ممنون از همه شما بزرگواران
Lnaz عزيز
من شوهرم را خوب ميشناسم اگه سر لج بيفته ديگه هيچ کس جلو دارش نيست
من با خانواده شوهرم يک جا زندگي ميکنم خواهر شوهرمم در جريان اين موضوع قرارا گرفت يعني خودم براش گفتم تا با هم چاره بي انديشيم وقتي شوهرم فهميد که به خواهرش گفتم چه الم شنگه اي به پا کرد. صاف وايستاد وتوي چشام نگاه کرد وگفت که صبر ميکنم طلاقش را بگير وباهاش ازدواج ميکنم منم از همون ترس ديگه نخواستم موضوع را باز کنم که باز لجش بيشتر ميشه . من قبلا گفته بودم برايش که يا اون يا من در جوابم گفت تو زن مني واون دوست من هيچکدام تان را نميتونم به خاطر يکي ديگه ترک کنم اينجا بودم که من حرف از طلاق زدم (درسته که حرف از طلاق زدم اما هيچ وجه نميتونم طلاق بگيرم چون من هيچ حامي وهيچ پشتوانه مالي ندارم پس اگه خداي نکرده حرف بطلاق واين چيز ها بکشه صد دردصد زندگيم بدتر از چيزي که هست ميشه) وعکس العملش را هم در پست اولم نوشتم . پس بنا بر اين بنظر من سکوت بهترين راه است برايم
******
ammin.n محترم از شما هم کمال تشکر را دارم که با صبر وحوصله سعي ميکنيد به من کمک کنيد
واما در باره سوالات تان
.البته مطابق آمار درمحيطهايي که تعدد زوجات رواج داره چه به لحاظ مذهبي چه اجتماعي.بعضي خانواده هاي تک همسري در روابطشون دچاراين چالش شده اند(تعدد زوجات).
حرف تان کاملا درسته شوهرم دوستاي عرب زيادي داره که دوتاي شان را ميشناسم با همسران شان اختلاف دارند وهمچنين قصد ازدواج مجدد که ظاهراًرفتار اون دو بر روي شوهرم بي تاثير نبوده
.اما اينکه گفتي شوهرت به فکر"ازدواجه "چه با اون خانم چه کسي ديگه.مساله روبه سمت رابطه_عاطفي جنسي خودت با شوهرت هدايت ميکنه.اينکه تو وشوهرت به لحاظ سطح جنسي نسبت به هم چطورهستيد(گرمي وسردي ياميانه بودن هرکدام ازشما بخصوص در دوسال اخير)؟قدرت کلامي شما وابرازاحساساتت به شوهرت چطوره؟
رابطه جنسي هر دوي ما در حد ميانه بوديم از اين نظر هيچ مشکلي نداشتيم. وحالا هم نداریم گرچه این اواخر به دلیل فشار کاریش سرد شده (حالا نمیدونم که فشار کار زیاد هست یا نه وقتی با اونه .....) واما رابطه عاطفي متاسفانه از اين لحلظ نتونستم شوهرم ارضا کنم
(بر ميگردم به کمي عقب تر) طوري که گفتم ازدواج ما سنتي بود يعني اولش هيچ علاقه اي بين ما نبود(که خوشبختانه بعد از ازدواج عشق به وجود امد وباز متاسفانه اين عشق يک طرفه بود يعني از طرف اون ومنم از اينکه محبتي به دلم نداره خيييييلي رنج ميبردم وتا اخرين حد هم سعيمو کردم وهمیشه تظاهر به دوست داشتنش میکردم .طوریکه از قديم گفتند
/ سخني کز دل برايد لاجرم بر دل نشيند / محبت من از دل نبوده وبه دل اون هم ظاهرا ننشسته بوده) پدر سالاري در خانواده شوهرم به وضوح ديده ميشد وهرچي که ميگفت بايد بچه هايش بدون چون وچرا قبول کنند اين از طرف اون . واما از طرف من که چرا من قبول کردم من هنوز 4سالم تموم نشده بود که پدرم فوت کرد مادرم موندو 4 دختر قد ونيم قد ویک دنیا مشکلات بدون هيچ منبع مالي ومن با سختي هاي فراواني بزرگ شده بود ووقتي اين سختي ها رويم فشار مي اورد ميخواستم هر چي زود تر ازدواج کنم وبرم سر خونه وزندگيم منم از شناختي که از عمه ام وپسرش داشتم فکر ميکردم اين ازدواج بد نخواهد شد که خدايش هم همينطور بود
اما مساله بعدی اینکه چراشوهرت به سمت کسی که ۱۵سال ازخودش بزرگتره،به شخصیت شوهرت ورابطش درخانواده پدریش واینکه باپدرومادرش قبل وبعدازازدواج چگونه تعاملاتی داشته؟
هیچ وقت رابطه اش با پدرش خوب نبوده همیشه با هم اختلاف داشتند با وجودی که این یکی دو سال اخیر پدرش زیاد بهش گیر نمیده ولی بازم همچنان از پدرش متنفره /با مادرش خیلی خوبه
حتی این سوال که دلیل ازدواج شماوبزرگتربودن شما ازشوهرت چیه؟.
دلیلش را اون بالا گفتم . واما بزرگتر بودن زن از شوهردر بین خوانواده ما زیاد مسله مهمی نیست هر دو جاریم از شوهران شان بزرگترند
شوهرشما درسن ۲۱باشما ازدواج کرده۰به نظرمیرسه درسن ۲۸یه کنجکاوی عاطفی اونو به سمت اون زن کشونده وبرقرارکردن رابطه"کمک دهنده وکمک گیرنده"برایجاد محبوبیت بین آن دو نفر ثاثیر داشته
لازم است که این را اینجا بگم. من قدرت کلامی خوبی ندارم دختری بودم چشم وگوش بسته وبزرگ شده روستا که به دلیل مشکلات زیادی که داشتم نتونستم مدرسه ام را هم تموم کنم وسوادم در سطح ابتداییست وحتی تا قبل از ازدواجم از انترنت وکامپیوترفقط اسم شان را شنیده بودم حتی گوشی موبایل نداشتم ولی اون زنه سال هاست که دبیر یکی از مدارس اینجاست پس این طبعیست که بتونه مردا را به سمت خودش بهتر جذب کنه بقول شما شوهر منم کنجکاو شده وبه سمتش رفته
*******
از شما هم ممنون شیدا خانم / نمیدونم شاید همینطوری که شما میگی باشه
خودمنم تا قبل از این مسله زیاد به بچه تمایلی نداشتم. میدیدم اون چیزی نمیگه منم بی خیالش شده بودم ولی بعد از این اتفاق به شدت پیگیرش شدم همین ماه قرار بود بریم برای (IUI)خودم همه کاراش را انجام دادم با دکتر هماهنگ کردم واون فقط روز موعود باید میرفت درست روزی که بریم برای انجام قبول نکرد وبهانه اورد که تو سر خود رفتی دکتر درحالیکه بهش گفته بودم از هر روزی هم که میرفتم بیمارستان با خبر بود بعد از چند روز که دوباره دلیل نرفتنش را پرسیدم برایم گفت هرچیزی طبیعی اش خوبه غیر طبیعی که باشه با مشکل برخورد میکنه. ومن در باره (IUI) هم همینطور شنیدم که بچه سالمی به دنیا نمیاد
مشکلش قابل غیر قابل درمان نیست کم تحرکی اسپرم هست
علاقه مندی ها (Bookmarks)