پختت خیلی خوب بود دلم تنگ میشه. بعدم گفت زندگی همینه یه روز شروع میشه یه روزم تموم میشه.
    با لبخند گفتم آره... فردا تموم میشه.
    بعد گفت الانم میشه تمومش کرد همه چی رو ... بعد هرچی زحمت کشیده بود رو پاره کرد و ریخت دور و بغلم کرد و ....
    ولی هررررکار کردم بتونم بهش ابراز محبت کنم نتونستم.
    خیلی جدی گفتم ولی برای من تموم شده است. حتی اگه فردا نریم. گفت چرا؟ گفتم چون این چیزا شوخی بردار نیست.
    گفت ولی من شوخی نکردم.
    گفتم منم کاملا جدی ام.
    بعدش اومد دوباره....ولی مگه من همینجوری ولت میکنم بری؟؟؟
    اما من خیلی جدی بودم نمیتونستم بزنم به در شوخی. سخته. کلی قلبم گرفته بود که اینجوری با احساس من بازی میکنه.
    گفتم ولی من ولت کردم. آزادی.
    بعدم قیافه نگرفتم. نرفتم تو اتاق. تو همون هال نشستم پای لپ تاپ حتی براش جوک خوندم و خندیدیم.
    امروزهم بیدار شدم رفتم دنبال کارام.
    دیگه هم هرگز بهش نمیگم کجایی؟ کی میای؟ با کی میری؟ این کی بود؟
    خودش ساعت 3 بیدار شد و گفت پریشب تو ماشین خوابیدم تا صبح ( من و دوستام خونه بودیم) الانم دارم میرم سر پروژه. شنبه هم جلسه است که تکلیف کار معلقش معلوم بشه. گفتم اگه تونستی بیا دفاعم. دوست دارم باشی.
    آخه دفاع منم شنبه است.
    ....
    سرتون رو درد آوردم.
    اما نمیدونم برخوردم درست بوده یا نه... الان احساس خوبی دارم. حس میکنم نمیتونه الکی بگه برو...نرو...بهونه بگیره.
    ولی نمیدونم چه کار کنم که وضعیت به همین منوال بمونه؟؟؟
    ....
    میدونم صبا جان. دقیق حرفتو میفهمم. و چقدر خوشحالم که دقیق فهمیدی....اختیار زندگی دو نفره ما دقیقا دست منه.
    منم که حتی میتونم کنترل کنم با کی رفت و آمد داشته باشیم اما راهش آسون نیست.
    همیشه خوب بودن و همیشه کنترل کردن برام خیلی سخته... دیشب که تونستم اونقدر محکم رو حرفم بمونم و ابراز محبتش رو بی جواب گذاشتم ، خیلی حسم خوب شد. خیلی تخلیه شدم. دلم میخواد همیشه اینجوری باشه. همیشه شعبون یه بار هم رمضون !!!
    اما نمیدونم چه طوری؟؟؟؟
    ...
    فقط میدونم راهش همیشه کوتاه اومدن و مراعات کردن نیست.

    - - - Updated - - -

    ببخشید قرار شد که بحث این تاپیک به رابطه دو نفره ما کشیده نشه ....
    قرار شد رو خودم کار کنم.
    میخوام مشترک بشم نه کاربر معمولی. از این طریق میتونم با کارشناس ها در ارتباط باشم؟
    تو کدوم انجمن ثبت نام کنم؟ آزاد یا غیر آزاد؟؟؟
    در ثانی چه طور مشخص کنم که تو کدوم انجمن ثبت نام کردم؟ مثلا 10 تومن شارژ تو انجمن آزاد شارژ 1 ماهه اما تو سایر انجمن ها شارژ 3 ماه.
    تو ویرایش اطلاعات هم که میرم که عکس بذارم یا امضای شخصی داشته باشم، اجازه دسترسی ندارم. درصورتیکه اعضای عادی هم میتونن این کارو بکنن.
    لطفا راهنماییم کنین.

    - - - Updated - - -

    راستی دوستان یه خواهشی دارم.
    اگه ممکنه امشب که شب قدره خیلی برای ما دعا کنید. برای کار همسرم. دیگه داره 2 سال میشه که کارش معلقه....
    حس میکنم آخراشه...شنبه یه جلسه مهم داره که بعد از دوسال کشمکش معلوم بشه میخوان چکار کنن؟؟؟ اخراجش کنن یا اینکه بگن بیا فلان جا...
    خواهش میکنم دعا کنین.
    دفاع من خیلی مهم نیست...از عهده اش بر میام. اما کار شوهرم دست خودش نیست. اگه کارش درست بشه خیلی از مشکلاتمون حل میشه.
    من هم به یادتونم.
    یه دوستی پرسیده بود تو که میگی مذهبی نیستی چرا میگی امامزاده میرم و ...
    منظورم رو بد رسوندم.
    من مذهبی سخت گیر نیستم. چادری نیستم. راحت لباس میپوشم. خرم سلطان هم می بینم
    اما نمازم هم میخونم. روزه هم تا وقتی در توانم باشه میگیرم. امامزاده هم میرم... به خیلی چیزها هم اعتقاد دارم. عقاید شوهرم هم عین خودمه.
    امشب هم به یاد خیلی ها هستم. شما هم به دعا کنید کار شوهرم درست بشه.
    وااااای گل آرا جان چقدر عکس العملت در قبال کار شوهرت خوب بود
    من وقتی داشتم این نوشته ها رو می خوندم از فکر اینکه شوهرت میگه بریم طلاق بگیریم گریه ام گرفته بود
    خیلی خوب توانستی خودتو کنترل کنی
    بهت تبریک میگم

  8. 2 کاربر از پست مفید shabe niloofari تشکرکرده اند .

    گل آرا (پنجشنبه 10 مرداد 92), صاعد (پنجشنبه 10 مرداد 92)

  9. #25
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 آذر 94 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,041
    سطح
    45
    Points: 5,041, Level: 45
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 699 در 298 پست

    Rep Power
    59
    Array
    ممنون دوستان.
    از لطف همه متشکرم.
    الان نزدیک به 2 ساله که همسرم به طور میانگین تا ساعت 1 ظهر خوابه، 3 از خونه میره بیرون و 10 شب میاد خونه. گفتم به طور میانگین!
    چون یه روزهایی بوده که صبح زود هم رفته (خیلی کم) . یه روزهایی بوده عصر اومده خونه.
    و اما من.
    خانم های متأهل میتونن درک کنن من تو چه اوضاع اسفباری زندگی کردم. بدجوری این مشکل رو اعصاب من بوده.
    تو این مدت من همه راهها رو امتحان کردم.
    یه مدت برنامه ام رو با اون تنظیم کردم. 2 شب میخوابیدم 2 ظهر بیدار میشدم. نشد.
    یه مدت 11 شب میخوابیدم فرداش 8 صبح میرفتم دانشگاه تا عصر علاف میموندم که از خونه که رفت بیرون برم خونه. نشد.
    یه مدت 8 صبح بیدار میشدم تا 2-3 یواشکی گریه میکردم. نشد.
    یه مدت میذاشتم میرفتم شهرستان یکی دو هفته میموندم. نشد. هیییییییییییییییچ راهی نیست.
    غیر از اینکه صبح تا شب دعا کنم که خدایا کمک کن کارش درست بشه راهی نیست و می بینم که درست نمیشه. بعد فکر میکنم خدا داره اذیتم میکنه و به قول صبا حس قربانی بودن میاد سراغم و افسردگی حاد میگیرم.
    به خاطر شرایط بدی که داره زندگی ما ایزوله شده. نه جایی میریم نه کسی میاد. تنهای تنها.
    مامانم پارسال و پریسال تابستون میومد اما هربار با دلخوری برمیگشت. مدام رو مخم بود که چشه؟ چرا نمیره سرکار؟ معتاده؟ منم به اون گیر میدادم و جلو مامانم دعوا میشد و مامانم با دل شکسته برمیگشت.
    امسال یک بار هم تعارف نکردم مامان بیا خونه ما... خیلی شرایط بدیه. و تحملش سخت تر هم شده چون کش اومده.
    و من از یک چیز خیلی میترسیدم.
    حس میکنم این فراغ بال و این نبودن تو چارچوب اداره شوهرم رو بدعادت کرده. یه جورایی خوشش اومده و از این وضعیت راضیه و از خداشه اخراجش کنن. تا بتونه تا لنگ ظهر بخوابه و عصری دوساعت بره سر یه پروژه و بعدم شب بیاد خونه.
    اما بهش گفتم.
    وقتی خیلی برای طلاق اصرار داشت !!! بعد هم دید من از اون قاطع ترم حرفش رو پس گرفت، گفتم من با خودم عهد کرده بودم صبر کنم کارت درست بشه یه مدتی منظم بری سرکار اگه حالت خوب شد و از گیرات کم شد، که هیچ.
    اما اگه این روند منظم سرکار رفتن باعث نشد از گیرات کم بشه و کماکان اخلاقت همین بود، جدا بشم.
    حالا که اصرار داری فردا جدا بشیم و انداختیش جلو، حرفی نیست.
    حالام افسرده ام.
    تمام این افکار منفی و این همه گیر دادن خودم سر این قضیه است. با اینکه هیچی ازش ندیدم، نه دود نه رفیق بازی نه هیچی... اما چون نمیره سرکار هم فکر میکنم معتاد شده هم فکر میکنم بی مسئولیته هم فکر میکنم سرخوشه !!! دنبال دوست و رفیقه !!!
    در صورتیکه اون شب که دعوا شد، و من و دوستام اومدیم خونه ما بمونیم، حتی یه دوست مجرد نداشته شب بمونه پیشش و تو ماشین خوابیده تا صبح.
    ...
    یاد خاطرات اوایل عقدمون که میفتم خیلی غصه میخورم.
    7 صبح زنگ میزد به گوشیم بیدارم میکرد که برم دانشگاه خودشم میرفت سر کار. 4 کارش تموم میشد. گاهی هم میموند تا 7 عصر اضافه کاری. شب که میرفتیم بیرون از خستگی نمیتونست رانندگی کنه...
    اما ازوقتی که سر زندگی خودمون اومدیم، یه روز صبح با هم صبحانه نخوردیم که با عجله بریم برسیم به کارمون و عصری برگردیم.
    آرزویی که برای من شده تمنا !!!
    در صورتیکه خواسته عجیب غریب و دور از انتظاری نیست. همین باشه، برای من یک دنیا ارزش داره.
    ولی حیف.

  10. #26
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 92 [ 14:29]
    تاریخ عضویت
    1392-2-02
    نوشته ها
    232
    امتیاز
    1,214
    سطح
    19
    Points: 1,214, Level: 19
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    128

    تشکرشده 214 در 130 پست

    Rep Power
    35
    Array
    یه چیزی به ذهنم رسید.اینکه مگه همه آدما شغل دولتی دارن.خیلیها شغلشون آزاده و ساعت کاری مشخصی نداره.چرا خودش برا خودش ساعت کاری مشخصی تعیین نمیکنه.حالا نه مثل اداره اینقدر دقیق اما میشه یه کم منظم تر بود.نمیشه کمکش کنی که این اتفاق بیفته یا اینکه خودش اصلا نمیخواد؟

  11. #27
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    سلام
    یه چیزی به ذهنم رسید که گفتنش برام سخته اما می دونم بهت کمک می کنه
    خیلی سخته بخوای کسیو که فقط از پشت مانیتور نوشته هاش رو می خونی نقد کنی امیدوارم بتونم منظورم رو بدون ناراحت کردنت بگم

    من تقریبا از اولین تاپیکت می خوندمت تا حالا، اگه تو تاپیک های دیگه هم پست بذاری و ببینم میخونم
    برداشت نسبی من از شخصیتت این بوده:
    گل آرا خودش هم تا حدودی عصبی هست، زبان سرخ و گاهی اوقات گزنده ای داری که اگر طرفت در شرایط مناسبی نباشه عصبی تر و جری ترش میکنه و ترغیبش میکنه به لجبازی.
    گل آرا پشتکار خوبی داره، اما زوم کردنش رو بعضی مسائل نقش ذره بینی رو بازی میکنه که زیر نور آفتاب بگیریش رو یه تکه کاغذ.
    گل آرا درک خوبی از شرایط داره، اما شاید گاهی اوقات توقعش سریع تر از درکش حرکت میکنه.
    و اینکه گل آرا بخاطر تلقین اطرافیان و ... خودش رو برتر از شوهرش میدونه و این حس به همسرش منتقل شده.

    امیدوارم برداشت هام درست یا غلط اسباب ناراحتیت نشه.


    خیلی از شغل ها هستند که فقط عصرکار یا شب کار هستند مشابه ساعاتی که همسر شما خارج از خونه هست و طبعا مرد زمانی که خونه هست بخش عمده اش رو استراحت میکنه یا می خوابه، به نظرت همه ی اون زندگی ها اینقدر تنش دارند؟
    ویرایش توسط صبا_2009 : پنجشنبه 10 مرداد 92 در ساعت 18:07

  12. کاربر روبرو از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده است .

    گل آرا (پنجشنبه 10 مرداد 92)

  13. #28
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 آذر 94 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,041
    سطح
    45
    Points: 5,041, Level: 45
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 699 در 298 پست

    Rep Power
    59
    Array
    ریحان جان بهش گفته ام.
    اما میگه من هیییچ کار دیگه ای نمیکنم تا وقتی که تکلیف من و این سازمان مشخص نشه. یا باید به فلان جا منتقلم کنن یا اخراجم کنن که تکلیفم رو بدونم و برم سراغ یه کار جدید. فعلا فقط میتونه پروژه برداره.
    که کار پروژه هم معمولا برای خیلی ها اضافه کاریه و تو ساعات اداری نیست...
    اصولا کاری که دلش میخواد رو انجام میده و حرف من رو گوش نمیده مگر اینکه بترسه واقعا تصمیم به ترکش بگیرم.
    برای همین فعلا حرفی نمیزنم.
    چون تو این 2 سال هنوز نفهمیدم و نتونستم تشخیص بدم این رفتارهاش از سر تنبلیه یا اینکه واقعا معلقه و نمیتونه کاری کنه.
    آخه تو زمان مجردیش، بهترین کارمند بود.
    تو خونه پر از تندیسه از جشنواره های علمی مختلف. بعید میدونم از سر تنبلی باشه.

  14. #29
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 آذر 94 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,041
    سطح
    45
    Points: 5,041, Level: 45
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 699 در 298 پست

    Rep Power
    59
    Array
    مرسی صبا جان.
    من حتی اگه ناراحت هم بشم، این ناراحتی دردی رو از من دوا نمیکنه !!! چون به شدت پیگیر حل مشکلم هستم و خیلی دوست دارم سریعتر آرامش به خودم و زندگیم برگرده. من خودم همیشه احساسم رو صریح و رسا و شفاف بیان کردم هرچند گزنده. (البته الان بهتر شدم!!!!!!)
    تو 90 درصد مواقع برداشت و تحلیلم درست بوده منتها شیوه بیانم همونیه که گفتم بنابراین به هیچ وجه از اینکه به همین تیزی مورد انتقاد قرار بگیرم ناراحت نشدم. البته همین آنالیزوری و بعدش صراحتم تو محیط کار و دانشگاه خیلیییی موفقم کرده اما به درد زندگی مشترک نمیخوره.
    حالا بریم سراغ تحلیل های شما از شخصیت من اونم از پشت مانیتور

    گل آرا خودش هم تا حدودی عصبی هست، زبان سرخ و گاهی اوقات گزنده ای داری که اگر طرفت در شرایط مناسبی نباشه عصبی تر و جری ترش میکنه و ترغیبش میکنه به لجبازی.
    البته. من عصبی ام. اما از وقتی ازدواج کردم خیلییییی بهتر شدم و خیلی بیشتر رو خودم کنترل دارم. ولی باز هم به نسبت یه انسان آروم من عصبی ترم. به علاوه کم صبر هم هستم. مثلا تحمل ندارم از یه اتفاق بد مدتی بگذره ... همونجا احساساتم قلیان میکنه و اگه همونجا هم بروز ندم، بالاخره بروز خواهم داد !!!
    بدون اینکه صبر کنم شاید اونجوریا که من فکر میردم هم نبوده !!!!!!!
    زبان سرخ هم آره. اما نه همیشه ودر قبال هر کسی و هر شرایطی. بستگی داره طرفم کی باشه! اما اینکه شرایط طرف مناسب نباشه رو نفهمیدم....لجبازی نمیکنم. مگر اینکه طرف مقابل منو خلع سلاح کنه و ابزاری برای دفاع نداشته باشم. ( چرا لجباز هستم .... نمیشه پنهونش کرد )

    گل آرا پشتکار خوبی داره، اما زوم کردنش رو بعضی مسائل نقش ذره بینی رو بازی میکنه که زیر نور آفتاب بگیریش رو یه تکه کاغذ.
    آره. باید یه چیزی به نتیجه برسه !!!!! با تمام توان براش مبارزه میکنم تا به نتیجه برسه. اصولا به یاد ندارم تا به حال صورت مسئله رو پاک کرده باشم. مثلا سر اینکه تو زندگی مشترک جا نزدم شاید خیلی ها فکر کنن به خاطر غرورمه و اینکه نمیخوام بقیه بگن گلی اشتباه کرد !!!
    اما این نیست.
    دلیلش خودمم که به لحاظ روحی تا یه چیزی رو درستش نکنم ول کنش نیستم.
    ولی قسمت دوم رو مخالفم.
    زوم نمیکنم مگر اینکه یه چیزی زیادی کش بیاد. مثلا اگه بیکاری شوهرم 1-2 ماه طول میکشید به پرو پاش نمیپیچیدم. اما 2 سال کلافه ام کرده.

    گل آرا درک خوبی از شرایط داره، اما شاید گاهی اوقات توقعش سریع تر از درکش حرکت میکنه.
    دقیقا. تحلیلم از شرایط درسته اما در درجه اول میخوام شرایط تابع من باشه نه من تابع شرایط. چون تو اکثر موارد تحلیل من درست تر از شرایط موجوده این انتظارو دارم.

    اینکه گل آرا بخاطر تلقین اطرافیان و ... خودش رو برتر از شوهرش میدونه و این حس به همسرش منتقل شده.
    نه.
    اوایل ازدواج اینطوری بود. خیلی هم ... اما الان نه. اگه شرایط من و شوهرم رو کنار هم بذاریم، شوهرم از من فوق العاده باهوشتره... فوق العاده !!!!!!!!
    و من به لحاظ ظاهری زیباتر.
    از قدم نسبتا بلنده. شوهرم 8 سانت از من بلندتره. دوست داشتم بیشتر بلندتر بود!!!!!!!!
    البته اوایل این حس رو داشتم. الان ندارم. اونم به این خاطر که خونوادم همش میزدن تو سرم. تا وقتی مجرد بودم که زبون خواهرام یه بار نچرخید بگن گلی خوشگله همین که شوهر کردم من شدم فرشته شوهرم شد دیو.
    در صورتیکه چهره شوهرم به عنوان یه مرد خیلی زیباست منتها خیلی قدبلند نیست.
    اعتقاداتش از من محکمتره.
    برخوردش با افراد غریبه بهتر ازمنه.
    من خیلی بدم. وارد یه جمعی که میشم هیچ کس نزدیکم نمیشه... میگن سرد و تلخم. اما به محض اینکه مدتی از دوستیم با کسی میگذره طرف خیلی دیدش عوض میشه ... دوستی های پایداری دارم.
    اما شوهرم نه.
    چهره بسیار گرم و آروم و لبخند شیرینی داره که تو برخورد اول همه عاشقش میشن و میگن چقدر دوست داشتنیه...

    خیلی دوست دارم بیشتر از خودم و رفتارام بنویسم تا بهتر کمکم کنین. الان افطاره....
    بعدا مینویسم.
    مرسی عزیزم

  15. #30
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 آذر 94 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,041
    سطح
    45
    Points: 5,041, Level: 45
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 699 در 298 پست

    Rep Power
    59
    Array
    سلام.

    صبا جان دوباره پستت رو خوندم و جواب خودم رو هم خوندم. گرچه با عجله نوشتم اما سعی کردم صادقانه باشه.
    اما در مورد اینکه شما گفتی :

    خیلی از شغل ها هستند که فقط عصرکار یا شب کار هستند مشابه ساعاتی که همسر شما خارج از خونه هست و طبعا مرد زمانی که خونه هست بخش عمده اش رو استراحت میکنه یا می خوابه، به نظرت همه ی اون زندگی ها اینقدر تنش دارند؟

    من سازگاری در این مورد رو ضروری نمیبینم.
    چون قبل از ازدواجم خواستگار شیفتی داشتم اما قبول نکردم. منظورم اینه که این مورد برای من خیلی اهمیت داره. سعی کردم انسان سخت گیری نباشم اما برام سخته که با این مورد کنار بیام. هم سخته هم اینکه نمیخوام هم کنار بیام.
    به این خاطر که انعطاف و تغییر برای زندگیت و طرف مقابلت تا حدی پسندیده است ولی نه 180 درجه تغییر و بشی یه آدم دیگه !!!
    من خیلی تغییر کردم و این رو همه دوستانم میگن.
    اما این موضوع به شدت رو اعصابمه. یه وقت یکی شب قبل نخوابیده و خسته است یا مریضه و بی حال... اون قضیه اش فرق داره. اما اینکه یکی بخواد بره تو مود افسردگی و رخوت و تنبلی و تو روز روشن تو رختخواب غلت بزنه و زندگی نباتی داشته باشه ! به شدت منو به هم میریزه.
    من دلم میخواد صبح زود بیدار بشم همه درها و پنجره ها رو باز کنم تا آفتاب بیاد تو و صبحانه بخورم و روزم رو با انرژی شروع کنم ! و نمیتونم بپذیرم یکی مثل شوهر که عمری قراره باهات زندگی کنه یه روندی رو پیش بگیره دقیقا برعکس این !!!
    اینم که میبینی بدجور رو مخم رفته به این علته که طولانی شده !!! یکی دوماه بود تحمل میکردم اما شده 2 سال !!! خیلی بهم فشار میاد.
    من 5-6 سال با یه مادر افسرده که با قرص سرحال بود گذروندم.
    خیلیییییییییییی سخت بود. مجردی بسیار بد و حتی آسیب زایی داشتم. از افسردگی و غصه خوردن متنفرم.
    از اینکه احساس کنم شوهرم افسرده است میمیرم.
    خودم خیلی شادم، خیلی روحیه ام بالاست، شوهرم اگه 3 ساعت با من باشه 1 ساعتش به خنده است... اما روحیه اش مثل من نیست. الان دیشب کلی با من مهربون شد و کلی خداروشکر کرد به خاطر وجود من تو این شرایط سخت.
    بعد به من گفت فردا صبح زود بیدار بشیم ببرمت بذارمت پانسیون واسه دوستات تزت رو ارائه بد اشکالاش رو بگیرن... شب میام دنبالت.
    گفتم باشه.
    الان ساعت 11 است خوابه.
    میدونم اگه بیدارش کنم بیدار نخواهد شد و اگه اصرار کنم دعوا میشه.
    البته دیشب تا سحر بیدار بودیم. اما تا الان شده 6 ساعت خواب مفید ! نمیدونم . واقعا نمیدونم چطوری این مشکل رو حل کنم.


 
صفحه 3 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. اعصابم رو خورد کردم با فکر کردن زیاد به کارهای خانواده شوهرم
    توسط maman arina در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: شنبه 20 تیر 94, 22:57
  2. پاسخ ها: 54
    آخرين نوشته: چهارشنبه 17 تیر 94, 18:47
  3. چرا اینقدر عصبی؟چرا اینقدر عصبانی؟
    توسط کاربر19 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: جمعه 24 مرداد 93, 12:06
  4. دوز استرس و فشار عصبی ام خیلی زیاد شده، راهکار به آرامش رسیدن چیست ؟
    توسط فارهه در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: چهارشنبه 27 فروردین 93, 02:24
  5. استرس شدید -تنبلی زیاد -بی حوصلگی زیاد باعث شده همه اش بخورم
    توسط پونه در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: چهارشنبه 11 دی 92, 23:06

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:17 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.