به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 20
  1. #11
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 03 مهر 94 [ 16:31]
    تاریخ عضویت
    1391-10-27
    نوشته ها
    991
    امتیاز
    7,073
    سطح
    55
    Points: 7,073, Level: 55
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,771

    تشکرشده 1,881 در 749 پست

    Rep Power
    112
    Array
    فقط تجربه شخصیم رو بهت میگم تا بدونی دنیا به اندازه همه روزهای زندگی تو ادامه داره و در این ادامه داشتن هر روز اتفاقات تازه ای می افته .
    یه چهره معمولی دارم . دبیرستانی بودم و همه دوستام هر روز کلی پیشنهاد دوستی می گرفتن . امابرای من حتی یه مورد پیش نیومد
    برام مهم نبود که با کسی باشم . یعنی اون قدر درس خون بودم که علاقه نداشتم وقتم رو برای این چیزا بذارم . اما مدام با خودم می گفتم که خب چرا ؟ حالا من نمیخوام قبول کنم و با کسی دوست باشم . اما چرا کسی بهم پیشنهاد نمیده . یعنی زشتم ؟ یعنی جذاب نیستم ؟ یعنی همه ازم بدشون میاد؟ اگه همیشه این طور باشه چی ؟ اگه نتونم ازدواج کنم چی ؟ اگه هرگز برام خواستگار نیاد چی ؟
    رفتم دانشگاه . یه سال ، دو سال ، سه سال ، چهار سال...
    ترم هشتم بودم که یه پسری که سه سال ازم کوچیکتر بود بهم پیشنهاد دوستی داد. اگه بگم که به شدت خوشحال شده بودم می خندی . اما به شدت خوشحال شده بودم. حداقل از اینکه دو تا از دوستام در جریان این موضوع بودن خوشحال بودم. همیشه با خودم فکر می کردم که اونا چه فکری ممکنه در مورد من بکنن که تا به حال نه خواستگار داشتم و نه حتی پیشنهاد دوستی .
    خلاصه اینکه قبول نکردم. برام اصل پیشنهاد دادن مهم بود. وگرنه اصلا اهل دوستی نبودم . این مورد گذشت و یک ماه بعد یکی از دانشجوهای ارشد بهم پیشنهاد داد. بعد از اون یه دانشجوی دکترا و بعد از اون یه دانشجویی که تو دانشگاه ما شاغل بود و بعد از اون یکی از پسرهایی که همسایه دانشکده ما حساب می شد و بعد از اون .....
    خیلی خیلی برام عجیب بود. همه اینا در ترم هشت اتفاق افتاد . من هیچ تغییری نکرده بودم . اما نمی دونستم چی شده!!
    دانشگاه تموم شد و رفتم محل کار . اونجا هم هر روز پیشنهادای جدیدی بهم می شد. پیشنهادایی که دیگه رنگ دوستی نداشت . رنگ آشنایی برای ازدواج یا خواستگاری بود. بعد از اون هم ارشد قبول شدم . در دانشگاه جدید هم تعداد زیادی پیشنهاد خواستگاری یا دوستی داشتم . خلاصه اینکه هر کدوم به نحوی گذشتن .
    الان طوری شده که گاهی دوستام به شوخی یا کنایه بهم میگن که تو مهره مار داری و ......
    در کل منظورم از گفتن این حرفها اینه که هر چیزی زمانی داره . صبر کن زمانش برسه ، همه اینها جبران میشه . تو خوب و شاد و آروم زندگیتو بکنو همه چیزو بسپار دست خدا . اون بهترین تقدیر رو برات رقم زده. مطمئن باش
    یه نکته هم اینکه اصلا تعداد بالای خواستگار مهم نیست . ممکنه کسی فقط در همه عمرش یه خواستگار داشته باشه و همونو قبول کنه و همون براش بهترین روی زمین بشه .
    زندگیتو بکن و اعتماد به نفست رو ببر بالا . فعالیت های اجتماعیتو ببر بالا و دیگه به این موضوع که خواستگار نداری فکر نکن. مطمئن باش اگه خوب زندگی کنی خدا بهترین رو برات در نظر می گیره .

    - - - Updated - - -

  2. 5 کاربر از پست مفید asemani تشکرکرده اند .

    Lnaz (شنبه 22 تیر 92), mehdihn (شنبه 22 تیر 92), saraamini (شنبه 22 تیر 92), sookoot (یکشنبه 23 تیر 92), شیدا. (شنبه 22 تیر 92)

  3. #12
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    دختر خوب تو حدود ده سال برای ازدواج معمولی فرصت داری. حتی بعد از اون هم باز ممکنه و اینطور نیست که اگه 35 ساله بشی دیگه محاله.
    اما فعلا خیلی جا داری و لازم نیست نگران باشی.

    فکرهای خوب بکن تا اتفاقهای خوب برات بیفته. یعنی چی به دلم افتاده ازدواج نمی کنم؟

    به ظاهرت برس، شاد باش، ورزش کن ( حتی اگر باشگاه نمی تونی بری تو خونه نرمش کن، برقص، ... )
    برای خودت سرگرمی جور کن. پازل، کیک پختن، داشتن گل وگیاه یا حتی باغچه کوچیک سبزیجات روی تراس،
    پی گیری یک کاری مثل یادگیری یک زبان، دیدن یک سریال طولانی، خوندن یک مجموعه کتاب،

    هفته ای یه بار برو محیط های فرهنگی ورزشی منطقه تون؛ سرای محله، استخر، موسسه خیریه، .... جایی که با بقیه در ارتباط غیر رسمی باشی.
    ارتباط درسی یا کاری نباشه.

    خودت را توانمند و قوی کن. اعتماد به نفس و خود باوری در جذب دیگران تاثیر می ذاره.
    به چهره ات آرامش می ده. اضطراب و نگرانی از نگاه دور می شه.

    اگر بشینی یه گوشه غصه بخوری و فکر کنی، جز این که قیاقه افسرده پیدا کنی
    انرژی منفی بفرستی
    خودت را تضعیف کنی
    دیگران را از خودت دور کنی، نتیجه دیگه ای نمی گیری.

  4. 5 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    asemani (شنبه 22 تیر 92), Lnaz (شنبه 22 تیر 92), mehdihn (یکشنبه 23 تیر 92), sanjab (شنبه 22 تیر 92), sookoot (یکشنبه 23 تیر 92)

  5. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 04 خرداد 96 [ 20:57]
    تاریخ عضویت
    1391-5-12
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    4,043
    سطح
    40
    Points: 4,043, Level: 40
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 107
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    10

    تشکرشده 17 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ده سال وقت دارم برای ازدواج؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟آیا تو این جامعه به دختری که 30 سال رو رد کرده باشه پیشنهاد ازدواج داده میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا میخواید منو گول بزنید؟؟؟ من حداکثر 6 سال دیگه وقت دارم. در ضمن میدونی چرا اینقدر ازدواج برام مهمه؟؟؟؟ چون تنهام تنهام تنهام . تمام دوستای دوران دبیرستان و دانشگاهم رفتن پی زندگی خودشون من موندم بی دوست بی یار. این کارایی که که گفتی کردم کلاس زبان رفتم سریال طولانی دیدم استخر رفتم ولی همشون فقط برای یه دوره تونستن حس تنها بودنمو از بین ببرن بعد از یه مدت دوباره یادم می افتاد که هنوز ازدواج نکردم مخصوصاً وقتی یکیو میدم که همسن خودمه ولی خوشگلتره و ازدواج کرده.

    شما خودت دختری باید حس منو درک کنی. خدا خیلی بین بنده هاش فرق میزاره اونی که خوشگلتره زودتر ازدواج میکنه اونی که مثل منه باید بمیره و زنده شه هی التماس خدا رو بکنه تا یه خواستگار بفرسته که اونم طرف از من خوشش نیاد این عدالت خداست. عدالت خدا یعنی همیشه فرق گذاشتن بین بنده هاش به طوری که دختری که خوشگله و ازدواج میکنه بعد از ازدواج هم براش خواستگار پیدا میشه اون وقت من و امثال من .......................
    صبر کنم؟؟؟ خود منم نیاز دارم همه جور نیازی هم دارم. خوبه منم برم گناه بیفتم؟؟؟؟؟ چطور تا یه پسر احساس نیاز میکنه زود میتونه ازدواج کنه ولی دختر باید بشینه تا موهاش رنگ دندوناش بشه در آخر آیا یکی بیاد بگیردش یا نیاد.

    خلاصه که یه بغضی تو گلومه که بعضی وقتا میشکنه مثل همین الان که دارم اینا رو مینویسم. رفتم سایت همسریابی چون فهیدم خودم باید به فکر خودم باشه خدا فقط بلده به فکر اون دخترای ناز و خوشگل باشه دخترایی مثل من خودشون باید برای خودشون آستین بالا بزنن کسی به فکر نیست

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط asemani نمایش پست ها
    فقط تجربه شخصیم رو بهت میگم تا بدونی دنیا به اندازه همه روزهای زندگی تو ادامه داره و در این ادامه داشتن هر روز اتفاقات تازه ای می افته .
    یه چهره معمولی دارم . دبیرستانی بودم و همه دوستام هر روز کلی پیشنهاد دوستی می گرفتن . امابرای من حتی یه مورد پیش نیومد
    برام مهم نبود که با کسی باشم . یعنی اون قدر درس خون بودم که علاقه نداشتم وقتم رو برای این چیزا بذارم . اما مدام با خودم می گفتم که خب چرا ؟ حالا من نمیخوام قبول کنم و با کسی دوست باشم . اما چرا کسی بهم پیشنهاد نمیده . یعنی زشتم ؟ یعنی جذاب نیستم ؟ یعنی همه ازم بدشون میاد؟ اگه همیشه این طور باشه چی ؟ اگه نتونم ازدواج کنم چی ؟ اگه هرگز برام خواستگار نیاد چی ؟
    رفتم دانشگاه . یه سال ، دو سال ، سه سال ، چهار سال...
    ترم هشتم بودم که یه پسری که سه سال ازم کوچیکتر بود بهم پیشنهاد دوستی داد. اگه بگم که به شدت خوشحال شده بودم می خندی . اما به شدت خوشحال شده بودم. حداقل از اینکه دو تا از دوستام در جریان این موضوع بودن خوشحال بودم. همیشه با خودم فکر می کردم که اونا چه فکری ممکنه در مورد من بکنن که تا به حال نه خواستگار داشتم و نه حتی پیشنهاد دوستی .
    خلاصه اینکه قبول نکردم. برام اصل پیشنهاد دادن مهم بود. وگرنه اصلا اهل دوستی نبودم . این مورد گذشت و یک ماه بعد یکی از دانشجوهای ارشد بهم پیشنهاد داد. بعد از اون یه دانشجوی دکترا و بعد از اون یه دانشجویی که تو دانشگاه ما شاغل بود و بعد از اون یکی از پسرهایی که همسایه دانشکده ما حساب می شد و بعد از اون .....
    خیلی خیلی برام عجیب بود. همه اینا در ترم هشت اتفاق افتاد . من هیچ تغییری نکرده بودم . اما نمی دونستم چی شده!!
    دانشگاه تموم شد و رفتم محل کار . اونجا هم هر روز پیشنهادای جدیدی بهم می شد. پیشنهادایی که دیگه رنگ دوستی نداشت . رنگ آشنایی برای ازدواج یا خواستگاری بود. بعد از اون هم ارشد قبول شدم . در دانشگاه جدید هم تعداد زیادی پیشنهاد خواستگاری یا دوستی داشتم . خلاصه اینکه هر کدوم به نحوی گذشتن .
    الان طوری شده که گاهی دوستام به شوخی یا کنایه بهم میگن که تو مهره مار داری و ......
    در کل منظورم از گفتن این حرفها اینه که هر چیزی زمانی داره . صبر کن زمانش برسه ، همه اینها جبران میشه . تو خوب و شاد و آروم زندگیتو بکنو همه چیزو بسپار دست خدا . اون بهترین تقدیر رو برات رقم زده. مطمئن باش
    یه نکته هم اینکه اصلا تعداد بالای خواستگار مهم نیست . ممکنه کسی فقط در همه عمرش یه خواستگار داشته باشه و همونو قبول کنه و همون براش بهترین روی زمین بشه .
    زندگیتو بکن و اعتماد به نفست رو ببر بالا . فعالیت های اجتماعیتو ببر بالا و دیگه به این موضوع که خواستگار نداری فکر نکن. مطمئن باش اگه خوب زندگی کنی خدا بهترین رو برات در نظر می گیره .

    - - - Updated - - -
    بله عزیزم شما که از در و دیوار برات خواستگار میباره بایدم به من بگی به خواستگار نداشتن و ازدواج فکر نکن چون دغدغه خودت که نیست
    من نه تو دوران دبیرستان پیشنهاد دوستی داشتم نه 4 سال دانشگاه و نه حتی الان که یه ساله کار میکنم .دقت کن نه پیشنهاد دوستی و نه ازدواج !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط asemani نمایش پست ها
    فقط تجربه شخصیم رو بهت میگم تا بدونی دنیا به اندازه همه روزهای زندگی تو ادامه داره و در این ادامه داشتن هر روز اتفاقات تازه ای می افته .
    یه چهره معمولی دارم . دبیرستانی بودم و همه دوستام هر روز کلی پیشنهاد دوستی می گرفتن . امابرای من حتی یه مورد پیش نیومد
    برام مهم نبود که با کسی باشم . یعنی اون قدر درس خون بودم که علاقه نداشتم وقتم رو برای این چیزا بذارم . اما مدام با خودم می گفتم که خب چرا ؟ حالا من نمیخوام قبول کنم و با کسی دوست باشم . اما چرا کسی بهم پیشنهاد نمیده . یعنی زشتم ؟ یعنی جذاب نیستم ؟ یعنی همه ازم بدشون میاد؟ اگه همیشه این طور باشه چی ؟ اگه نتونم ازدواج کنم چی ؟ اگه هرگز برام خواستگار نیاد چی ؟
    رفتم دانشگاه . یه سال ، دو سال ، سه سال ، چهار سال...
    ترم هشتم بودم که یه پسری که سه سال ازم کوچیکتر بود بهم پیشنهاد دوستی داد. اگه بگم که به شدت خوشحال شده بودم می خندی . اما به شدت خوشحال شده بودم. حداقل از اینکه دو تا از دوستام در جریان این موضوع بودن خوشحال بودم. همیشه با خودم فکر می کردم که اونا چه فکری ممکنه در مورد من بکنن که تا به حال نه خواستگار داشتم و نه حتی پیشنهاد دوستی .
    خلاصه اینکه قبول نکردم. برام اصل پیشنهاد دادن مهم بود. وگرنه اصلا اهل دوستی نبودم . این مورد گذشت و یک ماه بعد یکی از دانشجوهای ارشد بهم پیشنهاد داد. بعد از اون یه دانشجوی دکترا و بعد از اون یه دانشجویی که تو دانشگاه ما شاغل بود و بعد از اون یکی از پسرهایی که همسایه دانشکده ما حساب می شد و بعد از اون .....
    خیلی خیلی برام عجیب بود. همه اینا در ترم هشت اتفاق افتاد . من هیچ تغییری نکرده بودم . اما نمی دونستم چی شده!!
    دانشگاه تموم شد و رفتم محل کار . اونجا هم هر روز پیشنهادای جدیدی بهم می شد. پیشنهادایی که دیگه رنگ دوستی نداشت . رنگ آشنایی برای ازدواج یا خواستگاری بود. بعد از اون هم ارشد قبول شدم . در دانشگاه جدید هم تعداد زیادی پیشنهاد خواستگاری یا دوستی داشتم . خلاصه اینکه هر کدوم به نحوی گذشتن .
    الان طوری شده که گاهی دوستام به شوخی یا کنایه بهم میگن که تو مهره مار داری و ......
    در کل منظورم از گفتن این حرفها اینه که هر چیزی زمانی داره . صبر کن زمانش برسه ، همه اینها جبران میشه . تو خوب و شاد و آروم زندگیتو بکنو همه چیزو بسپار دست خدا . اون بهترین تقدیر رو برات رقم زده. مطمئن باش
    یه نکته هم اینکه اصلا تعداد بالای خواستگار مهم نیست . ممکنه کسی فقط در همه عمرش یه خواستگار داشته باشه و همونو قبول کنه و همون براش بهترین روی زمین بشه .
    زندگیتو بکن و اعتماد به نفست رو ببر بالا . فعالیت های اجتماعیتو ببر بالا و دیگه به این موضوع که خواستگار نداری فکر نکن. مطمئن باش اگه خوب زندگی کنی خدا بهترین رو برات در نظر می گیره .

    - - - Updated - - -
    بله عزیزم شما که از در و دیوار برات خواستگار میباره بایدم به من بگی به خواستگار نداشتن و ازدواج فکر نکن چون دغدغه خودت که نیست
    من نه تو دوران دبیرستان پیشنهاد دوستی داشتم نه 4 سال دانشگاه و نه حتی الان که یه ساله کار میکنم .دقت کن نه پیشنهاد دوستی و نه ازدواج !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    ویرایش توسط Narges s : شنبه 22 تیر 92 در ساعت 17:35

  6. 2 کاربر از پست مفید Narges s تشکرکرده اند .

    mehdihn (یکشنبه 23 تیر 92), شیدا. (شنبه 22 تیر 92)

  7. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 بهمن 93 [ 16:56]
    تاریخ عضویت
    1392-1-03
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    2,228
    سطح
    28
    Points: 2,228, Level: 28
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    133

    تشکرشده 132 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزیزم ظاهر آدما فقط یه معیار مختصر برای ازدواجه. خیلی فاکتورهای دیگه هم مطرحه، مثل این مساله که هیچکس از دختر افسرده و بی اعتماد به نفس و خجالتی خوشش نمیاد. بعد هم شما که همه بهت میگن ظاهرت خوبه، مطمئنا مشکل حاد زیبایی نداری. این که حس میکنی زیبا نیستی از افسردگی شماست.
    فرض کن، فقط فرض کن اصلا ازدواج هم نکردی؟ دنیا به آخر میرسه؟ یه دختر مجرد شاد که روزای عمرشو به خوشی میگذرونه و هدف داره برای زندگیش بهتره، یا یه دختر مجرد افسرده که تا وقتی به قول خودت موهاش عین دندوناش سفید شد میزنه تو سرش و میگه خواستگار ندارم؟
    یه مورد دیگه هم این که از سایت همسریابی همسر برای شما پیدا نمیشه. مردهایی که تو اون سایت عضو هستند 99 درصد فکر ازدواج دائم ندارند و اصلا شرایطشو ندارند که بخوان ازدواج کنند. یک درصد هم اگه واقعا با قصد ازدواج جلو بیان با انبوهی از دختر مواجه میشن و مطمئن باش حتی اگر بخوان فکرشون متوجه یه نفر نیست و چند نفرو همزمان هندل میکنند. برای همین بهتره به جای محیط های مجازی یه کم روابطتو تو دنیای واقعی محدود به دانشگاه و محل کار نکنی. مطمئن باش دخترهای خوشگل زیادی هستند که همین خوشگلی باعث دردسرشون شده و زندگیشون سیاه شده. یا آدمهای متاهل زیادی هستند (خودمو هم عرض میکنم) که با یه انتخاب بد سالهای عمرشون خراب شده. زندگی قشنگ فقط تو شوهر و بچه نیست. هر وقت اینو فهمیدی مرد خوبی به سراغت میاد و از تنهایی در میای. اما تا وقتی این مساله اینقدر برات بغرنجه و براش بی گدار به آب میزنی اتفاقهای این چنینی قابل پیش بینیه

  8. 3 کاربر از پست مفید Lnaz تشکرکرده اند .

    mehdihn (یکشنبه 23 تیر 92), sanjab (شنبه 22 تیر 92), شیدا. (شنبه 22 تیر 92)

  9. #15
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    آره. هنوزم می گم بالای سی سال هم می شه ازدواج کرد. چرا که نه.
    اگر زیر سی باشه بهتر.
    ولی معنیش این نیست که بعدش دیگه نمی شه.

    بعد هم مگه شش سال کمه؟

    به همون کارهایی که می گی انجام می دادی ادامه بده. باز هم سعی کن با یاد گرفتن انواع مهارتها
    بالا بردن آگاهیت، رسیدن به روح و جسمت خودت را تقویت کنی.

    زیبایی نعمتی هست که خدا به بعضی ها بیشتر داده و به بعضی کمتر.
    من مرد نیستم و نمی تونم صددرصد در این مورد نظر بدم. اما فکر می کنم زن زیبای بی اعتماد به نفس غرغرو خیلی هم جذابیت نداره!
    یک چیزی که خیلی مهمه و الناز جون هم بهش اشاره کرد این هست که افسردگی و ناراحتی شما روی چهره تون اثر می ذاره.

    راه زیادی برای تغییر فیزیکی چهره تون نیست
    اما می تونید جذابیت خودتون را زیادتر کنید

    فعالیتهای اجتماعی و در دید بودن را فراموش نکنید.
    اگر اهل مراسم مذهبی هستید، شرکت در جشنهایی که خانمها دارند،
    اگر اهل فعالیت داوطلبانه هستید شرکت در برنامه های مربوطه
    اگر اهل فعالیت های ورزشی هستید شرکت در برنامه های جمعی مثل ورزش صبحگاهی کوه استخر

    البته در همه این فعالیتها شان خودتون را حفظ کنید
    یادتون باشه رفتار و برخورد شما هم مهمه.

    اگر دوستی یا آشنایی از شما می پرسه چرا ازدواج نکردی چی می گی؟
    مثلا دوست مامانت را بعد از چند سال اتفاقی می بینی و می پرسه ازدواج نکردی؟ چرا؟
    یا همکلاسیهات.
    چی می گی؟

  10. 2 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    asemani (یکشنبه 23 تیر 92), mehdihn (یکشنبه 23 تیر 92)

  11. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 04 خرداد 96 [ 20:57]
    تاریخ عضویت
    1391-5-12
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    4,043
    سطح
    40
    Points: 4,043, Level: 40
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 107
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    10

    تشکرشده 17 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    آره. هنوزم می گم بالای سی سال هم می شه ازدواج کرد. چرا که نه.
    اگر زیر سی باشه بهتر.
    ولی معنیش این نیست که بعدش دیگه نمی شه.

    بعد هم مگه شش سال کمه؟

    به همون کارهایی که می گی انجام می دادی ادامه بده. باز هم سعی کن با یاد گرفتن انواع مهارتها
    بالا بردن آگاهیت، رسیدن به روح و جسمت خودت را تقویت کنی.

    زیبایی نعمتی هست که خدا به بعضی ها بیشتر داده و به بعضی کمتر.
    من مرد نیستم و نمی تونم صددرصد در این مورد نظر بدم. اما فکر می کنم زن زیبای بی اعتماد به نفس غرغرو خیلی هم جذابیت نداره!
    یک چیزی که خیلی مهمه و الناز جون هم بهش اشاره کرد این هست که افسردگی و ناراحتی شما روی چهره تون اثر می ذاره.

    راه زیادی برای تغییر فیزیکی چهره تون نیست
    اما می تونید جذابیت خودتون را زیادتر کنید

    فعالیتهای اجتماعی و در دید بودن را فراموش نکنید.
    اگر اهل مراسم مذهبی هستید، شرکت در جشنهایی که خانمها دارند،
    اگر اهل فعالیت داوطلبانه هستید شرکت در برنامه های مربوطه
    اگر اهل فعالیت های ورزشی هستید شرکت در برنامه های جمعی مثل ورزش صبحگاهی کوه استخر

    البته در همه این فعالیتها شان خودتون را حفظ کنید
    یادتون باشه رفتار و برخورد شما هم مهمه.

    اگر دوستی یا آشنایی از شما می پرسه چرا ازدواج نکردی چی می گی؟
    مثلا دوست مامانت را بعد از چند سال اتفاقی می بینی و می پرسه ازدواج نکردی؟ چرا؟
    یا همکلاسیهات.
    چی می گی؟
    شیدا جان همین کوه و استخر رفتن نیاز به دوست داره همیشه تنها میرفتم استخر ولی یه خرده که شنا میکردم حوصله سر میرفت.چند بار کوه برم تنهایی؟؟؟ شاید دفعات اولش خوب باشه ولی وقتی آدم تنها باشه دیگه حوصلش نمیکشه پاشه بره کوه. 4 سال کلاس زبان رفتم فقط یه بار یه نفر منو به یکی از آشناهاشون معرفی کرد که جور نشد یعنی اونا از من خوششون نیومد استنباط خودم این بود که از ظاهرم خوششون نیومده بود.
    ما روابط خانوادگیمون هم گسترده نیست یعنی فقط با فامیلای نزدیک رفت و آمد داریم . نه دوست خانوادگی داریم نه آشنا نه حتی با همسایه هامون آشناییم. این دیگه دست من نیست پدر و مادرم اینجوری دوست دارن. من که نمیتونم وادارشون کنم که مثلاً با دخترخاله مامانم هم رفت و آمد داشته باشیم وقتی مامان بابام نمیخوان.
    در مورد سوال آخرت اگه کسی ازم بپرسه چرا تا حالا ازدواج نکردم میگم موقعیت زیادی تا حالا پیش نیومده که یا اونا نخواستن یا من.(یادش بخیر جوون تر که بودم یه چند تا خواستگار داشتم البته با معرفی فامیل ولی چون اون موقع کوچیکتر بودم و به ازدواج فکر نمیکردم اصلاً رد کردم البته خب معیارهای مطلوب منو نداشتن اونا)

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط Lnaz نمایش پست ها
    عزیزم ظاهر آدما فقط یه معیار مختصر برای ازدواجه. خیلی فاکتورهای دیگه هم مطرحه، مثل این مساله که هیچکس از دختر افسرده و بی اعتماد به نفس و خجالتی خوشش نمیاد. بعد هم شما که همه بهت میگن ظاهرت خوبه، مطمئنا مشکل حاد زیبایی نداری. این که حس میکنی زیبا نیستی از افسردگی شماست.
    فرض کن، فقط فرض کن اصلا ازدواج هم نکردی؟ دنیا به آخر میرسه؟ یه دختر مجرد شاد که روزای عمرشو به خوشی میگذرونه و هدف داره برای زندگیش بهتره، یا یه دختر مجرد افسرده که تا وقتی به قول خودت موهاش عین دندوناش سفید شد میزنه تو سرش و میگه خواستگار ندارم؟
    یه مورد دیگه هم این که از سایت همسریابی همسر برای شما پیدا نمیشه. مردهایی که تو اون سایت عضو هستند 99 درصد فکر ازدواج دائم ندارند و اصلا شرایطشو ندارند که بخوان ازدواج کنند. یک درصد هم اگه واقعا با قصد ازدواج جلو بیان با انبوهی از دختر مواجه میشن و مطمئن باش حتی اگر بخوان فکرشون متوجه یه نفر نیست و چند نفرو همزمان هندل میکنند. برای همین بهتره به جای محیط های مجازی یه کم روابطتو تو دنیای واقعی محدود به دانشگاه و محل کار نکنی. مطمئن باش دخترهای خوشگل زیادی هستند که همین خوشگلی باعث دردسرشون شده و زندگیشون سیاه شده. یا آدمهای متاهل زیادی هستند (خودمو هم عرض میکنم) که با یه انتخاب بد سالهای عمرشون خراب شده. زندگی قشنگ فقط تو شوهر و بچه نیست. هر وقت اینو فهمیدی مرد خوبی به سراغت میاد و از تنهایی در میای. اما تا وقتی این مساله اینقدر برات بغرنجه و براش بی گدار به آب میزنی اتفاقهای این چنینی قابل پیش بینیه
    حرفاتو قبول دارم این مورد آخر همین پسره که رفت مدام میگفت تو از زیبایی چیزی کم نداری (حالا نمیدونم راست میگفت یا برای دلخوشی من بود!!!!) میگفت اعتماد به نفس نداری. چند بار خواستم برم پیش روانشناس برای همین مشکلم ولی پشیمون شدم چون فکر نمیکنم اثربخش باشه دکتر میشینه یه سری حرف امیدوار کننده میزنه بهم و فقط همین. بعدش من میام خونه و ممکنه نصف حرفای اونو فراموش کرده باشم . خودم دوست دارم با بالا بردن مهارتهام خودمو درمان کنم. مثلاً من خیلی دوست دارم نقاشی کار کنم (یه خرده هم هنرشو دارم). حالا به نظر شما روانشناس میتونه بهم کمک کنه یا همین روشی که خودم گفتم یعنی خوددرمانی از طریق یاد گرفتن یه سری مهارت؟

  12. #17
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 03 مهر 94 [ 16:31]
    تاریخ عضویت
    1391-10-27
    نوشته ها
    991
    امتیاز
    7,073
    سطح
    55
    Points: 7,073, Level: 55
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,771

    تشکرشده 1,881 در 749 پست

    Rep Power
    112
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Narges s نمایش پست ها
    بله عزیزم شما که از در و دیوار برات خواستگار میباره بایدم به من بگی به خواستگار نداشتن و ازدواج فکر نکن چون دغدغه خودت که نیست
    من نه تو دوران دبیرستان پیشنهاد دوستی داشتم نه 4 سال دانشگاه و نه حتی الان که یه ساله کار میکنم .دقت کن نه پیشنهاد دوستی و نه ازدواج !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    بازم داری تند میری . 27 سالمه . بلافاصله بعد از اون ترم هشتمی که بهت گفتم شاغل شدم و یکسال بعدش ارشد قبول شدم. الان سه سال از اون روزا می گذره . یعنی دقیقا همسن تو بودم تو ترم هشتم. همسن تو بودم اما مثل تو فکر نمی کردم. منم 24 ساله بودم و هنوز هیچ پیشنهادی نداشتم. اما تو این سه سال به قول تو برام از در و دیوار باریده . می دونی چرا ؟

    بهت گفتم یه چهره معمولی دارم که نری به سمت زیبایی چهره. خیلی خیلی معمولی ام . شاید منم مثل تو از خودم راضی نبودم. تا 24 سالگی برام هیچ پیشنهادی نبود. چون خودم عاشق خودم نبودم. چون خودم ، خودم رو دوس نداشتم . چون خودم از خودم راضی نبودم.

    اومدن اون پسری که سه سال کوچیک تر از من بود ، تو زندگیم معجزه کرد. اون منو به خودن شناسوند. اون قدر عاشق شد که منم کنجکاو شدم که بدونم کی هستم که این ، این همه عاشق شده . مدام ازش می پرسیدم که آخه چی در من دیدی که از من خوشت اومده ؟ برام واقعا مهم بود. اون عاشق کسی شده بود که من دوستش نداشتم. خیلی دوس داشتم بدونم چی در من دیده . شش ماه زیر نظرش بودم و نفهمیده بودم. اون قدر گفت که عاشق خودم شدم. از چهره ام تعریف نکرد. اما خیلی چیزای دیگه گفت. نذاشتم رابطه ادامه پیدا کنه . اما بعد از قطع رابطه توجهم به خودم جلب شد.
    تازه خوبی های خودمو دیدم ، هرچی بیشتر خودم رو دیدم ، این پیشنهادا بیشتر شد.

    ببین عزیزم مشکل تو هم همینه . می خوای حلش کنی یا نه ؟ خودت رو دوست بدار. سی دی راز رو ببین . اون سی دی حقیقت داره . من به عینه تو زندگی خودم دیدم.

    امااااااا

    بهت گفتم تعداد خواستگار زیاد مهم نیست . الان 27 سالمه و مجردم.

    می دونی چرا ؟ به قول تو از در و دیوار داره می باره . اما چرا مجردم؟ چون هیچ کدوم مناسب نبودن. اون که سه سال ازم کوچکتر بود ، قصد ازدواج نداشت و سنش هم کم بود. ترم دوم دانشگاه بود و از یه شهرستان دور. اون که ارشد داشت ، سنی بود . اون که دکترا داشت به شدت بسیجی بود. اون که کارمند دانشگاه بود ، خواهان روابط آزاد بود. اون که همسایه دانشگاه بود اون قدر پولدار بود که کار نمی کرد و قصد هم نداشت شاغل باشه . دو تا دیگه هم از دانشگاه جدید بودن که یکیشون بدون مذهب بود و یکیشون سنی و بقیه هم همینطور. همه ایرادای کلی داشتن.

    یه مورد هم که به نظرم خوب بود رو اینجا توضیح دادم و در آخر ردش کردم. چون نشد . جور در نیومدیم با هم . هنوزم نمی دونم کارم درست بود یا نه . می تونی بری تاپیکم رو بخونی.
    می بینی ؟؟؟؟ تعداد زیاد خواستگار اصلا مهم نیست . دوستی دارم که همسن منه . یه خواستگار رسمی کلا اومد خونشون و همونو هم قبول کرد و الان یکی از خوشبخترین دختراست . چون همسرش عاشقشه .

    نمی دونم چرا میخوام قانعت کنم. شاید چون می بینم تنها راه بیرون اومدنت از این افکار اینه که خودت رو دوست بداری.
    اگه دوس داری از خوبیهایی که داری برامون بگو .

    من یه خوبی بارز در تو دیدم. اونم زرنگ و زبل بودنته . باهوش بودنته . تو هنوز سنی نداری . اما درست تموم شده و شاغل هم هستی . این یه پوئن مثبته .
    یه خوبی دیگه . حواست به خودت هست که گناه نکنی . اشتباه نکنی. از اینکه حسادت می کنی ناراحتی . این خیلی خوبه .

    من مطمئنم خوبی های زیادی در تو هست. بگرد و کشفشون کن. مثبت فکر کن. بیا و برامون بگو . عدالت خدا این نیست که به همه چیزهای شبیه هم بده . عدالت خدا اینه که به یکی یه چیزی بده و معادل اونو به دیگری. شاید به دوستت چهره زیبا بده . به تو اندام زیبا . به یکی شعور بالا . به یکی ام شوهر خوب

    ویرایش توسط asemani : شنبه 22 تیر 92 در ساعت 19:45

  13. 2 کاربر از پست مفید asemani تشکرکرده اند .

    sara 65 (یکشنبه 23 تیر 92), شیدا. (دوشنبه 24 تیر 92)

  14. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 04 خرداد 96 [ 20:57]
    تاریخ عضویت
    1391-5-12
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    4,043
    سطح
    40
    Points: 4,043, Level: 40
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 107
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    10

    تشکرشده 17 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط asemani نمایش پست ها
    بازم داری تند میری . 27 سالمه . بلافاصله بعد از اون ترم هشتمی که بهت گفتم شاغل شدم و یکسال بعدش ارشد قبول شدم. الان سه سال از اون روزا می گذره . یعنی دقیقا همسن تو بودم تو ترم هشتم. همسن تو بودم اما مثل تو فکر نمی کردم. منم 24 ساله بودم و هنوز هیچ پیشنهادی نداشتم. اما تو این سه سال به قول تو برام از در و دیوار باریده . می دونی چرا ؟

    بهت گفتم یه چهره معمولی دارم که نری به سمت زیبایی چهره. خیلی خیلی معمولی ام . شاید منم مثل تو از خودم راضی نبودم. تا 24 سالگی برام هیچ پیشنهادی نبود. چون خودم عاشق خودم نبودم. چون خودم ، خودم رو دوس نداشتم . چون خودم از خودم راضی نبودم.

    اومدن اون پسری که سه سال کوچیک تر از من بود ، تو زندگیم معجزه کرد. اون منو به خودن شناسوند. اون قدر عاشق شد که منم کنجکاو شدم که بدونم کی هستم که این ، این همه عاشق شده . مدام ازش می پرسیدم که آخه چی در من دیدی که از من خوشت اومده ؟ برام واقعا مهم بود. اون عاشق کسی شده بود که من دوستش نداشتم. خیلی دوس داشتم بدونم چی در من دیده . شش ماه زیر نظرش بودم و نفهمیده بودم. اون قدر گفت که عاشق خودم شدم. از چهره ام تعریف نکرد. اما خیلی چیزای دیگه گفت. نذاشتم رابطه ادامه پیدا کنه . اما بعد از قطع رابطه توجهم به خودم جلب شد.
    تازه خوبی های خودمو دیدم ، هرچی بیشتر خودم رو دیدم ، این پیشنهادا بیشتر شد.

    ببین عزیزم مشکل تو هم همینه . می خوای حلش کنی یا نه ؟ خودت رو دوست بدار. سی دی راز رو ببین . اون سی دی حقیقت داره . من به عینه تو زندگی خودم دیدم.

    امااااااا

    بهت گفتم تعداد خواستگار زیاد مهم نیست . الان 27 سالمه و مجردم.

    می دونی چرا ؟ به قول تو از در و دیوار داره می باره . اما چرا مجردم؟ چون هیچ کدوم مناسب نبودن. اون که سه سال ازم کوچکتر بود ، قصد ازدواج نداشت و سنش هم کم بود. ترم دوم دانشگاه بود و از یه شهرستان دور. اون که ارشد داشت ، سنی بود . اون که دکترا داشت به شدت بسیجی بود. اون که کارمند دانشگاه بود ، خواهان روابط آزاد بود. اون که همسایه دانشگاه بود اون قدر پولدار بود که کار نمی کرد و قصد هم نداشت شاغل باشه . دو تا دیگه هم از دانشگاه جدید بودن که یکیشون بدون مذهب بود و یکیشون سنی و بقیه هم همینطور. همه ایرادای کلی داشتن.

    یه مورد هم که به نظرم خوب بود رو اینجا توضیح دادم و در آخر ردش کردم. چون نشد . جور در نیومدیم با هم . هنوزم نمی دونم کارم درست بود یا نه . می تونی بری تاپیکم رو بخونی.
    می بینی ؟؟؟؟ تعداد زیاد خواستگار اصلا مهم نیست . دوستی دارم که همسن منه . یه خواستگار رسمی کلا اومد خونشون و همونو هم قبول کرد و الان یکی از خوشبخترین دختراست . چون همسرش عاشقشه .

    نمی دونم چرا میخوام قانعت کنم. شاید چون می بینم تنها راه بیرون اومدنت از این افکار اینه که خودت رو دوست بداری.
    اگه دوس داری از خوبیهایی که داری برامون بگو .

    من یه خوبی بارز در تو دیدم. اونم زرنگ و زبل بودنته . باهوش بودنته . تو هنوز سنی نداری . اما درست تموم شده و شاغل هم هستی . این یه پوئن مثبته .
    یه خوبی دیگه . حواست به خودت هست که گناه نکنی . اشتباه نکنی. از اینکه حسادت می کنی ناراحتی . این خیلی خوبه .

    من مطمئنم خوبی های زیادی در تو هست. بگرد و کشفشون کن. مثبت فکر کن. بیا و برامون بگو . عدالت خدا این نیست که به همه چیزهای شبیه هم بده . عدالت خدا اینه که به یکی یه چیزی بده و معادل اونو به دیگری. شاید به دوستت چهره زیبا بده . به تو اندام زیبا . به یکی شعور بالا . به یکی ام شوهر خوب

    آره عزیزم حرفات درسته .ببخشید که اونجوری تند حرف زدم معذرت میخوام خیلی ناراحت بودم. الان که به حرفات فکر میکنم میبینم زمانی که دانشگاه میرفتم و میتونست موقعیت های زیادی برام فراهم شه خودمو دوست نداشتم. از همه چیم بدم میومد از قیافه از اندام حتی از تیپم (چون لباسام به انتخاب مامانم بودم خیلی سختگیری می کرد در مورد لباس پوشیدنم البته الان که بزرگتر شدم سخت گیریهاش یه خرده کمتر شده) خیلی خجالتی بودم حتی با یه پسر یه کلمه هم حرف نمیزدم. تا اینکه دانشگاه تموم شد و من حسرت خوردم که چرا نتونستم تو از اون 4 سال استفاده کنم. حسرت میخوردم که میشد که خیلی موقعیت برام فراهم شه ولی خودم با انگاره های غلطم باعث میشدم که هیچ پسری طرفم نیاد چون از خودم بدم میومد فکر میکردم خیلی از دیگران پایین ترم همیشه حسرت دخترایی رو میخوردم که به راحتی پسرا جذبشون میشدن فکر میکردم اونا خیلی خوشگلن ولی الان که فکر میکنم میبینم اونا زیاد هم خوشگل نبودن بلکه اعتماد به نفس و دوست داشتن خود و شاد بودنش باعث جذابیتشون میشد.
    ولی وقتی دانشگاه تموم شد و رفتم سرکار استقلال پیدا کردم. این حس استقلال و بزرگ شدن یه حس خوبی بود که بهم اعتماد به نفس میداد. خدایی یه خرده اعتماد به نفسم بیشتر شد ولی بازم خود کم بینیم ادامه داشت و هنوزم ادامه داره.
    میدونی مشکل من از اینجا آب میخوره که من همش در حال مقایسه کردن خودم با دیگرانم مثلاً یکیو میبینم که از من پوستش سفیدتره آه میکشم و میگم خوش به حالش کاش منم به سفیدی اون بودم. در حالی که خدا به منم یه چیز دیگه داده چشمای درشت و مژه های بلند موهای خرمایی اندام خوب. اینا رو نمیبینم همش چشم به زیبایی های دیگرانه . خیلی وقتا شده که ناشکری کردم و چوبش رو هم خوردم ولی بازم نمیتونم دست از این کار بردارم.
    چند هفته پیش یکی از همکارام نامزده کرد و شیرینی آورد همه خوشحال بودن و میخندیدن منم میخندیدم در ظاهر ولی یه بغضی گلمو گرفته بود که نگو خیلی عذاب وجدان گرفتم که از دیدن خوشحالی دیگران شاد نیستم.

  15. 2 کاربر از پست مفید Narges s تشکرکرده اند .

    asemani (یکشنبه 23 تیر 92), شیدا. (دوشنبه 24 تیر 92)

  16. #19
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 بهمن 93 [ 16:56]
    تاریخ عضویت
    1392-1-03
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    2,228
    سطح
    28
    Points: 2,228, Level: 28
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    133

    تشکرشده 132 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نرگس جان خیلی خوشحالم که حالت خوبه خدارو شکر
    اول از همه که دختر خوب مشکلت اینقدر حاد نیست که بخوای بری پیش روانکاو. با توصیه هایی که بهت شده و کمک خانواده و دوستان میتونی یه نرگس جذاب باشی که همه حسرت شخصیت، زیبایی ، وقار و رفتارشو بخورند.
    باید خودتو خیلی دوست داشته باشی. تا وقتی به خودت عشق نورزی نمیتونی کس دیگه ای رو هم دوست داشته باشی. اینو همیشه یادت باشه.
    گفتی نقاشی کردن رو دوست داری و استعداد داری تو این زمینه. چرا که نه؟
    الان بهترین وقته. هنوز درگیر زندگی مشترک و شوهر و بچه نشدی. کاری رو بکن که یه دختر فقط تو دوران مجردیش وقت انجام دادنشو داره. فردا پس فردا که ازدواج کنی حسرت میخوری. اینقدر که شوهرداری و خونه داری آدمو خسته و کسل و بی رمق میکنه فردا روز حسرت میخوریا. از ما گفتن
    ورزش کن _ یه کار جدید که همیشه دوست داشتی و دیگران میگفتند نمیشه و از پسش برنمیای انجام بده_ زبان بخون_ نقاشی کن_ برقص_ شاد باش_ خنده فراموش نشه
    دوستای همسن و سال جدید پیدا کن و باهاشو خوش بگذرون
    یه نگاه به کمد لباسات بکن، هر لباسی که فکر میکنی بهت نمیاد و دوسش نداری رد کن بره. هر چی که فکر میکنی باعث میشه فکر کنی خوشتیپ نیستی. ماشالله کار که میکنی. لباسهای خوشگل و برازنده بخر. شیک بپوش، بخند، از جوونی و روزای عمرت لذت ببر که حسرتشو نخوری. ایشالله که قسمتت هرچه زودتر سر راهت قرار میگیره و به این ناراحتیا و حسادتات میخندی
    راز و نیاز با خدای مهربون رو هم هیچوقت فراموش نکن

  17. کاربر روبرو از پست مفید Lnaz تشکرکرده است .

    asemani (یکشنبه 23 تیر 92)

  18. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 04 خرداد 96 [ 20:57]
    تاریخ عضویت
    1391-5-12
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    4,043
    سطح
    40
    Points: 4,043, Level: 40
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 107
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    10

    تشکرشده 17 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Lnaz نمایش پست ها
    نرگس جان خیلی خوشحالم که حالت خوبه خدارو شکر
    اول از همه که دختر خوب مشکلت اینقدر حاد نیست که بخوای بری پیش روانکاو. با توصیه هایی که بهت شده و کمک خانواده و دوستان میتونی یه نرگس جذاب باشی که همه حسرت شخصیت، زیبایی ، وقار و رفتارشو بخورند.
    باید خودتو خیلی دوست داشته باشی. تا وقتی به خودت عشق نورزی نمیتونی کس دیگه ای رو هم دوست داشته باشی. اینو همیشه یادت باشه.
    گفتی نقاشی کردن رو دوست داری و استعداد داری تو این زمینه. چرا که نه؟
    الان بهترین وقته. هنوز درگیر زندگی مشترک و شوهر و بچه نشدی. کاری رو بکن که یه دختر فقط تو دوران مجردیش وقت انجام دادنشو داره. فردا پس فردا که ازدواج کنی حسرت میخوری. اینقدر که شوهرداری و خونه داری آدمو خسته و کسل و بی رمق میکنه فردا روز حسرت میخوریا. از ما گفتن
    ورزش کن _ یه کار جدید که همیشه دوست داشتی و دیگران میگفتند نمیشه و از پسش برنمیای انجام بده_ زبان بخون_ نقاشی کن_ برقص_ شاد باش_ خنده فراموش نشه
    دوستای همسن و سال جدید پیدا کن و باهاشو خوش بگذرون
    یه نگاه به کمد لباسات بکن، هر لباسی که فکر میکنی بهت نمیاد و دوسش نداری رد کن بره. هر چی که فکر میکنی باعث میشه فکر کنی خوشتیپ نیستی. ماشالله کار که میکنی. لباسهای خوشگل و برازنده بخر. شیک بپوش، بخند، از جوونی و روزای عمرت لذت ببر که حسرتشو نخوری. ایشالله که قسمتت هرچه زودتر سر راهت قرار میگیره و به این ناراحتیا و حسادتات میخندی
    راز و نیاز با خدای مهربون رو هم هیچوقت فراموش نکن
    ممنون عزیزم چشم کلی روحیه گرفتم


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. سیاست زنانه یعنی انجام چه کارهایی؟
    توسط زهراخانم در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: چهارشنبه 07 مرداد 94, 13:08
  2. تصمیمم برای طلاق جدی است دیشب به اندازه همه دنیا دلم شکست یعنی خدا شنیده
    توسط امیدوار92 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 57
    آخرين نوشته: دوشنبه 07 مهر 93, 21:21
  3. یعنی غلطي هست كه نكرده باشيد؟
    توسط anosh در انجمن اعتماد به نفس
    پاسخ ها: 17
    آخرين نوشته: پنجشنبه 18 مهر 87, 21:50

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:06 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.