به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 17 , از مجموع 17
  1. #11
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 11 دی 95 [ 09:45]
    تاریخ عضویت
    1391-12-20
    نوشته ها
    343
    امتیاز
    5,466
    سطح
    47
    Points: 5,466, Level: 47
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    59

    تشکرشده 378 در 207 پست

    Rep Power
    53
    Array
    به روي خودت نيار . آروم باش
    نزار از تو قلبت خبردار بشن
    و
    بهترين كار اينه كه بري پيش شوهرت
    دوري سردي مياره
    اگه هميشه پيشش باشي اينطوري نميشه

  2. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 تیر 92 [ 15:49]
    تاریخ عضویت
    1392-3-25
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    148
    سطح
    2
    Points: 148, Level: 2
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    9

    تشکرشده 12 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست عزیزم منم با حرفای دوستانم موافقم. اینو منم بهش رسیدم که احترام زیادی بی احترامی میاره.
    عزیزم شاید زیاده از حد داری براشون مایه میذاری. نمیگم خودتو بگیر براشون ولی خدمات اضافی نده اصلا. هرچی بیشتر خدمات بدی اونو لطف شما نمیدونن بلکه وظیفتون میدونن. پس به اندازه بهشون محبت کنید. اگه خواهر شوهرتونم زیادی بی احترامی میکنه شما هم بهش توجه نکنید. رابطتونو باشون تغییر بدید. نه که سر باشید. بلکه مثل قبل هم نباشید. هرچیزی به اندازه عزیزم.
    برای شب که تنها نباشید هم لزومی نداره هرشب برید اونجا.به همسرتون بگیر توی خونه خودم راحت ترم. هرشبب نرید اونجا. شما نیاز به یه حامی بزرگ دارید که کسی جز همسرتون نمیتونه باشه. پس باید همه جوره همسرتونو به خودتون وابسته کنید جوری که همیشه پشتتون باشه.
    اینکه گفته میام باشون دعوا میکنم مشخصه که جدی نگفته .فقط برای آروم کردن شما همچین حرفی زدن. اگه قرار باشه پسر یا دختر یه خانواده به خانواده خودش بی احترامی کنه اونوقت عروس یا داماد هم بی احترامی خواهند کرد به مرور زمان.
    شما باشد طبق شناختتون از اونا سیاست به خرج بدی عزیزم.
    با اینکه دوستان گفتن بری پیش همسرت زندگی کنی و ازش دور نباشی هم بسیار بسیار موافقم. در کنار همسرت باشی خیلی بهتره عزیزم.

  3. #13
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 آذر 94 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,041
    سطح
    45
    Points: 5,041, Level: 45
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 699 در 298 پست

    Rep Power
    59
    Array
    ای بابا ....چرا آخه؟
    دختر خوب ما بهت گفتیم خودت یه خورده باهاشون سردتر برخورد کن نگفتیم به شوهرت بگو بیا سردتر برخورد کنیم !!!
    من گفتم اگه شوهرت گفت چرا نمیری خونه اونا بگو میخوام زبان بخونم !!! یعنی هر بهانه ای بیار که نفهمه به این خاطر نمیری که از دستشون دلخوری! بعد تو مستقیم بهش گفتی ببین اینا اینجوری اند، بیا ما هم اینجوری باشیم.
    درکت میکنم. انتظار داشتی شوهرت به حرفش عمل کنه و یه خورده سردتر برخورد کنه...اما حسابی هم گرم گرفته.
    اما یه ذره بهش حق بده.
    از اون راه دور که نمیدونسته دعوا چی بوده حق با کی بوده فقط خواسته آرومت کنه بعد حالا که بعد از چند ماهی اونا رو هم دیده یه هو واسشون قیافه بگیره؟ شوهرت مثل شما فقط به اون لحظه فکر نمیکنه! اتفاقا آینده نگری داشته.
    شوهرت به این فکر کرده اگه همون لحظه سرد باشه، همون لحظه دلت خنک میشه اما خونوادش نسبت به تو بدبین میشن و وقتی شوهرت نباشه اذیتت میکنن.
    شوهرت میخواد تو رو امانت بسپره دستشون.
    منتها یه مرد نمیاد این چیزایی که من گفتم رو بگه که ! چون فقط این چیزها رو حس میکنه نمیتونه بیان کنه بعد چون نتونسته منظورش رو برسونه و انتظار داشته خودت درک کنی و دیده تو درک نکردی و یه انتظار دیگه داشتی، قهر میکنه.
    نکن این کارو. حیفه....
    بعد از این همه مدت اومده، پیشش نباشی دوباره که بره دلت میسوزه ها....

  4. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 18 دی 94 [ 21:10]
    تاریخ عضویت
    1392-4-18
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    2,116
    سطح
    27
    Points: 2,116, Level: 27
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 17 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان خوبم از هموتون ممنون تا جایی که میتونستم به توصیه هاتون عمل کردم .تو این چند روزه به هیچوجه به شوهرم شکایتی نکردم.وقتی اونا سردن منم سرد برخورد میکنم.دیگه وقتی میرم اونجا و میبینم کاری مونده اصلا به روی خودم نمیارم تو دلم میگم به من چه مگه من ریختو پاش کردم که الانم جمعو جورکنم (قبلا مثلا میدیدم ظرفا مونده سریع میشستم!). چند شب پیش برای نامزد برادرم نشون بردیم منم دقیقا با خواهر شوهرم مثل خودش رفتار کردمو اصلا بهش محل نذاشتم.ولی برای اینکه کسی متوجه کدورت بین ما نشه یکم مادر شوهرمو جلوی بقیه تحویل گرفتم.این م بگم که ازدواج منو شوهرم یه ازدواج فامیلیه و فامیل درجه یک هستیم مثلا. دوستان جالبه بگم که شبی که نشون بردیم تا از خونه عروس برگردیمو مراسم تمومشه ساعت شد یک نیمه شب. چون همون شهری بود که خانوادم اونجا زندگی میکنن به شوهرم گفتم شب اینجا بمونیم صبح حرکت کنیم ولی قبول نکرد گفت همین الان حرکت کنیم به سمت خونه خودمون!خودش نشست تو ماشین بهم گفت برو وسایلو جمع کن بیا بریم! ولی مادرشوهرمینا خواستن خونه بابام بمونن. منم داشتم وسایلامو جمع میکردم که مادرشوهرم جلوی جمع و عمدا طوری که منو پیش بابام بد کنه گفت میرین تو مسافرخونه بمونین خب همینجا بمونین خونه باباته.منم گفتم پسرشما میگه بریم..بلند داد زد ولی پسرم بهم گفت من میخوام بمونم( به دروغ) گفتم به من که گفت بریم! دوباره بلند خطاب به بابام گفت پسرم چند بار بهم گفت من میخوام شب بمونم. منم گفتم باشه زنگ بزن ازخودش بپرس الان دم دره برگشت گفت واسه چی زنگ بزنم چیکار دارم به کار شما!!!!!!!!خلاصه خیلی اعصابم خرد شد اومدم به شوهرم میگم تو به مامانت گفتی من میمونم؟ میگه نه من گفتم شاید موندم صبح یکم دوتایی گشتیم شایدم امشب برگشتیم!خلاصه کل راه اعصابم خرد شد.موندم با اینجور رفتاراچطوری کنار بیام اخه مادر ایشون قبلا تا جایی که میتونستن بین پدرومادر منم اختلاف ایجاد کردن که نه تنها من هیچکدوم از اعضای خانواده من کارای ایشونو فراموش نکردن اینجور کاراش باعث میشه بیشتر ازش متفر بشمو همش گذشته برام مرور شه

  5. #15
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 11 دی 95 [ 09:45]
    تاریخ عضویت
    1391-12-20
    نوشته ها
    343
    امتیاز
    5,466
    سطح
    47
    Points: 5,466, Level: 47
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    59

    تشکرشده 378 در 207 پست

    Rep Power
    53
    Array
    عزيزم پيشرفت هاي خوبي كردي. منم مثل تو رفتار ميكنم. نتيجه شم گرفتم.هرچند كه از لحاظ مالي كلي ضرر كردم ولي غرورم جريحه دار نشد. و الان زندگيم قانون داره.
    رفتار مادر شوهرت نتيجه برخورد خودته و خواسته تو رو خراب كنه.
    چرا عصبي شدي؟
    ميگفتي شوهرم خسته س.دوس داره شب بره خونه خودش استراحت كنه.پيش من باشه.
    همين.
    ببين چطور ميسوخت.
    وقتي ميگي دو به هم زن و تفرقه انگيزه. فكر مي كني پدر و مادرت حرفشو قبول ميكنن؟
    اصلا
    دفعه بعد خونسرد باش.
    رمز موفقيت خونسرديه( كسي ميخواد حرص كسي رو دراره از كوره در رفتنش خوشحال ميشه)

  6. کاربر روبرو از پست مفید paria_22 تشکرکرده است .

    مهربونی... (دوشنبه 24 تیر 92)

  7. #16
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 آذر 94 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,041
    سطح
    45
    Points: 5,041, Level: 45
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 699 در 298 پست

    Rep Power
    59
    Array
    خب الحمدلله که فامیل هستین و مادرشوهر شما رو همه میشناسن ! در نتیجه ایشون نمیتونه شما رو پیش کسی بد کنه ! پس دیگه نگران چی هستی؟

  8. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 18 دی 94 [ 21:10]
    تاریخ عضویت
    1392-4-18
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    2,116
    سطح
    27
    Points: 2,116, Level: 27
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 17 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بازم سلام.از همتون ممنون.این چند روزه که کنار شوهرم بودم دیگه هیچ شکایتی نکردم فقط تا حد امکان به شوهرم محبت کردم خونه پدرشوهرمم نرفتم چون اگه بریم بدون چونو چرا دعوامون میشه.خداروشکر دوسه روزه خواهر شوهرمو ندیدم خیلی خوشحالم چیزی که منونگران کرده اینه که چند روز دیگه تولدشه! حتما از منمانتظار دارن براش کادوبخرم! تولد من هیچکدومشون یه تبریک خشک وخالی از دهنشون در نیومد درحالی که قبلش من تولد برادر شوهرم تا جایی که میتونستم سنگ تموم گذاشتم ولی حتی برادرشوهرمم یه تبریک از دهنش درنیومد شوهرم بهش گفت بیا کیک بخور الکی گفت دندونم درد میکنه!!!حالا چند روز دیگه تولد خواهر شوهرست! با شناختی که ازشون دارم میتونم بگم دقیقا چه اتفاقی میوفته: مثل پرنسس میشینن از من انتظار دارن پذیرایی کنم!!! چند نفر دیگروهم دعوت میکنن حتما تو جمعشون یکی دوتا از عروسای فامیلم هست که عمدا جلوی من با اونا گرم بگیرن که بگن تورو آدم حساب نمیکینیم!!!!و خیلی چیزای دیگه بخدا اینقد ازشون دیدم همه این رفتاراشون برام مثل روز روشنه. واسه همین میخوام با یه بهونه ای نرم نمیدونم کار درستیه تولدشم نرم یا اگه برم درمقابل فتارای اونا چطوری باید رفتار کنم؟


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:57 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.