با سلام دوست گرامی
اینجور اتفاقات برای هر دختری ممکن اتفاق بیوفته . ذهنتون مشغول این نکنین که چرا نیومدن و چرا رفتن ؟ اگه مایل نیستین برای ازدواج با این خانواده میتونین خیلی مودبانه والدینتون بگن فعلا قصد ازدواج دخترمون ندارن
تشکرشده 20 در 10 پست
با سلام دوست گرامی
اینجور اتفاقات برای هر دختری ممکن اتفاق بیوفته . ذهنتون مشغول این نکنین که چرا نیومدن و چرا رفتن ؟ اگه مایل نیستین برای ازدواج با این خانواده میتونین خیلی مودبانه والدینتون بگن فعلا قصد ازدواج دخترمون ندارن
yaghoott (سه شنبه 11 تیر 92)
تشکرشده 8 در 6 پست
سلام دوباره به همه دوستان
نوپو جان به نظرت اون معرف همه چیزرو ممکنه درباره خانواده خواستگار بگن؟؟؟؟؟؟
منکه اینجور فکر نمیکنم،درضمن نمیشه سریکسری شنیده ها درباره طرف قضاوت کرد(شنیدن کی بود مانند دیدن:d)
شاید درفهم خوبی یابدی یا تناسب طرف مقابل ،از طرف واسطه دچاراشتباه بشیم اونوقت این فرصتو ازدست بدیم
yaghoott (سه شنبه 11 تیر 92)
تشکرشده 2,575 در 920 پست
من نگفتم همه چیز را بپرسید. چیزهای مهمی را بپرسید که برای باز کردن باب رابطه ، اعتما کردن و راه داد کسی به منزل باید بدانید. نگفتم هم حتما با واسطه صحبت کنید بلکه با مادر پسر هم صحبت کنید. من خودم به این روش عمل می کنم. من نمی دانم برای خانواده شما چه چیزی مهم است اما یک مثال می زنم : دخترانی هستند که از ازدواج با مردانی که خیلی بزرگتر هستند یعنی پانزده سال یا بیشتر استقبال می کنند. اما بعضی خانواده ها سنتشان و عقایدشان اجازه نمی دهد. اجازه نمی دهد کسی چنین پیشنهادی بکند. بگذار عین یک جمله را که شنیده ام در این مورد بگویم ( پسرم چهل ساله است و دنبال یک دختر خوشگل قد بلند می گردد که زیر سی سال داشته باشد) این پیشنهاد به خانواده یک دخترخانم بیست و چهار ساله که همه اعضای خانواده تحصیل کرده بودند و از نظر شرایط مالی تاپ بودند شد و موجب ناراحتی دخترخانم و بعضی از اعضای خانواده شد. در حالی که دختر دیگری را می شناختم که پرستار بود و در همین سن با کمال میل با آقایی چهل ساله یا بالاتر که یک سابقه ی طلاق هم داشت ازدواج کرد. یک خانواده هستند که کم جمعیت و مدرن هستند و رفت و آمد کمی دارند برای همین برایشان مهم است که با خانواده ای شبیه خود ازدواج کنند که کم جمعیت باشند. حالا همه این خانواده ها که مثال زدم این چیزها را قبل از قرار خواستگاری با صحبت با رابط یا مادر پسر مشخص می کنند. باید هم بلد باشید که چگونه مردم را وادار به صحبت و گفتن حقیقت کنید. این چه قبل از خواستگاری چه بعد از خواستگاری و در جریان آشنایی کلید موفقیت است. بله. خیلی ها دوست ندارند حقیقت را بگویند. این ما هستیم که باید مهارت داشته باشیم و با تلاش خود حقیقت را بفهمیم. احساس می کنم شما کمی تقدیر گرا و منفعل عمل می کنید.
آدم هایی می توانند به روش شما عمل کنند که بی خیال باشند و کاملا راحت و انعطاف پذیر با چیزهایی که ناراحتشان می کند برخورد می کنند. به طوری که انگار یک روند عادی و نرمال است. شما باید در ازدواج و هر زمینه دیگر روشی را انتخاب کنید که با روحیه شما جور باشد و باعث مشغول شدن فکر یا ناراحتی شما نشود. ببینید همه چیز نسبی است و چیز مطلق خیلی کم پیدا می شود. اما ما باید تلاش خود را بکنیم و با بهترین شیوه جلو برویم و بقیه را به دست خدا بدهیم.
حالا بگذارید یک دلیل دیگر هم بگویم که چرا نباید هر کس را به خانه راه داد و دختر را به او نشان داد. دختر خانمی بود که خواستگار برایش آمد. اینها دو خانم بودند که جاری هم بودند و همه چیز آنها مشترک بود حتی خانه شان. دختر خانم قبول نکرد و با خواستگار دیگری ازدواج کرد. اتفاقا شوهر و مادر شوهر او آدم های سختگیر و دنبال آتو گرفتن بودند و عروس خانم زندگی راحتی نداشت. یک روز مادرشوهر عروس خانم در مسجد یکی از جاری های مزبور را می بیند و سر صحبت باز می شود. خانم جاری وقتی پی می برد که هم صحبت او مادرشوهر دختری است که خواستگاری او را رد کرده است سنگ تمام می گذارد و دروغ های شاخداری می گوید که هر کسی جرات گفتنش را ندارد از جمله اینکه عروس خانم با پسر خانم جاری نامزد کرده و چه کرده و چه کرده بعد به هم زده است. مادرشوهر هم که وصفش رفت فکر می کند فریب خورده است و به سراغ عروس خانم می رود و موضوع را به پسرش که مثل خودش بوده است می گوید. حالا خودت حساب کن سرنوشت دخترخانم مذکور چه بوده است.
اما دخترخانم دیگری بود که همین خانواده به خواستگاری او رفتند و دختر و خانواده اش با درایت از خطر رستند. قضیه این بوده که یک روز بارانی دخترخانم مذکور مسموم شده بود و دائم گلاب به روتون تهوع داشت. برای همین سرو وضع به هم ریخته داشت تا جایی که موهایش شانه نکرده بود. از طرف دیگر خانه به شدت به هم ریخته بود و یک خانم هم از اقوام مهمان آنها بود. حالا خودت حساب کن چه شرایطی بوده است. در همین موقع کسی زنگ در را می زند که کسی نبوده جز دو جاری مذکور. می گویند برای امر خیر مزاحم شده اند و آمده اند دم در صحبت کنند و می گویند از طرف فلان همسایه آمده اند.چون کس دیگر در خانه بوده است مادر دختر خانم دو جاری را به خانه دعوت می کند و دختر را به اتاق خودش می فرستد. دختر هم کارش را بلد بود. صحبت باز می شود و مادر از شرایط آنها می پرسد و غیر مستقیم به آنها گوشزد می کند نباید همین جوری به خانه ی مردم بیایند. دو جاری درخواست می کنند دخترخانم را ببینند. مادر می گوید دختر مسموم شده و باید استراحت کند. دختر هم از قبل می دانست که نباید بیرون بیاید. مادر با زبان خوش دو جاری را روانه می کند و می گوید دو روز دیگر تماس بگیرند تا جواب نهایی را برای خواستگاری بدهند. در این دو روز خانواده با هم مشورت می کنند مواردی مانند رفتار آنها در آن روز و اطلاعات کلی که درباره ی شیوه ی زندگی خود داده بودند هم بحث می شود و قرار خواستگاری منتفی می شود. و به بهانه ادامه تحصیل دخترخانم آنها را محترمانه رد می کننََد چون مادر از اول هم می دانسته این دو خانم مناسب نیستند اما معتقد بود نباید آدم ها را کینه ای کرد و هر چه بتوانی قضیه را با خوشی تمام کنی منفعتش بیشتر است. برای همین دو خانم را آن روز راه داده است و سرشان را گرم کرده و بعد هم بدون ناراحتی ردشان کرده. اگر هم می خواستند مثل مورد قبلی کاری بکنند نه دخترخانم را دیده بودند و نه می شناختند!
همه اینها را گفتم که بگویم خواستگاری به این راحتی نیست و نباید هر کس را راه داد و اگر هم مجبور بودی کسی را راه بدهی بنا به مصلحت مثل مورد بالا نباید تا قبل از بررسی موارد مهم دختر خانم را ببینند. خانواده آقا پسرها هم خیلی وقت ها همین کار را می کنند و اجازه نمی دهند چشم هر کسی به جمال پسر نازنین آنها روشن شود. حالا دخترها که صدبرابر یا شاید هزار برابر نازنین تر و لطیف تر هستند جای خود دارند!
پس زرنگ باش ! فعال عمل کن ! و بدان هیچ چیز مطلق و صددر صد نیست اما ما باید کاری که امکانش هست و عقلمان می گوید انجام دهیم خدا بالای سر ما هست! َ خواستگارهایی هم که قبول می کنید باید با همین شیوه روی خط خودشان نگه دارید و اجازه ندهید شما را بلاتکلیف بگذارند. کسی که می آید جلسه اول باید مشخص کند چه زمانی دقیقا چه روزی و چه ساعتی جواب قطعی برای ادامه می دهد و دقیقا چه زمانی ( اگر بدون پسر آمده ) آقازاده را می آورند و برای دوره آشنایی هم زمان مشخص کنید. کلا همه چیز دقیق و با برنامه. مطمئن باش همان ها که این رفتارها را می کنند اجازه نمی دهند یک سر سوزن این کار را کسی با دختر خودشان بکند. پس تمام سعی ات حفظ ارزش و احترامت باشد.
به هر حال من تجربه های خودم را گفتم اما تصمیم نهایی با شما است. اما نکته ی مهم این است که هر روشی را انتخاب می کنی با همه خوبی ها و بدی هایش بپذیری. طوری که همه چیزش برایت عادی و نرمال باشد و مثل الان ناراحت نشوی. نه خانی آمده و نه خانی رفته است. در ازدواجت هم همین رکن وجود دارد و باید یک نفر را با همه خوبی ها و بدی ها همین طور بپذیری. نه به اجبار بلکه با کمال میل.
-
ویرایش توسط نوروزیان. : دوشنبه 10 تیر 92 در ساعت 21:04
تشکرشده 14,732 در 3,979 پست
وای نوپو!
من چه جوری این پست شما را بخونم
تشکرشده 383 در 145 پست
یه کار غلط حتی اگه دکتر فرهنگ نسخه شو بپیچه غلطه
البته من صحبتای ایشونو نشنیدم طبق گفته آقای فرهنگ میگم
حداقلش اینه که خانواده دختر هم در جریان روند تحقیق اونها و یا علت تاخیرشون قرار بگیرن
همون قدر که پسرا حق دارن نظر خودشونو داشته باشن از یکی خوششون بیاد یا نیاد دخترا هم حق دارن در جریان تصمیم طرف مقابل باشن تا بلاتکلیف و منتظر نمونن
متاسفانه خیلی از خواستگارا این رفتارای بد رو دارن
که هر چی ما دخترا بیشتر سعی می کنیم توجیه کنیم کاراشونو یا دنبال دلیل توی خودمون بگردیم اونا گستاخ تر میشن
اگه واقعا خواستگار بودن خب میتونستن نظر شما رو درباره ادامه تحصیل جدی تر جویا بشن نه اینکه برن دور بزنن
اینجور خواستگارها واقعیت های غیر قابل انکار جامعه ما هستن تا حالا بیشتر از 10 بار با اینجور موردها سر و کار داشتم که انقد ذهنمو درگیر کردم که از کار و زندگی افتادم اما اونا اصلا متوجه نبودن
هیچ کاری هم باهاشون نمیشه کرد جز اینکه جدی شون نگرفت
میدونم خیلی سخته خودم درگیرشم ولی تنها راه حل همینه که تا یه نفر خیلی مصمم و جدی و پیگیر برای خواستگاری و ادامه روند شناخت پا پیش نذاشت شما هم اصلا جدی ش نگیرید هر چند که فکر کنید شرایطش برای شما مناسبه
تشکرشده 2,575 در 920 پست
شیدا جان متاسفم. اصلام قصدم این نبود که کسی را یاد خاطرات تلخ بیندازم.
سلام ممنونم دوست عزیز از اینکه نظر و تجربه تون رو گفتید.
دقیقا همینطوره و کاش من یکی از تجربه هام استفاده کنم ،قبلا هم یه مورد اینطوری خواستگار داشتم نمیدونم چرا گفتم اینها فرق میکنن شاید دلیلش اعتماد زیاد به اشنا و رابطمون بود که مدام زنگ میزد و تو گوشم میخوند که این مورد فلانه بهمانه ...
یه خواستگاری داشتم دقیقا عین صبحتی که شما گفتید بودن مادرشون تو یه مهمونی که من بودم اومدن و من رو دیدن رفتن و یه ماه پیداشون نشد بعد واسط دو خانواده تماس گرفتن کلی عذرخواهی کردن که چرا دیر شده و توضیح دادن که اقوامشون فوت کرده بوده اینها هم رفته بودن شهرستان ،و وقتی هم اومدن منزلمون باز همه شون عذرخواهی کردن و توضیح دادن دلیلش چی بوده،سه روز بعد از اینکه از جلسه خواستگاری گذشت هم تماس گرفتن و نظرشون گفتن و نظر مارو هم پرسیدن که خب چون تو خیلی چیزا به هم نمیومدیم نظر من منفی بود اما بقول شما اونا تا مدتها پیگیر بودن هنوز و کلی تماس میگرفتن و ... که من نظر خودمو داشتم و موردهایی داشت که نمیشد ازشون چشم پوشی کنم.کسی که واقعا خواهان باشه مشخصه و کسی که سر سری میگیره ما هم نباید جدی اشون بگیریم.
ویرایش توسط yaghoott : سه شنبه 11 تیر 92 در ساعت 16:24
تشکرشده 14,732 در 3,979 پست
سلام دوستان
نمیدونم چرا هیچ طوری از فکر این خواستگار بیرون نمیام،چند روز پیش یه نفر رو واسطه کردم تا با خودش تماس بگیره و دقیق ازش بپرسه نظرش رو،بهش زنگ زد بهش گفته بوده نظرتون چیه چون قبلا سه ماه طول کشید تا بیاید و الانم یک ماه شده و تماس نگرفتید گفتیم تماس بگیریم بلکه تکلیف روشن بشه ،اونم دراومده بود گفته بود ببخشید که تماس نگرفتیم من این مدت خیلی ذهنم درگیر و مشغول کار بوده حالا با خانوادم یه صحبتی میکنم و با یاقوت تماس میگیرم و یه سری حرفها هست که بخودش میخوام بگم و بعدش شماره خونمون رو میگیره و میگه عصر خونه هست اونم میگه بله ،و میگه عصر بهش زنگ میزنم اما نزد که نزد ....چند روزه گذشته و زنگ نزده ....:(:(
بچه ها نمیدونم چرا اما خیلی به دلم نشسته... اصلا نمیتونم فراموشش کنم !!!
لطفا کمکم کنید.تشکر
تشکرشده 383 در 145 پست
به فرض که واقعا پسر خیلی خیلی خیلی خوبی باشه و از همه نظر اکی باشه و به شما بخوره شما حاضری با کسی که از الان -در خوش بینانه ترین حالت فقط به خاطر کارش -انقدر به شما بی توجه هست ازدواج کنی؟ یه تماس تلفنی و توضیح مختصر از آدم نیم ساعت هم وقت نمی گیره اگه براش مهم بود زنگ می زد چنین شخصی هر قدرم خوب باشه وقتی به خودش اجازه میده شما رو اینطور منتظر بذاره معلومه قدر محبت شما رو نخواهد فهمید و حتی اگه وصلت کنید این شمایید که یک عمر اذیت میشید
yaghoott (پنجشنبه 20 تیر 92)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)