به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 35
  1. #21
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 15 مرداد 94 [ 18:26]
    تاریخ عضویت
    1392-1-19
    نوشته ها
    181
    امتیاز
    2,578
    سطح
    30
    Points: 2,578, Level: 30
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    395

    تشکرشده 383 در 145 پست

    Rep Power
    30
    Array
    من چند روز پیش داشتم یه مقاله درباره طب سنتی و ازدواج میخوندم نوشته بود عرب ها معمولا به خاطر زندگی در مناطق گرم و مرطوب دموی مزاج هستند و دموی مزاج ها به خاطر گرما و رطوبت بالای بدنشان میل و توان جنسی بالایی دارند و به خاطر همین هم اعراب معمولا به تعدد زوجات روی میارن راستش من خودم دقیقا همه چیزایی که در طب سنتی میگن رو نمی تونم بپذیرم ولی خب این نکته ای که گفته بود جالب بود به نظرم
    حالا شما خودتون بهتر میدونید آیا احتمال داره رفتار شوهرتون به این خاطر باشه؟
    در این مقاله ادعا شده بود با حجامت و خوردن غذاهای سرد و ... می شود میل جنسی زیاد رو تعدیل کرد البته برای نازایی هم یک سری راه حل ها ارائه داده بود
    شاید بتونید به بهانه همون نازایی یا چیز دیگه ای به اطبای سنتی مراجعه کنید شاید بتونن کمک کنن

  2. کاربر روبرو از پست مفید saraamini تشکرکرده است .

    دریا233 (چهارشنبه 02 مرداد 92)

  3. #22
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 35,998 در 7,404 پست

    Rep Power
    1092
    Array

    دریا جان شرمنده که به تاپیکت دیر اومدم . البته بی توجه نبودم . می دیدم که امین گرامی داره خوب راهنمایی میده .

    گذاشتم سر فرصت برات بنویسم .


    به زودی راهنماییم را برایت ارسال می کنم





  4. 3 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    del (چهارشنبه 26 تیر 92), taraneh89 (سه شنبه 25 تیر 92), دریا233 (چهارشنبه 02 مرداد 92)

  5. #23
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 مهر 92 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1392-2-29
    نوشته ها
    126
    امتیاز
    790
    سطح
    14
    Points: 790, Level: 14
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    139

    تشکرشده 82 در 51 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ناراحت شو ولی شوهرت خیلی ادم پر رویی خیلیییییییییییی طرف پچه دار نمی شه مشکل از خودشه چقدر اخه اعتماد به نفس کاذب داره اصلا تحمل نکن اصلا تو که بچه هم نداری می دونی فردا بچه هم نداشته باشی از لذت مادر شدن خودتو محروم کردی شوهر خائن هم که داری مطمئنن مادیاتی هم مثل ملک و اینا به اسمت نیست می شه بگی دلت به چی خوشه زن واسه چی زندگی می کنی ها.....

  6. کاربر روبرو از پست مفید سان آی تشکرکرده است .

    دریا233 (چهارشنبه 02 مرداد 92)

  7. #24
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 مرداد 92 [ 10:01]
    تاریخ عضویت
    1392-4-21
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    200
    سطح
    3
    Points: 200, Level: 3
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    18

    تشکرشده 4 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام به همه دوستانی که به تایپکم سر زدند ممنون از همه تون
    saraamini عزیز نه اتفاقا خیلی سرده از اولش هم ما خیلی گرم نبودیم وهیچ مشکلی هم نداشتیم باز بخصوص این یک سال اخیر که واقعا سرده منم شاید سرد باشم چون هیچ شکایتی از این بابت ندارم




    خدا نکنه فرشته مهربون دشمنت شرمنده ممنون که به تایپکم سر زدی پس بقول اقای امین داشتی گوشه چشمی هم به ما داشتی ودورا دور نگام میکردی من منتظر راهنمایی های خوب تان هستم . وبله جناب امین راهنمایی های خوب زیاد داشتند که من تشکر میکنم ازشون





    واما ای سان عزیز اگه برات بگم تو اون هفت سال شوهرم یکی از بهترین مرد های عالم بود اغراق نکردم همیشه میگفتم اگه یک مرد خوب توی دنیا باشه اون شوهر منه در مورد خیانت من میدونم 80 درصد اشکال کار از من بوده من اینو قبول دارم اگه نوشته هامو خونده باشی حتما دیدی که گفتم نتونسته بودم از نظر عاطفی ارضاش کنم با وجودی که میدونست من زیاد بهش علاقه ندارم اما بازم عاشقانه دوستم داشت وصادقانه باهام رفتار میکردتو اون هفت سال چنان خوشبخت بودم که خییییییییییلی خیییییییییلی کم بفکر بچه بودم چون من تمام خوشبختی ها را داشتم احساس میکردم دیگه اونقدر نیازی به بچه نیست هنوز هم فکر میکنم شوهرم خصوصیات مثبت زیادی داره که دلم به اون ها خوشه تنها چیزی که خیییییییلی آزارم میده اینکه در مورد ازدواج مجدد هست که نظرش نسبت به قبل کاملا عوض شده که اونم فکر میکنم چیزی حرف های اون زنه روش تاثیر گذار بوده وچیزی هم از دوستانش . واما یک مشکل دیگه هم اینکه دنبال دوستانش را هم خیییییییییلی زیاد داره خیییییییلی طوری که از هر فرصتی استفاده میکنه تا با اونها باشه (4 تا 5 شون مجردن) مثلا از همین اول رمضان دوشب پدر مادرش خونه نبودن ( ما با هم زندگی میکنیم ) این هردوشب را افطار نیومد خونه حتما میگید شاید محیط خونه براش خوش ایند نیست که از خونه فراریست اما باور کنید اینطور نیست همیشه فضای خونه طوری بوده که اون میخواسته شاید دیر اومدن خونه برایش یه عادت شده چون اینجا اکثرا تا ساعت 12 تا یک نصف شبه سر کار هستند البته از اون طرف صبح وعصر هم دیر تر میرن سر کار .شوهرم قبلنا همیشه ساعت 8 تا 9 صبح سر کار میرفت وبعد از ظهر ها هم از ساعت یک تا 4 بعد از ظهر خونه بود. اما از وقتی که با اون زنه رابطه بر قرارا کرد دیگه تایم کاریش تقریبا عوض شد همیشه خودش صبح زود بیدرا میشد (قبلناش بزور بیدارش میکردم) وبعد از ظهر هاشم نمییومد خونه وشب ها هم دیر میومد (که البته بعد از ظهر ها وشب ها هنوز همینجوریه ). یه وقتای خییییییییییلی پرخاشگر میشه ودر اون موقع اعلام نارضایتی میکنه از زندگیش وقتی اعتراض میکنم که تو چی کم داری از زندگیت چرا اینجوری میکنی هر چی هست بگو ؟. چنان آه های سوزناکی از ته دل میکشه که کسی ندونه با خودش میگه این طفلک هیچ وقت رنگ خوش بختی را ندیده این پرخاشگری قبلنا هم بود ولی خیییییییییلی خیییییییییلی کم. از موقع زیاد شد که با اون زنه به هم زد (البته فکر میکنم نتونس دوم بیاره وباز شروع مجدد)
    این نوشته های اخرم به این خاطر بود تا فرشته مهربون بیشتر با وضعیت زندگیم اشنا شه وبهتر بتونه کمکم کنه
    ویرایش توسط دریا233 : سه شنبه 25 تیر 92 در ساعت 04:22

  8. #25
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 31 شهریور 92 [ 01:02]
    تاریخ عضویت
    1392-3-21
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    261
    سطح
    5
    Points: 261, Level: 5
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 16 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دریای عزیز حالت رو نمیپرسم چون ازش خبر دارم.وقتی تایپیکاتو میخونم یکی یکی خاطرات خودم یادم میاد نمیدونم تایپیک منو خوندی یا نه ولی منم ابن روزارو گذروندم حالا به شکلی دیگه و الان که شر اون زن کم شده من موندم و یک دنیا شک و تردید.که خداروشکر از روزی که اینجا اومدم خیلی زندگیم بهتر شده.عزیز دلم بهت قول میدم که شوهرت اینکارو نمیکنه فقط صبور باش و منتظر بمون تا ابن روزای سخت بگذره من اون روزا فقط با قرآن آروم میشدم توام اینکارو کن.سوره جن رو زیاد بخون معجزه میکنه.میدونم که چقدر روزای سختی رو میگذرونی من وشوهرم اون روزا البته فقط به اصرار من رفتیم پیش روانشناس بعد که با دکتر صحبت میکردم میگفت شوهرت خیلی افسردگی شدید داره تاجایی که اون میگفت بستریش کنین ما اینکارو نکردیم ولی داروهاش بی اثر نبود.اگه امکانش هست پیش روانپزشک برو و از حال شوهرت بگو.خواهش میکنم غصه نخور خدای ما اینقدر بزرگه که نمیذاره اشک و دعاهات بی جواب بمونه ازش خالصانه بخواه که کمکت کنه و مطمین باش که میکنه.منم اون روزا همین کارایی رو که شما میگید میکردم ولی حالا میگم کاش اینقدر اشک نریخته بودم .صبور باش دلی که صبر داره گنج دارههههههه.

  9. کاربر روبرو از پست مفید jemre تشکرکرده است .

    دریا233 (چهارشنبه 02 مرداد 92)

  10. #26
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 مرداد 92 [ 10:01]
    تاریخ عضویت
    1392-4-21
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    200
    سطح
    3
    Points: 200, Level: 3
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    18

    تشکرشده 4 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام jemre جان اولا اينکه خيييييييلي خوشحالم که اون قضيه تموم شده تايپکت را نخونده بودم تا ديشب خدا اين رنج ها را نصيب هيچ کس نکنه چون ادم با تمام کم وکاستي هاي خونه شوهر ميتونه دست وپنجه نرم کنه الا اين


    عزيزم ممنون از اينکه دل داريم دادي منم هنوز شک دارم به شوهرم اما بعد از اينکه گفت تموم کردم ديگه هيچي بروش نياوردم حتي يک بار هم اين کار را نکردم باوجودیکه اون زمان رمزش گوشیش را داشتم اما بازم نرفتم سمتش چون میدونستم اگه چیزی هم باشه غیر اینکه خودم بیشتر داغون شم دیگه هیچ کاری نمیشه کرد. يک مدتي براي منم علني بود کارش جلو خودم خرف نمیزد اما به محض اینکه یک قدم فاصله میگرفتم میرفت سراغ چت کردن باهاش(هیچ وقت نشنیدم که توی خونه تلفنی باهاش حرف بزنه وقتی بیرون میرفت اینکار رو میکرد ) من اون زمان از خواب وخوارک افتاده بودم(4 روز بود که لب به غدا نزده بودم نه اینکه خودم نخوام نه بلکه اشتها نداشتم سیر سیر بودم فقط گاهی جرعه ابی مینوشیدم وبس) میل به زندگی به غدا هیچی نداشتم دیگه داشتم از پا در میومدم . دید که اینجوری به من میگه تو که میدونی من باهاشم پس چرا اینقدر خودت را اذیت میکنی در اون لحظه بود که دنیا روی سرم خراب شد گفتم بفکر من نباش با اون باش مبادا یک لحظه دیر تر جوابش را بدی غصش بگیره .( چون قبلا برام گفته بود اگه نباشم با اون اون میمیره ) اینکه من داشتم اینجا زره زره اب مشیدم این هیچ ولی اون غصش نگیره . اینجا بود که به خودم امد م اگه من بمیرمم بازم اون کار خودش را انجام میده پس بفکر خودم شدم که در غیر اینصورت فقط فقط خودم ضرر میکردم.
    شوهرم منم همیشه با گوشیش ور میرفت (تا حالا هم همنجوریه ولی کمتر) یک لحظه جداش نمیکرد حتی بقول شما وقتی دسشویی میرفت با خودش میبرد چون وقتی توی خونه بود این بهترین فرصت بود که باهاش باشه .


    اون زمان منو هم هیچی اروم نمیکرد بجز ذکر خدا وحرف زدن با خواهر شوهرم. خدا خیرش بده که خیییییییییییلی کمکم کرد حرفاش انگار برام مسکن بود.


    عزیزم خدا کنه همنجوری که شما گفتی باشه ونخواد اینکارو بکنه منم غیر صبر هیچ کاری از دستم نمیاد. در باره سوره جن تا حالا نشنیده بودم سعی میکنم از این ببعد زیاد زیاد بونم اما در باره روانشناس چند بار به شوهرم پیشنهاد دادم ولی قبول نکرد اگه خدا بخواد تا چند وقت دیگه میره یه سفر تفریحیی یه ماه (پیش خواهر برادراش) خدا کنه اونجا برای روحیه اش خوب باشه وکمی سر عقل بیاد

  11. #27
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 31 شهریور 92 [ 01:02]
    تاریخ عضویت
    1392-3-21
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    261
    سطح
    5
    Points: 261, Level: 5
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 16 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم.ایشالا که روزی بیای و بگی همه چی درست شده.عزیزم درمورد روانشناس اون زمان شوهر منم نمیومد من قبلش تنها رفته بودم و همه چیرو گفته بودم بعد به هر بدبختی بود شوهرم رو راضی کردم که بریم نمیدونی حتی توی مطب دکترم باگوشیش اس میداد خدا اون روزارو نصیب دشمن آدم هم نکنه.خیلی اذیت شدم خیلی فکر کن درست زمانی که تازه زایمان کرده بودم همون لحظه ای که به توجه بیشتری نیاز داشتم چنان بلایی سرم اومد که فکر نکنم هیچ وقت از یادم بره.منم اون زمان فقط به خانواده شوهرم گفته بودم به قول شما اگه نمیگفتم دق میکردم ولی خیلی اشتباه کردم شوهرم الان طلبکارمم شده میگه توکه منو توی شش سال شناخته بودی نباید آبرومو میبردی هرچی هم میگم بابا باید از یکی کمک میگرفتم.ولی هیچکس هیچکار نتونست برام بکنه راست میگه شوهرم نباید چیزی میگفتم ولی گذشت به هرحال.شوهر منم زیاد از این حرفا میزد که پیغمبر چندتا زن داشته و اصلا دلم میخواد با اون باشم و چقدر تو خودخواهی کهفقط میخوای من مال تو باشم و.... ولی حالا که گذشته میگه اون روزا اینارو میگفتم که تو از من بدت بیاد دلم نمیخواست تو بیشتراز این غصه بخوری میخواستم کاری کنم که تو خودت راضی به طلاق بشی چون میترسیدم این موضوع تموم نشه شوهر من همش میگه مجبور بودم.شاید شوهر شمام مجبوره اینکارارو بکنه دعا مبکنم این روزهات به زودی بگذره چون میدونم چقدر چقدر چقدر سخته.ایشالا خدا به اینجور زنا عقل بده و هرچی میخوان بده تا دست از اینکارا بردارن.فقط نگران نباش همه چی درست میشه.

  12. کاربر روبرو از پست مفید jemre تشکرکرده است .

    دریا233 (چهارشنبه 02 مرداد 92)

  13. #28
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 مرداد 92 [ 10:01]
    تاریخ عضویت
    1392-4-21
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    200
    سطح
    3
    Points: 200, Level: 3
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    18

    تشکرشده 4 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام jemre عزیز انشالله یارب خدا کنه روزی بیاد منم از این نگرانی خلاص شم

    jemre جان منم فکر میکنم شوهرم افسردگی گرفته چون اکثر وقتا
    همش نا امیده همش عصبی خسته از زندگی .قسم میخوره خودکشی گناه نمیبود این کا را میکردم
    میگه من نباشم شما ها راحت میشید من یه ادم بی فایده هستم که به هیچ دردی نمیخورم(اینو هم بگم که فشار کاریش خیییییییلی زیاده)

    در مورد ورانشناس نمیتونم عزیزم من تنها برم چون زبون اینجا را خوب بلد نیستم باید از جلسه اول خودش باشه خودش هم که قبول نمیکنه
    در مورد مجبوری هم هرچی فکر میکنم هیچی به ذهنم نمیرسه که چی



    خدا را شکر عزیزم که بچه ات بوده ووجودگرمش ترا به زندگیت بیشتر امید وار میکرده خدا را براتون حفظ کنه وزیر سایه هردو تون بزرگش کنه ترا خدا برای منو هم از دعای خیر تون فراموش نکنید تا خدا به من لیاقت مادری ببخشه . میخواهم دوباره اون روز های شیرین برگرده به اضافه بچه. در این هشت سال به زندگی ما هیچ تغیر وتحولی رخ نداده فکر میکنم شوهرم از این وضعیت خسته شده ودنبال یه هیجان است که به اون موضوع فکر میکنه




    ویه چیز دیگه که ذهنم را مشغول خود کرده میخواهم شما ودوستان دیگه راهنمایی ام کنید
    طوری که قبلا هم گفتم شوهرم خیلی دست ودلبازه ( بقولی زیاد ولخرجه که من همیشه اعتراض میکردم ) در خرید هر چیز همیشه بهترینش را با همون قیمت بالا میخره در مورد منم همینطوره .
    که این باعث شده زیر قرض زیاد بره وحتی در این شرایط هم همینطوریه (ولخرج) . پریشب وقتی اومد خونه یه هدیه گرون قیمتی اورده برایم بعد از اون من از خواهرش شنیدم که میخواد به عید برایم طلا بگیره حالا چیزی که ذهنمو در گیر کرده اینکه در این شرایط تقر بیا بحرانی آیا خودم به کوچه علی چپ بزنم وبگذارم وبیاره؟ یا اینکه نه بگم؟ براش من از خواهرت اینطوری شنیدم این کار نکن .اگر اوناتفاق نمی افتاد منظورم رابطه اش بااون زنه ویا حرفی از ازدواج مجدد نمیزد مسلماً وبدون چون وچرا بهش میگفتم که خودتو بیشتر از این زیر قرض نبر اما حالا دو دله چی کار کنم ؟ به خودش وشرایط اقتصادیش که نگاه میکنم وجدانم قبول نمیکنه ولی وقتی به کاراش فکر میکنم میگم باشه بیاره مهم نیست
    تر خدا در این باره کمک کنید چی کار کنم؟

  14. #29
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 فروردین 03 [ 14:14]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,963
    امتیاز
    33,192
    سطح
    100
    Points: 33,192, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,385

    تشکرشده 6,356 در 1,788 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دریا خانم؛هدیه گرفتن وهدیه دادن باعث ایجادمحبت بیشتربین انسانهای میشه جلو هدیه هاشو نگیرخودت هم موقعیت مناسب براش هدیه بگیر شاید داره جبران میکنه،حداقل به نیت حدیث پیامبر(ص)؛هدیه محبت رازیادمیکند؛؛تا تاثیر مثبتش رادر زندگی بگیری.میتونی قانعش کنی هدیه متناسب باوضعیت مالیش بگیره .فعلا فرض روبذاربر کنجکاوی عاطفی شوهرت که یک زن غریبه چطورازون حرفا میزنه،و منتظرباش که واکنشهای بعدی شوهرت دربرابراین بزرگواری شما چه خواهدبود.این مدت روی اعتماد به نفست کارکن به دودلیل یکی خودکم بینی خودت به خاطر ذهنیتت نسبت به گذشته ت که بایدتغییرکنه دوم به دلیل اینکه هر زن یامردی متوجه حتی یک پیامک شریکش شود اولین سوالش اینه مگه من چه م بود وبعدش اعتمادبه نفسش افت زیادی میکنه.الان بزرگترین سرمایه ای که باید روش کارکنی اعتماد به نفس خودته_میتونی مطالبش رو توی این تالارجستجو کنی.احتمال اینکه افسردگی شوهرت ریشه دربچه دارنشدن باشه خیلی زیاده مخصوصا اگه خودش علتهای من درآوردی براش ساخته باشه،چت او واحساس گناهش هم بی تاثیربرافسردگیش نیست.

  15. 2 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    del (شنبه 05 مرداد 92), دریا233 (چهارشنبه 02 مرداد 92)

  16. #30
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 مرداد 92 [ 10:01]
    تاریخ عضویت
    1392-4-21
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    200
    سطح
    3
    Points: 200, Level: 3
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    18

    تشکرشده 4 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون اقاي امين از اينکه پيگير تايپم هستيد ومنو از راهنمايي هاي خوبت بهرمند ميکني
    ببينيد من در مدت اين هشت سال هيچ پس اندازي شخصي واسه خودم نداشتم يعني فکر ميکردم اصلا احتياجي به اين کار ندارم (که متاسفانه فکرم اشتباه بود)بعد از اين موضوع متوجه اشتباهم شدم وميخواهم از اين ببعد تا ميتونم براي خودم يه پس انداز شخصي براي روز مبادا داشته باشه (من نميتونم تو اين شرايط ازش پون نقد طلب کنم )پس اين هديه هاي (طلا) که ميخواد بياره بنوعي پسندازي براي خودم ميشه من به اين خاطر ميگم باشه بياره . نمیدونم آیا این فکرم اشتباه یا نه؟


    اما در باره اعتماد بنفسم من از روستایی بودنم خجالت نمیکشم این بر میگرده به دوران کودکیم ما با داییمون زندگی میکردیم (دایی خودم نبود) همیشه هروقت تا یه حرفی میخواستیم بزنم فوراً منو ساکت میکرد /دهنتو ببیند /ساکت شو/ تو نمیخواد حرف بزنی/ ومارو تحقیر میکرد از اون جا بود که اعتماد بنفسم را کلا از دست دادم


 
صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:27 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.