به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 45
  1. #21
    Banned
    آخرین بازدید
    شنبه 19 دی 94 [ 18:27]
    تاریخ عضویت
    1390-10-12
    نوشته ها
    633
    امتیاز
    6,328
    سطح
    51
    Points: 6,328, Level: 51
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    2,084

    تشکرشده 1,278 در 497 پست

    Rep Power
    0
    Array
    تمنا جون نیم ساعت قبل از خوای یک فنجون بابونه دم داده بخور ، برای اعصاب و آرامشت خیلی خوبه
    یا یک ایوان شیر ولرم
    تا خوای آرومی داشته باشی ، عزیز این حالت ها طبیعی هست نگران نباش خوب میشی

  2. 2 کاربر از پست مفید tamanaye man تشکرکرده اند .

    tamanna139269 (پنجشنبه 06 تیر 92), شیدا. (چهارشنبه 12 تیر 92)

  3. #22
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دیروز [ 11:57]
    تاریخ عضویت
    1391-6-06
    محل سکونت
    تهــــران
    نوشته ها
    435
    امتیاز
    12,597
    سطح
    73
    Points: 12,597, Level: 73
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 253
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,016

    تشکرشده 2,383 در 431 پست

    Rep Power
    62
    Array
    ســــــــــــــــــلام تمنای عزیزم
    پست اولی که تو تایپیکت گذاشتم و جواب دادی ,بعدش من رفتم کل تایپیک های شما رو یه بار به دقت خوندم که بتونم بیشتر و بهتر کمکت کنم
    خیلی چیزا برام این وسط سوال شد و درکنارش نگرانت شدم چون نشون میده ذهنت به شدت شلوغ و پراسترس شده
    ازت خواهش میکنم صادقانه این ابهامات رورفع کن تا بشه درست و اصولی کمکت کرد

    شما یه جا فرموده بودین:
    نقل قول نوشته اصلی توسط tamanna139269
    زنش نميتونه سكس كنه و اون فقط از روي انسانيت باهاش مونده
    نقل قول نوشته اصلی توسط tamanna139269
    نميتونم تحمل كنم كه زنش رو تو اغوش بگيره چون متعلق به منه.
    نقل قول نوشته اصلی توسط tamanna139269
    تصمیم به ازدواج گرفتیم.زنش باردار بود
    .
    نقل قول نوشته اصلی توسط tamanna139269
    ..زنش میگه که بدنت نجسه اما شبا بزور خودشو تو بغلش میندازه.....اون بخاطر بچهاش تحمل میکنه.....تحمل ندارم بره توبغلش...بوسش کنه...بااینکه همش از روی اجباره.....همه بهش میگن اگه منو ول نکنه ابرو خانوادمو میبرن...
    -
    نقل قول نوشته اصلی توسط tamanna139269 نمایش پست ها
    زنش اونو تمکین نمیکرده.چون جلوشو متعلق به اون نمیدونسته ازشب اول عروسیش.چون کس دیگه رومیخواسته.منم میترسم بشم مثل اون.من الان باهاش هیچ رابطه ای ندارم ولی قلبم براش تندتندمیزنه.بیتابشم.تحملش سخته
    اخه اون چندساله که سمت زنش نمیره چون وقت سکس که میرسه زنش گریه میکنه وفرار میکنه واون مجبور بوده خودارضایی کنه.بخاطر همین اززنش زده شده..
    من دقیقا اینجا متوجه نشدم مشکل از کی بوده؟؟همسرشون تمکین نمیکرده یا میرفته خودشو تو بغل این آقا مینداخته و اون آقا خوشش نمیومده؟
    اگه اینا عین گفته های اون آقا از زندگیشه که نشون میده ایشون اصلا مشکلی نداشته وفقط هر بار دنبال یه راه برای توجیه خودش بوده!!

    پس ببین گل دختر زنگ خطر رو از تناقض هاش میشد شنید ولی تو متاسفانه توجهی نکردی!!نخواستی زنگ خطر هارو بشنوی یا شنیدی و محل نذاشتی؟؟
    مسئله ی بعدی موقعیت شما تو خونه است چون فرمودین
    نقل قول نوشته اصلی توسط tamanna139269
    ازاونجا که من تک فرزندم
    نقل قول نوشته اصلی توسط tamanna139269 نمایش پست ها
    من تک دختروفرزند او ل خانواده هستم
    من دقیقا متوجه نشدم شما بالاخره تک فرزند هستید یا برادر دارید؟؟ دونستن این برای راهنمایی آینده و تقویت ارتباطتون با خانواده مهمه
    مساله ی بعدی اطلاع خانواده تون و نقششون تو این ماجراست چون فرمودین
    نقل قول نوشته اصلی توسط tamanna139269
    خانوادم راضی نمیشن.....
    نقل قول نوشته اصلی توسط tamanna139269
    ....خانوادم نمیدونن
    .
    نقل قول نوشته اصلی توسط tamanna139269
    ..خانواده من در جریان نیستن.
    نقل قول نوشته اصلی توسط tamanna139269
    من احساس میکنم اونقدرعشق بینمون هست که من بتونم رو خودم کار کنم که بازنش کنار بیام.اما خانوادم مخالفن
    بالاخره خانواده تون اطلاع داشتن و نمیذاشتن یا اطلاع ندارن؟
    نقل قول نوشته اصلی توسط mina_bushehr نمایش پست ها
    نه من ونه خانوادم پسردانشجورو قبول نداریم و باید همسرایندم حداقل 8سال ازم بزرگترباشه.من تابحال با پسردانشگاه حرف هم نزدم چ برسه دوستی.چون فقط ابرو ادمو میبرن و ققصدشون سو استفادست
    -
    نقل قول نوشته اصلی توسط tamanna139269 نمایش پست ها
    بلاخره دانشگاه قبول شدم همیشه ازعاشق شدن میترسیدم میگفتم برام مهم نیست باکی ازدواج کنم بخاطرهمین براینکه وابسته نشم همزمان براخوشگذرونی باچندنفردوس بودم
    .
    شما رابطه ای قبل از این آقا داشتید یا نه؟این آقا اولین نفر بودن یا قبل از ایشون با کسای دیگه هم دوست بودید؟
    چون پست زیاد شلوغ میشد نقل قول های دیگه رو هم نذاشتم.ولی یه جا فرمودین بعد از ازبین رفتن بکارتتون صیغه خوندیم و جای دیگه ای فرمودین اول صیغه خوندین و بعد از از بین رفتن بکارتتون عقد دایم خوندین.بالاخره مراحل محرمیتتون به چه شکلی بوده؟
    اگه یادتون باشه تو اولین تایپیکتون این جمله رو فرمودین که ((الان جدا بشم نیازهامو چطور تامین کنم؟برم توخیابون خودمو در اختیار هرکسی بزارم؟)) و بعد فرمودین که: ((دوستان میدونم اشتباه کردم میدونم گناه کردم))
    دقیقا میخوام دیدگاهتون رو بدونم.از نظر خودتون این کار اشتباه بوده یا نه؟؟این رو درست میدونید که برای ارضای غرایزتون به هر شکلی اقدام کنید یا نه؟
    دقیق و واضح بگید چرا جدا شدید؟ایشون اجبار کرد یا خودتون متوجه اشتباهتون شدید؟
    الان چرا میخواید تغییر کنید و چه قدر توش مصمم هستید؟

    منتظر پاسخ هات هستم عزیزم تا بتونیم بهترین راه ها رو با توجه به شرایطت و طرز فکر ت برای تغییر پیدا کنیم
    ویرایش توسط taraneh89 : جمعه 07 تیر 92 در ساعت 12:01

  4. 2 کاربر از پست مفید taraneh89 تشکرکرده اند .

    venus123 (جمعه 07 تیر 92), ترانه ی عشق (جمعه 07 تیر 92)

  5. #23
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 25 اردیبهشت 93 [ 17:59]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    855
    سطح
    15
    Points: 855, Level: 15
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    16

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.ببینید من قبل ازایشون همزمان باچندنفردوست بودم نه براازدواج ووابستگی.تاباایشون اشناشدم.زنش از شب اول مشکل سکس داشته.یعنی موقعی ک میخاسته دخول کنه ازش فرار میکرده و بچهاشو بزور درست کرده واینا 3سال رابطه نداشتن.و خودارضایی میکرده.حتی زنش دکترزنان هم نمیزاره بهش دست بزنه.زنش همیشه به همه میگه بدن این اقا نجسه بخاطرهمین نمیزارم باهام سکس کنه.ولی بااین وجود اونو مجبورمیکرد که بغلش کنه باجنگ ودعوا میخواست سکس کنه اما موقع دخول دادوهوارمیکرد که نکن ونمیخوام واونم مجبورمیشد بره حموم خودشو خالی کنه.بعدها فهمیدیم که اینا نقشه بوده ومیخواسته اونوناتوان کنه که نتونه بامن سکس داشته باشه.واون خانم اصلا میل جنسی نداره ومریضه.ئکتراومشاوره هاگفتن..واون خانم دست ازین کارا ش برداشت.مااوایل اشنایی روز سوم صیغه خوندیم بمدت 6ماه.من زن نبودم 4 ماه بعداشنایی زنم کردو 6ماه صیغه که تموم شد یهاخوندی مارو عقد دایم و عقد کرد.گفتن رضایت پدرلازم نیست وعقدماثبتی نیستوبهرحال من ازدواج کردم اما دزدکی.خانواده در جریان نبودن.ما خونه گرفتیم شبها خابگاه میرفتم.اون اقا به خاستگاری من اومدن اون هم4 بار اما پدرم قبول نکردن.نگفتن که رابطه داریم.تااینکه زنش به پدرش گفت وپدرش به پدرمن گفت که رابطه دارن مازیربار نرفتیم.زنش تهدیدکرد اگه جدانشید میگم که زنش کردی و ازاونجا که مازن وشوهررسمی نبودیم واعدام میشدیم اون کوتاه اومد وگفت که جدابشیم.وشدیم این......

    - - - Updated - - -

    هم من هم اون براجداشدنمون تصمیم گرفتیم براکنترل شهوتمون قرص کاهش میل جنسی بخوریم به پیشنهادزنش.والان منکه غریزمو بکل ازدست دادم.ونمیخوام بهش برگردم .ازینکه زن شدم پشیبهم داده مونم.ولی ازینکه بااون بودم پشیمون نیستم نمیتونم ازش متنفرباشم هرکارمیکنم نمیشه چون درسته خیلی فحش داده وخیلی بعضی وقتهاسرد بوده ولی ایمان دارم که واقعا دوستم داره وخوبیهاش هزاربرابر بدیهاش بوده.اون هیچ کمبودی برام نذاشت منم نذاشتم.بخاطرهمین جداشدن برام سخته برااونم سخته میدونم چیمیکشه ولی میگه مجبوریم بخاطرابروی خانواده ها.من ازین وضعیت خسته شدم.کابوسهام تمومی نداره چون بیش ازحد وابسته بودم وتحمل تنهاشدن ونداشتنش سخته.من 2سال شبها اون خابیدم الان سختمه بدون اون شب بخابم.

    - - - Updated - - -

    وقتی دوستان توسایت بهم میگن بازیت داده دلم میخوادبمیرم.یعنی واقعا میشه همش بازی باشه؟یکی اینقدهزینه کنه درصورتیکه وضع مالی خوبی هم نداره که بخواد یه دخترو گول بزنه؟پس چرامشاوره بهمون گفت شمابایدازدواج کنید؟من زنده شدن رو تووجودش حس کردم.مگه میشه ایناهمش الکی باشه؟من فشارعصبی بهم میومد که فقط باامپول اروم میشدم ولی وقتی کناراون بودم فشارعصبی که بهم وارد میشدبغلم میکرد خوب میشد.یعنی همش دروغه؟

    - - - Updated - - -

    من میگم وقتی عشق باشه همه چیزحله.میگم عشق میتونه زندگیمونو خوب کنه فشارمیاریم خانوادهارو راضی میکنیم.اون چیزی بودکه همیشه ارزوداشتم همسرم باشه منم همینطور.همیشه میگفت کاش زمان مجردیم باهات اشناشده بودم.زندگی من تواون خلاصه میشد اماحالا پوچه هیچی توش نیست بیرنگ وروحه.زجروعذاب وکابوسه وارزوی مرگ تنها ارزومه

  6. #24
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 دی 95 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1391-12-18
    نوشته ها
    49
    امتیاز
    2,996
    سطح
    33
    Points: 2,996, Level: 33
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 97 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلااااام.....
    تایپکاتون رو خوندم ولی راستش خیلی مبهم توضیح می دید....
    اینکه میگید کی تموم میشه و فراموش میکنی به خودت بستگی داره .
    به نظر من شما هنوز با خودتون کنار نیومدین که باید دل بکنید و فراموشش کنید. اگه میخواین زندگیتون تغییر کنه و یه زندگیه جدید رو شروع کنید باید امیدتونو به کلی قطع کنید یعنی حتی یک درصد احتمال برگشت برای خودتون درنظر نگیرید.
    پس گام اول اینه که تصمیم قطعی برای فراموشی بگیرید
    باید از هر چیزی که شمارو یاد ایشون میندازه دوری کنید مثل فیلم عکس فکر کردن به خاطرات گذشته و نشخوار ذهنی زندگی ای که با این اقا داشتید.....
    پیشنهاد می کنم خطتون رو عوض کنید تا راههای ارتباطیتون قطع بشه و شماره ایشون و خانمشون رو حذف کنید...
    بعد اینکه سعی کنید بیکار نباشید یادمه گفتین کلاس خیاطی رفتید پس خودتون رو با این کار سرگرم کنید.

    سعی کنید روابط اجتماعیه خودتون رو گسترش بدید البته در جهت سالم. با خانوادتون ارتباط صمیمانه تری برقرار کنید.
    یه کلاس ورزشی ثبت نام کنید مثل ایروبیک شنا یا اینکه پیاده روی برید.

    خلاصه اینکه هیچ زمانی رو به زندگیه گذشتتون با این آقا اختصاص ندید.....
    ارتباط خودتون رو با خدا بیشتر کنید که خیلی موثره در این راه.......

    موفق باشید
    در پناه حق..........
    ویرایش توسط venus123 : جمعه 07 تیر 92 در ساعت 21:51

  7. 3 کاربر از پست مفید venus123 تشکرکرده اند .

    tamanna139269 (جمعه 07 تیر 92), ترانه ی عشق (جمعه 07 تیر 92), شیدا. (چهارشنبه 12 تیر 92)

  8. #25
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 25 اردیبهشت 93 [ 17:59]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    855
    سطح
    15
    Points: 855, Level: 15
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    16

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اره.میخام رابطمو بکل باهاش قطع کنم.تصمیم گرفتم اصلا باهاش ارتباط نداشته باشم.ولیی خطمو خاموش نمیکنم تا زنگ بزنه و ندم.دیشب هم اس داد که دلتنگمه ومن جوابش ندادم وکلی ذوق کردم که داره بحال من میفته وسختی میکشه.

    - - - Updated - - -

    رابطم باخدابهترشده انواع نمازودعامیخونم.ودعامیکنم که فراموشش کنم اما اشکم سرازیر میشه ودلم میگه نه برگرده.دلم افسارش دست من نیست ازکس دیگه دستور میگیره.

  9. #26
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    تمنا،

    می دونی دلم چی می خواد؟
    این که سال دیگه بهار، بیایی یه تاپیک باز کنی و بگی تمام شده، فراموش کردی، شادی، سالمی ...

    حتما خبرش را بهمون بده

  10. 2 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    tamanaye man (سه شنبه 11 تیر 92), tamanna139269 (جمعه 07 تیر 92)

  11. #27
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 25 اردیبهشت 93 [ 17:59]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    855
    سطح
    15
    Points: 855, Level: 15
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    16

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خسته شدم ازین همه ضعف.ازگدایی محبت.وای کاش میمردم.

  12. #28
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    سلام عزیزم
    خیلی خوششحال شدم عنوان تاپیکت رو دیدم
    مطمئنم تو می تونی
    تو لیاقت بهترین زندگی ها رو داری
    تو می تونی یه الگوی خوب برای اطرافیانت بشی
    و شک ندارم که خیلی با اراده هستی
    سعی کن رابطت رو با خدا بهتر کنی نمازت رو با عشق بخون
    دعا کن
    دعا کن زندگیت بهتر شه فرد مناسب و خوبی خدا سر راهت بذاره
    پیشرفت کن . سالهای جوونی تکرار نداره . سعی کن از وقتت نهایت استفاده رو بکن
    استقلال مالی داشته باش سرکار برو
    خیلی تو روحیه آدم تاثیر داره

    کاملا طبیعیه کابوسهات سعی کن خودت رو بیشتر تحویل بگیری به تغذیت برس
    از زندگی لذت ببر
    اگر گاهی بغضت اومد گریه کن ایراد نداره خودتو خالی کن
    ولی اصلا به اس ام اس هاش اهمیت نده و شک نکن که توی یه بازی قرار گرفتی
    هرچند تمایلاتش به تو یه مدت قوی بوده اما مردها وقتی به انتهای یک رابطه جنسی میرسن از طرفشون سرد میشن و دیگه برای به دست آوردنش تلاشی نمیکنن . حتی خودشون هم نمی دونن که همه اون خواسته هاشون موقتیه تا وقتی که به اوج لذت جنسیشون میرسن ...پس به هیچ عنوان نباید قبل از ازدواج وارد چنین رابطه هایی بشی ...

    سعی کن بهش فکر نکنی
    تو لیاقت بهترین زندگی رو داری
    تو لایق بهترین عشقی
    تو میتونی
    شک نکن
    ویرایش توسط zendegiye movafagh : شنبه 08 تیر 92 در ساعت 13:00

  13. 2 کاربر از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده اند .

    tamanna139269 (شنبه 08 تیر 92), شیدا. (چهارشنبه 12 تیر 92)

  14. #29
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 آذر 96 [ 13:21]
    تاریخ عضویت
    1390-10-21
    نوشته ها
    214
    امتیاز
    5,696
    سطح
    48
    Points: 5,696, Level: 48
    Level completed: 73%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    108

    تشکرشده 352 در 163 پست

    Rep Power
    38
    Array
    خسته شدم ازین همه ضعف.ازگدایی محبت.وای کاش میمردم.
    تمنا خانم.
    اين حرفا چيه يكي بخونه فكر ميكنه آدم 60 ساله داره ابراز نوميدي ميكنه تو تازه بايد .
    توصيه هاي فراموشيو دوستان مفصل گفتن خيلي رلكس و راحت و بدون اينكه بخودت فشار بياري عمل كن .
    اول اينكه تا مدتي اصلاً به آينده و اينها فكر نكن هم گذشته و هم آينده را مدتي تعطيل كن فقط در حال راحت باش و سخت نگير به علاقمنديهاي روزمرگيت برس.
    بعداً كه به آرامش رسيدي و فكر ازدواج و آينده اومد سراغت و تو آمادگي فكر كردن بهش داشتي ؟ در مورد رابطه قبليت اينرا مد نظر داشته باش: 1- ارتباط با اين آقاي متاهل را كتمان نكن و بگو كه با كسي آشنا شدم نيتم ازدواج بود ديدم متاهل هست و... رابطمو قطع كردم و فراموشش كردم چون بدرد زندگيم نميخورد. 2- در انتخاب جديد بافردي ازدواج كن كه مسائل روز مخصوصاً ازدواج و دوستي قبلي داشتن و احياناً رابطه جنسي برقراركردن براش كابوس و.... نباشه . كه حد اقل اگر لازم و ضروري شد تلويحي بتوني چيزي بگي ومتهم به دروغ و كتمان نباشي؟ و شرط كلي با اعتقاد طرفين داشته باشيد كه زندگي گذشته هر فرد در گذشته مانده و ملاك وضع حال است.
    ویرایش توسط فرشته مهربان : یکشنبه 09 تیر 92 در ساعت 03:13

  15. 3 کاربر از پست مفید حسين40 تشکرکرده اند .

    she (شنبه 08 تیر 92), tamanna139269 (شنبه 08 تیر 92), شمیم الزهرا (سه شنبه 11 تیر 92)

  16. #30
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 25 اردیبهشت 93 [ 17:59]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    855
    سطح
    15
    Points: 855, Level: 15
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    16

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    چرا اینقدمن ضعیفم؟چرا نمیتونم جلوخودموبگیرم.
    دیشب یه خواب بد دیدم.نصف شب بیدارشدم زنگ زدم بهش کلی گریه کردم.باهام خیلی خوب حرف زد.اونم گریه کرد که دلش تنگه.صبح تازه فهمیدم چه غلطی کردم!
    حالم ازخودم بهم میخوره.دلم براخودم میسوزه.نمیدونم حس اون دوستداشتنه یا ترحم که صبح باز اس مهربون داد بهم..من باز کم اوردم.من جوابشوندادم.لعنت به دل من.


 
صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 98
    آخرين نوشته: شنبه 05 مهر 93, 01:51
  2. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: پنجشنبه 11 اردیبهشت 93, 09:49
  3. آیا تنها راه نجات زندگی ام تغییر خودم است؟ این تغییر یعنی چی؟
    توسط خاموش در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: چهارشنبه 24 فروردین 90, 12:55

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:57 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.