تشکرشده 2,293 در 573 پست
roze sepid (چهارشنبه 12 تیر 92)
تشکرشده 76 در 56 پست
سلام دوست عزیز
من نمیدونم کجای این کار انقدر سخته که نمیتونی تحمل کنی مادر شما به شما در مواقعی احتیاج داره دوستداره حمایتش کنی کمک کنی کنارش باشی کجای این کار سخته من همیشه دوستارم مادر درد دلشو به من بگه نه خواهرای دیگم اینکه مامانم مال من باشه به من اعتماد داشته باشه منو سنگ صبورش بدونه باعث افتخاره هر ادمی مگه شما درد دلتو به کی میگی شما هم احتیاج به یک سنگ صبور نداری من که عاشق این کارم چون اینکه یکی به ادم اعتماد کنه حرفش بگه و حرفهای اونو بشنوه عالی منکه فقط به این نیت که شاید بتونم سنگ صبور کسی باشم بتونم به کسی کمک کنم تو این سایت امدم اصلا هدف سایت همینه همدردی ولی شما این رو از مادر خودتون دریغ میکنید و بهش بی توجهی میکنید.ببخشید اگه از حرفام ناراحت شدید ولی این نظر منه
reihane_b (چهارشنبه 12 تیر 92), roze sepid (چهارشنبه 12 تیر 92)
تشکرشده 2,293 در 573 پست
roze sepid (چهارشنبه 12 تیر 92)
تشکرشده 6,903 در 1,648 پست
سلام به ریحانه ی عزیزم...
اومدم تاپیکت رو بخونم، ولی انگار منصرف شدی... (البته معلوم هم نبود چیزی به فکرم برسه، چون امروز ذهنم سکوت کرده...)
به هرحال خوشحالم اینقدر قوی و فهیم هستی که توانایی اینکه سنگ صبور مادرت باشی درت هست... امیدوارم به زودی تعادل رو هم برقرار کنی که ریحانه هم راضی و شاد باشه، و آرامشش فدای رفع نیازهای مادرش نشه...
مواظب خودت باش عزیزم. :*
هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...
ویرایش توسط میشل : چهارشنبه 12 تیر 92 در ساعت 13:02
reihane_b (چهارشنبه 12 تیر 92), roze sepid (چهارشنبه 12 تیر 92)
تشکرشده 36,001 در 7,404 پست
سلام ریحانه جان
خوبی ؟
خانمی در این موضوع چند نکته را توجه کن .
مادر شما سرریز عواطف آزرده اش را با حرف زدن میخواد بیرون بریزه و این منفعت و مضراتی دارد :
منفعت :
1 - تخلیه شدن
2 - مقطعی آرام شدن
مضرات :
1 - نهادینه شدن احساس و افکار منفی
2 - عادت به پر گویی
3 - باور هرچه بیشتر مظلومیت و قربانی بودن
4 - آزار شنونده
5 - فراهم شدن زمینه مشکلات روحی و روانی با تثبیت و توسعه یافتن احساسات منفی
علت :
احساس محور بودن ، میل به تایید شدن ، عدم سازگاری مثبت ، نآگاهی از اثرات مخرب این روند ، نوازش طلبی و مهمتر از همه ، خلاء عاطفی
راه حل :
الف - توقف فکر :
1 - می توانی به طور عملی به مادرت کمک کنی تا توقف فکر اتفاق بیافتد . مثلاً به جای سکوت موضوع و بحث هایی که درک کرده ای برای مادرت جذاب هست و عمدتاً نیز خوشایند باشد را پیش بکش و بحث را عوض کن ( ظریف باید چنین کنی ) و عملاً حواس او را از آنچه مد نظر داشت پرت کن و به سوی دیگری سوق بده
2 - حساسیت زدایی :
احساس مادرت را تایید کن یعنی هم حسی کن با شیوه ای کاملا ًعاطفی و عشقولانه و بلافاصله در پی آن ، مسئله و موضوعی که عامل رنج شده را کوچک و کوچک کن ( دقت داشته باش که نه به گونه ای که مادر سرزنش یا اعتبارش تضعیف شود ، بلکه به گونه ای که القاء شود که او قوی تر از این حرفهاست و این چیزی نیست یا از معنا درمانی استفاده کن و تکیه به خدا و کوچک بودن مسائل در برابر اراده خدا را را جا بیانداز )
مثال :
الهی بمیرم مامان گلم ، می دونم جه احساسی داری ،الآن فلانطوری ، فکر می کنی بهمان ، تصور می کنی بیسار و ..... اما قربون مامان گلم برم ، می دونم که تو قوی تر از این حرفهایی من از صبوری تو درس گرفتم . این که پیش تو مهم نیست . می دونم الآن حالت گرفته هست . بهش فکر نکن تا آروم بشی عزیز دلم . بیا با هم بیریم بیرون . چکار کنم که به این موضوع فکر نکنی . اگر اصلاً دلم نمیخواد چهره غمگینت رو ببینم ، تو خودت نمی دونی چقدر شادابیت توی خونه به ما روحیه میده و ناراحتیت ما را افسرده میکنه و ....
3 - برجسته سازی محاسن :
محاسن مادر و پدر را یادآوری کن و محاسن خانواده را به عبارتی نعمتهای وجود هردو نفر و خانواده ، در مقابل مشکلاتی که می شد باشه و نیست و دیگران درگیرش هستند . مثلاً سلامتی را و ....
بگو مادر قربونت برم ، تو که صبرت واقعاً مثال زدنی هست ، فلان خصلت خوب رو داری ، بهمان روش عالی را داری و ...... بشمار صفات مثبت را ... بگو حیفه خودت رو داغون کنی ، خدا بزرگه و ......
ب - محبت و خرج عواطف :
این وضعیت مادر شمارا نوازش طلبی را می رساند ،عاطفه خرج کن و نوازش مثبت بده و از مهارتهای ارتباطی موثر استفاده کن و اینجوری ذهنش را از احساسات منفی دور کن و احساسات مثبت را جایگزین کن . بار عاطفی کلمات محبت آمیز اثر فوق العاده ای دارد
از این روند خودت هم بهره مند می شوی و میل به مفید بودنت تأمین میشه . اما اگر نخواهی چنین نقشی داشته باشی . جرأتمندانه در معرض چنین وضعیتی قرار نگیر .
موفق باشی
reihane_b (چهارشنبه 12 تیر 92), roze sepid (چهارشنبه 12 تیر 92), taraneh89 (چهارشنبه 12 تیر 92), باران بهاری11 (پنجشنبه 17 مرداد 92), باران13 (چهارشنبه 12 تیر 92), صاعد (شنبه 15 تیر 92)
تشکرشده 2,293 در 573 پست
سلام فرشته مهربان عزیز
ممنون که برام وقت گذاشتید
میدونم مادرم به محبت نیاز داره . به توجه نیاز داره.... همه چی رو میدونم. ولی...
بله، خیلی وقت ها من موضوع صحبت رو میبرم به سمت ناکجاآباد! میرسونمش به جایی که اصلا خودش هم یادش میره داشته در مورد چی باهام حرف میزده!!
ولی از این کار هم خسته شدم...
کاش میتونستم به یه نفر همه چی رو بگم.همه چی... ولی خودم نمیخوام.
آخرش میشه همین جایی که الان هستم!
نمیتونم حرف بزنم....دست خودم نیست، نمیتونم......
دیگه نمیخوام چیزی بنویسم
roze sepid (چهارشنبه 12 تیر 92)
تشکرشده 911 در 430 پست
faghat-KHODA (چهارشنبه 12 تیر 92), reihane_b (پنجشنبه 13 تیر 92)
تشکرشده 2,293 در 573 پست
سلام دوستای خوب و عزیز همدردی
(این شکلک لبخنده من خیلی دوستش دارم کو؟!)
میخواستم بگم من تصمیم گرفتم راهکارهای فرشته مهربان رو به کار بگیریم،با کمی تغییرات، البته درکنار روش خودم!
ولی یه چیز دیگه هم که هست حرفای مادرم همش تکراریه!یعنی از ده جمله، من 9تاش رو میدونم چی میخواد بگه! ولی خب! باید سنگ صبور مادر باشم دیگه...
نمیدونم چرا نمیتونم خیلی تو فاز ناراحتی و غم غصه بمونم! حوصله ام از اون حال وهوا زود سر میره!
بعداز ظهر برای تغییر روحیه ام یه کم کتاب خوندم، خیلی تاثیر داشت. ذهنمو که یه کم مشغول کرد، خیلی خوب بود.
بهتره بعضی وقتا تمرکزمون رو برای چند ساعت هم که شده از روی مشکلات برداریم واقعا
ولی میترسم این تغییر روحیه من علائم یه بیماری تو روانشناسی باشه!
به هر حال ممنونم از دوستانی که نظر دادن
ویرایش توسط reihane_b : پنجشنبه 13 تیر 92 در ساعت 00:47
roze sepid (پنجشنبه 13 تیر 92), فرشته مهربان (شنبه 15 تیر 92), صاعد (شنبه 15 تیر 92)
تشکرشده 2,293 در 573 پست
سلام
گفتم دیگه این تاپیک رو ادامه ندم، ولی ظاهرا جایی غیر از اینجا نیست برای حرف زدن!
نمیخواستم و نمیخوام تاپیکم فقط جنبه دردودل داشته باشه.انگار هر چی بیشتر به غصه هات بها بدی بیشتر میشن!یه بار بی دل عزیز هم یه اشاره ای به این موضوع کردن... برا همین تمام سعی ام رو میکنم دردودل نکنم! هر چند...
فرشته مهربان عزیز، من مرحله دوم (حساسیت زدایی) رو خواستم بدون مرحله اول انجام بدم! ولی تاثیر نداشت. تازه مادرم عصبانی میشه و...
راه میره میگه شما همیشه از پدرتون دفاع می کنید. شما همیشه منو مقصر میدونید و...
ولی واقعا ما هیچوقت تو این مورد، از پدرمون دفاع نکردیم. نمیدونم چرا این حرفا رو میزنه
ما خودمون کم از کارای پدرم ناراحتیم، اونم بیشتر ناراحتمون میکنه
---------------------------------------------------------------------------------------
راستش مادر من اینجوری نیست که بیاد مثلا 1ساعت پیش من بشینه و حرف بزنه! همیشه اینجوری نیست. (کاش اینطور بود)
مثلا من میرم آشپزخونه کمکش کنم، شروع میکنه به گفتن. منم منصرف میشم از همکاری باهاش.میام تو اتاق
یا مثلا میاد تو اتاق، چند دیقه حرف میزنه میره
یا من میشینم تلویزیون ببینم او از دور با اشاره حرف میزنه!!!!!!
خب منم خسته میشم! ازش دوری میکنم.
تازه انگار موج جدید اختلافات داره شروع میشه!
نمیدونم چرا هر سال که من میخوام برای کنکور درس بخونم اینجوری میشه.
4سال پیش همین اتفاقات باعث شد رشته دلخواهم قبول نشم، الانم که میخوام برای ارشد بخونم باز میترسم نتونم خوب بخونم و...
من فکر می کنم باید رو خودم کار کنم نه مادرم! چون مادرم حرف منو نمی فهمه! نه من ،هیچ کدوم از ما رو.
میخوام برای ارشد بخونم.ولی وقتی نتونم تمرکز کنم چه جوری میشه آخه؟
roze sepid (سه شنبه 15 مرداد 92), صاعد (چهارشنبه 16 مرداد 92)
تشکرشده 36,001 در 7,404 پست
ریحانه جان
باید خاموشی توجه در پیش بگیری .
یعنی بشنوی ولی گوش نکنی که اگر چنین شود ابتدا فقط آوای ایشون به گوشت میرسه و کم کم هرچه تمرکز شما قوی تر شود
خواهی دید که دیگر صدایش را هم نمی شنوی و این شدنی هست . راهکارهای تقویت تمرکز را هم به کار بگیر و روی کاری که
وقت صحبت کردن مادر داری انجام می دهی بیشتر تمرکز داشته باش .
وقتی صحبتهایش ترا مختل می کند یعنی اهمیت می دهی هم به گفتن هایش هم به محتوای آنها . پس بهتره حرف زدن و
محتوای حرفهایش را از مدار اهمیت و توجهت خارج کنی . حتی از تمرکز روی اعصاب خورد کن بودن آن یا چاره اندیشی برای آن
هم بیرون بیا که همه اینها خودش یعنی مهم بودنش .
مهم نباشد ، توجه نکن . سرت عمیقاً به کاری که می کنی گرم باشد .
تجربه عملی دارم و شدنی هست
reihane_b (پنجشنبه 17 مرداد 92), باران بهاری11 (پنجشنبه 17 مرداد 92)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)