به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 71
  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 آذر 92 [ 23:00]
    تاریخ عضویت
    1392-1-08
    نوشته ها
    127
    امتیاز
    791
    سطح
    14
    Points: 791, Level: 14
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    47

    تشکرشده 202 در 83 پست

    Rep Power
    24
    Array
    من هم از همسرم جدا شدم بعد از 4 سال زندگی مشترک درست عینه تو هر دقیقه و هر لحظه بهش زنگ میزدم ایمیل میزدم اخر سر بلاکم کرد خط تلفنش رو عوض کرد از ایران رفت و تنها جیزی که ازش موند ادرس ایمیلش بود تا الان که 4 سال از طلاقم گذشته باز هم بهش ایمیل میزدم هیچ وقت جواب نمیداد حتی نمیگفت مثلا برو پی زندگیت اصلا جواب نمیداد این موضوع به شدت آزارم میداد احساس گناه شدید داشتم فکر میکردم من باعث طلاق شدم و زندگی رو از هم پاشوندم نمیتونستم خودم رو ببخشم ... وسایلش رو دور ریختم عکسهامون رو همه چیز رو باز هم نشد با ادم جدید آشنا شدم رفتم تا مرز نامزدی البته چون به خاطر ترس تنهایی نامزد کرده بودم بهم زدم چون ایشون اصلا ادم من نبودن ولی باز هم تا غصه ایی تو زندگیم میومدم میگفتم کاش برگرده کاش معجزه ایی بشه زندگیم برگرده به قبل نشد هیچوقت معجزه ایی نمیشه .. مجبوری شرایطتت رو بپذیری مطمئنن که به دلایلی واضحی طلاق گرفتی اونها رو با خودت مرور کن و صد البته به خودت اجازه سوگواری و گریه و زاری بده این نیاز به زمان داره شما اگه حتی سگتون هم بمیره تا مدتها براش دلتنگ میشید این طبیعیه طبیق پیدا کردن با محیط جدید کمی مشکله ولی بالاخره یه روزی میاین به خودتون و میگید خب اون که خوشحاله با زنشه با دوس دخترشه این وسط فقط من روزهای عمرم رو دارم تلفش میکنم و این دنیا مجبورتون میکنه با شرایط جدیدتون تطبیق پیدا کنید .. به خودت فرصت بده زمان زیادی از طلاقت نگذشته و اینها کاملا طبیعیه

  2. 5 کاربر از پست مفید hamrahi تشکرکرده اند .

    barani (سه شنبه 28 خرداد 92), del (شنبه 01 تیر 92), Lnaz (سه شنبه 28 خرداد 92), mahsa63 (چهارشنبه 29 خرداد 92), tamanaye man (سه شنبه 28 خرداد 92)

  3. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 دی 93 [ 09:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-06
    نوشته ها
    147
    امتیاز
    1,812
    سطح
    25
    Points: 1,812, Level: 25
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 88
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 353 در 123 پست

    Rep Power
    27
    Array
    سلام دوست عزيز خيلي متاسفم براتون. همه ما با كلي اميد و آرزو پا به زندگي جديد مي زايم ولي شايد بعدها اتفاقاتي باعث شه كه مجبور به طلاق گرفتن بشيم. بهترين كار اينه كه هر چي از ايشون داريد و پاك كنيد همه چيز نياز به زمان داره نمي گيم آسونه بلكه از دست دادن يكي خيلي مي تونه سخت باشه. ولي شما اشاره كرديد كه ايشون دوست دختر داره پس اينا نقاط منفي ايه كه بايد شما رو از ايشون دور كنه. من نمي دونم دليل طالق تون چي بوده ولي اين نقطه پايان تو زندگي دو نفره است پس سعي كنيد اصلا بهشون زنگ نزنيد و اصلا باهاشون كاري نداشته باشيد. اگه ناراحت ايد اين و با كسي كه بهش اعتماد داريد يا همين سايت خيلي جاي خوبي براي درد و دل كردن تا آدما آروم بشن. به مرور زمان البته با تلاش خودتون اين مرحله هم رد مي شه فقط بايد وقتي به گذشته آدم نگاه مي كنه كارايي نكنه كه بگه كاش نمي كردم كاش اين اشتباه رو انجام نمي دادم . پس كلا رابطتون رو باهاش قطع كنيد و يه زندگي تازه رو شروع كنيد ان شاله با مرور زمان همه چي براتون فقط خاطره شهبدون ملامت و پشيموني از گذشته

    - - - Updated - - -

    سلام دوست عزيز خيلي متاسفم براتون. همه ما با كلي اميد و آرزو پا به زندگي جديد مي زايم ولي شايد بعدها اتفاقاتي باعث شه كه مجبور به طلاق گرفتن بشيم. بهترين كار اينه كه هر چي از ايشون داريد و پاك كنيد همه چيز نياز به زمان داره نمي گيم آسونه بلكه از دست دادن يكي خيلي مي تونه سخت باشه. ولي شما اشاره كرديد كه ايشون دوست دختر داره پس اينا نقاط منفي ايه كه بايد شما رو از ايشون دور كنه. من نمي دونم دليل طالق تون چي بوده ولي اين نقطه پايان تو زندگي دو نفره است پس سعي كنيد اصلا بهشون زنگ نزنيد و اصلا باهاشون كاري نداشته باشيد. اگه ناراحت ايد اين و با كسي كه بهش اعتماد داريد يا همين سايت خيلي جاي خوبي براي درد و دل كردن تا آدما آروم بشن. به مرور زمان البته با تلاش خودتون اين مرحله هم رد مي شه فقط بايد وقتي به گذشته آدم نگاه مي كنه كارايي نكنه كه بگه كاش نمي كردم كاش اين اشتباه رو انجام نمي دادم . پس كلا رابطتون رو باهاش قطع كنيد و يه زندگي تازه رو شروع كنيد ان شاله با مرور زمان همه چي براتون فقط خاطره شهبدون ملامت و پشيموني از گذشته

  4. 3 کاربر از پست مفید deniz90 تشکرکرده اند .

    barani (سه شنبه 28 خرداد 92), Lnaz (سه شنبه 28 خرداد 92), mahsa63 (چهارشنبه 29 خرداد 92)

  5. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 بهمن 93 [ 16:56]
    تاریخ عضویت
    1392-1-03
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    2,228
    سطح
    28
    Points: 2,228, Level: 28
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    133

    تشکرشده 132 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خیلی ممنون از همتون. باور کنید تنها جایی که میام و میتونم یه کم آرامش بگیرم همینجاست. حالم متاسفانه وخیمه و این وخامت از بی رمقی و بیکاری هم هست. چون چیزی نیست که سرمو باهاش گرم کنم. میشینم و با خاطرات دلخوشم. نمیدونم چرا فقط خاطرات خوب اینقدر با وضوح جلوی چشمم رژه میره. هنوز منتظرم همسرم بیاد. زهی خیال باطل. منتظرم صدای کلیدشو توی قفل در بشنوم.
    نمیخوام و نمیتونم با کسی رفت و آمد کنم. هنوز هستند کسایی که یه دفعه تماس میگیرن یا میبینمشون، یه دفعه حال همسرمو میپرسند! مجبورم بگم خوبه خدارو شکر. به کسایی که میگم جدا شدم یه دفعه میشنوم چرا؟ خوشی زده بود زیر دلتون؟ شما که خوش بودید!
    فکر کنم تا یه سال مجبورم به دور و برم جواب پس بدم. سرکارم نمیرم. صبحها بلند میشم نیم ساعت میرم پیاده روی. بعد دوباره میام تا دوازده ظهر میخوابم ملافه ها هنوز بوی عطرشو میده. فکر کنم باید کل خونه رو آتیش بزنم تا فراموشش کنم.
    با خودم عهد بستم تا شنبه زنگ نزنم بهش. صدامو ضبط میکنم براش. تصورش میکنم کنارم باهاش حرف میزنم. یه دفتر بزرگ برداشتم توش براش مینویسم. فقط خوبی ازش یادم میاد
    نمیدونم چه بلایی قراره سرم بیاد؟ توی این سن دیگه میتونم دوباره ازدواج کنم؟ میتونم کسی رو جایگزین همسرم کنم؟ الان میگم کاش یه بچه داشتیم حداقل از تنهایی در میومدم. به امید اون زندگی میکردم. چون واسه خودم که دیگه هیچی نمیخوام.
    هنوز دلم میخواد همسرم برگرده.

  6. 3 کاربر از پست مفید Lnaz تشکرکرده اند .

    barani (سه شنبه 28 خرداد 92), mahsa63 (چهارشنبه 29 خرداد 92), Opal (جمعه 29 شهریور 92)

  7. #14
    Banned
    آخرین بازدید
    شنبه 19 دی 94 [ 18:27]
    تاریخ عضویت
    1390-10-12
    نوشته ها
    633
    امتیاز
    6,328
    سطح
    51
    Points: 6,328, Level: 51
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    2,084

    تشکرشده 1,278 در 497 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزیزم شرایط سختیه .ولی اون مرد زندگی نبود که بخوای غصه نبودنش رو بخوری . لیاقتش با کسانی مثل خودشه .
    مشکل تو الان غروری هست که جریحه دار شده ... باید روی خودت کار کنی . خودت رو دوست داشته باش و سعی کن قوی باشی
    بزار برات یک داشتان تعریف کنم
    دختر همسایه ما با یک پسری دوست شده بود و 2تایی عاشق هم بودن ، پدر دختره با ازدواجشون مخالفت کرد ، تمام تلاش خودشون رو کردند ولی باباش نزاشت با هم ازدواج کنند . پدر دختره برای اینکه از شر پسره راحت شه ، دخترش رو به زور به عقد پسر برادرش در آورد ، پسری خوش تیپ و پولدار که دختره رو هم خیلی دوست داشت ... ولی دختره فقط گریه و زاری میکرد و انقدر شیشه شکست و خودش رو به دیوونه بازی زد تا پسر عموش طلاقش داد ...
    تو این فاصله دوست پسر سابقش هم از ناراحتی شدید رو به دود آورده بود و معتاد شده بود
    تا اینکه دختره بعد از طلاقش با دوست پسر سابقش فرار کردن و با هم رفتن یک شهر دورو با هم ازدواج کردند ، پسره اعتیادش رو ترک کرد و با هم زندگی به قول خودشون عاشقانه ساختند، عشق این دو نفر زبانزد خاص و عام شده بود ...اما بعد از 1 سال پسره توی تصادف از بین رفت . باید بعدش گریه های دختره رو میدیدی چه حالی داشت ،همش گریه میکرد و از حال میرفت ، پدر و مادرش رفتند از اون شهر آوردنش . زندگیش سیاه شده بود .
    تمام مردم اطرافش رو قسم میداد که به زور چیزی رو از خدا نخواهید ... خدا نمیخواست که این دو نفر با هم باشن .

    عزیزم به خدا توکل کن ، بزار چیزی که به صلاحت هست اتفاق میفته . همه چیز رو بسپار به خود خدا .
    اون آدم اصلا به درد زندگی با تو نمیخورد ، همون بهتر که رفت . اون دخترایی که باهاش الان دوستن چقدر دیگه بدبخت و بیچاره هستند ، این اگر آدم زندگی بود زن خودش رو نگه میداشت .

  8. 3 کاربر از پست مفید tamanaye man تشکرکرده اند .

    barani (سه شنبه 28 خرداد 92), Lnaz (سه شنبه 28 خرداد 92), mahsa63 (چهارشنبه 29 خرداد 92)

  9. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 02 تیر 93 [ 21:39]
    تاریخ عضویت
    1392-3-02
    نوشته ها
    90
    امتیاز
    872
    سطح
    15
    Points: 872, Level: 15
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 75 در 34 پست

    Rep Power
    0
    Array
    فقط سعی کن خونه نمونی..استقلال مالیتو حتما حفظ کن..چون مطمئنن آدما تو این شرایط آسیب پذیر تر میشن اگه یه کلمه حرفی بشنون که دوست نداشته باشن...مسلما الان خانوادت هم ناراحتن..فقط سعی کن از خونه بری بیرون و سر خودتو گرم کنی..خونه که میمونی بعد از ظهر خصوصا که هوا میخواد تاریک شه دلت میترکه..سعی کن از سختیش کم کنی..میدونم حوصله هیچیو نداری..اما خودتو مجبور کن که با دوستات باشه..سر کار بری..تفریح کنی..حتی اگه بهت خوش نگذره...این دوران میگذره..مطمئن باش یکی 2 سال دیگه به خودت مسلط میشی و تازه میفهمی شوهرت باهات چکار کرده...واست دعا میکنم هر چه سریعتر از این وضعیت خارج شی

  10. 4 کاربر از پست مفید dokhtare_asemoon تشکرکرده اند .

    barani (سه شنبه 28 خرداد 92), Lnaz (سه شنبه 28 خرداد 92), mahsa63 (چهارشنبه 29 خرداد 92), tamanaye man (سه شنبه 28 خرداد 92)

  11. #16
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 شهریور 92 [ 18:55]
    تاریخ عضویت
    1392-2-23
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    380
    سطح
    7
    Points: 380, Level: 7
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 12 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام الناز جون از این اینکه زندگیت به اینجا رسید متاسفم

    من هم یه بار تجربه ی تلخ طلاقو داشتم من یه بچه هم داشتم بخاطر خیانت شوهرم ناخواسته ازش جدا شدم خیلی سختی کشیدم خیلی رنج کشیدم هنوزم به یادشم با اینکه خیلی بهم سختی داد ولی هنورم خاطرش تو ذهنم زندست و نفس میکشه بعد 4 سال!!!! من همه چیو بخشیدم و کاری هم نداشتم یعنی وضعم بدتر از تو بود
    یه سال پیش هم به یه آقایی آشنا شدم و ازدواج کردم ولی ایشون یه دختر 14 ساله داره و اعتیاد هم داره همش بهم سزکوفت زندگی قبلیو میزد همیشه هم تنم کبود بود تا حرف میزدم که دوست نداشت کتکم میزد رفت کلیدو ازم گرفتو به خونه رام نداد از دستش شکایت کردم اومد گفت این دیونست خودش خودشو میزنه!!!!
    دیروز هم تو جلسه شورا گفت که وسایلاتو بهت میدم تو هم رضایت بده منم رضایت دادم وسایلامو گرفتم الانم تو خونه مادرمم اگه بدونی من چه حالی دارم همش گریه میکنم با اینکه من هیچ دلبستگی به اون زندگی نداشتم ولی دارم خون گریه میکنم دلم برای اتاقم تنگ شده قانون هم زیاد به نفع زنا نیست منم الناز جون الان مثل توام شایدم بدتر از تو چون ازدواج دوممه...........

    وقتی رفتم خونه وسایلامو بردارم وسایلای منو همه رو ریخته بودن تو اتاقم بعضی از وسایلامو هم داده بود به دخترش یه گربه هم براش خریده بود که تو خونه ویراژ میداد پس من چجوری تحمل میکنم عزیزم حتما یه تاپیکم بزن حتما آرومت میکنه و متوجه میشی که تنها تو نیستی که داری میکشی

    - - - Updated - - -
    ویرایش توسط پینار : سه شنبه 28 خرداد 92 در ساعت 13:56

  12. 3 کاربر از پست مفید پینار تشکرکرده اند .

    barani (سه شنبه 28 خرداد 92), Lnaz (سه شنبه 28 خرداد 92), mahsa63 (چهارشنبه 29 خرداد 92)

  13. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 بهمن 93 [ 16:56]
    تاریخ عضویت
    1392-1-03
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    2,228
    سطح
    28
    Points: 2,228, Level: 28
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    133

    تشکرشده 132 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نمیتونم با این مساله که نباید بهش زنگ بزنم کنار بیام!
    روشی برای حل این مشکل هست؟ نوشتن و صدا ضبط کردن و غیره جواب نمیده. مخصوصا وقتی میبینم الان با کسی دوسته که فکر میکنه دوسش داره بیشتر حالم بد میشه. اگر اونم الان مثل من تنها بود حالم اینقدر بد نبود

  14. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 02 تیر 93 [ 21:39]
    تاریخ عضویت
    1392-3-02
    نوشته ها
    90
    امتیاز
    872
    سطح
    15
    Points: 872, Level: 15
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 75 در 34 پست

    Rep Power
    0
    Array
    میتونی دلیل زنگ زدناتو بگی؟بخاطر اینکه بهت نارو زده احساس میکنی غرورت جریحه دار شده؟ شاید اگه دلایل زنگ زدن مکررتو بگی اینجا بتونن کمکت کنن که به خودت مسلط شی

  15. 3 کاربر از پست مفید dokhtare_asemoon تشکرکرده اند .

    Lnaz (چهارشنبه 29 خرداد 92), mahsa63 (چهارشنبه 29 خرداد 92), shapoor (سه شنبه 28 خرداد 92)

  16. #19
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 بهمن 93 [ 16:56]
    تاریخ عضویت
    1392-1-03
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    2,228
    سطح
    28
    Points: 2,228, Level: 28
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    133

    تشکرشده 132 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط dokhtare_asemoon نمایش پست ها
    میتونی دلیل زنگ زدناتو بگی؟بخاطر اینکه بهت نارو زده احساس میکنی غرورت جریحه دار شده؟ شاید اگه دلایل زنگ زدن مکررتو بگی اینجا بتونن کمکت کنن که به خودت مسلط شی
    ممنون که جواب دادی دوست عزیزم. علت زنگ زدنم فکر میکنم اینه که میخوام بدونم هر ثانیه و هر لحظه کجاست. دلم براش تنگ میشه و میخوام هر کاری دارم میکنم باهاش در میون بذارم. منتها صداشو که میشنوم بغضم میگیره. میترسم واسه همیشه بره برای همین نمیخوام ازش بی خبر باشم. میخوام جواب زنگ زدنمو با محبت بده. اما مدام میگه دیگه مزاحمم نشو

  17. #20
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 24 تیر 93 [ 09:39]
    تاریخ عضویت
    1390-10-15
    نوشته ها
    224
    امتیاز
    3,034
    سطح
    33
    Points: 3,034, Level: 33
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    450

    تشکرشده 491 در 147 پست

    Rep Power
    35
    Array
    سلام الناز جان.
    خییییلی دلم گرفت وقتی نوشته هات رو خوندم، باهات همدردی میکنم و از خدا میخوام که یه جوری کمکت کنه( بغض داره خفه م میکنه )
    راستش نمیدونم باید چی بهت بگم، منم روزای سختی رو گذروندم و هنوزم دارم صبر میکنم( یادمه ویدای عزیز برام نوشت مریم خانومی صبر ، صبر، صبر :o)
    به نظرم به شدت اشتباه کردی که داری زنگ میزنی، کاش با غرور و عزت خودت رو میکشیدی بیرون، چون میگی اهل زندگی نبوده و حق داشتی جدا بشی. چه دلیلی داره آدم دنبال کسی راه بیافته که ...........
    روح و روان من انقد آسیب دیده ، انقد دلم رو شکوندن ، شیرینی پخش کردن، گوشت قربونی دادن ،حرف مفت زدن، دروغ گفتن، تحقیر کردن و ............. و من همچنان امیدوارم که عدالتی در کار باشه و ببینم که تاوانش رو پس میدن. اما سخته خیلی سخت.
    چاره ای جز پذیرش واقعیت وجود نداره،دیگه زنگ نزن، اصلا و ابدا. برای خودت ارزش قائل باش. این مهمترین کاریه که میتونی الان انجام بدی، طوری وانمود نکن که انگار خرد شدی، توی تنهایی هر کاری میکنی بکن ولی در برابر اون نامرد خیییییییییییر:mad:
    این نیز بگذرد

  18. 4 کاربر از پست مفید maryam1363 تشکرکرده اند .

    barani (چهارشنبه 29 خرداد 92), Lnaz (چهارشنبه 29 خرداد 92), mahsa63 (چهارشنبه 29 خرداد 92), tamanaye man (جمعه 07 تیر 92)


 
صفحه 2 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. چه کمکی به بهبودی وضعیت بچه هام میتونم داشته باشم؟
    توسط heliyaa در انجمن طــــرح مشکلات کودکان: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: پنجشنبه 01 تیر 96, 11:28
  2. چطو ر میتونم از این وضعیت راحت شم ؟
    توسط aftab6 در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 63
    آخرين نوشته: دوشنبه 20 اردیبهشت 95, 03:46
  3. ازوضعیت بد مالی شوهرم خسته شدم تواین شرایط چه کار میتونم بکنم؟
    توسط شاپرک 114 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: شنبه 02 خرداد 94, 10:55
  4. تو هرکدوم از این موقعیت ها چه رفتار بهتری میتونستم داشته باشم؟
    توسط nafiseh joon2 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: دوشنبه 10 آذر 93, 13:19
  5. چطوری به کسی که نمیتونه بخاطرموقعیت شغلیش ابراز علاقه کنه کمک کنیم؟
    توسط bahar5005 در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: شنبه 19 بهمن 92, 11:24

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:07 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.