به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 63
  1. #11
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 آذر 94 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,041
    سطح
    45
    Points: 5,041, Level: 45
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 699 در 298 پست

    Rep Power
    59
    Array
    میدونی صبا...
    من قصدم توجیه رفتار شوهر نیست. چون در اینکه ایشون نمیتونه بحرانی رو مدیریت کنه ( البته فقط بحران های زندگی زناشویی) شکی نیست. اما من رو تصحیح رفتار خودم تأکید دارم.
    چون شوهرم تو عصبانیت به من گفته اشکال از کله خراب توئه !!! دوستام و خانوادم بارها به من گفتن خیلییییی به مسائل ریز حساسم و خیلی خودم رو عذاب میدم و خیلی بدبین و منفی نگر هستم. از اینکه نمیتونم ریلکس باشم در عذابم.
    و اگر این مشکل در من حل نشه فرق نداره شوهرم کی باشه؟ زندگی من از هم میپاشه چون خودم بیشتر از همه به خودم آسیب میزنم. چون فقط در یک صورت من خوشبختم ! در صورتیکه شوهر من علاوه بر تمام ویژگی های خوبی که شوهر فعلیم داره باید کمبود های شوهر فعلیمم نداشته باشه که من احساس آرامش کنم. و میدونیم که این ممکن نیست. پس مشکل از منه

    - - - Updated - - -

    دلم میخواد آقای sci به تاپیکم سر بزنه یا هر کارشناس دیگه...
    خودم رو بی پرده توصیف کنم و بگم چه نقاط ضعفی دارم و کمکم کنن تا حل کنمشون....
    چون من همیشه ناراضی ام حتی اگه به زبون نیارم. چون اگه شوهر من یک انسان فوق العاده منطقی و روانشناس هم باشه و خیلی آمرانه و منطقی با من برخورد کنه، اما فقط احساس کنم خونوادش رو بیشتر از من دوست داره نمیتونم تحمل کنم و زندگی رو به خودم زهر میکنم.
    دیشب شوهرم حرفی زد که خیلی منو به فکر فرو برد.
    گفت به جهنم. اینقدر عذاب بکش که ..... یعنی میدونه من دارم خودم رو عذاب میدم...اینو بارها همه بهم گفتن. اما نمیدونم چه راه حلی داره؟

    - - - Updated - - -

    دیشب که تماس گرفت و صدای تلفن قطع نشد ، فکرهای مزخرفی که اومد سراغم رو مینویسم که به بحرانی بودن وضعیتم پی ببرین :

    1- این کار خداست ... ببین تو میخوای قطع کنی ولی از اون ور قطع نمیشه که دستش رو بشه... این یه نشونه است که خدا فرستاده... ببین خدا دستشو رو کرد... ببین نشونت داد که رفته علافی و بازی و تو مهم نیستی...ببین میخواد بهت بگه حواست رو جمع کن....
    2- صدای تاس و شوهرم و چند تا مرد غریبه : با 4 تا علاف نشستن دارن بازی میکنن ؟؟؟ ورق؟؟؟ ... قماربازی؟؟؟ نتیجه بیکاری و علافی و اعصاب خوردی همینه دیگه... رفته سراغ قمار که غصه اش فراموش بشه... همه جا هم دودیه و بوی سیگار هم میاد ....
    3- من براش مهم نیستم... مهم نیست صبح الکی دعوام کرده... مهم نیست اعصابم رو به هم ریخته... با من دعوا میکنه بعد برای تجدید روحیه میره پیش رفیقاش... منم تنهام که تنهام... خودش میره پیش رفیقاش ولی من حق ندارم برم !!!!!!!!
    4- بغض و گریه و خشم بی نهایت !!!!

    حاضرم قسم بخورم اگه صدای یه همکار خانوم میومد، بدترین تصاویر میومد جلو چشمم و همونجا ساعت 10 شب میرفتم ترمینال !!!!!!!!!

    خیلی داغونم.

    - - - Updated - - -

    این در حالیه که من نه شوهرم رو در حال سیگار کشیدن دیدم، نه اینکه تا به حال از شرط بندی حرفی زده !!!!!!! تو بازی هاش سر کله پاچه شرط میبنده !
    نه اینکه کوچکترین مورد مشکوکی ازش دیدم در مورد جنس مخالف.
    و حتی بعد از اون لحظات تمرکز کردم و یادم اومد که بازی تخته نرد که اصلا ورق نداره !!!!!!!!!!!!

    اگر لازم باشه مفصل راجع به خودم توضیح میدم. تا کارشناس ها و شما دوستان عزیز کمکم کنین. صرفا تمرکزم رو خودمه. با مشکلات زناشویی فعلا کاری ندارم.
    ویرایش توسط گل آرا : سه شنبه 08 مرداد 92 در ساعت 16:39

  2. 2 کاربر از پست مفید گل آرا تشکرکرده اند .

    asemani (سه شنبه 08 مرداد 92), del (دوشنبه 14 مرداد 92)

  3. #12
    Banned
    آخرین بازدید
    شنبه 19 دی 94 [ 18:27]
    تاریخ عضویت
    1390-10-12
    نوشته ها
    633
    امتیاز
    6,328
    سطح
    51
    Points: 6,328, Level: 51
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    2,084

    تشکرشده 1,278 در 497 پست

    Rep Power
    0
    Array
    گل آرا جون عجیبه که تاحالا مورد مشکوکی از همسرت ندیدی ولی بهش شک میکنی .... یک چیزی داره تو رو قلقلک میده . چیه ؟ یک چیزی باعث تمام این فکرا و دقدقه های ذهنیه .چیه ؟

    من فکر میکنم بیکاری همسرت قسمت عمده تمام فکر و خیال هایی هست که داری ،اگر همسرت بره سر کار و مشغول کاراش باشه یعنی سرش گرم کاراش باشه دیگه این فکرا سراغت نمیاد .

    به نظرم تا جایی که میتونی انقدر فضای خونه رو برای همسرت عاشقانه و صمیمی کن و چیزی براش کم نزار واونوقت مطمئن میشی که دیگه از خیلی بابت ها کمبود نداره که بخواد وقتش رو بیرون از خونه و یا کنار دوستاش بگذرونه . یک مرد وقتی خیلی در کنار خانمش احساس آرامش کنه و خیالش راحت باشه که وقتی میره خونه خانمش به خاطر بیکاریش بهش غر نمیزنه راحت میره و وقتش روکنار خانمش میگذرونه .
    ولی اگر احساس کنه که برای کوچکترین چیزی ، حالا مسائل کاری باشه یا گیر دادن های دیگه ، هر کاری میکنه که تا لحظه آخر بیرون از خونه باشه .

    برای دیر کردن همسرت به خونه به هیچ وجه بازخواستش نکن . بزار خیلی آروم باشه . این موضوع به مرور زمان حل میشه . دیگه از عشقش نسبت به خودت اطمینان پیدا میکنی .

    و سعی کن سر خودت رو به چیزای مختلف گرم کنی تا به همسرت گیر ندی .

    قرار شد بهش نشون بدی که خیلی بهش اطمینان داری .این کار رو کردی ؟
    ویرایش توسط tamanaye man : سه شنبه 08 مرداد 92 در ساعت 19:10

  4. 2 کاربر از پست مفید tamanaye man تشکرکرده اند .

    del (دوشنبه 14 مرداد 92), گل آرا (سه شنبه 08 مرداد 92)

  5. #13
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    گل آرای عزیز
    خیلی خوبه که تمرکزت بر روی خودت اومد عزیزم

    علاوه بر ذهن خوانی که انجام میدی و تصویرسازی های جزئی خودت رو خیلی در قالب نقش قربانی قرار می دی. قربانی رفتار همسرت، قربانی تقدیر یا خدا .
    از این نقش هم باید بیایی بیرون.
    البته اگر تمرین هایی رو که آقای sci به بهار گفتن رو انجام بدی کم کم از این نقش هم خارج میشی.
    قدرت اراده تو خیلی زیاده
    در مورد این مساله با شوهرت صحبت کن و ازش بخواه که کمکت کنه که ذهنت آروم بشه،(بهش بگو که بعد از دفاعت می خوای یه سری تحولات اساسی داشته باشی) اینجوری هم یه جورایی در لفافه بخاطر گیردادن هات معذرت خواهی کردی هم اینکه همراهی همسرت رو داری و شرایط رو بهتر درک خواهد کرد.

    گل آرا جان شما و همسرت مشکل حادی ندارین، همسرت شدیدا بخاطر مشکلات مالی پی در پی تحت فشار هست،(یکی از این مشکلات کافیه تا یه مرد رو از پا بندازه) شاید هر مرد دیگه ای هم بود همین واکنش ها یا بدترش رو نشون می داد! پس چرا من ؟ و... رو بگذار کنار شریک روزهای سخت همسرت باش تا همیشه قرار نیست وضعیت کاری همسرت به این شکل باشه تا همیشه قسط های یه انسان بی مسئولیت نیست! تا همیشه در روی یه پاشنه نمی چرخه! ولی تو میتونی تا همیشه یه زن صبور باشی زنی که به مردش آرامش میده.

  6. 3 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    asemani (سه شنبه 08 مرداد 92), del (دوشنبه 14 مرداد 92), گل آرا (سه شنبه 08 مرداد 92)

  7. #14
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 آذر 94 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,041
    سطح
    45
    Points: 5,041, Level: 45
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 699 در 298 پست

    Rep Power
    59
    Array
    مرسی.
    دقیقا.....من خیلی از اینکه قربانی شدم رنج میبرم. نه فقط تو ازدواج. تو کل زندگیم. اینقدر اشک میریزم و از خدا دلیل میخوام که از حال میرم.

    - - - Updated - - -

    الان شوهرم اس ام اس داده که بعد از افطار میام شناسنامه بردارم برم مسافرخونه...خونه نباش.
    گفتم باشه.
    گفت فردا بریم طلاق بگیریم...
    گفتم باشه.
    حوصله ندارم میدونم الکی میگه داره نهایت سعیش رو میکنه که من تحریک بشم. برام آدرس دادگاه و ساعتش هم نوشت.
    باز گفتم باشه گفتم منم خسته ام.
    آخر سر گفت دوستات رو بیرون کن بیام با هم حرف بزنیم شرایطت رو بگو. گفتم نیا. من شرطی ندارم. همه چی مال خودت....
    تو هر دعوا حرف طلاق میزنه که من بگم نه !!!!!!! غلط کردم هرچی تو بگی...
    هربار بحث رو از طلاق منحرف میکنم این بار دیگه خسته شدم گفتم باشه...
    بعدم قاطی کرده که تو بیخود کردی میام همه شرط هات رو میگی فردا میریم جدا میشیم من راحت میشم !!!! حالا من نشستم بیاد ببینم چی کار میخواد بکنه ؟
    من فکرم غلط هست.
    اما اونم حق نداره بیخودی گیر بده یه روز بگه برو دانشگاه یه روز بگه نرو چرا رفتی؟ من باید ببرمت...
    یه روز بگه نرو پانسیون یه روز بگه برو....
    کلافه شدم
    نمیدونم الان بیاد باید چه برخوردی داشته باشم.

  8. #15
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    برگ برنده این زندگی دست تو هست
    قبول داری؟
    اگه خوب باشی همه چی خوبه، اگه نتونی بحران رو مدیریت کنی ، خودت رو مدیریت کنی ، همه چی به هم میریزه!!
    می دونم سخته که همیشه خوب باشی ، همیشه تو باشی که همه چیو کنترل کنی ولی ارزشش رو داره.

    امیدوارم با خبرای خوب بیایی

  9. 2 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    del (دوشنبه 14 مرداد 92), گل آرا (پنجشنبه 10 مرداد 92)

  10. #16
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 25 آبان 98 [ 00:18]
    تاریخ عضویت
    1391-9-15
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    7,732
    سطح
    58
    Points: 7,732, Level: 58
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 52.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    626

    تشکرشده 656 در 231 پست

    Rep Power
    46
    Array
    ای خدایا یا ما زن ها رو آنقدر احساسی نمی آفریدی و یا مردها رو یه ذره احساسی تر می آفریدی

    من دارم فکر میکنم چرا یه زن راحت نمیتونه واسه خودش تصمیم بگیره اینکه گل آرا داره میگه به من میگه برو پانسیون میگم باشه میگه حق نداری بری میگم باشه میگه برو امامزاده میگم باشه میگه به دوستات بگون بیان اونجا میگم باشه میگه بگو برن میگه باشه میگه من میبرمت دانشگاه میگم باشه میگه خودت برو میگم باشه ........................................... سر درد گرفتم

    خدایا چرا من که یه زنم یه بار نمیتونم به شوهرم بگم این کار رو بکن اون بگه چشم چرا مرد باید دستور بده زن باید اطاعت کنه از کار خونه و شست و روف پذیرائی و ... بگیر تا اجازه رفتن یا نرفتن به جائی حتی گاهی رفتن به منزل پدر مادرامون اینکه گل آرا میگه خدارو شکر که خانواده ام نزدیک نیستن چون اگه بهم میگفت حق نداری بری خونه مادرت من چیکار میکردم ............. چقدر استرس ...

  11. 2 کاربر از پست مفید malakeh تشکرکرده اند .

    گل آرا (چهارشنبه 09 مرداد 92), سان آی (چهارشنبه 09 مرداد 92)

  12. #17
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 مهر 92 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1392-2-29
    نوشته ها
    126
    امتیاز
    790
    سطح
    14
    Points: 790, Level: 14
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    139

    تشکرشده 82 در 51 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ما زنا چقدر تو این جامعه بدبختیم منم این قدر فشار عصبی بهم وارد شده که هفته ای 10 بار سر درد می گیرم فقط اومدم باهات همدردی کنم خیلی از ماها از این مشکلات رو داریم به خدا توکل کن

  13. کاربر روبرو از پست مفید سان آی تشکرکرده است .

    گل آرا (چهارشنبه 09 مرداد 92)

  14. #18
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 آذر 94 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,041
    سطح
    45
    Points: 5,041, Level: 45
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 699 در 298 پست

    Rep Power
    59
    Array
    با سلام و تشکر.
    ملکه جون...اعصاب خودت رو خورد نکن و همینطور شما سان آی عزیز همیشه هم همین طوری نیست. همسر بنده وقتی از یه جای دیگه دلخوره گیر میده !
    من مدتیه تصمیم گرفتم اینقدر به خودم زندگی رو تلخ نکنم !!!
    مثلا هفته پیش رفته بودم مرکز شهر. کارم اداری بود. تموم که شد، دلم هوای خونه خواهرم رو کرد. رفتم خونش !!! تا 6 عصر هم برگشتم خونم.
    کلی گفتیم و خندیدیم.
    شوهرم اصلا به من زنگ نمیزنه و نمیپرسه کجا رفتی و چه کردی که بخوام دروغ بگم و نگم کجا بودم !
    یا امروز از پانسیون میام !!! رفتم دانشگاه پیش دوستام رفتم اومدم خونه دیدم هنوز خوابه !!! کارم رو میکنم... کاری هم بهش ندارم. لزومی هم نداره تو خلوت خودم به این فکر کنم که چرااااااااااا نمیذاره برم خونه خواهرم...چرااااااااا نمیذاره برم فلان جا...
    من که براش فلان کارو میکنم....... مگه من این کارو میکنم که اون این کارو بکنه..........میدونی آدم وقتی برای یکی زیادی مایه میذاره و میبینه طرف قدر نمیدونه افسرده میشه. پس بهتره اندازه ظرفیت طرفت براش مایه بذاری.
    مثلا من هرجا میرم پیاده میرم تو این گرما که پول آژانس ندم. پام میشکنه. از هرجایی خرید نمیکنم به قیمت چیزایی که برای خونه و خودم میخرم توجه میکنم خیلی حساب شده. با ماهی 200 تومن همیشه یخچال پره و خودمون شیک.
    اما میبینم که شوهرم مثلا داره سریال میبینه با آقای تو سریال همزادپنداری میکنه میگه زنها همه همینجوری ان...نگاش کن 60 مدل کفش میخوای چکار؟؟؟ زن ها دنبال همین چیزان...
    و اصلا من رو نمیبینه که دارم چه جوری به خودم سختی میدم که بهش فشار نیاد.
    خب من اوایل از گریه هلاک میشدم.
    اما الان نه. با آژانس میرم دانشگاه... تو صف تره بار خفه نمیشم! میرم سوپر که راحت تره. دنبال مانتوی ارزونتر نمیگردم.
    حالا کارم درسته یا نه بماند. حداقلش اینه که خودم اذیت نمیشم.
    ویرایش توسط گل آرا : چهارشنبه 09 مرداد 92 در ساعت 14:57

  15. کاربر روبرو از پست مفید گل آرا تشکرکرده است .

    shabe niloofari (پنجشنبه 10 مرداد 92)

  16. #19
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 آذر 94 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,041
    سطح
    45
    Points: 5,041, Level: 45
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 699 در 298 پست

    Rep Power
    59
    Array
    دیشب هم یک شب بحرانی بود. نمیدونم درست بحران رو مدیریت کردم یا نه؟؟؟
    دیشب قرار شد بیاد که شرایط طلاق توافقی رو بنویسیم قبل از اومدنش کلی اس ام اس داد که تو به اینجا رسوندی... تو گیر میدی... تو فلانی...
    بعدم کلی اس ام اس که خوب فکر کن !!! شرایطتت برای توافق چیه؟؟؟ فکر کن که پشیمون نشی... من میام ال میکنم بل میکنم.
    یه ذره ترسیدم اما گفتم من دختر بچه 19 ساله نیستم که تو دلم رو خالی کنی. بگی طلاق میگم باشه.
    اما گفتم هرررچی میشه بشه. منم کلافه شدم بس که کج دار و مریز !!! باهاش کنار اومدم.
    از در که اومد خیلی عصبانی بود !!! گفت قلم کاغذ بیار. آوردم.
    گفت شرایط توافق رو بنویس.
    منم بند به بند که میگفت نوشتم و امضا زدم. نه از ترس ! میخواستم ببینم تهش میخواد چکار کنه؟؟؟
    بعد گفت منم مثل تو ناراحتم اما چاره ای نیست. 1000 بار گفتم گیر نده ولی مگه گوش میدی؟؟؟ دیگه خسته ام کردی.
    منم گفتم من گیر میدم چون تو اذیتم میکنی.
    اگه قراره کاری به کارت نداشته باشم تو هم نباید کاری به کارم داشته باشی... برو دانشگاه...نرو دانشگاه... تو برو... اون بیاد...
    گفت من یک کلمه میگم !
    منم گفتم همون یک کلمه اعصابم رو به هم میریزه. راحتم بذار.
    گفت چرا بحث میکنیم؟ ما که میخوایم جدا بشیم !!! گفتم خودت شروع کردی من که حرفی ندارم !
    بعدم رفتم حموم.
    اومد نذاره ! گفتم چیه؟ خیال کردی به خاطرت خودکشی میکنم؟؟؟ گفت به خاطر من نه ولی خودتو میکشی بری پیش بابات خوشبخت بشی...
    گفتم من تو همین دنیام بلدم خوشبخت زندگی کنم.
    از حموم اومدم دیدم تو یه برگه منظم نوشته همه شرایط رو دقیق و قانونی... حتی لیست جهیزیه که باید ببرم !!! امضا هم زده. گفت تو هم یه نسخه بنویس امضا بزن.
    گفتم باشه. نوشتم.
    اینقدر همه چی دقیق و قانونی بود که داشتم مطمئن میشدم که فردا همه چی تموم میشه اما به هر قیمتی بود نذاشتم اشکم بیاد.
    شام کشیدم. خوردیم. گفت مرسی که قبول کردی هر دومون خلاص میشیم.
    گفتم خواهش میکنم.
    گفت من بی رحم نیستم. اما چاره دیگه ای هم هست؟؟؟ ما نمیتونیم حرف هم رو بفهمیم. مجبوریم طلاق بگیریم. هر کی بره پی زندگی خودش.
    گفتم موافقم.
    گفت نمیخواستم اینجوری نارحتت کنم سخته ولی مجبورم.
    منم گفتم دوست داری التماس کنم که منو طلاق ندی؟؟؟ خواهش کنم؟؟؟ ناله کنم؟؟؟ نه. مشکلی ندارم.
    گفت پس تو هم راضی هستی؟
    گفتم آره.
    بعد از غذا هم رفتم نماز بخونم. گفت نماز شکر بخون !!! منم میخونم. دیگه راحت شدم از دستت....
    گفتم من مثل تو دیوانه نیستم که شکر کنم ! خدا خودش میدونه داره چکار میکنه.
    اومدم ظرف بشورم، اومد گفت ولی حیف شد دست پختت خیلی خوب بود دلم تنگ میشه. بعدم گفت زندگی همینه یه روز شروع میشه یه روزم تموم میشه.
    با لبخند گفتم آره... فردا تموم میشه.
    بعد گفت الانم میشه تمومش کرد همه چی رو ... بعد هرچی زحمت کشیده بود رو پاره کرد و ریخت دور و بغلم کرد و ....
    ولی هررررکار کردم بتونم بهش ابراز محبت کنم نتونستم.
    خیلی جدی گفتم ولی برای من تموم شده است. حتی اگه فردا نریم. گفت چرا؟ گفتم چون این چیزا شوخی بردار نیست.
    گفت ولی من شوخی نکردم.
    گفتم منم کاملا جدی ام.
    بعدش اومد دوباره....ولی مگه من همینجوری ولت میکنم بری؟؟؟
    اما من خیلی جدی بودم نمیتونستم بزنم به در شوخی. سخته. کلی قلبم گرفته بود که اینجوری با احساس من بازی میکنه.
    گفتم ولی من ولت کردم. آزادی.
    بعدم قیافه نگرفتم. نرفتم تو اتاق. تو همون هال نشستم پای لپ تاپ حتی براش جوک خوندم و خندیدیم.
    امروزهم بیدار شدم رفتم دنبال کارام.
    دیگه هم هرگز بهش نمیگم کجایی؟ کی میای؟ با کی میری؟ این کی بود؟
    خودش ساعت 3 بیدار شد و گفت پریشب تو ماشین خوابیدم تا صبح ( من و دوستام خونه بودیم) الانم دارم میرم سر پروژه. شنبه هم جلسه است که تکلیف کار معلقش معلوم بشه. گفتم اگه تونستی بیا دفاعم. دوست دارم باشی.
    آخه دفاع منم شنبه است.
    ....
    سرتون رو درد آوردم.
    اما نمیدونم برخوردم درست بوده یا نه... الان احساس خوبی دارم. حس میکنم نمیتونه الکی بگه برو...نرو...بهونه بگیره.
    ولی نمیدونم چه کار کنم که وضعیت به همین منوال بمونه؟؟؟
    ....
    میدونم صبا جان. دقیق حرفتو میفهمم. و چقدر خوشحالم که دقیق فهمیدی....اختیار زندگی دو نفره ما دقیقا دست منه.
    منم که حتی میتونم کنترل کنم با کی رفت و آمد داشته باشیم اما راهش آسون نیست.
    همیشه خوب بودن و همیشه کنترل کردن برام خیلی سخته... دیشب که تونستم اونقدر محکم رو حرفم بمونم و ابراز محبتش رو بی جواب گذاشتم ، خیلی حسم خوب شد. خیلی تخلیه شدم. دلم میخواد همیشه اینجوری باشه. همیشه شعبون یه بار هم رمضون !!!
    اما نمیدونم چه طوری؟؟؟؟
    ...
    فقط میدونم راهش همیشه کوتاه اومدن و مراعات کردن نیست.

    - - - Updated - - -

    ببخشید قرار شد که بحث این تاپیک به رابطه دو نفره ما کشیده نشه ....
    قرار شد رو خودم کار کنم.
    میخوام مشترک بشم نه کاربر معمولی. از این طریق میتونم با کارشناس ها در ارتباط باشم؟
    تو کدوم انجمن ثبت نام کنم؟ آزاد یا غیر آزاد؟؟؟
    در ثانی چه طور مشخص کنم که تو کدوم انجمن ثبت نام کردم؟ مثلا 10 تومن شارژ تو انجمن آزاد شارژ 1 ماهه اما تو سایر انجمن ها شارژ 3 ماه.
    تو ویرایش اطلاعات هم که میرم که عکس بذارم یا امضای شخصی داشته باشم، اجازه دسترسی ندارم. درصورتیکه اعضای عادی هم میتونن این کارو بکنن.
    لطفا راهنماییم کنین.

    - - - Updated - - -

    راستی دوستان یه خواهشی دارم.
    اگه ممکنه امشب که شب قدره خیلی برای ما دعا کنید. برای کار همسرم. دیگه داره 2 سال میشه که کارش معلقه....
    حس میکنم آخراشه...شنبه یه جلسه مهم داره که بعد از دوسال کشمکش معلوم بشه میخوان چکار کنن؟؟؟ اخراجش کنن یا اینکه بگن بیا فلان جا...
    خواهش میکنم دعا کنین.
    دفاع من خیلی مهم نیست...از عهده اش بر میام. اما کار شوهرم دست خودش نیست. اگه کارش درست بشه خیلی از مشکلاتمون حل میشه.
    من هم به یادتونم.
    یه دوستی پرسیده بود تو که میگی مذهبی نیستی چرا میگی امامزاده میرم و ...
    منظورم رو بد رسوندم.
    من مذهبی سخت گیر نیستم. چادری نیستم. راحت لباس میپوشم. خرم سلطان هم می بینم
    اما نمازم هم میخونم. روزه هم تا وقتی در توانم باشه میگیرم. امامزاده هم میرم... به خیلی چیزها هم اعتقاد دارم. عقاید شوهرم هم عین خودمه.
    امشب هم به یاد خیلی ها هستم. شما هم به دعا کنید کار شوهرم درست بشه.

  17. 8 کاربر از پست مفید گل آرا تشکرکرده اند .

    asemani (پنجشنبه 10 مرداد 92), del (دوشنبه 14 مرداد 92), mah naz (پنجشنبه 10 مرداد 92), reyhan (چهارشنبه 09 مرداد 92), shabe niloofari (پنجشنبه 10 مرداد 92), tamanaye man (چهارشنبه 09 مرداد 92), صاعد (پنجشنبه 10 مرداد 92), صبا_2009 (چهارشنبه 09 مرداد 92)

  18. #20
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    آفرین گل آرا

    من حرف جدیدی ندارم، جز اینکه فکر کن که کنترل تلویزیون دست تو هست و تو هم دوست داری فیلم های رمانتیک ببینی، چیکار میکنی؟
    اگه یهو حواست نبود و دستت رفت رو شبکه های که فیلم های اکشن پخش میکنه چیکار می کنی؟ میشینی نگاه می کنی تو زد و خرداشون باهاشون گریه میکنی؟ یا اینکه سریع کانال رو عوض میکنی؟


    میخوام مشترک بشم نه کاربر معمولی. از این طریق میتونم با کارشناس ها در ارتباط باشم؟
    تو کدوم انجمن ثبت نام کنم؟ آزاد یا غیر آزاد؟؟؟
    در ثانی چه طور مشخص کنم که تو کدوم انجمن ثبت نام کردم؟ مثلا 10 تومن شارژ تو انجمن آزاد شارژ 1 ماهه اما تو سایر انجمن ها شارژ 3 ماه.
    تو ویرایش اطلاعات هم که میرم که عکس بذارم یا امضای شخصی داشته باشم، اجازه دسترسی ندارم. درصورتیکه اعضای عادی هم میتونن این کارو بکنن.
    لطفا راهنماییم کنین.
    اگر عضویت معمولی داشته باشی فقط امکاناتی مثل پیام خصوصی و تاپیک های سرگرمی و ... واست باز میشه و اینکه میتونی امضا و آواتار داشته باشی. کاربرای عادی این امکان رو ندارن مگر زمانی که مشترک بودند .
    اگه پرداخت اینترنتی داشته باشی خودت تعیین میکنی که انجمن آزاد بری یا سایر انجمن ها.
    من عضو انجمن آزاد نبودم نمی دونم اونجا چطور به سوالات پاسخ داده میشه.

    اگه ممکنه واسه من هم دعا کن

  19. 2 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    گل آرا (چهارشنبه 09 مرداد 92), صاعد (پنجشنبه 10 مرداد 92)


 
صفحه 2 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. اعصابم رو خورد کردم با فکر کردن زیاد به کارهای خانواده شوهرم
    توسط maman arina در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: شنبه 20 تیر 94, 22:57
  2. پاسخ ها: 54
    آخرين نوشته: چهارشنبه 17 تیر 94, 18:47
  3. چرا اینقدر عصبی؟چرا اینقدر عصبانی؟
    توسط کاربر19 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: جمعه 24 مرداد 93, 12:06
  4. دوز استرس و فشار عصبی ام خیلی زیاد شده، راهکار به آرامش رسیدن چیست ؟
    توسط فارهه در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: چهارشنبه 27 فروردین 93, 02:24
  5. استرس شدید -تنبلی زیاد -بی حوصلگی زیاد باعث شده همه اش بخورم
    توسط پونه در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: چهارشنبه 11 دی 92, 23:06

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:54 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.