به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 34
  1. #21
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 01 فروردین 98 [ 02:42]
    تاریخ عضویت
    1391-9-10
    نوشته ها
    485
    امتیاز
    9,513
    سطح
    65
    Points: 9,513, Level: 65
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,478

    تشکرشده 1,276 در 407 پست

    Rep Power
    73
    Array
    آقای faravahar عزیز
    همونطور که گفتم من خیلیییی خوب شما رو درک میکنم اما بعید میدونم که شما بتونید منو درک کنید چون من چند قدم از شما جلوترم!!! البته که من اجازه نمیدم کسی توی تصمیمای من دخالت کنه اما مشکل اینه که پدر و مادر هر کسی نیستن! به هرحال من یه دخترم و نفر دومی بودم که باید خانوادمو راضی میکردم و خوشبختانه یا متاسفانه کار به اونجا نرسید...
    دیدگاه آدما و شخصیتو ظرفیتشون متفاوته اما فکر میکنین چقدر میشه تحمل کرد؟؟ این سوالو از شما نمیپرسم از خانم lilmor میپرسم: چقد میشه تحمل کرد که هر روز بشنوی که روت عیب و ایراد میذارنو در موردت قضاوت میکنن و تو رو نمیخوان؟؟ چقد میشه تحمل کرد که از درو همسایه بشنوی فلانی اومد تحقیق و تو حرفاش نشون داده که راضی نیستو به اصرار پسرش اومده؟؟ یا از خانوادتو حتی محل زندگیت ایراد بگیرن؟؟؟ مطمئنا منم دلم نمیخواست نقش یه دختر شکست خورده ی عشقی رو بازی کنم که داره حسرت میخوره اما جدا از اینکه غرورم واقعا شکسته بود دیگه از ورود به خانواده ای که تا این حد منو نمیخوان وحشت میکردم!!
    دوست عزیز، من این مسیرو رفتمو با اطمینان بهتون میگم اگه پدرو مادرتون نخوان امکان نداره موفق بشین. فقط به ازدواج فکر نکنین مشکلات بعدش خیلییییی بیشتره. زور و اصرار رو بذارین کنار و سیاستتون رو تغییر بدین. همه ی حرفاتونم درست اما بعید میدونم توی متقاعد کردن این نسل تاثیری داشته باشه! من واقعا آرزو میکنم مشکلتون حل بشه .

    - - - Updated - - -

    آقای faravahar عزیز
    همونطور که گفتم من خیلیییی خوب شما رو درک میکنم اما بعید میدونم که شما بتونید منو درک کنید چون من چند قدم از شما جلوترم!!! البته که من اجازه نمیدم کسی توی تصمیمای من دخالت کنه اما مشکل اینه که پدر و مادر هر کسی نیستن! به هرحال من یه دخترم و نفر دومی بودم که باید خانوادمو راضی میکردم و خوشبختانه یا متاسفانه کار به اونجا نرسید...
    دیدگاه آدما و شخصیتو ظرفیتشون متفاوته اما فکر میکنین چقدر میشه تحمل کرد؟؟ این سوالو از شما نمیپرسم از خانم lilmor میپرسم: چقد میشه تحمل کرد که هر روز بشنوی که روت عیب و ایراد میذارنو در موردت قضاوت میکنن و تو رو نمیخوان؟؟ چقد میشه تحمل کرد که از درو همسایه بشنوی فلانی اومد تحقیق و تو حرفاش نشون داده که راضی نیستو به اصرار پسرش اومده؟؟ یا از خانوادتو حتی محل زندگیت ایراد بگیرن؟؟؟ مطمئنا منم دلم نمیخواست نقش یه دختر شکست خورده ی عشقی رو بازی کنم که داره حسرت میخوره اما جدا از اینکه غرورم واقعا شکسته بود دیگه از ورود به خانواده ای که تا این حد منو نمیخوان وحشت میکردم!!
    دوست عزیز، من این مسیرو رفتمو با اطمینان بهتون میگم اگه پدرو مادرتون نخوان امکان نداره موفق بشین. فقط به ازدواج فکر نکنین مشکلات بعدش خیلییییی بیشتره. زور و اصرار رو بذارین کنار و سیاستتون رو تغییر بدین. همه ی حرفاتونم درست اما بعید میدونم توی متقاعد کردن این نسل تاثیری داشته باشه! من واقعا آرزو میکنم مشکلتون حل بشه .

  2. کاربر روبرو از پست مفید sara 65 تشکرکرده است .

    faravahar (شنبه 22 تیر 92)

  3. #22
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 16 بهمن 95 [ 00:13]
    تاریخ عضویت
    1392-4-18
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    2,747
    سطح
    31
    Points: 2,747, Level: 31
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    17

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط بی دل نمایش پست ها
    تک تک حرفهات رو می فهمم. توجیه کردنهات، مثالهات، از کوره در رفتنهات .... همه و همه یک زمانی از زبون خودم در اومدهبرای همین خیلی خوب می فهمم از چه جایگاهی صحبت میکنی.

    من و دوستان دیگر قصدمان این است که یک سری چراغها را برات روشن کنیم. شاید بگویی خانواده ات وسواسی و متعصبانه حرف میزنند. اما ما نه تعصبی روی شما داریم و نه نفعی از ازدواج کردن یا نکردن شما با اون خانوم میبریم.

    نگرانی عمده ما و خانواده ات روی موضوع شناخت است. برای اینکه موضوع بهتر جا بیافتد از کلام مدیر همدردی استفاده میکنم:

    غالبا در مشاوره ها دیده می شود زوجینی که قبل از ازدواج وابستگی و دوستی داشته اند در هنگام ازدواج تصور می کنند کاملا هم دیگر را می شناسند از طرفی سرنخهایی که از مشکلات و ضعفهای هم می بینند کوچک و بی اهمیت تلقی می کنند. معمولا خوب نمی شنوند و بیشترین عنصر پیش برنده آنها احساساتشان هست.
    لذا وقتی بعد از ازدواج با مشکلات شدید روبرو می شوند آنها می گویند قبل از ازدواج هم سرنخ های آن بود ولی فکر می کردیم یا مهم نیست یا به راحتی حل می شود.
    با چنین مسائلی معمولا به دختر و پسر گوشزد می کنیم. در هنگام انتخاب همسر مخصوصا اگر مسئله وابستگی و دوستی وجود دارد ، به صورت حضوری چندین جلسه به مشاور مراجعه کنید و کاملا گوش شنوا داشته باشید. و ارزیابی غیر احساسی از مشکلات و مسائل زندگی داشته باشید.


    اصلا این حرفها برای کاربر خاص [حذف و دستکاری نام کاربر توسط بی دل] نیست.
    مسئله واکسن و پیشگیری برای همه هست. و اگر هم انجام نشود همه دچار آن بیماری ها نمی شوند بلکه درصدی دچار آن بیماری می شوند. اما همه را واکسنیه می کنند.
    ما هم به هر دختر و پسری که دوست می شوند و وابسته می شوند و به ازدواج کشیده می شود توصیه می کنیم دقت بیشتری نسبت به زوجین دیگر داشته باشند. چرا که خیلی مسائل در ذهن آنها تحریف خواهد شد.

    در ازدواج مسائل بسیار مهم و کلیدی هست و باید حتما زیر نظر یک متخصص مشاور خانواده بررسی شود و به عقل خودمان اکتفا نکنیم به خاطر اینکه احساسات می تواند در اینگونه موارد خواست عقلی ما را تغییر داده و در جهت خود بگیرد.

    خلاصه:
    انشاء الله موفق باشید. لیکن دقت و بررسی زیر نظر یک مشاور خانواده را هرگز از دست ندهید.
    لینک ذیل هم برای پارامترهای ازدواج می تواند مکمل مطالب بالا باشد
    چه نوع سوالاتی باید در جلسه خواستگاری از یکدیگر بپرسیم؟
    سلام بر بی دل عزیز
    میدونم این چند روز شاید جملات خوبی در حرفهای شما بیان نکردم، اما میخوام همینجا عذرخواهی کنم اگر لحنشون رو بد رسوندم. من هم به نیت والای شما آگاهم و اصلا قصد جسارتی به حرفهای شما ندارم. اصلا هدفم هم از اومدن به این انجمن همین بوده که دوستانی مثل شما منو از یکنواختی و تک فکر بودن دربیارند و با شنیدن حرفهای جدید فکرم رو وسعت بدم گرچه برای طرف مقابلم خانم lilmor هم همینطوره. واقعا این چند روزه کار من و ایشون تفکر به حرفهای شما دوستان بوده. چرا که میدونیم تک تک این دوستانی که اینجا هستند اگر روانشناس یا متخصص هم نباشند لااقل دوستانی با تجربه هستند که طعم برخی چیزا رو توی زندگی چشیدند.

    واقعا حرفی رو که بهش زدید ایمان دارم، و مشکل من همین شناختی هست که متاسفانه خانوادم کلا مایوس از بدست آوردنش هستند. کلا خانواده فعالی ندارم توی این زمینه. اما من طبق گفته شما و لینک خوبی که گذاشتید حتما به سمت این شناخت گام برمیدارم و سعی میکنم تا بتونیم این شناخت رو در فضایی خارج از هر گونه واکنش های احساسی بدست بیاریم.

    واقعا نمیدونم چجوری از شما دوستای خوب تشکر کنم که بدون هیچ انتظاری با تحمل حرفهای نسنجیده پاسخگوی ما هستید.
    خدا قوت

    در ادامه باز هم اگر سوال داشتیم همینجا مزاحمتون میشیم. و دوباره مطرحش میکنیم.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط sara 65 نمایش پست ها
    آقای faravahar عزیز
    همونطور که گفتم من خیلیییی خوب شما رو درک میکنم اما بعید میدونم که شما بتونید منو درک کنید چون من چند قدم از شما جلوترم!!! البته که من اجازه نمیدم کسی توی تصمیمای من دخالت کنه اما مشکل اینه که پدر و مادر هر کسی نیستن! به هرحال من یه دخترم و نفر دومی بودم که باید خانوادمو راضی میکردم و خوشبختانه یا متاسفانه کار به اونجا نرسید...
    دیدگاه آدما و شخصیتو ظرفیتشون متفاوته اما فکر میکنین چقدر میشه تحمل کرد؟؟ این سوالو از شما نمیپرسم از خانم lilmor میپرسم: چقد میشه تحمل کرد که هر روز بشنوی که روت عیب و ایراد میذارنو در موردت قضاوت میکنن و تو رو نمیخوان؟؟ چقد میشه تحمل کرد که از درو همسایه بشنوی فلانی اومد تحقیق و تو حرفاش نشون داده که راضی نیستو به اصرار پسرش اومده؟؟ یا از خانوادتو حتی محل زندگیت ایراد بگیرن؟؟؟ مطمئنا منم دلم نمیخواست نقش یه دختر شکست خورده ی عشقی رو بازی کنم که داره حسرت میخوره اما جدا از اینکه غرورم واقعا شکسته بود دیگه از ورود به خانواده ای که تا این حد منو نمیخوان وحشت میکردم!!
    دوست عزیز، من این مسیرو رفتمو با اطمینان بهتون میگم اگه پدرو مادرتون نخوان امکان نداره موفق بشین. فقط به ازدواج فکر نکنین مشکلات بعدش خیلییییی بیشتره. زور و اصرار رو بذارین کنار و سیاستتون رو تغییر بدین. همه ی حرفاتونم درست اما بعید میدونم توی متقاعد کردن این نسل تاثیری داشته باشه! من واقعا آرزو میکنم مشکلتون حل بشه .
    سلام سارا خانوم. من واقعا متاسفم که این اتفاق برای شما افتاده، اما شما موردی دارید که احساس میکنم از هر کسی شبیه تر به ماست. شاید یکجورایی شبیه به سرنوشتی باشه که خدا میدونه در انتظار ماست. منم یک پسرم و میدونم که خانواده پسر راضی نمیشن و اگر هم به زور راضی بشن میتونه چه عواقبی برای دختر داشته باشه. کما اینکه یکی از دوستانم برای ازدواج خودش به همین مشکل خورده بود و با وجود اینکه دختر رو خیلی میخواست حتی خواستگاری هم رفته بودند اما با اشکالی که در آزمایش ها بوجود اومده بود مادر پسر به دل میگیره و میگه که آقا من نمیخوام تو با این دختر ازدواج کنی و اگر بگیریش نمیذارم یک جرعه آب خشک از گلوش پایین بره!!! خدایی این حرفو که زده بود رفیق من دیگه اصلا عملیات انتهاری کرد و دختر رو جدا کرد از خودش و گفت واقعا نمییییشششههه. بعضا واقعا جدایی بهتر از اینجور زندگی هاست که بی خود و بی جهت همه چیز جهنم میشه.
    من هم به خانوم lilmor بار ها و بارها صحبت کردم (علیرقم میل باطنی خودم) که من همیشه با خودم به این فکر میکنم که زندگی تورو نباید تباه کنم. البته این من نیستم که تباه میکنم اما شرایطی که توش قرار دارم ممکنه برای تو مث یک آتیش باشه.
    البته ببینید هر کسی تلاش و سعیش متفاوت و به قول معروف مهارت هاش متفاوته اما من خیلی دوست دارم شما بیشتر و بیشتر از خودتون برامون بگید. البته اگر مقدور هست. چون فکر میکنم شرایطی که شما دارید چشمای ما رو به آینده خودمون کمی بازتر کنه و از خیالپردازی ها مارو دور کنه. یا اگر براتون مقدور بود با خانوم lilmor به صورت خصوصی در این مورد صحبت کنید تا شاید تجربیات شما در این راه گره گشای برخی از مشکلات ما باشد.

    ولی خدایی من هم این حس شما رو تا حدی درک میکنم. چرا که الان خانواده من ایراداتی که به خانم lilmor وارد میکنند همش بدون شناخت هست و بدون حتی یک لحظه تامل. اصلا فکر اینکه شما در چه شرایطی قرار داشتید سخت هست.
    به هر حال از وقتی که گذاشتید ممنونم.

  4. 2 کاربر از پست مفید faravahar تشکرکرده اند .

    sara 65 (یکشنبه 23 تیر 92), بی دل (یکشنبه 23 تیر 92)

  5. #23
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 23 تیر 92 [ 18:45]
    تاریخ عضویت
    1392-4-21
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    17
    سطح
    1
    Points: 17, Level: 1
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 5 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سارای عزیز من کاملا درک میکنم شما چی میگید اما ببینید وقتی خاناوده ایشون میگند که میتونی یه دختر رو از تهران ، اصفهان و یا تبریز بگیری ، ایا این دلیل منطقی هست از خانواده بزرگ اون هم!!! من خانوادم چیزی کم ندارند خداروشکر همه اعضای خانوادم تحصیلات عالیه دانشگاهی دارند وخودم هم همینطور . ببینید من اگر پافشاری میکنم دلیل بر این هست که دلایل ایشون از روی نشناختن و دل به نشناختن ندادنه... اونها به این دلیل میترسند که هر گز حتی یک بار هم با من برخوردی نداشتند و چون ایشون پسر آخر هست و کمی بیشتر از بقیه فرزندانشون پیششون بوده و براشون کمک کرده ، ازین میترسند که من ایشون رو ببرم راه دور و از خانواده جدا کنم. اخه ببینید یک مورد دیگر هم شبیه من بوده که دختر همشری من بوده و پسر همشری آقای faravhar و الان دارند خیلی خوب و خوش توی شهری که آقای faravharهست زندگی میکنن. نه خانواده ها دوری راه رو بهانه کردن نه فرهنک رو نه شهر رو. من نمیگم خانواده ایشون هم باید مثل این خانوداده باشند چرا که شرایط ما دونفر هم مثل اون دنفر نبوده اما من حرفم اینه که دلایل اونها دلایل غیر منطقیه.
    ولی مشکل اینجاست که خانواد ایشون در حدی که خود ایشون منو میشناسه ، منو نمیشناشند. حتی یک ذره. اونها در جریان ارتباط نزدیک ما از طریق نت نیستند گرچه براشون توضیح دادن که با هم در ارتباطیم اما در حد این رو نمیدونن که چقد از روحیات و اخلاق هم میدونیم..
    دلیل اونها برای مخالفت فقط ترس هست . ترس از من و گرفتن پسرشون...اخه شما فکر کنید که محل زندگی طرف دلیل برای ایراده؟ خب شما که پدر مادرارو میشناسید که برای مخالفت هر دلیلی میارند حتی اگر دلایلشون غیر منطقی باشه. اما من حرفم اینه که آقا ایننننننننننننهمه ازدواج در شهر دور، این همه ازدواج راه دوری، اما را همه موافقت کردن. حتی من میشنونم که ازدواج های اینترنتی رو که خانواده ها به راحتی قبول کردند اما میدونم خانواده ایشون به دلیل درسخونده بودن ایشون میخواند یه زنی از یک یک خانواده بزرگ!! بهوشن بدند که واقعا من هم خانوادم چیزی کم ندارند و هم خودم که هم رشته و هم مرتبه ایشون هستم. پی چه دلیلی آخه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا این همه مخالفت. من به ایشون میگم که شما خیلی زود من رو مطرح کردی به محض اشنایی منو مطرح کردن اما گاهی اوقات خانواده رو باید با سیاست پیش رفت ، باید بذاری یه کم روی تو بیشتر حساب کنند و بعد حرف ازدواج رو بزنی . ایشون هم باتوجه به مورد قبلی که به خانواده معرفی کردند و باز هم مخالفت کردند، باید میشناخت پدر و مادرش رو . باید میدونست که الان برای معرفی من زود هست . حرفش رو نمیخرند الان. من خودم همچین شرایطی دارم اما گذاشتم یه موقعیت مناسب درسی و کنفرانسی پیش بیاد که بتونم از یک راه خیلی عالی و شرکت در یک کنفرانس مربوط به رشته خودم وایشون ، ایشون رو معرفی کنم. ایشون هم باید همینکارو رو میکردند تا انقد خانواده روی من حساس نشند. اشتباه ایشون هم رقم زد به همه حساسیت ها. و داره اوضاع رو بدتر و بدتر میکنه

  6. کاربر روبرو از پست مفید lilmor تشکرکرده است .

    faravahar (شنبه 22 تیر 92)

  7. #24
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 01 فروردین 98 [ 02:42]
    تاریخ عضویت
    1391-9-10
    نوشته ها
    485
    امتیاز
    9,513
    سطح
    65
    Points: 9,513, Level: 65
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,478

    تشکرشده 1,276 در 407 پست

    Rep Power
    73
    Array
    تا اینجای داستان که هیچ فرقی بین ما و شما نبوده! یک پسر موفق که همه ی خانواده ازش انتظار دارن بهترین ازدواج رو داشته باشه! یه مادر که شدیدا میترسه پسرش رو ازش جدا کنن و یک معرفی شتابزده و بدون سیاست!! دقت کردین که گفتم کار ما حتی به خواستگاری رسمی هم نکشید و همه ی حرفا و قضاوتا بدون این بود که منو ببینن و متاسفانه هیچکدوم از ایرادا هم واقعی یا منطقی نبود. اما یه چیز دیگه که به شدت توی تموم شدن رابطه ی ما تاثیر داشت غرور من بود! من به هیچ وجه نمیتونستم تحمل کنم که یه خانواده ای منو نخوان و با منت حاضر بشن بیان برای خواستگاری. یعنی منم توی خودم چیزیو کم نمیدیدم که انقد بخواد سر من مخالفت باشه. هر چند که میدونستم خانواده ی خودم هم به دلایلی مخالفن.. برای همین خودم هربار رابطه رو بهم میزدمو میگفتم که نمیخوام ادامه بدم که این بی تاثیر نبود. به خاطر این میگم که واقعا باید صبور باشین. آقای faravahar دلیلی نداره که این خانوم در جریان همه ی اتفاقات و مشکلات شما با خانوادتون قرار بگیرن. شما قصد خواستگاری دارینو بدون خانوادتون هم نمیتونید اقدامی کنید، پس راضی کردن خانوادتون مشکل شماست! شاید بگین که ما میخوایم توی این لحظات سخت کنار هم باشیم اما جدا بهتون توصیه میکنم که روابطتونو توی این مدت به حداقل برسونین چون این مشکلات رابطتونو تحت تاثیر قرار میده.طبق گفته ی خودتون به اندازه ی کافی به شناخت از هم رسیدین پس نیازی به ارتباط بیشتر نیست! در نهایت یا میتونین خانوادتونو راضی کنین که چه بهتر و اگه نه حداقل وابستگیتون هر لحظه بیشتر نمیشه.
    امیدوارم ادامه ی داستانمون متفاوت باشه

  8. کاربر روبرو از پست مفید sara 65 تشکرکرده است .

    faravahar (یکشنبه 23 تیر 92)

  9. #25
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 93 [ 11:18]
    تاریخ عضویت
    1392-3-26
    نوشته ها
    1,155
    امتیاز
    3,537
    سطح
    37
    Points: 3,537, Level: 37
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    153

    تشکرشده 2,575 در 920 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خانم لیمور عزیز. من متوجه ناراحتی شما می شوم. شما احساس می کنید که از طرف خانواده آقای فرارو نگاه تحقیر آمیزی به شما می شود. اما یک حسی به من می گوید شما می خواهید هر طور هست ثابت کنید که این تفکر غلط است. حس می کنم می خواهید با سرگرفتن این ازدواج اینها را ثابت کنید. ببینید من هم مثل شما دانشجو هستم و همه خانواده ام تحصیلات دانشگاهی دارند. بنابراین با مشکلاتی که برای قشر تحصیلکرده جامعه پیش می آید آشنا هستم. شما دارید از دید یک دختر جوان تحصیلکرده به این موضوع نگاه می کنید. من هم زمانی همین دید را داشتم و نمی توانستم دلیل بعضی رفتارهای دیگرانی که مثل من نبودند متوجه شوم. اما حالا کمی می توانم از دنیای خودم خارج شوم.
    من توانستم بفهمم دلیل بسیاری از رفتارهایی که من را ناراحت می کند چیست. دلیلش تفکر قالبی یا چهارچوب انعطاف ناپذیر فکری است. یک باورهایی در بین مردم هر طبقه اجتماعی و هر شهری رواج دارد که ریشه ای بس عمیق دارد و هر کسی نمی تواند آن را در ذهنش بشکند. از قدیم این باور در بین مردم شهرهای بزرگتر بوده است که مردمان شهرهای کوچک تر را پایین تر از خودشان می دیدند. زمانی این حرف درست بود. چرا؟ چون ارتباطات مثل الان نبود. چون مثل الان همه جا امکانات علمی و فرهنگی نبود. فکرش را بکن کسی که می خواست به شهری سفر کند باید چند ماه پشت الاغ سر می کرد و اگر جان به در می برد به مقصد می رسید. بنابراین مردم فقط وقت ضرورت سفر می رفتند و بسیاری از نقاط بود که پای هیچ کس به آنجا باز نمی شد. بنابراین طبیعی بود شهرهای بزرگ و تجاری با شهرهای کوچک متفاوت باشد و مردمان فهیم تری داشته باشد. اما حالا وضع فرق کرده است اما چون این پدیده یک شکل شدن زندگی در همه جا عمر زیادی ندارد هنوز باور مردم عوض نشده است. عوض شدن باورهای یک جامعه فرایند بسیار پیچیده ای دارد.
    خوب حالا اگر شما می خواهی ثابت کنی که مردم شهر شما پایین تر از شهرهای بزرگ نیستند عیبی ندارد. اما این موضوع نباید روی ازدواجت تاثیر بگذارد. یعنی نباید برای اثبات این موضوع به یک خانواده که این تفکر را دارند به آب و آتش بزنی و برای اثبات این موضوع ازدواج کنی. ازدواج جدای از ایجاد تحول در افکار مردم است. شما خوب فکرهایت را بکن. ببین واقعا و از ته دل می توانی فرهنگ خانواده آقای فرارو را قبول کنی و آنها را درک کنی؟ می توانی مقابل آنها موضع نگیری و با استفاده از عناصر فرهنگ خودشان با آنها زندگی کنی؟ وقتی من با آقای فرارو سخن از تفاوت فرهنگ ها در اولین پستم گفتم منظورم همین چیزها بود. شما و این خانواده مشخصا و واضحا تفاوت فرهنگی دارید و همین مساله که شما را ناراحت کرده است جزو فرهنگ آنها است. ببین اگر می خواهی عروس خانواده شوی باید با فرهنگ آنها سازگار شوی اما من هیچ نشانه ای از سازگاری در حرف های شما نمی بینم. شما و آقای بروید و معنای دقیق فرهنگ را در علم جامعه شناسی ببینید. بعد بنشنید و براساس این تعریف علمی دوباره فرهنگ های خودتان را با هم مقایسه کنید و با دید باز تصمیم بگیرید. شما که کنفرانس علمی می روید باید بتوانید از علم در زندگی خود استفاده کنید. برخلاف ادعای شما دو نفر من در حرف های شما اثری از شناخت درست فرهنگ شهر و خانواده آقای فرارو نمی بینم. فقط یک موضع دفاعی از حرف های شما دونفر برداشت می شود نه شناخت فرهنگ های یکدیگر و نه حتی شناخت ملزومات ازدواج.

  10. کاربر روبرو از پست مفید نوروزیان. تشکرکرده است .

    faravahar (یکشنبه 23 تیر 92)

  11. #26
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 مرداد 92 [ 13:58]
    تاریخ عضویت
    1388-5-24
    نوشته ها
    1,224
    امتیاز
    2,219
    سطح
    28
    Points: 2,219, Level: 28
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 81
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    7,577

    تشکرشده 8,600 در 1,498 پست

    Rep Power
    139
    Array
    من یک عذر خواهی بزرگ به صاحبان تاپیک آقای فراواهر (فراوهر؟) و خانوم لیل مور گرامی بدهــــــکارم!

    ببخشید خانوم که من علــــــــیرغم همه تعاریفی که از نکته سنجی و تیزهوشی و دقت و...ام در همین سایت شده، اصلا حصور شما رو در این تاپیک دقت نکردم!!!!
    متاسفانه من این روزها به دلیل فشار کاری و کم آوردن وقت، بیشتر نوشته های خود صاحب تاپیک رو میخونم و همین باعث این خطا شد. و این خطای من اتفاقا مصداق خوبی شد برای اینکه ببینیم که ما هر چقدر هم ادعایمان بشود یا دیگران ما را تایید کنند که کارمان درست است، اما از خطای دید و اشتباه بری نیستیم.

    در هر صورت، هر چند که من معمولا تمام سعی ام رو میکنم که جانب انصاف رو رعایت کنم و فرد غایب رو همونقدر بهش اهمیت بدم که انگار ایشون هم حضور داره و داره از حق اش دفاع میکنه، و در این تاپیک هم همین بوده، اما به هر حال با دقت نکردن به پستهای شما کوتاهی کردم. شرمنده.

    به هر حال خوشحالم که برای هر دو شما مهم است که با درصد اشتباه کمتری به این امرمهم اقدام کنید. انشا الله که بتونید با دخالت دادن والدین و شناخت صحیح زیر نظر والدین و تحت نظر کارشناس، ازدواج موفقی داشته باشید.

    براتون آرزوی موفقیت دارم

    بی دلی در همه احوال خدا با او بود
    او نمی دیدش و از دور خدایا میکرد

    ویرایش توسط بی دل : یکشنبه 23 تیر 92 در ساعت 03:08

  12. کاربر روبرو از پست مفید بی دل تشکرکرده است .

    faravahar (یکشنبه 23 تیر 92)

  13. #27
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 23 تیر 92 [ 18:45]
    تاریخ عضویت
    1392-4-21
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    17
    سطح
    1
    Points: 17, Level: 1
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 5 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط sara 65 نمایش پست ها
    تا اینجای داستان که هیچ فرقی بین ما و شما نبوده! یک پسر موفق که همه ی خانواده ازش انتظار دارن بهترین ازدواج رو داشته باشه! یه مادر که شدیدا میترسه پسرش رو ازش جدا کنن و یک معرفی شتابزده و بدون سیاست!! دقت کردین که گفتم کار ما حتی به خواستگاری رسمی هم نکشید و همه ی حرفا و قضاوتا بدون این بود که منو ببینن و متاسفانه هیچکدوم از ایرادا هم واقعی یا منطقی نبود. اما یه چیز دیگه که به شدت توی تموم شدن رابطه ی ما تاثیر داشت غرور من بود! من به هیچ وجه نمیتونستم تحمل کنم که یه خانواده ای منو نخوان و با منت حاضر بشن بیان برای خواستگاری. یعنی منم توی خودم چیزیو کم نمیدیدم که انقد بخواد سر من مخالفت باشه. هر چند که میدونستم خانواده ی خودم هم به دلایلی مخالفن.. برای همین خودم هربار رابطه رو بهم میزدمو میگفتم که نمیخوام ادامه بدم که این بی تاثیر نبود. به خاطر این میگم که واقعا باید صبور باشین. آقای faravahar دلیلی نداره که این خانوم در جریان همه ی اتفاقات و مشکلات شما با خانوادتون قرار بگیرن. شما قصد خواستگاری دارینو بدون خانوادتون هم نمیتونید اقدامی کنید، پس راضی کردن خانوادتون مشکل شماست! شاید بگین که ما میخوایم توی این لحظات سخت کنار هم باشیم اما جدا بهتون توصیه میکنم که روابطتونو توی این مدت به حداقل برسونین چون این مشکلات رابطتونو تحت تاثیر قرار میده.طبق گفته ی خودتون به اندازه ی کافی به شناخت از هم رسیدین پس نیازی به ارتباط بیشتر نیست! در نهایت یا میتونین خانوادتونو راضی کنین که چه بهتر و اگه نه حداقل وابستگیتون هر لحظه بیشتر نمیشه.
    امیدوارم ادامه ی داستانمون متفاوت باشه
    ----------------------
    سلام سارای عزیز. مرسی که راهنمایی میکنید.اما من این رو بگم که خصوصیت های فردی هر کسی متفاوت از کسی دیگست.من همیشه راه زندگیم این بوده که غروری در مقابل کسانی که وارد زندگی من میشدند نداشته باشم . منظوم جمع دوستان خودم و هم جنس خودم بوده که همیشه شاید ازشون ناراحت هم شدم اما هیچ وقت از دیگران انتظار این رو ندارم که منو با تمام وجود دوست داشته باشند
    چرا که من میتونم برای کسی دوست داشتنی باشم وبرای کسی نفرت انگیز حتی.پس انتظاری از کسی ندارم که من رو با همه وجودش دوست داشته باشه . اما برای امر ازدواج این انتظار یه مقداری متفاوت میشه. و انسان انتظار داره از طرف همسر دوست داشته باشه حتی این انتظار رو هیچ وقت نمیشه ازمادر همسر انتظار داشت چرا که همیشه ممکنه بالاخره این چیز ها وجود داشته باشه. من نمونه هایی رو دیدم که خانواده همسر بهشدت مخالف ازدواج پسرشون با دختر مورد علاقش بوده اما پسر حاضر نشده از دوست داشتنش بزنه چراکه یک دوست داشتن واقعی برای خودش و اون دختر رقم زده و یک شناخت واقعی . و ازدواج صورت گرفته و بعد مدتها حتی همین خانواده متوجه شدند که واقعا عروس خوبی پیدا کردند و متوجه اشتباه خودشون شدند . گرچه اوایل ممکنه طرد هم شده باشه اما الان روبط به قدری صمیمی شده که حتی بیشتر از دختر خانواده هم دوست داشته میشه. من همیشه به اقای فروهر هم گفتم که من انتظاری از خانواده تو ندارم چرا که با توجه به تعریف هایی که از پدر ومادر ایشون شنیدم و ایشون گفتند که ممکنه اوایل مخالفت کنند (چرا که برای همسر یکی از برادرهاشون هم همینطور بوده) اما بعد از ازدواج دیگر حرفی ازمخالفت نمیزنن و همونطور که گفتم همسر یکی از برادرهاشون هم که خانواده مخالف ازدواجشون بودن الان جز یکی از بهترین عروس های خانوادشون شدن. حتی از بقیه هم بهتر و نزدیک تر به مادر شوهرش.من اینو میگم که همه چیز بستگی به اخلاق من داره . اخلاق من در برخورد با مادر و پدر همسر ایندم. من هستم که میتونم خوب برخورد کنم یا بد. من هستم که میتونم حاضر جواب باشم و تلافی کننده یا متواضع و صبور . در کل میخوام بگم من چون جوان تر هستم انعظاف پذیری بیشتری هم دارم و این گونه همیشه زندگی کردم که مثل دیگران رفتار نکنم چرا که من برای رفتارم معیارهایی تعریف شده دارم. من ادمی حاضر جوابو تلافی کننده نیستم. بعد ها هم میدونم که هرگز اینگونه رفتار نخواهم کرد. چرا که این گونه رفتار دز من نهادینه شده در ظول 25 سال زندگیم.و از یک قشر تحصیل کرده انتظار بیشتری میره.
    من حتی یک بار هم خواستار به هم زدن رابطمون نشدم. چرا که این رابطه به قدری برای من ارزش داره که حتی با وجود مشکلاتش نمیخوام قشنگی های این رابطه رو زیر سوال ببرم. وحتی وقتی مبینم که مادر ایشون میگند که اگر ازدواج راه کنی مثل برادرت که اینجاست و هر وقت بگی میاد خونه و همیشه هست، تو نمیتونی مثل اون برای ما باشی و همیشه یه پات خونه است و یه پات خونه خانواده همسرت. اما خودتون ببینید این نشون میده که مادر و پدر همسر من اینو مخالفند چون میخواند پسرشون همیشه کنارشون باشه اما به این هم فکر نمیکنند که بعد ازدواج شاید کمتر پسرشون رو ببیند بالاخره پسرشون مسئولیت یک زندگی رو بر عهده میگیره و شاید مثل دوران مجردی نتونه هر وقت اونو خواستند در کنارشون حاضر باشه. خب این نشون میده انتظارات غیر واقعی هست. گرچه من هم ادمی نیستم که بخوام ایشون رو جدا کنم . چرا که همیشه به نظرم این زن هست که حلقه اتصال پسر رو با خانوادش درست میکنهو میتونه اون رو به کلی قط کنه و یا میتونه به بهترین شکل ممکن اون رو بسازه.من پدر ومادر ایشون رو درک میکنم اما برام اصلا قابل درک نیست که به خاطر همچین ترسهایی مخالفت کنند. چراکه من دزد سرگردنه نیستم!!من هم یه ادمم. یک دختر. یک زن که اگر همسرش رو به معنای واقعی دوست داشته باشه حاضره هر کاری برای همسرش بکنه. یک زن که از یک مرد روحیه لطیف تر و مهربان تری داره.
    اما در مورد اینکه میگید وابستگی کمتر بشه ، من هم با شما موافقم چرا که این مدت به خاطر مشغله های کاری اقای فروهر این ارتباط به حداقل ممکن رسیده اما دوست داشتن هرگز کم نشده.
    ازون ممنونم سارای عزیز. و خوشحالم که دوستانی اینجا پیدا کردیم که میتونیم از نظراتشون کمک بگیریم. واقعا ممنونم
    با توجه به حرفهای الانم،حرفهیا شمارو به خوبیدرک میکنم و قبول دارم.

    - - - Updated - - -

    [

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط نوپو نمایش پست ها
    خانم لیمور عزیز. من متوجه ناراحتی شما می شوم. شما احساس می کنید که از طرف خانواده آقای فرارو نگاه تحقیر آمیزی به شما می شود. اما یک حسی به من می گوید شما می خواهید هر طور هست ثابت کنید که این تفکر غلط است. حس می کنم می خواهید با سرگرفتن این ازدواج اینها را ثابت کنید. ببینید من هم مثل شما دانشجو هستم و همه خانواده ام تحصیلات دانشگاهی دارند. بنابراین با مشکلاتی که برای قشر تحصیلکرده جامعه پیش می آید آشنا هستم. شما دارید از دید یک دختر جوان تحصیلکرده به این موضوع نگاه می کنید. من هم زمانی همین دید را داشتم و نمی توانستم دلیل بعضی رفتارهای دیگرانی که مثل من نبودند متوجه شوم. اما حالا کمی می توانم از دنیای خودم خارج شوم.
    من توانستم بفهمم دلیل بسیاری از رفتارهایی که من را ناراحت می کند چیست. دلیلش تفکر قالبی یا چهارچوب انعطاف ناپذیر فکری است. یک باورهایی در بین مردم هر طبقه اجتماعی و هر شهری رواج دارد که ریشه ای بس عمیق دارد و هر کسی نمی تواند آن را در ذهنش بشکند. از قدیم این باور در بین مردم شهرهای بزرگتر بوده است که مردمان شهرهای کوچک تر را پایین تر از خودشان می دیدند. زمانی این حرف درست بود. چرا؟ چون ارتباطات مثل الان نبود. چون مثل الان همه جا امکانات علمی و فرهنگی نبود. فکرش را بکن کسی که می خواست به شهری سفر کند باید چند ماه پشت الاغ سر می کرد و اگر جان به در می برد به مقصد می رسید. بنابراین مردم فقط وقت ضرورت سفر می رفتند و بسیاری از نقاط بود که پای هیچ کس به آنجا باز نمی شد. بنابراین طبیعی بود شهرهای بزرگ و تجاری با شهرهای کوچک متفاوت باشد و مردمان فهیم تری داشته باشد. اما حالا وضع فرق کرده است اما چون این پدیده یک شکل شدن زندگی در همه جا عمر زیادی ندارد هنوز باور مردم عوض نشده است. عوض شدن باورهای یک جامعه فرایند بسیار پیچیده ای دارد.
    خوب حالا اگر شما می خواهی ثابت کنی که مردم شهر شما پایین تر از شهرهای بزرگ نیستند عیبی ندارد. اما این موضوع نباید روی ازدواجت تاثیر بگذارد. یعنی نباید برای اثبات این موضوع به یک خانواده که این تفکر را دارند به آب و آتش بزنی و برای اثبات این موضوع ازدواج کنی. ازدواج جدای از ایجاد تحول در افکار مردم است. شما خوب فکرهایت را بکن. ببین واقعا و از ته دل می توانی فرهنگ خانواده آقای فرارو را قبول کنی و آنها را درک کنی؟ می توانی مقابل آنها موضع نگیری و با استفاده از عناصر فرهنگ خودشان با آنها زندگی کنی؟ وقتی من با آقای فرارو سخن از تفاوت فرهنگ ها در اولین پستم گفتم منظورم همین چیزها بود. شما و این خانواده مشخصا و واضحا تفاوت فرهنگی دارید و همین مساله که شما را ناراحت کرده است جزو فرهنگ آنها است. ببین اگر می خواهی عروس خانواده شوی باید با فرهنگ آنها سازگار شوی اما من هیچ نشانه ای از سازگاری در حرف های شما نمی بینم. شما و آقای بروید و معنای دقیق فرهنگ را در علم جامعه شناسی ببینید. بعد بنشنید و براساس این تعریف علمی دوباره فرهنگ های خودتان را با هم مقایسه کنید و با دید باز تصمیم بگیرید. شما که کنفرانس علمی می روید باید بتوانید از علم در زندگی خود استفاده کنید. برخلاف ادعای شما دو نفر من در حرف های شما اثری از شناخت درست فرهنگ شهر و خانواده آقای فرارو نمی بینم. فقط یک موضع دفاعی از حرف های شما دونفر برداشت می شود نه شناخت فرهنگ های یکدیگر و نه حتی شناخت ملزومات ازدواج.

    ببینید نوپوی عزیز، اول از همه این رو بگم که من به دنبال ثابت کردن چیزی مثل اینکه مردم شهرم چیزی ازمردم شهر همسر ایندم کم نداره اصلا و ابدا نیستم ، بله شهر من کوچیکه فرهنگ مردمش هم مثل فرهنگ مردم شهرهای بزرگ نیست اما خناوده ایشون هم اصلاتا برای یک شهر کوچیک هستند واینکه چندسالی رو در شهر بزرگ زندگی کردن دلیل بر این نیست که اصلات فراموش بشه . من درسته در شهر کوچیکی زندپی کردم اما الان خودم دارم در شک شهر بزرگ درس میخونم وقطعا میتونم بگم که فرهنگ من تلفیقی از فرهنک شهر خودم هست و یک شهر بزرگ که خداروشکر از همه چیزش هم راضی هستم و این رو هم بگم که هیچ ادم عاقلی برای اثبا ت این موضوع ازدواج نکرده که من بخوام دومی باشمو این رو هم بگم که من با ازدواج م به دنبال اثبات چیزی برای کسی نیستم من کاری به طرز فکر دیگران ندارم در مورد شهرم و خودم و گفته اند اصلا برات مهم نباشه که دیگران چه فکری در مورد تو میکنن ولی سعی کن همون چیزی که هستی رو کامل کنی و به ثمر برسونی به بهترین نحو ممکن ببینید من واقای فروهر بار ها و بار ها در مورد عقاید خانواده ها حرف زدیم حتی همین الان هم در تایپی که برای سوالاتی که بای ددر جلسه خواستگاری پرسیده بشه هر کدوم متنی جداگانه اماده کریدم از انواع سوالاتی مه برامون مهم هست و اینکه این سوالات همممممه چیز ور پوشش بده از خصوصیت های اخلاقی هر کدوم از ما و حتی خانواده ها ، از عقاید و تفرکات هم دیگه ، از ظرات هم رابجه مسائل ومشلات زندکی که بعدها باهاش روبور خواهیم شد. از همه چیز . لیست بلند بالای از تمام سوالات گرچه این کار رو هم قبلا انجام داده بودیم و همین سوالارو خودمون از هم پرسیده بودیم . من وایشون اگر میگیم در فرهنگ اختلافی نداریم کاملا غلط گفتیم چرا که ممکنه چیزهایی جزئی پیدا بشند که تفاوت نطر توی اونها باشه و این نشوندهندنه اختلاف فرهنگی میتونه باشه اما این چیزی های جزئی چیز هایی نیست که باعث ایجاد اختلاف هی بزرگ بشه . چرا گ با کمی تامل و صبر از طرف ما دونفر که جوان هستیم و قابل تغییر تر از پدر ها و مادر ها با یک سیایت خیلی درست و کارامد میتونه حل بشه . بعد هم این رو بگم که علم مکانیک ربطی به زندگی و دوست داشتن نداره که من بخوام این رو در زندگی شخصیم وارد کنم . من میتونم ازین راه ، راهی بریا اشناییت بیشتر باز کنم و برای کاهش ترس ها و نگرانی ها ی خانواده ها .و قطعا هر چیزی بله حالت دفاعی به خود میگیره اما اگر شما دقت کنید مبینید که با اینکه حالت دفاعی داره اما نا به جا هم نبوده و نیست . پدر ها ومادر ها هم باید قدری انعطاف پذیر باشند . هر کسی در هر سنی قبال تغییر است اگر خودش بخواد . پس باید بخواند . چطور انتظار دارند که همیشه فرزند به حرف دلشون گوش کنه اما حاضر نیستند که حتی یک قدم برای فرزونشون جلو بذارند و با دلایلی منطقی این رو رد کنند نه فقط نشستن و از راه دور قضاوت کردن ...
    فزرندان هم قدری انتظار دارند از پدر و مادر . انتظار زیاید نیست . فقط برداشتن یک قدم برای شناخت همسر اینده ایشون . همین... اونها میترسند که وقتی بپرسند و نتونن ایراید پیدا کنند چطور دیگه میتونن فرزندشون رو منصرف کنند؟؟ برای همین هم هست که قدی جلو نمیذارن. اما باید بدونن همه پدر هاو مادر ها که مسائلی که جوان امروز با اونها برخورد میکنه، شناختی که جوان امروز به دست میاره با تمام مسائل 30 سال پیش متفاوته. تمام نقطه نظر ها، انتظارات از همسر حتی و ووووو الان مثل گدشته نیست که فقط یک راه ارتباطی برای شناخت وجود داشته و اون هم فقط دیدن باشه و نزدیک بودن ، اامروزه هزار و یک راه ارتباطی هست، درس ، دانشگاه، محیط کار، حتی اینرنت و ... باید پدر و مادر این رو بپذیرند که دوره ما، با دوره 30 سال پیش به شکل فجیعی تفاوت کرده.
    ازدواج سنتی رو نمیشه به فرزند تحمیل کرد توی دوره الان ما ، باید حتما حتما با کسی باشی یه مدتی رو تا ببینی طرف چه کارست و چه جور ادمیه نمیشه چشم و گوش بسته فقط از روی شناخت خانواده ها بری جلو ، تو خانواده رو میشناسی اما ایا اون فرد مثل خانوداش میتونه باشه؟ از 5 انگشت کدوم یکی شبیه او ن یکی هست و اونهم در جامعه امروز که هر کسی رو ببینی قطعا با کسانی یا کسی در ارتباط بوده و این مستلزم با هم بودن دو طرف هست که بتونن بشناند هم دیگه رو و انتخاب اگاهانه داشته باشند...دوره قدیم همه پاک بودند و کسی چند یاری نبود اما امروز رو خودتون نگاه کنید؟؟؟؟ یه کم قیاس زدن هم لازمه
    من حالت دفاعی ندارم فقط میخوام بگم که این شناخت ما از هم برای یک زندگی دلخواه بی نهایت کافی بوده و الان نوبت پدر ها و مادر هاست که واسطه بشند.. اماحیف..

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط نوپو نمایش پست ها
    خانم لیمور عزیز. من متوجه ناراحتی شما می شوم. شما احساس می کنید که از طرف خانواده آقای فرارو نگاه تحقیر آمیزی به شما می شود. اما یک حسی به من می گوید شما می خواهید هر طور هست ثابت کنید که این تفکر غلط است. حس می کنم می خواهید با سرگرفتن این ازدواج اینها را ثابت کنید. ببینید من هم مثل شما دانشجو هستم و همه خانواده ام تحصیلات دانشگاهی دارند. بنابراین با مشکلاتی که برای قشر تحصیلکرده جامعه پیش می آید آشنا هستم. شما دارید از دید یک دختر جوان تحصیلکرده به این موضوع نگاه می کنید. من هم زمانی همین دید را داشتم و نمی توانستم دلیل بعضی رفتارهای دیگرانی که مثل من نبودند متوجه شوم. اما حالا کمی می توانم از دنیای خودم خارج شوم.
    من توانستم بفهمم دلیل بسیاری از رفتارهایی که من را ناراحت می کند چیست. دلیلش تفکر قالبی یا چهارچوب انعطاف ناپذیر فکری است. یک باورهایی در بین مردم هر طبقه اجتماعی و هر شهری رواج دارد که ریشه ای بس عمیق دارد و هر کسی نمی تواند آن را در ذهنش بشکند. از قدیم این باور در بین مردم شهرهای بزرگتر بوده است که مردمان شهرهای کوچک تر را پایین تر از خودشان می دیدند. زمانی این حرف درست بود. چرا؟ چون ارتباطات مثل الان نبود. چون مثل الان همه جا امکانات علمی و فرهنگی نبود. فکرش را بکن کسی که می خواست به شهری سفر کند باید چند ماه پشت الاغ سر می کرد و اگر جان به در می برد به مقصد می رسید. بنابراین مردم فقط وقت ضرورت سفر می رفتند و بسیاری از نقاط بود که پای هیچ کس به آنجا باز نمی شد. بنابراین طبیعی بود شهرهای بزرگ و تجاری با شهرهای کوچک متفاوت باشد و مردمان فهیم تری داشته باشد. اما حالا وضع فرق کرده است اما چون این پدیده یک شکل شدن زندگی در همه جا عمر زیادی ندارد هنوز باور مردم عوض نشده است. عوض شدن باورهای یک جامعه فرایند بسیار پیچیده ای دارد.
    خوب حالا اگر شما می خواهی ثابت کنی که مردم شهر شما پایین تر از شهرهای بزرگ نیستند عیبی ندارد. اما این موضوع نباید روی ازدواجت تاثیر بگذارد. یعنی نباید برای اثبات این موضوع به یک خانواده که این تفکر را دارند به آب و آتش بزنی و برای اثبات این موضوع ازدواج کنی. ازدواج جدای از ایجاد تحول در افکار مردم است. شما خوب فکرهایت را بکن. ببین واقعا و از ته دل می توانی فرهنگ خانواده آقای فرارو را قبول کنی و آنها را درک کنی؟ می توانی مقابل آنها موضع نگیری و با استفاده از عناصر فرهنگ خودشان با آنها زندگی کنی؟ وقتی من با آقای فرارو سخن از تفاوت فرهنگ ها در اولین پستم گفتم منظورم همین چیزها بود. شما و این خانواده مشخصا و واضحا تفاوت فرهنگی دارید و همین مساله که شما را ناراحت کرده است جزو فرهنگ آنها است. ببین اگر می خواهی عروس خانواده شوی باید با فرهنگ آنها سازگار شوی اما من هیچ نشانه ای از سازگاری در حرف های شما نمی بینم. شما و آقای بروید و معنای دقیق فرهنگ را در علم جامعه شناسی ببینید. بعد بنشنید و براساس این تعریف علمی دوباره فرهنگ های خودتان را با هم مقایسه کنید و با دید باز تصمیم بگیرید. شما که کنفرانس علمی می روید باید بتوانید از علم در زندگی خود استفاده کنید. برخلاف ادعای شما دو نفر من در حرف های شما اثری از شناخت درست فرهنگ شهر و خانواده آقای فرارو نمی بینم. فقط یک موضع دفاعی از حرف های شما دونفر برداشت می شود نه شناخت فرهنگ های یکدیگر و نه حتی شناخت ملزومات ازدواج.

    ببینید نوپوی عزیز، اول از همه این رو بگم که من به دنبال ثابت کردن چیزی مثل اینکه مردم شهرم چیزی ازمردم شهر همسر ایندم کم نداره اصلا و ابدا نیستم ، بله شهر من کوچیکه فرهنگ مردمش هم مثل فرهنگ مردم شهرهای بزرگ نیست اما خناوده ایشون هم اصلاتا برای یک شهر کوچیک هستند واینکه چندسالی رو در شهر بزرگ زندگی کردن دلیل بر این نیست که اصلات فراموش بشه . من درسته در شهر کوچیکی زندپی کردم اما الان خودم دارم در شک شهر بزرگ درس میخونم وقطعا میتونم بگم که فرهنگ من تلفیقی از فرهنک شهر خودم هست و یک شهر بزرگ که خداروشکر از همه چیزش هم راضی هستم و این رو هم بگم که هیچ ادم عاقلی برای اثبا ت این موضوع ازدواج نکرده که من بخوام دومی باشمو این رو هم بگم که من با ازدواج م به دنبال اثبات چیزی برای کسی نیستم من کاری به طرز فکر دیگران ندارم در مورد شهرم و خودم و گفته اند اصلا برات مهم نباشه که دیگران چه فکری در مورد تو میکنن ولی سعی کن همون چیزی که هستی رو کامل کنی و به ثمر برسونی به بهترین نحو ممکن ببینید من واقای فروهر بار ها و بار ها در مورد عقاید خانواده ها حرف زدیم حتی همین الان هم در تایپی که برای سوالاتی که بای ددر جلسه خواستگاری پرسیده بشه هر کدوم متنی جداگانه اماده کریدم از انواع سوالاتی مه برامون مهم هست و اینکه این سوالات همممممه چیز ور پوشش بده از خصوصیت های اخلاقی هر کدوم از ما و حتی خانواده ها ، از عقاید و تفرکات هم دیگه ، از ظرات هم رابجه مسائل ومشلات زندکی که بعدها باهاش روبور خواهیم شد. از همه چیز . لیست بلند بالای از تمام سوالات گرچه این کار رو هم قبلا انجام داده بودیم و همین سوالارو خودمون از هم پرسیده بودیم . من وایشون اگر میگیم در فرهنگ اختلافی نداریم کاملا غلط گفتیم چرا که ممکنه چیزهایی جزئی پیدا بشند که تفاوت نطر توی اونها باشه و این نشوندهندنه اختلاف فرهنگی میتونه باشه اما این چیزی های جزئی چیز هایی نیست که باعث ایجاد اختلاف هی بزرگ بشه . چرا گ با کمی تامل و صبر از طرف ما دونفر که جوان هستیم و قابل تغییر تر از پدر ها و مادر ها با یک سیایت خیلی درست و کارامد میتونه حل بشه . بعد هم این رو بگم که علم مکانیک ربطی به زندگی و دوست داشتن نداره که من بخوام این رو در زندگی شخصیم وارد کنم . من میتونم ازین راه ، راهی بریا اشناییت بیشتر باز کنم و برای کاهش ترس ها و نگرانی ها ی خانواده ها .و قطعا هر چیزی بله حالت دفاعی به خود میگیره اما اگر شما دقت کنید مبینید که با اینکه حالت دفاعی داره اما نا به جا هم نبوده و نیست . پدر ها ومادر ها هم باید قدری انعطاف پذیر باشند . هر کسی در هر سنی قبال تغییر است اگر خودش بخواد . پس باید بخواند . چطور انتظار دارند که همیشه فرزند به حرف دلشون گوش کنه اما حاضر نیستند که حتی یک قدم برای فرزونشون جلو بذارند و با دلایلی منطقی این رو رد کنند نه فقط نشستن و از راه دور قضاوت کردن ...
    فزرندان هم قدری انتظار دارند از پدر و مادر . انتظار زیاید نیست . فقط برداشتن یک قدم برای شناخت همسر اینده ایشون . همین... اونها میترسند که وقتی بپرسند و نتونن ایراید پیدا کنند چطور دیگه میتونن فرزندشون رو منصرف کنند؟؟ برای همین هم هست که قدی جلو نمیذارن. اما باید بدونن همه پدر هاو مادر ها که مسائلی که جوان امروز با اونها برخورد میکنه، شناختی که جوان امروز به دست میاره با تمام مسائل 30 سال پیش متفاوته. تمام نقطه نظر ها، انتظارات از همسر حتی و ووووو الان مثل گدشته نیست که فقط یک راه ارتباطی برای شناخت وجود داشته و اون هم فقط دیدن باشه و نزدیک بودن ، اامروزه هزار و یک راه ارتباطی هست، درس ، دانشگاه، محیط کار، حتی اینرنت و ... باید پدر و مادر این رو بپذیرند که دوره ما، با دوره 30 سال پیش به شکل فجیعی تفاوت کرده.
    ازدواج سنتی رو نمیشه به فرزند تحمیل کرد توی دوره الان ما ، باید حتما حتما با کسی باشی یه مدتی رو تا ببینی طرف چه کارست و چه جور ادمیه نمیشه چشم و گوش بسته فقط از روی شناخت خانواده ها بری جلو ، تو خانواده رو میشناسی اما ایا اون فرد مثل خانوداش میتونه باشه؟ از 5 انگشت کدوم یکی شبیه او ن یکی هست و اونهم در جامعه امروز که هر کسی رو ببینی قطعا با کسانی یا کسی در ارتباط بوده و این مستلزم با هم بودن دو طرف هست که بتونن بشناند هم دیگه رو و انتخاب اگاهانه داشته باشند...دوره قدیم همه پاک بودند و کسی چند یاری نبود اما امروز رو خودتون نگاه کنید؟؟؟؟ یه کم قیاس زدن هم لازمه
    من حالت دفاعی ندارم فقط میخوام بگم که این شناخت ما از هم برای یک زندگی دلخواه بی نهایت کافی بوده و الان نوبت پدر ها و مادر هاست که واسطه بشند.. اماحیف..

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط بی دل نمایش پست ها
    من یک عذر خواهی بزرگ به صاحبان تاپیک آقای فراواهر (فراوهر؟) و خانوم لیل مور گرامی بدهــــــکارم!

    ببخشید خانوم که من علــــــــیرغم همه تعاریفی که از نکته سنجی و تیزهوشی و دقت و...ام در همین سایت شده، اصلا حصور شما رو در این تاپیک دقت نکردم!!!!
    متاسفانه من این روزها به دلیل فشار کاری و کم آوردن وقت، بیشتر نوشته های خود صاحب تاپیک رو میخونم و همین باعث این خطا شد. و این خطای من اتفاقا مصداق خوبی شد برای اینکه ببینیم که ما هر چقدر هم ادعایمان بشود یا دیگران ما را تایید کنند که کارمان درست است، اما از خطای دید و اشتباه بری نیستیم.

    در هر صورت، هر چند که من معمولا تمام سعی ام رو میکنم که جانب انصاف رو رعایت کنم و فرد غایب رو همونقدر بهش اهمیت بدم که انگار ایشون هم حضور داره و داره از حق اش دفاع میکنه، و در این تاپیک هم همین بوده، اما به هر حال با دقت نکردن به پستهای شما کوتاهی کردم. شرمنده.

    به هر حال خوشحالم که برای هر دو شما مهم است که با درصد اشتباه کمتری به این امرمهم اقدام کنید. انشا الله که بتونید با دخالت دادن والدین و شناخت صحیح زیر نظر والدین و تحت نظر کارشناس، ازدواج موفقی داشته باشید.

    براتون آرزوی موفقیت دارم
    خواهش میکنم بی دل عزیز..نیازی به عذر خواهی نیست . این مسائل ممنکه همیشه به وجود بیا د . ما از اول هم راهمون دخالت دادن والدین بوده . همیشه وهمیشه . به خاطر همین هم هست که داریم سعی میکنیم راه شناخت بهتر رو برای خانواده ها باز کنیم. برای اینکار از همه چیز کمک خواستیم. همین تاپیک و حضور دوستانی که مارو راهنمایی میکنند. من و ایشون همیشه به صورت عمیق همه چیز رو موشکافی کردیم و بالاخره توی سن و سال ما هم دیگه عاشق کور و کر شدن از ما بعیده. و داریم باز هم از هم شناخت کسب مینکنیم و سعی داریم این شناخت رو به خانوده ها منتقل کنیم که متاسفانه کارمون همون اول گیر کرده و اولین گره کارمون به دست پدر و مادر ایشون باز میشه که اونها هم کاری از پیش نمیبرند.متاسفانه

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط بی دل نمایش پست ها
    من یک عذر خواهی بزرگ به صاحبان تاپیک آقای فراواهر (فراوهر؟) و خانوم لیل مور گرامی بدهــــــکارم!

    ببخشید خانوم که من علــــــــیرغم همه تعاریفی که از نکته سنجی و تیزهوشی و دقت و...ام در همین سایت شده، اصلا حصور شما رو در این تاپیک دقت نکردم!!!!
    متاسفانه من این روزها به دلیل فشار کاری و کم آوردن وقت، بیشتر نوشته های خود صاحب تاپیک رو میخونم و همین باعث این خطا شد. و این خطای من اتفاقا مصداق خوبی شد برای اینکه ببینیم که ما هر چقدر هم ادعایمان بشود یا دیگران ما را تایید کنند که کارمان درست است، اما از خطای دید و اشتباه بری نیستیم.

    در هر صورت، هر چند که من معمولا تمام سعی ام رو میکنم که جانب انصاف رو رعایت کنم و فرد غایب رو همونقدر بهش اهمیت بدم که انگار ایشون هم حضور داره و داره از حق اش دفاع میکنه، و در این تاپیک هم همین بوده، اما به هر حال با دقت نکردن به پستهای شما کوتاهی کردم. شرمنده.

    به هر حال خوشحالم که برای هر دو شما مهم است که با درصد اشتباه کمتری به این امرمهم اقدام کنید. انشا الله که بتونید با دخالت دادن والدین و شناخت صحیح زیر نظر والدین و تحت نظر کارشناس، ازدواج موفقی داشته باشید.

    براتون آرزوی موفقیت دارم
    خواهش میکنم بی دل عزیز..نیازی به عذر خواهی نیست . این مسائل ممنکه همیشه به وجود بیا د . ما از اول هم راهمون دخالت دادن والدین بوده . همیشه وهمیشه . به خاطر همین هم هست که داریم سعی میکنیم راه شناخت بهتر رو برای خانواده ها باز کنیم. برای اینکار از همه چیز کمک خواستیم. همین تاپیک و حضور دوستانی که مارو راهنمایی میکنند. من و ایشون همیشه به صورت عمیق همه چیز رو موشکافی کردیم و بالاخره توی سن و سال ما هم دیگه عاشق کور و کر شدن از ما بعیده. و داریم باز هم از هم شناخت کسب مینکنیم و سعی داریم این شناخت رو به خانوده ها منتقل کنیم که متاسفانه کارمون همون اول گیر کرده و اولین گره کارمون به دست پدر و مادر ایشون باز میشه که اونها هم کاری از پیش نمیبرند.متاسفانه

  14. کاربر روبرو از پست مفید lilmor تشکرکرده است .

    faravahar (یکشنبه 23 تیر 92)

  15. #28
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 فروردین 03 [ 14:14]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,963
    امتیاز
    33,192
    سطح
    100
    Points: 33,192, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,385

    تشکرشده 6,356 در 1,788 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من یه پیشنهاد دارم تجزیه وتحلیلش با خودتون.من مخصوصا"اولین پست"هرکدومتون روچند بار خوندم.گفتید خانواده های شما هرکدوم سطح فرهنگی خوبی دارندوافراد تحصیلکرده بایه تفاوت که خانواده خانمlilmorمقداری سنتی تر.وهردوخانواده تا اینجا مخالف اما خانم لیلموربا اطمینان بیشتری میگه خانوادمو راضی میکنم.پس الان اولویت(قانع کردن) خانواده آقای فروهرهست.آقای فروهر شما میتونی با پدرت صحبت کنی وبامشورت هم یک مشاورروانشناس متبحر انتخاب کنید با خانم لیلمور برید پیش اون تک به تک باشما صحبت میکنه.نظرنهاییش روبه پدرتون میگه.دیگه اینجا نمیگن پسرما اینوگفت یانگفت.حرف روانشناس،حجت خواهد بودحتی میتونید پیش چند مشاوربریدکه پدرتون هم قبولشون داره.واسه خودتون هم خوبه به قول معروف یه تیر ودونشون هست.(.یه مساله دیگه هم شباهت وسنخیت زیادی هم لزوما نشانه ازدواج موفق نیست گاهی تفاوتها زیبایی های دیگه ای درست میکنه البته شایداین یه برداشت باریشه ی پارانرمال ازازدواجهایی که دیدم باشه)اما مورد شما باتوجه به حرفاتون انگارباید درنوع خودش دیده بشود.یه نکته ظریف دیگه شما درنهایت هرکدوم به نظرم باید "مستقل وآزاد" با تمام اطلاعاتی که ازمشاوریا جای دیگه دریافت میکنید وقبلا دریافت کردید،تصمیم بگیریدونگیداگه اینجوری کنم طرف مقابل چه فکری میکنه.چون اینجا"من"قراره تصمیم بگیره "ما"بشه..................

  16. کاربر روبرو از پست مفید ammin تشکرکرده است .

    faravahar (یکشنبه 23 تیر 92)

  17. #29
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 16 بهمن 95 [ 00:13]
    تاریخ عضویت
    1392-4-18
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    2,747
    سطح
    31
    Points: 2,747, Level: 31
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    17

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خدا قوت به همه دوستان.
    مرسی از لطفی که به من و لیلمور داشتید. از sara65 و نوپو و بی دل کمال تشکر رو دارم که با وجود مشغله زیاد چشم به سطور بی پایان ما سپردن و با صبر و حوصله مارو راهنمایی کردند.

    من فقط میتونم بگم که مسلما همه ما ها یک سری تفاوت های فرهنگی داریم. اینجوریا نیست که کپ هم باشیم. الان من توی خانواده ای هستم که خانواده خالم تفاوت های فرهگی و اخلافی فاحشی با ما دارند. در صورتی که در یک خانواده هستیم. اما من با خانوم لیلمور با توجه به مطالعاتی که جداگانه روی این مسئله داشتیم، توانستیم نقاط مشترک فرهنگی خودمون رو پیدا کنیم که خداروشکر باید و نباید های اساسی زندگی ما مشترک بوده، ارزشها از نظر دو خانواده یکسان بوده.
    همه ما میدونیم که از شهر خود همسر گزینی و گزینش یک همفرهنگ و یک شخص یکسان کار چندان مشکلی نیست. دوست داشتنی که حرفش بمیان آمد نه عوام فریبانه بود و نه ظاهرسازی.چرا که ما هیچ یکش را نداشتیم! تنها شناختی بود که کم کم ذره به ذره بدست آوردیم و حال اخلاق و شخصیت یکدیگر را دوست داریم. با این وجود زندگی مشترک با همدیگر را گزینه خوبی برای رشد خویش یافتیم... این انتخابیست که در ان جریان داریم.

    با همه چیز در آمیز و با هیچ چیز آمیخه نشو که در انزوا ماندن نه سخت است و نه با ارزش

    دیگه از من و لیلمور یکسری هیجانات گذشته و یکسری رفتارهای نامعقول منقضی شده. ما هم اگر اومدیم اینجا برای این بوده که دوستان زیادی رو دعوت کنیم در بحث ما شرکت کنند و از نظراتشون ما رو سیراب کنند که خداروشکر همین هم شد و از همتون هم متشکرم.
    دوستی شاخه گلی است تقدیم تک تک شما

  18. کاربر روبرو از پست مفید faravahar تشکرکرده است .

    sara 65 (یکشنبه 23 تیر 92)

  19. #30
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 93 [ 11:18]
    تاریخ عضویت
    1392-3-26
    نوشته ها
    1,155
    امتیاز
    3,537
    سطح
    37
    Points: 3,537, Level: 37
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    153

    تشکرشده 2,575 در 920 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خانم لیمور هنوز متوجه منظور اصلی من نشدی. پست های شما کاملا حالت تدافعی گرفته و این بدترین حالت در مشاوره است عزیزم. شما دو نفر دائما دارید یک حرف را تکرار می کنید. اینجا آمده اید مطمئن باشید کسی شما را وادار به کاری نخواهد کرد. همین الان به پست خودت و جوابی که به من دادی نگاه کن؟ خودت چه برداشتی از این پست داری ؟ آیا نشانه ای از پیشرفت کار مشاوره که همه دوستان سایت در پی آن هستند می بینی ؟ در مشاوره معمولا چند فرضیه مطرح می شود و با مراجع صحبت می شود تا به تمام زوایای آنچه که هست پی ببریم و کورکورانه مشاوره ندهیم. من هم وظیفه دارم اگر می خواهم راهنمایی به شما بکنم یک ذهنیت روشن و منطبق با واقعیت برای خودم داشته باشم تا بتوانم کمکت کنم . اما شما دقیقا در مقابل من موضع گرفته ی و یک حرف را که در پست های قبلی گفته ای دائما تکرار می کنی. در حالی که ما کاملا متوجه این موضوع هستیم و خودمان هم داریم می گوییم. شما واقعا می خواهید این مشکل را حل کنید یا فقط می خواهید حرف هایتان را بزنید ؟ فکر می کنی من شصت سالم است که نفهمم شما چه می گویی؟ من مثل شما هستم. دختری جوان هستم و تحصیلکرده هم هستم. در یک رشته ای درس خوانده ام که کاملا با موضوعات اجتماعی سرو کار داشته ام. بنا به رشته ام با مشکلاتی از قبیل اختلاف نسلی آشنایی دارم و موارد زیادی از این دست دیده ام. چرا فکر می کنی من متوجه نمی شوم چه می گویی ؟ انگار فکر می کنی من هم یکی از اعضای خانواده ها هستم که این طور موضع گرفته ای؟ من فقط یک خشم بی انتها در این تاپیک می بینم. دو نفر جوان به ستوه آمده از همه چیز را می بینم. کسانی را می بینم که احساس می کنند تحقیر شده اند. یک احساس آتشین می بینم که در همه پست های شما دو نفر نمود دارد. دو نفر را می بینم که همه کس را در مقابل خود می بینند. خانم و آقای محترم شما با این وضعیت می خواهید چه کار کنید ؟ کلاهتان را قاضی کنید آدم هایی که در چنین وضعیتی به سر می برد واقعا انصافا توان حل مشکلی این چنینی را دارند؟ مشکلی که بیشتر از همه به نرمش خونسردی صبر آرامش سیاست و سازگاری و درک نیاز دارد؟ شما دائما دم از کنفرانس های علمی می زنید اما در مقابل من شدیدا موضع می گیرید و می گویید نمی خواهید از علم خود استفاده کنید و دوباره یک سری حرف را درباره ی خانواده ها تکرار می کنید؟ واقعا یک آدم علم گرا این طور جواب می دهد؟ واقعا شما که کنفرانس می روید با تفکر علمی که در همه علوم مدرن رواج دارد و کلی مشکل حل می کند مخالف هستید؟ شما حتی به نکته ی اصلی سوال من جواب ندادید. البته خود همین جواب ندادن برای من کلی جواب است و چیزی که باید فهمیدم.
    من این حرف ها را برای متهم کردن شما یا هر چیز دیگری از این قبیل نگفتم. فقط گفتم با این وضعیت شما دو نفر چگونه می خواهید مشکل را حل کنید؟


 
صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 12:50 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.