موضوع: از فکر عاشق بودن دارم به مرحله عمل نزدیک تر می شم.( من متاهلم ولی عاشقم)

نه عزیزم منم نگاه نمی کنم.
چقدر توضیح موضوع با نوشتن سخته. منم نگاه نمی کنم می گم اون فرد به من زنگ می زنه و اس می ده. خونه مادر شوهرم خواستگار زن پیدا شده مرد که خواستگاری نکرده.
من هیچ وقت به خاطر وجهه مذهبیم هم که شده تو خیابون چشم چرانی نمی کنم.
خواهش می کنم ریشه اصلی اینکه من تازگی ها دارم به اینکه با مردی غیر از همسرم دوست باشم و پیدا کنین. خودم متوجه نمی شم چرا این طوری شدم.

ابايبلايسلسثلثسل

- - - Updated - - -

سوگند خانم سلام
من ضمن احترام به نظرات منطقي دوستان و تجربياتشون نظر متفاوتي دارم
شرايط روحي و انرژي دروني و نيازهاي شمارو درك ميكنم و هر چه بيشتر سعي ميكنيد آنرا كنترل كنيد بيشتر بهتون فشار مياد در مورد علاقتون به برادر شوهرتون هم گفتم بنظرم بجاي دوري و فشار آوردن به خودتون ايشان را بعنوان حامي و بزرگ خانواده و .. بيشتر تحويل بگير و نگران نباش
مسئله اصلي شما انرژي دروني و نشاط و شادابي زياديتونه كه با تحت فشار گذاشتن آن بدتر ميشه و ميخواد منفجر بشه شما به يك جايگاه و ارتباط اجتماعي يا... بالاتر و وسيعتري نيازمنديد بنظرم شما دنبال يك شغل و اشتغالي باشيد كه هم انرژيتونو مصرف كنه و هم كمك هزينه برا شوهرتون باشه تا بار ايشونو يه مقدار كم كنه و صراحتاً بهش بگين كه نياز به ارتباط بيشتر و رمانتيكتر داريد و براي اين يكي دو بار در ماه دوتايي به مسافرت در جنگل يا دريا يا مسير نزديك كه هزينه و زمان زيادي نبره برين و فقط به جووني خودتون برسين و هر موضوعي را به بعد از مسافرتتون موكول كنيد. نكته مهم كه شما بيشتر مديريت كنيد سعي كنيد ساعات بيشتري را بدون خاتمه دادن در كنار هم باشيد و باهم به تفنن و تنوع عشقبازي بپردازيد خجالت و تعارف را از هم بزاريد كنار و خودتونو تخليه كنيد. با تعدادي از اقوام و دوستان مطمئن مخصوصاً خانمهاشون رفت و آمدتو زياد كن تا كمبود حامي و پشتيبانتون برطرف بشه

من پیگیر تاپیکت بودم و منتظر بودم یه راهنمایی جانانه بگیری تا منم استفاده کنم اما مثه اینکه هنوز مردونه به این قضیه نگاه میشه و صرفا راحلهایی که همه بلدن (حجاب و... ) انجام میشه.واقعا نمیشه امید داشت اینجا عمقی یه مسئله بررسی بشه.واقعا اگه دوست داری ریشه مسائلت پیدا و حل بشه به یه روانشناس خوب و کاربلد مراجعه کن تا باحوصله شخصیتتو بررسی کنه و راهکار بده.

فعلا از مطالبی که گفته شد یه جمع بندی میکنم شاید به دردت بخوره.

تا اینجا لااقل 3تا دلیل پیدا کردی که با این اخری که فرشته گفت میشه 4تا.
1-قبلا(دوران مجردی) به سوز و گداز عاشقانه فکر کردی.خیالپردازی کردی و لذت بردی.و اون هیجان و سوزوگداز عاشقانه ملکه ذهن و مرجع یه احساس عاشقانه برات شده.

2-توجهی که از اطرافیانت میگیری به اون حدی نیست که میخوای.

3-انرژی زیادی داری و احتمالا همسرت نمیتونه پابه پات انرژی خرج کنه.

4-وسوسه شیطان(که فرشته گفت)

راه حلهایی که فعلا به ذهنم میاد.

راه حل مورد1:باید با قاطعیت مقابل ذهنت بایستی.مدام بهش گوشزد کن لزوما اونچه که از عشق برداشت کرده درست نیست.(صدای دهل شنیدن از دور خوش است).میتونی سرگذشت کسانی که با این طرز برداشت از عشق شکست خوردن رو اینه عبرت خودت کنی.
مطمئنا ذهنت مقاومت میکنه،به هرحال تغییر طرز فکر چندین ساله زمان و انرژی میبره اما به نتیجش می ارزه.

در ضمن زمانی که وارد خیالپردازی میشی،وسطش هی پارازیت بنداز و به خودت یاداوری کن این طرز فکر غلطه و چون زمان مجردی کم سن و بی تجربه بودی این تصوراز عشق و عاشقی برات بوجود اومده.

2-راه حل مشکل دوم:دوتا کار میتونی بکنی.یکی اینکه دایره روابط اجتماعی زنانت رو گسترده تر کنی(پیشنهادی که صبا داد) و اون یکی هم اینه که کیفیت توجهی که میگیری رو ببری بالا.مثلا اگه فرضا با اون اقا ارتباط هم بگیری مسلما توجهی که بهت میکنه 1صدم توجه همسرت نیست.باید هم کیفیت رابطه و توجه همسرت رو برای خودت اشکار کنی و هم تقویتش کنی تا ارضا بشی.

3-راه حل مورد سوم:بازم بهبود کیفیت رابطت با شوهرت اینبار از نظر هیجان.شاید شوهرت نتونه پابه پات بیاد و سیستمش با تو فرق داره اما خودت برنامه های پرهیجان که لزوما بدو و بیای زیادی ندارن بریز.سعی کن تو این مورد سلیقه شوهرتم مدنظر بگیری تا اونم استقبال کنه و احیانا سرخورده نشی.مثلا غافلگیری و سورپرایز هیجان زیادی به ادم میده درحالیکه میتونه کار خاصی هم نبوده باشه.خلاقیتتو بکار بنداز.

4-راه حل چهارم رو هم که فرشته گفت + این دیواری که دور خودت تصور میکنی و خودت رو دور از خطا میبینی رو از بین ببری.

-ایرادی نداره تو جمع زنانه ازت خواستگاری بشه.اسمون به زمین نیومده که.الان چون ظاهر زن و دختر فرق خاصی با هم نداره،دیگران ممکنه اشتباه تصور کنن.(عادی سازی و پرهیز از بزرگنمایی و لذت)

-دو تا سوال دارم.
اطرافیانت(منظورم کساییه که قبولشون داری فرقی نمیکنه نسبتی بات دارن یا نه) اینکه به یه زن توجه بشه رو چطور برداشت میکنن؟براش یه امتیاز میدونن یا به نظرشون بی اهمیته یا بده؟

-تا حالا شده دلت بخواد بخوای به خودت ثابت کنی از شوهرت بهتر یا جذابتری؟

موفق باشی

شوگند جان سوتفاهم نشه من اصلا منظورم چشم چرانی نیست عزیزم . منظورم همون یک ذره نگاهی هست که شاید ناخواسته بهشون کردی ، نمیدونم منظورم رو چطور بیان کنم .( بالاخره دیدی که آقایونی که میان مهدکدوک و فرزندشون رو میزارن اونجا ) . سعی کن همون یک ذره هم نبینی و برات مهم نباشه عزیزم .

مثلا توی خیابون داری میری ، یک سری مسایل هستند که اصلا متوجهشون نمیشی ، مثلا شاید دقت نکنی که نرده کنار پیاده رو چه رنگی بود ؟ چون اصلا برات مهم نبوده شاید یکی ازت سوال بپرسه حتی در جوابش بگی مگه نرده ای هم بود ؟ ! چون ممکنه رنگ نرده مسئله بسیار بی اهمیتی در ذهنت باشه . ( فقط مثال بود )

منظورم اینه که اگر اصلا برات مهم نباشه که چه کسی توی مهد کودک هست یا نه ، اونوقت کسی هم تو رو نمیبینه .
اگر هم به اطرافت نگاه میکنی خیلی جدی باش . حتی اگر به اطرافت نگاه میکنی طوری نگاه کن که دیگران فکر کند که دیده نمیشن .

سلام
دوستان خوبم در حال حاضر بهترین راه حلی که به ذهنم رسیده پاک کردن صورت مسئله بود یعنی 2 روزه که دخترم و مهد نبردم و اعلام کردم که دیگه هم نمیارم. حداقل اون یک نفری که بهم گیر داده رو دیگه نخواهم دید.
راه دوم اینه که انشاءا.. فردا عازم مشهد هستیم و این به پیشنهاد من بود تا کمی رنگ و بوی معنویم و زیاد کنم.
فرصتم خیلی کمه و نمی تونم به همه دوستان پاسخ بدم فقط در جواب دوستم که پرسیده بود از دید اطرافیان توجه به زن امتیازه یا.................... از دید بیشترشون یک امتیاز محسوب می شه که کسی بهشون توجه کنه حالا این توجه از یک خانم دیگه باشه یا اقا. البته منظورم پدر یا برادر هست نه مرد نامحرم.
ولی باور کنین من امتیاز نمی دونم اذیت می شم چون مدتیه این تمیال در من بوجود اومده ترجیح می دم که اصلا مورد توجه کسی قرار نگیرم که بعدش بخوام ازش فرار کنم.
و اینکه اصلا نمی خوام از شوهرمسر تر باشم و برعکس دوست دارم او در هنم خیلی بهتر باشه.
ببخشید دخترم خیلی گریه می کنه. انشاءا.. از مشهد بر می گردم و بیشتر صحبت می کنیم.
خیلی دعام کنین و انشاءا.. دعا گوی همتون هستم.

خانم عزیز بنظرم دستاویز و مسکن قرار دادن دین و... چیز جالبی نیست.من تاپیک های قدیم شمارو نخوندم اما اگر مشکل فقط تنوع طلبیه بدونید یک چیز ذاتیست.نه بیماریه نه گناه.فقط تعهد اخلاقیتون و ارزشی که زندگی مشترکتون واستون داره باید باعث بشه خودتونو کنترل کنید و سمت روابط پنهانی نرید.یک براورد سود به زیان سادست.حالا بهبود روابط با همسرتون بتون کمک میکنه کمتر این میل تنوع طلبی ژبانه بکشه که اینجاس که شما باید رو رابطتون کار کنید و از مشاورم کمک بگیرید.

یک جور اعتیاد و نیاز روانی..شما قطعا از لحاظ روحی دچار بیماری هستید..خودتان علت را بهتر میدانید..در زندگی چی کم داشتید که الان تو این سن و سال جای خالیش تاثیرشو روتون گذاشته و شما رو به سمت این تفکرات سوق داده؟قطعا شما در حالت نرمالی نیستید و اگر این حالت درمان نشه شما به افراد دیگری هم علاقه مند خواهید شد..واین علاقه مندی بخاطر جذابیت طرف مقابل نیست بلکه بخاطر مشکل روحی و کمبودهای پدید اومده در احساسات شماست که همچین شرایط نه چندان خاصی رو برای شما جذاب میکنه و فکرتون در گیرش میشه.نگذارید این حس تبدیل به عادت بشه که اگر بشه زندگی شما رو به خاکستر مبدل خواهد کرد.و عامل سر افکندگیه شوهر و فرزندان و خانواده خواهید شد..واقعا حیفید.حتما با یه متخصص صحبت کنید